۱۲/۲۵/۱۳۸۷

دلارالله!




با بررسی گزارشاتی که در حاشیة نشست «ژـ20» منتشر می‌شود، به تدریج می‌توان از آنچه «بحران اقتصادی» نام گرفته تصویر روشن‌تری به دست آورد. طی چند روز گذشته بحران اقتصادی کذا عملاً به نوع دیگری از بحران، اینبار در آسیای جنوب شرقی دامن زد. بحرانی که آمریکا را در برابر چین قرار داد. در همین چارچوب آزمایشات موشکی کرة ‌شمالی دوباره برای دولت ژاپن و کرة جنوبی «خطرآفرین» معرفی می‌شود، و همزمان بر محور بیش از 900 میلیارد دلار اوراق قرضة دولت ایالات متحد که در دست مائوئیست‌های چینی قرار گرفته، تنش سیاسی و مالی بر فضای بین‌المللی میان دو پایتخت حاکم می‌شود. می‌باید پرسید چرا «بحران» اقتصادی فعلی به چنین زمینه‌هائی پای گذاشته؟ اگر دولت ایالات متحد، همانطور که ادعا شده نیازمند گسترش روابط مالی و اقتصادی است، تا بتواند از این راه بر «بحران» کذا نقطة پایان گذارد، دامن زدن به بحران‌های نظامی و امنیتی، آنهم با چین در مقام یکی از مهم‌ترین شرکاء تجاری چگونه می‌تواند به حل مشکل کمک کند؟

اینجاست که به قول معروف، «دم خروس» به تدریج «از زیر عبا» بیرون می‌آید. و در ادامه، شاهد رفتار متضاد و متخالف کشورهای آلمان و فرانسه و مقاومت این دولت‌ها در برابر ارائة یک طرح نوین «بازسازی» اقتصادی هستیم. طرحی که از طرف انگلستان و آمریکا به شدت مورد حمایت قرار می‌گیرد، و ژاپن نیز بالاجبار به جمع ایندو پیوسته! در همین چارچوب به این گمانه دامن ‌زده می‌شود که گویا مقصود از جستجوی راه حل «بحران»، در عمل فراهم آوردن امکانات مالی و اقتصادی کافی برای ادامة سروری اقتصادی ایالات متحد است، نه قبول این امر که روابط اقتصادی و مالی، پس از فروپاشی «جنگ‌سرد» می‌باید پای در یک روند تغییر عمیق و بازنگری در شیوة تولید بگذارد.

آمریکا با عنوان کردن «طرح‌های» بازسازی در عمل تلاش دارد که نقطه نظرهای مالی و اقتصادی مورد نیاز خود را پیوسته تحت عنوان «طرح‌هائی» سرنوشت‌ساز به دیگر کشورها حقنه کند؛ نخستین پیشنهاد آمریکا و «طرح» این کشور برای بازسازی، از طرف تمامی کشورهای اروپای غربی، ژاپن و تا حدودی چین مورد حمایت قرار گرفت، ولی گویا اشتهای عموسام بیش از این‌هاست! با این وجود شاهدیم که اینبار، در برابر دومین طرح «بازسازی» اقتصادی، عملاً آلمان و فرانسه و سپس چین از جبهة عموسام بیرون رفته‌اند.

نخست شاید بهتر باشد نگاهی به وضعیت چین بیاندازیم. این کشور بر پایة سازش‌هائی که بین پکن و واشنگتن صورت گرفت، و نهایت امر به پایان جنگ ویتنام منجر شد از نظر سیاسی و بعدها مالی و اقتصادی بیش از آنچه در ظاهر می‌نمایاند به آمریکا نزدیک شده بود. اگر این «همسازی‌ها» طی چند سال گذشته اینچنین «اوج» گرفته، نمی‌باید این واقعیت را فراموش کرد که پیشتر نیز این «همکاری‌ها»، حداقل در زمینه‌های استراتژیک وجود داشته. آمریکا با بیرون رفتن از ویتنام دست چین را در منطقه باز گذاشت و امروز می‌توان مشاهده کرد که جلوگیری از نفوذ شوروی سابق به احتمال زیاد یکی از دلایل چنین سازشی بوده. پس از خروج آمریکا از ویتنام، چین مرتباً بر قدرت نظامی خود می‌افزاید، ولی جای تعجب ندارد، این «قدرت نظامی» علیرغم «اعتراضات» پیوستة ایالات متحد فقط می‌تواند برای روسیه و دهلی‌نو مشکل بیافریند. موشک‌های چین به هیچیک از متحدان اروپائی آمریکا و یا مراکز مهم و استراتژیک ایالات متحد دسترسی نخواهد داشت!

پس از پایان «جنگ‌سرد»، اوج‌گیری اقتصادی و مالی چین در میانة شیوة تولید سرمایه‌داری را بیش از آنچه بتوان نتیجة اتفاقات و مسائل متفاوت جمعیتی و جغرافیائی معرفی کرد، می‌باید به معنای حمایت آمریکا از چین جهت ایجاد راه‌بند در برابر روسیه و کشورهای تازه استقلال یافتة شورائی در منطقه دانست. ولی برداشت هیئت حاکمة چین از گسترش روابط مالی و اقتصادی نوین به صراحت با نیازهای ایالات متحد متفاوت بوده. چین در این روابط زمینة مناسبی جهت دستیابی به موضعی قابل‌اعتنا در رأس امور مالی و استراتژیک جهانی جستجو می‌کرد! هیئت حاکمة چین مسلماً این اصل را در نظر نمی‌آورد که یک حاکمیت استبدادی که بر اساس نظرات یک «نومان‌کلاتورا» دست به عمل می‌زند، در میانة روابط مالی و اقتصادی سرمایه‌داری که از لایه‌های متفاوت برخوردار شده، نمی‌تواند از چارچوب یک قدرت نسبی پای فراتر گذارد. حتی اتحادشوروی سابق نیز علیرغم قدرت نظامی خیره‌کننده نتوانست در ارتباط با غرب و تنگناهای روابط پیچیدة سرمایه‌داری برای خود جایگاهی جهانی از نظر اقتصادی و مالی تأمین کند.

در این راستا چین اگر واقعاً خواستار قرار گرفتن در جایگاه یک قدرت مالی و اقتصادی است، یا می‌باید یک بازسازی گستردة سیاسی و عقیدتی را در کشور سازمان دهد ـ این بازسازی به احتمال زیاد به معنای فروپاشی حزب مائوئیست‌ها خواهد بود ـ و یا می‌باید بدون حمایت غرب و به صورت مستقل دست به کار «بازارسازی»، تولید و ایجاد شبکه‌های مستقل توزیع در سطح جهان شود! می‌دانیم که حزب کمونیست چین از شق نخست بیزار خواهد بود چرا که هیچ صاحب قدرتی موضع خود را تسلیم نمی‌کند. از سوی دیگر حزب مذکور از فراهم آوردن شق دوم نیز عاجز است! در نتیجه بن‌بست کنونی در روابط اقتصادی و مالی بین آمریکا و چین قابل پیش‌بینی بوده.

امروز دولت چین با صدها میلیارد دلار اوراق قرضة دولت آمریکا هیچ کاری نمی‌تواند صورت دهد. این اوراق عملاً پوچ و باطل است، چرا که دولت آمریکا ورشکست شده. واشنگتن سال‌های دراز است که پشتوانة دلار را از میان برداشته و خزانه‌داری ایالات متحد بجای پشتوانه، جملة معروف «به خدا تکیه داریم» را بر پشت اسکناس‌ها به چاپ می‌رساند. «به خدا تکیه داریم» در عمل به این معنا است که به نیروی نظامی و شبکة سرکوب که جهان را چپاول می‌کند «ایمان داریم»! و با تکیه بر همین «ایمان» بود که خزانه‌داری آمریکا به صورت رسمی و اعلام شده، در بسیاری از کشورهای جهان مراکز «چاپ دلار» بر پا کرد!‌ دلارهائی که هیچ پشتوانه‌ای جز همان ساختار سرکوب و چپاولی که در رأس آن ایالات متحد نشسته بود نداشتند. این دلارها چاپ می‌شد، و از قدرت خرید برخوردار بود چرا که در پشت صحنه تمامی شبکة سرمایه‌داری جهانی برای مبارزه با نفوذ اتحاد شوروی از این کاغذباطله‌ها «حمایت» می‌کرد. امروز نیز این «اسکناس‌ها» به همان صورت همه روزه چاپ می‌شود ولی شبکه‌ای که حامی آن باشد دیگر به صورت سابق کارآئی ندارد. و این است آنچه واشنگتن «بحران» می‌خواند!

بدیهی است دولت چین نیز که در جریان همین روند استعماری تبدیل به یکی از «غول‌های» اقتصادی شده، با تضعیف موضع دلار مواضع خود را از دست بدهد. همانطور که می‌بینیم اوراق قرضة دولت ایالات متحد فقط زمانی ارزش اقتصادی دارد که این دولت بتواند این ارزش را در روابط خود با دیگر کشورها تأمین کند. امروز آمریکا این موضع را از دست داده، و «دفترچة پس‌انداز» مائوئیست‌های پکن دیگر ارزشی ندارد. البته رسانه‌ها در گزارشات خود از «اختلافات» بین پکن و واشنگتن، به دلائلی که کاملاً روشن است، این نکته‌ها را مطرح نمی‌کنند. به طور مثال، مشاور اقتصادی کاخ‌سفید، آقای لارنس سامرز روز جمعة گذشته می‌فرمایند:

«چینی‌ها برای صدها میلیارد دلاری که از طریق خرید اوراق قرضه، به دولت ایالات متحد قرض داده‌اند نمی‌باید کوچک‌ترین نگرانی‌ای داشته باشند!»


این اظهارات در جواب به سخنان نخست وزیر چین، «ون جابائو» ابراز شد. «ون جابائو»، هنگام دیدار از هنگ‌کنگ، نگرانی شدید خود را از «سرمایه‌گذاری‌های» چین در ایالات متحد اعلام داشته بود. البته زمانیکه دولت آمریکا طرح‌های «بازسازی» خود را در ابعادی نجومی، چه در داخل و چه در خارج در مقیاس صدها میلیارد دلار رسماً اعلام می‌دارد، این «نگرانی» کاملاً جدی است. چین نه می‌تواند پول‌های خود را از آمریکا خارج کند، و نه شرایط اقتصادی آمریکا امکان می‌دهد که چینی‌ها به سرمایه‌گذاری‌هایشان دلخوش باشند. همانطور که گفتیم دولت آمریکا، خصوصاً پس از پیش‌بینی نزدیک به دو هزار میلیارد دلار کسر بودجه در سال آینده، عملاً ورشکست شده. مشکل می‌توان ساختاری یافت که طی سال آینده هم دولت آمریکا را از ورشکستگی نجات دهد و هم آقائی و اربابی واشنگتن را همچون گذشته در صحنة سیاست و اقتصاد جهان همچنان محفوظ و دست نخورده نگاه دارد. تنش‌هائی که بعداً در منطقة آسیای شرقی و جنوبی میان چین، ژاپن و آمریکا رخداد عملاً دنباله‌ای است از همین «اختلاف نظر» مالی و اقتصادی.

از طرف دیگر اگر فراموش نکرده باشیم مخالفت‌هائی با طرح‌های آمریکا در اروپای غربی نیز آغاز شده. به طور مثال، چند هفته پیش، زمانیکه شرکت معروف خودروسازی «اپل» در کشور آلمان هزاران نفر را بیکار کرد، این مسئله مطرح شد که دولت آلمان جهت حمایت از اشتغال باید از «اپل» حمایت کند. ولی دولت آنجلا مرکل از اینکار سر باز زد! دلیل نیز روشن بود. شرکت «اپل»، 80 سال پیش توسط «جنرال موتورز» آمریکا در آلمان پایه‌ریزی شده. و حال که «جنرال موتورز» خود را در معرض ورشکستگی می‌بیند، برای بهره‌وری از حمایت مالی دولت، «اپل» را به عنوان «ضمانت» به دولت آمریکا واگذار کرده. در نتیجه حمایت مالی دولت آنجلا مرکل از «اپل» در شرایط فعلی به معنای واریز کردن نقدینگی از خزانة دولت آلمان به واشنگتن خواهد بود! و این عمل نمی‌تواند حمایت از اشتغال کارگران در آلمان معرفی شود. پس دولت آلمان از «اپل» حمایت نخواهد کرد، و دولت آمریکا نیز در شرایطی نیست که پول دولت فدرال را جهت سرمایه‌گذاری در آلمان و اشتغال کارگران آلمانی مصرف کند. خلاصة کلام «اپل» در بن‌بست است، و این قضیه مسلماً کارش بالا خواهد گرفت.

ولی نمونة «اپل» فقط یک اصل کلی را نشان می‌دهد: همگنی‌ها و هم‌سرائی‌ها در بطن سرمایه‌داری جهانی دیگر یک‌سویه و تماماً به نفع ایالات متحد نمی‌تواند تمام شود. سرمایه‌داری جهانی همانطور که در مطالب پیشین نیز عنوان کردیم به چندین شاخة مستقل تبدیل شده و هر لحظه این استقلال شدیدتر و تعیین‌کننده‌تر می‌شود. آنچه امروز تحت عنوان «بحران» در روزنامه‌ها و نشریات به خورد جهانیان می‌دهند، در واقع بحرانی است که آمریکا به آن پای گذاشته. این کشور تلاش دارد جهت حفظ شرایط «خوشایند» گذشته و بقاء آن برنامه‌ریزی کند!

حال با تکیه بر آنچه در بالا آوردیم نگاهی به شرایط «خوشایند» برای آمریکا نیز داشته باشیم! این همان شرایطی است که در آن شرکت‌های آمریکائی طی سال‌های دراز محصولات تولیدی چین را، که از طریق کار طاقت‌فرسای میلیون‌ها کارگر به بازارها سرازیر می‌شد عملاً با اوراق پوچ دولت می‌خریدند، و به قیمت خوب در آمریکا و یا دیگر کشورها به فروش می‌رساندند! شرایطی که به طور مثال در اروپا شرکت عظیم خودروسازی «اپل» را تبدیل به شاخک مالی و کمکی جنرال‌موتورز کرده بود و با استفاده از فناوری‌ها و بازار فروش خودرو در آلمان شرکت ورشکستة جنرال‌موتورز را در رأس شرکت‌های معتبر و بسیار نزدیک به پنتاگون قرار می‌داد! و این نمونه‌ها در کمال تأسف فراوان است.

نیازی به توضیح نیست ولی این «ساختار» فقط با تکیه بر پدیده‌ای به نام «اقتصاد جنگ سرد» سر پا ایستاده بود. آمریکا اگر نتواند جهت بازسازی شرایط اقتصادی خود دست به یک جنگ گسترده بزند، عملی که بارها اقتصاد آمریکا را نجات داده، بالاجبار می‌باید رهبری اقتصاد جهانی را برای همیشه فراموش کند. با در نظر گرفتن اعتراضات مستقیم چین، فرانسه و آلمان به موضع‌گیری‌های مالی و اقتصادی واشنگتن، به احتمال زیاد در چند سال آینده شاهد عقب‌نشینی کامل آمریکا از صحنة اقتصاد جهانی خواهیم بود.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی دی‌اف ـ ایشیو

...

هیچ نظری موجود نیست: