خبرگزاریها گزارش میدهند که فردی به نام «پروین اردلان» ممنوعالخروج شده است. از قرار معلوم، گذرنامة وی از طرف «مقامات» حکومت اسلامی توقیف شده، و در نتیجه، ایشان نمیتوانند در مراسمی که قرار بود طی آن جایزة «اولاف پالمه» را دریافت دارند، حضور به هم رسانند! نام «پروین اردلان» برای نخستین بار از طرف سایتهای «مخالفنما»، و «خبرگزاریهای» غربی، به عنوان یکی از فعالان «حقوق زنان» در حکومت اسلامی مطرح شد، و طی چندین ماه تبلیغات پیگیر، نهایت امر یک دولت غربی نیز همانطور که دیدیم، از طریق اهداء «جایزه» به ایشان، پای پیش نهاد، و رسماً مهر تأئید بر فعالیتهای «آزادیخواهانة» وی گذاشت. البته این اصل کلی را میباید قبول کرد که حکومت اسلامی بدون برخورد و تنش گامی به عقب بر نخواهد داشت، و «مبارزه» با این نوع حکومت نیز کار سادهای نیست. ولی در این میان میباید به درستی دریافت، «مبارز کیست»، و اصل «مبارزه» اصولاً چه اهدافی را دنبال میکند؟ در غیر اینصورت به یقین این احتمال وجود دارد که دولتهای حامی حکومت اسلامی، همانها که فاجعة 22 بهمن را آفریدند، از طریق «شخصیتسازی» مستقیماً صحنة سیاست کشور را در چارچوب منافع خود بار دیگر «مصادره» کنند! و همانطور که ما ایرانیان طی چند دهة گذشته شاهد بودهایم، در زمینة «شخصیتسازی»، استعمار غرب از استعداد و خلاقیت شایان توجهی برخوردار است.
روزی که امپراتوری «کارگری» اتحادشوروی فروپاشید، شاید کمتر کسانی به این اصل کلی توجه کردند که به دلیل این «فروپاشی»، استراتژیهای منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی نیز دچار تغییرات پایهای و اساسی خواهد شد. البته در همان روزها، فردی که پیشتر سردبیر ماهنامة لوموند دیپلماتیک بود، طی یک مصاحبة رادیوئی اظهار داشت که، «امیدواریم با فروپاشی اتحاد شوروی قرنطینة سیاسیای که غرب بر کشور ایران تحمیل کرده نیز تعدیل شود!» این جملة «سربسته» و گنگ شاید یکی از نخستین اظهارات سیاسیای بود که از زبان صاحبنظران، نشانگر تقبل اصل «تغییرات» استراتژیک در مورد ایران بود. و جهان تبلیغاتی و رسانهای، در آن روزها ـ هنوز اینترنت نیز پای به میدان ارتباطات نگذاشته بود ـ در مورد این «تغییرات» و چند و چون آن سالهای دراز سکوت اختیار کرد. دوران یلتسین، بحران نظامی در جمهوریهای سابقاً شورائی، و سپس خیمهشببازی کلینتن آغاز شده بود، و در این هیاهو جای سخن گفتن از استراتژیها نوین وجود نداشت، هر چند که نطفة اولیة حضور نظامی آمریکا در منطقهای که، هنوز کشور «عراق» میخوانیم، از همان دوره شکل گرفت.
در این شرایط فوقالعاده، در کشور ایران اکبر رفسنجانی، تحت عنوان «سردار سازندگی» با حمایت کامل غرب سکان امور کشور را به دست گرفته بود. و ایفای نقش «لورل و هاردی» دینی، در عمل به خامنهای و رفسنجانی واگذار شده بود. دوران حاکمیت «سکوت» بود و سرکوب «مخملین» و فراگیر! در عمل، احدی امکان سخن گفتن و ابراز وجود نداشت. ولی همانطور که «کلود ژولین» در مصاحبهاش پیشبینی کرده بود، فروپاشی به ایران نیز رسید. غرب بالاجبار به 8 سال «دوران سازندگی»، که در عمل سرکوب شبانهروزی ملت ایران و چپاول دارائیهای ملی بود، نقطة پایان گذاشت، و با عقب کشیدن «باند» رفسنجانی و خامنهای، گروه «سیدخندان» را یکشبه به عنوان نسخة «جادوئی» از صندوقهای «مارگیری» بیرون کشید! نسخهای که، «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود!» در عمل، «سیدخندان» پای در روندی استعماری، هر چند تکراری گذاشته بود: قطبیکردن کاذب نظام سیاسی، فروپاشی ظاهری در ساختار حکومت، قهرمانسازی و ابلیسسازی، و نهایت امر فراهم آوردن زمینه جهت استقرار یک حاکمیت یک دست، سرکوبگر، نظامی و سرسپرده در خدمت منافع غرب! به صراحت بگوئیم، کودتائی از نوع 28 مرداد و 22 بهمن!
ولی در این «روند» تکراری همانطور که در بالا گفتیم، از آنجا که «قرنطینه» فرو ریخته بود، سکتههائی اساسی پدید آمد. خاتمی که میبایست در عرض چند ماه، در نقش «قهرمان» شکست خوردة دمکراسی، کشور را به قصد آلمان ترک کرده، پشت سر خود یک دولت نظامی را در تهران به قدرت برساند، نه تنها مجبور شد 8 سال در پست ریاست جمهوری در جا زند، که دولت نظامی نیز همان از کار در آمد که شاهدیم: «لباسشخصیهای» خنک و مسخرهای که اگر مسلحاند، بیشتر دلقک مسلکاند تا نظامی! از طرف دیگر، جنبش «اصلاحطلبی» که قرار بود نقش «جبهة ملی» در دوران مصدق را ایفا کند، این فرصت را نیافت تا همچون بدیل «ملینمای» خود از «غیبت» در صحنة سیاست، جهت توجیه مواضع «واپسگرا» و «ضدایرانیاش» استفادة کامل به عمل آورد! «اصلاحطلبی» در صحنة سیاست کشور باقی ماند، و به همین دلیل، بالاجبار صندوقچة «ایدئولوژی» سیاسی خود را نیز در برابر افکار عمومی گشود؛ صندوقچهای پر از خالی!
این اولین بار بود که پس از غائلة «میرزای شیرازی» و جنجال تنباکو، اتحاد شوم «ارتجاع» داخلی و استعمار غرب، در میدان سیاستگذاری کشور ایران اینچنین پوزهاش به خاک مالیده شد. ولی در کمال تأسف این پیروزی نه بر پایة مبارزات آگاهانة ملت ایران که صرفاً به دلیل شرایط نوین استراتژیک منطقه به دست آمد. «پیروزیای» که هنوز ابعاد واقعی آن، حتی در تحلیلهای صاحبنظران ایرانی نادیده انگاشته شده. در این فضای نوین «استراتژیک» است که غرب، با آگاهی از محدودیتهای نوین خود دست به دامان پدیدة بسیار موهنی شده: جنجال و قهرمانسازی! در پس این «جنجالها»، کارکنان سازمان اطلاعات حکومت، نانخورهای محافل حکومتی، عملة محافل غرب در ایران، عوامل نفوذی سپاهپاسداران و بسیج و ... همه روزه رنگ عوض میکنند، و در ردائی ظاهرالصلاح، «نویسنده»، «منتقد ادبی»، «شاعر»، سیاستمدار و غیره «معرفی» میشوند، تا در هنگامة تغییرات وسیع استراتژیک، غرب بتواند «هنجارهای» نوین اجتماعی و سیاسی در جامعة ایران را از طریق هماینان، در مسیر منافع خود سازمان دهد.
در همین راستاست که شاهدیم، کارگران ایران به دلیل تقاضای برخورداری از «اتحادیهای» که بازتاب منافعشان باشد توسط اوباش آخوندها در ملاءعام شلاق میخورند و به زندان میافتند! در این راستاست که میبینیم همه روزه از طریق سانسور اطلاعات و نشریات صدای اعتراض ملت ایران توسط عوامل آمریکا در تهران خاموش میشود؛ در این راستاست که احزاب سیاسی عملاً به تعطیل کشیده شدهاند، ولی بوقهای نفرت انگیز این حکومت عصرحجر در هر فرصتی سخن از «انتخابات» به میان میآورد! میباید پرسید «انتخابات» برای چه؟ و «انتخابات» برای که؟ در جامعهای که کسی امکان سخن گفتن و ابراز عقاید خود را ندارد، «انتخابات» چه معنائی میدهد؟
ولی همانطور که گفتیم، سرکوبگریهای حکومت و «قهرمانسازیهای» غرب، هر دو در یک مسیر واحد گام بر میدارند: ارائة راهکاری نوین جهت به زنجیر کشیدن ملت ایران! پیشتر گفتهایم که، «پیروزی» نابهنگام ملت ایران در اوج «غائلة» سیدخندان، نتیجة هماهنگی نیروهای وطنخواه، دمکرات و آزادیخواه نبوده! غرب به خوبی میداند که، نتایج چنین پیروزیهائی به همان آسانی که به دست آمده، از کف خواهد رفت. و به همین دلیل است که با توسل به مجسمه «کوکیهائی» که به آنان عناوین مختلف میدهد، قصد دارد «هنجارهای» نوین خود را در طوفان سیاسیای که به صورتی کاملاً نامرئی در سطح جامعة ایران به حرکت در آمده، بر ما ملت تحمیل کند. این سئوالات امروز شایستة تعمق است: آیا نیروهای مبارز ایرانی از چنین آرایشهائی آگاهی دارند؟ آیا جهت پاسخگوئی به این توطئة ننگین، از صیقل ایدئولوژیک کافی برخوردارند؟ آیا وطنخواهان ایران میتوانند در این هیاهوی «ضدایرانی» که به دست حکومت اسلامی، عوامل «مخالفنما» و برونمرزی همین حکومت، و نظام رسانهای غرب به راه افتاده، سره را از ناسره تشخیص دهند؟ فراموش نکنیم، در بزنگاه آینده، شاید شرایط نوین «استراتژیک» بر خلاف منافع ما ملت سازمان گیرد؛ میباید از این احتمال نیز آگاهی کامل داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر