بالاخره برنامة «تفریحی ـ دینی» انتخابات حکومت اسلامی به پایان رسید. همانطور که حدس زده میشد، افرادی کاملاً «ناشناخته» و وابسته به جریاناتی نامشخص از درون صندوقها بیرون کشیده شدهاند. در حال حاضر ادعا میشود که حداقل 70 درصد کرسیهای مجلس شورای اسلامی در دست اصولگرایان است، و در ادامة شمارش آراء و یا در دور دوم انتخابات مسلماً شمار «اصولگرایان» از اینهم بیشتر خواهد شد! البته همزمان «اصلاحطلبان» نیز ادعای «برهم زدن بازی» را کردهاند، و چنین مینمایانند که خودشان «برندگان» واقعی مراجعه به آراء عمومی هستند! ولی افرادی که از صندوقها بیرون کشیده شدهاند، چه با «برچسب» اصولگرا، و چه «اصلاحطلب»، از نظر سیاسی مواضع کاملاً مبهم و نامعلومی خواهند داشت. حال آنکه یکی از مهمترین دستاوردهای دمکراسی سیاسی در کشورهائی که انتخابات از معنا و مفهوم برخوردار است، مشخص بودن مواضع «پایهای» کسانی است که در مراجعه به آراء عمومی، و کسب اعتماد مردم، پای به مجالس قانونگذاری میگذارند. همانطور که میتوان دید، خیمهشببازی حکومت اسلامی ویژگی خود را حتی در این زمینه نیز «حفظ» کرده. بیدلیل نبود، زمانیکه از آیتالله خمینی پرسیدند، حکومت اسلامی چیست؟ جواب داد، «به هیچ حکومتی شباهت ندارد!»
هر چند در تمامی حاکمیتهای جهان با پدیدهای به نام «بازیهای سیاسی» روبرو میشویم، در حکومت اسلامی «سیاست روز»، بیش از آنچه بر پایة جوابگوئی به نیازهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ... متکی باشد، صرفاً به «بازیهای سیاسی» محدود شده. امروز به صراحت میتوان گفت که از گلة «اصولگرایانی» که پای به مسجد شوربا خواهند گذاشت، حتی یک نفر هم با سیاستهای اقتصادی، خطوط استراتژیک منطقهای، مسائل متفاوت نفت و گاز و خیل مشکلات عدیدة کشور نه تنها آشنائی ندارد، که در صورت هر گونه اشرافی بر این معضلات، با «دولت اصولگرا» در اختلاف نظر کامل نیز قرار خواهد گرفت. انتخابات مجلس قانونگذاری در حکومت اسلامی، همانطور که ملاحظه میشود به تدریج تبدیل به نوعی «تشریفات» دولتی و فرمایشی شده! تشریفاتی از قماش برگزاری جلسات خوش و بش و شیرینیخوران به مناسبت روز فرخندة 22 بهمن! و این «سنت» حسنه، که در عمل حقوق مردم کشور را به زیر پای گذاشته، و آراء و عقاید مردم را در چگونگی ادارة مملکت به هیچ میگیرد، در کمال تأسف ریشه در آخوندیسم فعلی ندارد؛ ریشههای تاریخی این «درخت عرعر» و این نوع «گربهرقصانیهای» سیاسی را میباید در دورة کودتای رضامیرپنج جستجو کرد.
البته در مورد فرمایشات «امام»، که بر اساس آن، «این حکومت شبیه به هیچ حکومتی نیست!» توضیحاتی لازم است. چرا که ایشان به دلیل هول و هوائی که به دست گرفتن اهرمهای قدرت در دل مبارکشان انداخته بود، در این اظهارات کمی «شیرینی زیادی» میل فرموده بودند. چرا که فاشیسم استعماری شیوة کاملاً شناخته شدهای در ادارة امور ملتهاست! این فاشیسم همانطور که شاهد بودیم، در نخستین سالهای حکومت اسلامی، و دوران برقراری خیمه و خرگاه «جنگسرد»، عملکردی کاملاً «آریامهری» پیدا کرده بود! به این معنا که پس از تخصیص حقوق حقة «استعمار» در زمینههای مالی، اقتصادی و نظامی و امنیتی، سکوت کامل جهت توجیه حاکمیت اسلامی از تمامی جهات بر سیاست کشور حکمفرما بود. و زوج خوشبخت «بهرمانی ـ خامنهای»، طی این دوران، قدرت را بر اساس تمایلات شکمی و زیرشکمی خود اداره میکردند!
مشکل از آنجا آغاز شد که بحرانی فزاینده، «آرامش» زوج خوشبخت ما، این دو «مرغ عشق» را بر هم زد! داستان تکراری است ولی میدانیم که چگونه گربهرقصانیهای حزب کارگر انگلستان، فقط چند صباحی پس از به قدرت رسیدن «تونی بلر»، پدیدهای بسیار تماشائی و مضحک به نام «سردار فرهیختگی» به ملت ایران «تقدیم» داشت: ایشان همان «سیدخندان» خودمان هستند! استعمار قصد آن داشت که با بهرهگیری از هیاهوی «پوچ» و بیریشة سیدخندان، بحرانی همچون 22 بهمن و یا 28 مرداد فراهم آورده، دولت پوسیدة آخوندی را با یک نظام سرکوبگر و تازه نفس جایگزین کند. این «نظام» نوین، تبدیل به پایگاهی میشد جهت رسیدگی به بحرانهای منطقهای. به طور مثال، بجای اشغال نظامی عراق و افغانستان، یا قبول فروپاشی تدریجی سیاستهای غرب در پاکستان، و یا به زیر سئوال بردن «لائیسیتة» فرمایشی و دولتی در ترکیه، غرب با تکیه بر پایگاه قدرتمندی که کودتای فوق در ایران میتوانست فراهم آورد، مسائل منطقه را از طریق تهران رفع و رجوع میکرد! ولی همانطور که دیدیم این رویای طلائی تعبیر نشد. آزادیخواهیهای یک شبة رسانههای غربی، و تمایلات «دمکراتیک» گروههای سازمان یافتة ساواک در دانشگاهها و دیگر مراکز دولتی، نتوانست سکان حاکمیت را در تهران، همچون خیمهشببازیهای 22 بهمن و 28 مرداد دست به دست کند!
در نتیجه، اصلاحطلبان، هنوز در صحنه باقی ماندهاند، بدون آنکه استعمار دیگر نقشی از نظر سیاسی به آنان اختصاص داده باشد! همزمان با اصلاحطلبان، حتی آنان که خود را «اصولگرا» میخوانند نیز، به بهانة ارائة «برنامه» جهت آبادانی مملکت، چون گرگهای گرسنه در شبهای سرد زمستانی سر به آسمان بلند کرده، پیوسته «زوزههای» دردناک سیاسی میکشند و مخالفان خود را متهم میکنند؛ ولی با نگاهی به عملکردها در حکومت اسلامی، این اصل به اثبات میرسد که قشر سیاسی این حکومت ـ چه اصلاحطلب و چه اصولگرا ـ هیچ برنامهای جهت بهبود شرایط کشور نخواهد داشت. از روز نخست نیز قرار نبوده نگرشی در چنتة «این جماعت» وجود داشته باشد! شاهدیم که طی «مسابقات» انتخاباتی در این حکومت، و در بن بست سیاسیای که جناحهای مختلف در آن گرفتار آمده بودند، به راه انداختن هیاهو، ایجاد هیجانات کاذب، چاپ و توزیع روزینامههای بیهدف، سایتسازی بدون هیچگونه برنامة «تبلیغات» سیاسی، و ... به تدریج تبدیل به تنها شیوة «فعالیت» سیاسی در حکومت اسلامی شد. ولی میدانیم که اگر تمامی این «هیجانات» و «تحولات» به دست نیروهای خودی، یعنی همان چماقداران اسلام و مسلمین صورت میگیرد، هیچ نوع نگرش سیاسیای در پس آن وجود ندارد! و به دلیل نبود هر گونه نگرش منسجم سیاسی و عقیدتی، امروز نیز همچون گذشته، یک پوچی کامل، بر فضای سیاسی کشور سایه افکنده!
ولی شرایط نوین این کمبود را بیش از پیش علنی کرده. میدانیم که مهمترین ویژگی عملة فاشیسم، «غیرسیاسی» بودن آنهاست! موضعگیریهای دولتی از طرف چماقداران در نظامهای فاشیستی به هیچ عنوان نشانگر «سیاسی» بودن نانخورهای این حاکمیتها نیست. چرا که «سیاسی» بودن نیازمند برخورداری از حداقل شناخت از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور است. و بدیهی است که برخورداری از چنین شناخت و معرفتی، به فرد متانت، تعمق و گشادهروئی در برخورد با نظرات متفاوت، و نهایت امر سعة صدر خواهد داد؛ خصوصیاتی که نزد عملة فاشیسم «نایاب» است! برخوردهای «ایدئولوژیک» عمال فاشیسم، در واقع، فقط میتواند «فرهنگستیزی» و «سرکوب» معرفی شود؛ و در نتیجة این نوع «برخوردها» ارتباطات انسانی در بطن جامعه تضعیف شده، خشونت و اوباشگری جایگزین روابط اجتماعی خواهد شد. مهرههای «ارجمند» و «ارزشمند» در نظامهای مستبد، به مثابه «سگهای» هار و نیمهوحشیاند که در یک «گله»، جهت تقرب به وحشیترین و سفاکترین «سگ»، که نقش «رهبر» را بر عهده دارد، از یکدیگر پیشی میگیرند؛ هر چند «رهبر» نیز خود از آنان آنقدرها متمایز نباشد! البته خلاصه کردن «کنش» فاشیسم در جامعة بشری، به یک بحث صرفاً «بیولوژیک»، ما را هم به «سادهانگاری»، و هم به تناقضگوئی متهم خواهد کرد! چرا که پیچیدگی جامعة بشری را نمیتوان در یک گله سگ وحشی خلاصه کرد، و از طرف دیگر، منطقستیزی در فاشیسم را نیز نمیتوان در قالب قانونمندیهای علم «بیولوژی» به تعریف کشید. ولی در همینجا عنوان کنیم که در عمق مسئله، خصلت دیگری بر «کنش» عملة محافل فاشیسم نمیتوان متصور شد!
رژیم اسلامی که در 22 بهمن از طریق کودتای نظامیان به قدرت سیاسی دست یافت، یک فاشیسم تمام عیار است! پوپولیسمی است کور که با تکیه بر پیشداوریها و تعصبات و خرافه نزد تودههای مردم، کمر به چپاول، سرکوب و کشتار همین تودهها بسته. تا از این مفر هم خدمتگزار اربابان غربی خود باشد، و هم سکان کشتی شکستة حکومت اسلامی را تا حد امکان، در دستهای کثیف آخوندیسم خودفروخته حفظ کند. اینک که بحران فزایندة «بازسازی» سیاسی در منطقه بسیاری از حسابهای «سنتی» در کاخسفید و باکینگهام پالاس را بر هم زده، آمریکائیها با استفاده از همان شبکة «فاشیستپرور» سنتی خود قصد دارند در این بحران منطقهای تغییراتی ایجاد کنند! به زبان سادهتر، با در نظر گرفتن آنچه در بالا و در تشریح «کیفیت» سیاسی عملة فاشیسم عنوان کردیم، امروز و در شرایط متحول سیاسی منطقه، حکومت اسلامی با کمک اربابان آمریکائی خود قصد آن دارد که مشتی «لال» مادرزاد را به سخنرانی، و گروهی افلیج را به رقص درآورد! جماعت دولتیهای حکومت اسلامی که تا دیروز از طریق «دستبوسی» به پست و مقام میرسیدهاند، اینک میباید سخنران و صاحبنظر نیز باشند! شاهدیم که دهنمکی «فیلمساز» و نویسنده میشود، و یا خاتمی ساواکی اینک «شخصیتی جهانی» است! قبول میکنیم که، از نظر سیاسی، اگر برپائی چنین شعبدهای از آمریکائیجماعت بعید به نظر نیاید، بر قرار نگاه داشتن خیمة این «سیاهبازی»، بدون تردید یکی از معجزات معماری سیاسی در عصر نوین خواهد بود.
نخست میباید این اصل کلی را در نظر آوریم که نظام فاشیستی اصولاً قادر به تحمل وزنة سیاسی نیست! این وزنه حتی میتواند عملهای چون اللهکرم، حاجبخشی و خاتمی باشد. طی ده سال که از «روند» شخصیتسازی آمریکائیها در ایران میگذرد، شاهدیم که تمامی «محصولات» روند کذا به تدریج از صحنة سیاست کشور خارج شدهاند! چه آنان که در ایران ماندهاند، و چه کسانی که در خارج از مرزها پناه گرفتند! چرا که حضور همین «وزنهها»، هر قدر بیمقدار و بیاهمیت، «تمامیت» نظام فاشیستی را به زیر سئوال میبرد. و در همین راستاست که فرصتطلبانی چون اکبرگنجی با استفاده از حمایت داخلی و خارجی سعی کردهاند که به زعم خود، برای آیندة سیاسیشان «مأوائی» نزد برندگان «فرضی» این شعبدهبازی بیابند. ولی کارتهای برنده نه در ارتباط با اعمال نانخورهای شناخته شدة استعمار، که در ارتباط با قدرتها و سیاستهای نوین منطقهای تقسیم خواهد شد، سیاستهائی که بتوانند طوفانهای آتی را پشت سر بگذارند.
آیندة سیاسی ایران را مسلماً نمیباید در میان گلة «اصولگرایان» و «اصلاحطلبان» جستجو کرد، کسانیکه با تقلب و «رأیسازی»، و ارائة «آمار» شرکت 65 درصدی مردم در این خیمهشببازی، پای به مسجدشوربای اسلامی خواهند گذارد. هیچکدام از اینان نمایندگان ملت ایران نیستند؛ و آنچه صورت گرفت «انتخابات» نام ندارد. این «نتایج» بازتابی است از پوچی فراگیر سیاست حاکم بر کشور، آنهم در شرایطی که ایران با یکی از عمیقترین بحرانهای اقتصادی تاریخ خود دست به گریبان شده. کسانیکه در شرایطی اینچنین سرنوشتساز، به صرف خواندن چند آیه از کلامالله و بوسیدن دست این آخوند و آن معمم، پای به مجلس قانونگذاری ایران میگذارند، نه مرد این میداناند و نه نمایندة ملت ایران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر