۱۲/۱۷/۱۳۸۷

طالبان دوست‌داشتنی!




چند هفتة دیگر کنفرانسی با شرکت کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی از جمله آمریکا و روسیه در مورد افغانستان برگزار خواهد شد. هیاهوی تبلیغاتی هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجة ایالات متحد، در چارچوب «دعوت» از حکومت اسلامی، جهت شرکت در این کنفرانس مدتی‌ است که توسط خبرگزاری‌های جهانی در بوق و کرنا گذاشته شده. سروصدای این تبلیغات حتی به روزنامه‌های داخلی در ایالات متحد نیز رسیده، و از واشنگتن پست گرفته تا روزنامه‌های کالیفرنیائی و محلی، همگی «حب» شرکت ایران در کنفرانس افغانستان خورده‌اند. می‌باید پرسید در پس این به اصطلاح «کنفرانس»، اهداف استراتژیک واشنگتن و دیگر متحدان‌اش چگونه شکل گرفته که امروز شرکت «دشمن» دیرینه و فرضی آمریکا، حکومت اسلامی، در نمایشات تبلیغاتی اینهمه «ضروری» و مهم جلوه می‌کند؟

در مطلب دیروز سرفصل‌هائی از شکل‌گیری محورهای جدید سیاستگذاری را به صورتی کلی مورد بحث قرار دادیم؛ وبلاگ امروز را بیشتر وقف مسئلة افغانستان خواهیم کرد، با این وجود می‌باید اذعان داشت که اهمیت افغانستان در بحث امروز به هیچ عنوان ارتباطی با این کشور و ملت مصیبت دیدة آن ندارد. سرزمین «افغانستان» امروز در چارچوب روابط بین‌المللی تبدیل به نقطه‌ای بسیار حساس شده، نقطه‌ای که در عمل محل تلاقی چندین سیاست جهانی است. و اهمیت افغانستان را فقط می‌باید در همین «همگرائی» یافت. مسئله‌ای که نهایت امر به دلیل کم‌جمعیت بودن و فقر گستردة اینکشور شاید کمی غیرطبیعی نیز به نظر آید.

ولی پر واضح است عللی که نزد قدرت‌های بزرگ جهانی اهمیت استراتژیک فعلی را برای کشور افغانستان به وجود آورده می‌باید در تاریخچة این کشور جستجو شود. البته در این مقدمه امکان بررسی وسیع این تاریخچه را نداریم، ولی نگاهی خواهیم داشت به برخورد قدرت‌های بزرگ جهانی در محدودة آنچه «نبرد» مجاهدین مسلمان و استالینیسم روس عنوان می‌شود. نبردی که به دوران جنگ‌های داخلی در اوج درگیری‌های «جنگ‌سرد» باز می‌گردد. همانطور که اینک تمامی مورخان، حتی انواع رسمی و دولتی‌شان قبول کرده‌اند، در دورة جنگ‌های داخلی افغانستان، همه ساله صدها میلیارد دلار ثروت‌های نفتی شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس وقف برنامه‌ریزی جنگی شد که بعدها از بطن نیروهای درگیر در آن پدیده‌هائی به نام «مجاهدین افغان»، «گردان‌های عرب»؛ بعدها «طالبان» و بسیاری اصولگرایان مسلمان‌نمای منطقه سر بر آورده‌اند. این به اصطلاح «نیروها»، همان‌ تشکیلاتی هستند که امروز نیز هنوز تحت عناوین مختلف از «لشکرطیبه» گرفته تا «آی‌. اس. ‌آی» پاکستان فعال‌اند، و بسیاری مکتب‌خانه‌های «مسلمانی» در پاکستان، پنجاب، بنگلادش، هندوستان و حتی اندونزی و ... نیز تحت «الهامات» مالی و تشکیلاتی آنان در زمینة سیاست منطقه «حضور» به هم رسانده‌اند. خلاصه بگوئیم، سرمایه‌گذاری شیخک‌های خلیج‌فارس در بحرانی که به دست ایالات متحد و دوستان‌ منطقه‌ای آن به راه افتاد، آنچنان موج «مناسبی» در منطقه ایجاد کرد، و با آنچنان «اقبال» عظیمی روبرو شد که طی سه دهة گذشته شاهد چندین تحول تاریخی در ارتباط با اینان بودیم.

نخست می‌باید از سقوط علی بوتو در پاکستان و سلطنت پهلوی در ایران نام برد، که به استقرار حکومت «نظامی ـ اسلامی» در پاکستان و حکومت اسلامی در کشورمان منجر شد. این دو رخداد نهایت امر در مقام «پیش‌شرط‌های» شکل‌گیری استراتژی واشنگتن در منطقه می‌باید مورد بررسی قرار گیرد. جنگ غرب بر علیه اتحاد شوروی، اگر تحت حمایت سیاسی و اطلاعاتی آمریکا صورت گرفت، و از نظر مالی توسط دلارهای نفتی شیخ‌نشین‌ها تأمین هزینه ‌شد، از نظر لوژیستیک و نظامی با تکیه بر همین دو کشور کلیدی ـ ایران و پاکستان ـ صورت گرفته. در نتیجه ادعاهائی که بر اساس آن حکومت جمکران در ارتباط با بحران خونین افغانستان برای خود «استقلال عمل»‌ قائل می‌شود، به طور کلی مردود است. خلاصه بگوئیم، در همسایگی اتحادشوروی، آنهم در دورة جنگ‌سرد مشتی ملا و لات و اوباش بازار نمی‌توانستند بدون حمایت واشنگتن برای ارتش سرخ در افغانستان «بحران‌سازی» کنند! ادعای بلندگوهای جمکران در اینمورد نیز همچون حضور آنحضرت «ته‌چاه» کذا، به دور از هر گونه زمینة واقعی و تاریخی عنوان می‌شود، و نهایت امر به گو... حکومت اسلامی در بازار مسگرها می‌ماند!‌

ولی پس از «پیروزی» غرب بر اتحاد شوروی، مشکل افغانستان از طرف سازمان ناتو به صورت لاینحل باقی گذاشته شد. آمریکا تلاش کامل داشت که با معلق گذاردن تکلیف حاکمیت در افغانستان، از تشکل‌های اسلام‌گرا در مرز کشورهای تازه به استقلال رسیدة اتحادشوروی سابق استفاده‌های دیگری نیز صورت دهد. به طور مثال، ایجاد بحران در این مناطق و باج‌گیری مدام از کرملین!‌ برخی از مورخان، که کتاب‌های‌شان مسلماً بدون دلیل در کتاب‌فروشی‌ها به توده‌های مردم ارائه نمی‌شود، ادعا دارند که آمریکا از شدت خوشحالی دیگر کاری به کار افغانستان نداشت و این کشور را به حال خود رها کرده بود!‌ البته این ترهات برای عوام‌الناس گفته می‌شود. آمریکا به هیچ عنوان در شرایطی نبود که پس از فروپاشی شوروی از «شدت خوشحالی» مسئلة استراتژی‌های جهانی را رها کرده به رقص و پایکوبی و دست‌افشانی مشغول شود!‌

به هر تقدیر زمانیکه برج‌های دوقلو در نیویورک، به هر دلیلی که فکر کنیم، فروریخت، مسئلة «لاینحل‌» ماندة افغانستان یک‌بار دیگر در افکار عمومی جهانی مطرح شد. و اینجا بود که استراتژی «اسلام‌راستین»، موضع‌گیری‌ای که واشنگتن برای افغانستان خیلی «مناسب» تشخیص داده بود، محدودیت‌های خود را در عمل نشان داد. و آمریکا به دلیل این «جنایت» وحشتناک، حداقل به صورت ظاهری و در رسانه‌ها «کمر همت» به نابودی طالبان بست!

ولی همانطور که دیدیم، از آنجا که آمریکا با طالبان و دیگر تشکل‌ها و حکومت‌های اسلامی و مذهبی هیچ مشکلی ندارد، حضور 6 سالة نیروهای ناتو در افغانستان به هیچ عنوان معضل تشکل‌های «مسلمان‌نما» و غیرقانونی را که تحت عنوان نیروهای مسلح و مذهبی بر مناطق مختلف این کشور همچنان حاکم مانده‌اند حل نکرده! طالبان هنوز به معنای واقعی کلمه «فعال» است، و هر روز تحت عناوین مختلف فعال‌تر هم می‌شود!‌ طی چند سالی که نیروهای سازمان ناتو در افغانستان از تمامی امکانات نظامی و لوژیستیک برخوردار بوده‌اند، «جنگ» با طالبان عملاً تبدیل به «همسازی» و «همراهی» با بخشی از نیروهای طالبان شد! بخشی که آمریکائی‌ها آن را قابل معاشرت «توصیف» می‌کنند! خلاصه بگوئیم، نتیجة واقعی و ملموس حضور 6 سالة ارتش سازمان ناتو در افغانستان این بوده که امروز نوعی «طالبان دوست‌داشتنی» و «قابل‌احترام» هم در این مملکت پیدا شده!‌

دنبالة فعالیت‌های نظامی آمریکا و متحدانش در افغانستان، در شرایطی که طی چند سال گذشته شاهد بودیم، نهایت امر به این اصل کلی منجر ‌شد که، «طالبان همان ملت افغانستان است!‌» و اینکه با یک ملت نمی‌توان جنگید! پس بهتر است که حضور تشکیلات «ضدروسی» و «ضدهندوستانی» طالبان را همة جهانیان، حتی آنان که خود را اهداف نظامی این گروه‌ها می‌بینند، «قبول» کنند! این «نتیجه‌ای» بود که آمریکا قصد داشت طی چند ماه گذشته از زبان سخنگویان مختلف نیروهای ناتو، چه انگلیسی و آلمانی و چه آمریکائی در سطح جهان مطرح کند. و شاهد بودیم که وزیر سابق دفاع دولت کارگری، «دز براون» نیز چندین ماه پیش همین خط کلی را رسماً از طرف بریتانیا اعلام کرده بود.

ولی این «اصل» از نظر دولت‌ روسیه غیرقابل قبول است. و دیدیم که آمریکا در شرایطی که از طریق پاکستان، تحت عنوان حمایت از نیروهای نظامی ناتو، طی سال‌های دراز تجهیزات و مواد غذائی را در مقیاسی بسیار وسیع، به مناطق مختلف تحت نظارت طالبان «تحویل» می‌داد، چگونه به یک‌باره با معضل عظیمی روبرو می‌شود! و به دنبال آتش‌سوزی و قتل‌وکشتاری که عوامل وابسته به «لشکرطیبه» چند ماه پیش در هندوستان به راه انداختند، ساختار لوژیستیکی که در مرزهای پاکستان ساخته بودند و متعلق به دوران جنگ سرد بود همچون کاخی از پوشال فرو ریخت!‌ خلاصة کلام بعضی‌ مقامات هندی طی «عملیات» قتل‌وکشتار در اینکشور از خواب خوش «ماه‌عسل‌» با یانکی‌ها به در آمدند؛ هند به صراحت دریافت که در این معامله نمی‌تواند خود را به خواب بزند؛ این تحولات نشان داد که هند می‌باید جبهة مقاومت در برابر طالبان‌سازی را به صورت جدی مورد حمایت قرار دهد، در غیراینصورت خود قربانی نخست خواهد بود.

در این مرحله، خطوط لوژیستیکی که طی سال‌های دراز اسلحه، آذوقه، دارو، تجهیزات ارتباطی و ... را به درون مناطق تحت نظارت طالبان ارسال می‌کرد، در پاکستان مورد حمله قرار می‌گیرد؛ این خطوط امروز کاملاً قطع ‌شده! و آمریکا بالاجبار خطوط لوژیستیک نوین خود را اینبار تحت نظارت روسیه می‌باید سازمان ‌دهد!

در چنین شرایطی است که شاهد علاقة وافر خانم هیلاری کلینتن به شرکت حکومت اسلامی در مذاکرات افغانستان می‌شویم! حال می‌باید پرسید، هدف واقعی آمریکا از به میان کشاندن پای حکومت اسلامی در این کنفرانس چه می‌تواند باشد؟ نطفة حکومت اسلامی از زمان شکل‌گیری آن تحت نظارت و حمایت غرب قرار داشته، و حکومت اسلامی در ایران در عمل یکی از چوب‌دست‌های مهم استراتژیک ایالات متحد بر علیه اتحادشوروی در جنگ افغانستان بوده. در جریان درگیری‌های افغانستان نیز اگر حکومت اسلامی ضربه‌ای متحمل شده، آنرا از جانب مخالفان آمریکا دریافت کرده، و نه از نیروهای وابسته به واشنگتن!

از این مختصر می‌باید نتیجه گرفت که اصرار هیلاری کلینتن در شرکت دادن حکومت اسلامی، در عمل سنگین‌تر کردن کفة ترازوی تشکیلات وابسته به غرب در این کنفرانس خواهد بود. آمریکا مطمئن است که حکومت اسلامی نه تنها بر اساس تمامی داده‌ها در مورد شرایط کشورهای همسایة خود حق اظهارنظر دارد، که در صورت اظهارنظر در مورد افغانستان خارج از تأئید مواضع اسلام‌گرای آمریکا سخنی به میان نخواهد آورد. به همین دلیل گسترش طیف طرفداران مواضع غرب در این کنفرانس از طرف حزب‌ حاکم آمریکا، تا این حد مورد توجه قرار می‌گیرد. با این وجود می‌باید اذعان داشت که اصرار خانم کلینتن زاویة دیگری را نیز منعکس می‌کند: ارتباط با حکومت اسلامی دیگر در مرحلة علنی خود قرار گرفته، و آمریکا که ترجیح می‌داد این ارتباط را «پنهان» نگاه دارد، بالاجبار صورتک «دمکرات‌پرور» خود را در منطقه از دست خواهد داد. این ضربه‌ای است که واشنگتن به دلیل فروپاشیدن مواضع استراتژیک‌اش در منطقه، می‌باید متحمل شود، و بازتاب آن نه تنها رسوائی هر چه بیشتر عمال آمریکا، که علنی شدن اهداف واقعی واشنگتن در ارتباط با ملت‌ها در آسیای مرکزی و خاورمیانه خواهد بود.








نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

هیچ نظری موجود نیست: