۱۰/۰۸/۱۳۸۷

«آغاز» تاریخ!





در هفته‌ای که در پی خواهد آمد بورس اوراق بهادار در نیویورک که به «وال‌استریت» شهرت یافته، نهایت امر بر دوازده ماه از سیاه‌ترین دوره‌های تاریخی خود نقطة پایان خواهد گذارد. آنچه یک سال پیش غیرقابل تصور می‌نمود، امروز تبدیل به واقعیتی کاملاً ملموس شده: نمودار اوراق بهادار در «اس‌اندپی 500» که به دلیل گسترة آن در تمامی شبکة اقتصادی ایالات متحد از «داوجونز» و «نزدک» در تحلیل‌های اقتصادی با اهمیت‌تر تلقی می‌شود، طی یک‌سال گذشته نزدیک به 41 درصد ارزش خود را از دست داده! و تا پایان سال مالی 2008 سه «روز کاری» بیشتر باقی نمانده. مشکل می‌توان تصور کرد که طی این سه روز، نمودارها بتوانند عکس‌العملی در جهت بهبود شرایط اوراق بهادار از خود نشان دهند.

سال 1931، در اذهان بورس‌بازان وال استریت خاطره‌ای بسیار تلخ برجای گذاشته. در این تاریخ که دوران هولناک «کسادی» در ایالات متحد و اروپا آغاز شد، وال‌استریت 47 درصد از ارزش خود را از دست داده بود. کاهشی که مهم‌ترین سقوط مالی در روند رشد سرمایه‌داری در تاریخ معاصر به شمار می‌آید. ولی آیا طی سه جلسة باقیمانده در سال 2008، شاهد سقوطی حتی بیش از 1931 خواهیم بود، یا عکس‌العملی در جهت مخالف پیش خواهد آمد؟ جواب به این سئوال ساده نیست.

با اعلام کمک‌های چند صد میلیارد دلاری به صنایع، بانک‌ها و مؤسسات مختلف مالی و تجاری از طرف دولت ایالات متحد، سرمایه‌داری در مفهومی ساختاری معنا و گوهرة خود را به طور کلی از دست داده. و این «حادثة» تاریخی می‌بایست در دوره‌ای اتفاق می‌افتاد که یکی از راست‌گراترین شاخه‌های سیاسی ایالات متحد، طی 8 سال عملاً بدون رقیب واقعی در صحنة سیاست جهانی بر آمریکا حکومت کرده است! این «رخداد» را فقط می‌توان یک دهن‌کجی تاریخ به شیوة‌ تولید سرمایه‌داری به شمار آورد.

بر اساس تحلیل‌های نمودار «داوجونز ویل‌شایر 5000» که در عمل مهم‌ترین و گسترده‌ترین نمودار اوراق بهادار به شمار می‌آید، طی سال مالی 2008 بیش 7300 میلیارد دلار «سرمایه» در بازار بورس ایالات متحد «بخار» شده! این امر بااهمیت‌تر از آن است که بتوان تصور کرد، چرا که طی تاریخ معاصر چنین فروپاشی مالی‌ای هیچگاه و در هیچ مقطعی رخ نداده بود. حتی فروپاشی گستردة مالی که طی بحران فراگیر دهة 1930 نهایت امر به جنگ دوم جهانی انجامید از چنین ابعادی برخوردار نبوده. اگر از سال مالی 2008 یک خاطرة واقعی در اذهان باقی بماند همانا «بازگشت» به این اصل کلی است که بسیاری مسائل را می‌باید از نو پایه‌ریزی کرد. «ژوسلین دریک» متخصص تحلیل‌های مالی در مرکز تحقیقات «شفرز این‌وستمنت» می‌گوید:

«چگونه می‌توان یک سال مالی را به تحلیل کشاند در شرایطی که بحران مالی بر فضای جهانی حکومت می‌کند و ما همزمان در چارچوب اقتصادی گرفتار آمده‌ایم که ستون‌هایش بر سرمان فرو می‌ریزد؟»

و این «مشکل» برای کاربران وال‌استریت در سه روز آینده بسیار سرنوشت ساز خواهد شد، چرا که به صورت سنتی چند روز آخر هر سال به دلیل تمدید بسیاری از قراردادهای مالی، خصوصاً در زمینة تعهدات شرکت‌ها نزد سرمایه‌گزاران، برای فعالیت‌های سال آیندة مالی، خود در مقام یک «نمودار» تحلیل می‌شود. نموداری که فضای بازارهای بورس را در سال آینده از هم اکنون ترسیم خواهد کرد! آیا در سه روز باقی‌مانده از سال 2008 چرخشی قابل تصور است؟ اگر طی این مدت سنگینی فضای افسردة مالی افزایش یابد، فقط یک نتیجه به بار خواهد آورد. و فروپاشی در روند انباشت سرمایه طی سال 2009 شدیداً تحت تأثیر ناامیدی‌های سال 2008 قرار گرفته، عمیقاً تشدید خواهد شد! و این برای کاربران وال‌استریت یک کابوس است. «بروس زارو»، استراتژ امور مالی در «دلتا گلوبال ادوایزر» می‌گوید:

«اگر به سال 2009 نگاه کنیم، آمار همچنان ناامیدکننده باقی خواهد ماند. مسئله این است که تا چه حد این ناامیدی و فروپاشی در ساختار مالی نفوذ کرده و تا چه مدت دوام داشته باشد.»


می‌بینیم که تحلیل‌گران حرفه‌ای، یعنی کسانیکه عادتاً همه ساله هر یک صدها میلیون دلار سرمایه را در چرخه‌های «بورس» به حرکت در می‌آورند، خود نیز جوابی برای مشکلات آتی ندارند. ولی در شرایط فعلی مشکل می‌توان تحلیل‌گری یافت که چشم امید به سه روز آینده در وال‌استریت دوخته باشد. از هم اینک نگاه‌‌ها به سال 2009 خیره مانده. طی سال آینده مسلماً مسائل جدیدی بروز خواهد کرد، مسائلی سیاسی، اقتصادی و مالی که با در نظر گرفتن روند کلی رخدادها طی چندین ماه گذشته، به احتمال زیاد همگی «نوین» خواهد بود.

فروپاشی «بهرة پول»، چه در ایالات متحد ـ این بهره در آمریکا عملاً به صفر رسیده ـ و چه در اروپا، بر خلاف سال‌های آغازین هزارة سوم آنقدرها سرنوشت‌ساز به نظر نمی‌رسد. فراموش نکرده‌ایم که طی نخستین بحران‌های مالی که در آغاز هزارة سوم در ایالات متحد بروز کرد عکس‌العمل بانک مرکزی فروپاشاندن بهرة پول بود، و در عمل با اینکار همگام با حمایت گسترده از سیاست جنگ‌افزارسازی پنتاگون و استقراض وسیع مالی، دولت واشنگتن بر بحران گسترده‌ای که امروز فراگیر شده سرپوش گذاشت. ولی آیا با همین ترفند‌ها می‌توان به استقبال سال مالی آینده شتافت؟ پاسخ به این سئوال منفی است.

این روزها اگر جنگ در عراق و افغانستان تحت سیاست‌های رسانه‌ای از تیتر خبرها «حذف» شده، سرمایه‌گذاری عظیمی که یک جنگ استعماری می‌طلبد به هیچ عنوان از «فهرست» مخارج دولت آمریکا بیرون نیامده. تا کی می‌توان هزینة این جنگ‌ها را با پول عربستان سعودی، کویت، امارات و ایران تأمین کرد؟ تا کی می‌توان با فروش «ظاهری» نفت 150 دلار، هم در آمریکا دست به ثروت‌اندوزی زد و هم پول نفت را در مقیاسی بالغ بر صدها میلیارد دلار در سال از دست کشورهای نفتخیز گرفت و بجای آن اوراق قرضة دولت ورشکستة ایالات متحد را به اینان حقنه کرد؟ و علیرغم این روند شناخته شدة استعماری، تا کی سیاست جهانی می‌تواند تحمل کند که خانم کاندی رایس در مصاحبه‌هایش بفرماید، با نفت بشکه‌ای 150 دلار ما اجازه دادیم روسیه از قرن نوزدهم به قرن بیست‌ویکم «جهش» کند!‌ هر چند نمی‌باید دچار خوشبینی‌های کودکانه شد، ولی شاید سال مالی 2009 بتواند برای این صورت‌بندی‌های مضحک و تبلیغاتی «جوابی» فراهم آورد.

سئوال باز هم می‌تواند به صورتی گسترده‌تر مطرح شود. بحران اقتصادی چین را چگونه می‌توان در سال 2009 خارج از یک فروپاشی گسترده در بطن حزب مائوئیست حاکم تحلیل کرد؟ چین نیازمند بازار آمریکاست، ولی با آنچه می‌بینیم آمریکا مشکل می‌تواند این «بازار» را برای چین تأمین کند؛ آمریکائی به سرعت قدرت «مصرف» را از دست می‌دهد و همزمان با این روند شاهدیم که از ماه سپتامبر گذشته نیز دولت چین که همچون کشورهای نفتخیز از دستان پر مهر عموسام «اوراق قرضة» دولت ایالات متحد را در ازاء صادرات محصولات به این کشور «دریافت» می‌کرد، خود تبدیل به فروشندة اصلی همین ارواق قرضه در سطح جهانی شده!‌ چین برای جلوگیری از فروپاشی نظامی که بر پایة «مائوئیسم» روی به ثروت‌اندوزی آورده نیازمند رشدی در حد 9 درصد در سال است. می‌باید توجه داشت که این «رشد» در کشور چین به هیچ عنوان ثروت ایجاد نخواهد کرد؛ 9 درصد رشد «تولید ناخالص ملی» فقط جهت جلوگیری از فروپاشی این نظام اقتصادی و پیش‌گیری از بحران‌های گستردة اجتماعی، مالی و سیاسی خواهد بود.

حال می‌باید پرسید چگونه چین می‌تواند به چنین «عملکرد بالائی» در سطوح اقتصادی و مالی دست یابد؟ می‌دانیم که زمینه‌سازی در همکاری‌های منطقه‌ای میان چین، ژاپن و کرة جنوبی نیز که از چندی پیش «علنی» شده آنقدرها نمی‌تواند کارساز باشد. روند اقتصادی‌ای که در بطن آن اقتصادهائی چون ژاپن و کره جنوبی چشم به جهان گشوده‌اند همانقدر به بازار آمریکا نیازمند است که چین! همکاری‌های منطقه‌ای هر چند امکانپذیر بنماید در بطن نظام اقتصادی جهانی علاج درد را نخواهد کرد.

بازنگری در مسائل اقتصاد جهانی همانطور که می‌بینیم نهایت امر به یک اصل کلی باز خواهد گشت: بازنگری در نقش واشنگتن، در مقام رهبر اقتصاد جهانی! ایفای این نقش دیگر از جانب ایالات متحد امکانپذیر نیست و شاید همین مهم‌ترین داده‌ای باشد که بر اساس آن، طی سال آیندة مالی مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان رقم خواهد خورد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

هیچ نظری موجود نیست: