در شرایطی که اکثر بانکهای عمده در کشورهای غربی با مشکلاتی در ادارة امور مالی خود روبرو شدهاند، این سئوال مطرح میشود که سرانجام بحران فعلی چه خواهد بود؟ همانطور که دیدیم، تا چند ماه پیش در رأس خبرها کسی سخن از بودجه، نقدینگی، بحران مالی و ... به میان نمیآورد. در عمل، از زمان فروپاشی برجهای دوقلوی نیویورک تا همین چند روز پیش تو گوئی در جهانی زندگی میکردیم که مادیات از میان رفته بود؛ فقط چند موضوع «قابل» بحث در این کرة ارضی باقی بود. موضوعاتی از قبیل حال و احوالات ساکاشویلی، محل اختفای بنلادن، انفجار بمب در جمعه بازارهای بغداد و «آزادی» زنان در افغانستان در کنار چهرة عبوس و بسیار «خطرناک» احمدینژاد در رأس خبرهای جهانی قرار داشت! کسی نمیگفت که نفت چگونه در عرض چندماه از بشکهای 12 دلار به 150 دلار رسیده، و اینکه منتفعان واقعی این «تغییرات» چه کسانیاند؛ کسی سخن از این به میان نمیآورد که برنامة ارتش آمریکا در کنار صدها میلیارد دلار سرمایهگذاری نظامی در منطقه اصولاً چیست؟ کسی به خود اجازه نمیداد از آیندة کشوری به نام پاکستان سخن به میان آورد، کشوری که عملاً فاقد دولت مسئول شده، و شبکهای «نظامی ـ امنیتی» به نام آیاسآی، تحت نظارت مستقیم پنتاگون بر امور مردم حکومت میکند. این مسائل وجود داشت، و اگر برنامة هستهای جمکران ساختگی بود و جهت هیاهوی تبلیغاتی در بوق آن میدمیدند، بقیة جریانات «واقعی» بود!
خلاصه بگوئیم جریان «تبلیغات» رسانهای در عمل تبدیل «هیاهو» به «واقعیات» است. و مسائل و مشکلات «عظیم» و عدیدهای که امروز در بطن تبلیغات جهانی بر بازارهای بورس جهان گویا «سایه» انداخته، مسلماً قسمتی از همین «واقعیتسازی» است. همانطور که پیشتر دیدیم، زمانیکه ارتش آمریکا قصد آن داشت که صدها هزار اوباش مسلح را به جان مردم عراق و افغانستان بیاندازد، نه بحران مالی داشتیم، نه کمبود بودجه! در نتیجه، کشوری که سالهای دراز به دلیل نبود بودجه از پرداخت قروض خود به سازمان ملل متحد روی بر میگرداند، کشوری که سالهاست از سازمان یونسکو به دلیل «مشکلات مالی» بیرون آمده، و چند هفته پیش از بحران 11 سپتامبر، دولت آن گویا چند صدمیلیارد دلار «پول کم آورده بود»، به یکباره طرح یک عملیات گستردة نظامی را پایهریزی میکند! و در سایة همین عملیات، ایالات متحد به میزان چندین تریلیون دلار در سال به بانکهای جهان باز هم مقروض میشود!
اوباش و کلاهمخملیها در قدیم مثلی داشتند که میگفت: «مرد اگر قرض نداشته باشد، مرد نیست!» البته این صورتبندی تا حدودی درست است، آنزمان که مربوط به مردی میشود که به دلیل «اعتبار» خود مقروض شده! ولی بعضی «مردها» به دلیل «زورگوئی» مقروض میشوند، نه به دلیل اعتبار! خلاصه میگوئیم، «قرض» دولت ایالات متحد به بانکهای جهانی از نوع دوم است! این دولت دهها سال است هم در زمینة تجارت جهانی، و هم در دیگر زمینههای مالی مقروضترین دولت جهان به شمار میرود! و در مواقع «مقرر»، جهت لاپوشانی عجز خود از پرداخت قروض به بانکهای جهانی همیشه یک «آس» برنده از آستین بیرون میکشد!
پیش از پایهریزی یورو به عنوان واحد پول اروپائی، برنامة آمریکائیها برای ماستمالی کردن قسمت مهمی از قروض دولت آمریکا به بانکها، با تغییر ارزش برابری دلار در مقابل دیگر ارزهای قدرتمند اجرا میشد. به طور مثال در عرض چند روز شاهد بودیم که ارزش برابری فرانک فرانسه در مقابل دلار 50 درصد کاهش مییافت! و قروض دولت آمریکا به بانکهای فرانسه نیز در همین راستا و به همین میزان «تغییر» میکرد! این برنامه به صورت مرتب و فصلی انجام میشد، و پر واضح بود که در زمان قرض گرفتن ارزش برابری دلار در بالاترین حد خود، و در هنگام باز پس دادن در پائینترین حد قرار داشت. به اینصورت اگر بانکها در آخر دورة استقراض چیزی به دولت ایالات متحد مقروض نمیشدند، خیلی شانس آورده بودند! ولی این شیوة «پسندیده» که عملاً نوعی کلاهبرداری از مؤسسات مالی اروپائی و آسیائی بود پس از مدتی کارآئی خود را از دست داد، و دولتهای آلمان فدرال و انگلستان خواستار تثبیت یک «حاشیة ارزشی» برای پولهای خود در برابر دلار شدند!
به هر تقدیر، امروز پس از فروپاشی «دیو دو سر» اتحاد شوروی، دیگر نمیتوان دولتها را به صورت گذشته ترساند و از آنان باجگیری نمود. و از طرف دیگر، با برپائی واحد پول اروپائی امکان چنین مانورهای «زیرکانه» دیگر وجود ندارد، چرا که بالا و پائین کردن واحد پول یک منطقة وسیع و صنعتی بیشتر از آنچه منافعی داشته باشد، ضرر به همراه خواهد آورد. این مختصر را گفتیم تا معلوم شود، طی سالیان دراز آنان که جهت برنامههای جهانی و برخی اوقات طرحهای داخلی، در درون مرزهای ایالات متحد تأمین بودجه میکردند، چه کشورهائی هستند.
بحران فعلی نیز تحت عنوان «قروض» بانکها به آمریکائیهائی که دیگر قادر به باز پس دادن وام خود نیستند، آغاز شد! نخست میباید پرسید، این آمریکائیها چرا در شرایطی که قادر به باز پس دادن وام نیستند اصولاً «مقروض» میشوند؟ مگر بانک به هر کسی «قرض» میدهد؟ و اگر یک بانک چنین عملی انجام داده، چرا امروز از محل بودجة ملی میباید اشتباهات چندین و چند بانک در سراسر ایالات متحد را ترمیم کرد؟ در ثانی، مگر اروپائیها و ژاپنیها در آمریکا خانه خریدهاند که امروز دولتهای اروپائی میباید از محل بودجة کشور به بانکهائی در اروپا کمک کنند که در خانهسازی در آمریکا پول از دست دادهاند؟ خلاصه بگوئیم، در شرایطی که کشورهای انگلستان، فرانسه و ایتالیا سالهای دراز است که با بحرانهای بسیار سنگین کمبود مسکن در شهرهای بزرگ خود روبرو هستند این سئوال مطرح میشود که چرا سرمایة این بانکها بجای تولید مسکن در لندن، پاریس، رم، و ... به قصبهها و محلات دورافتادة ایالات متحد رفته و تبدیل به وامهای مسکنی شده که دیگر قابلیت پرداخت هم ندارد؟ و سئوال آخر شاید جالبتر از دیگر سئوالات باشد: مگر در مجموع چند واحد مسکونی در ایالات متحد با چنین مشکلی روبرو شدهاند، که تأمین بودجة این «برنامه» سر به چندین تریلیون دلار زده؟
خلاصه میگوئیم، جای تعجب نیست که «مرهم» پیشنهادی جهت بر طرف کردن این مشکل «جهانی»، که به دست ارباب جراید تبدیل به پیراهن «عثمان» شده، در پیروی از فرامین دو دولت مشخص غرب یعنی ایالات متحد و انگلستان «خلاصه» شود! یادمان نرفته که 5 سال پیش همین دو دولت کذا، جهت برپائی یک استراتژی فراگیر نظامی و اقتصادی، جنگ در افغانستان و عراق را با آن وضعیت ضدانسانی آغاز کردند، و بقیة دولتهای غربی و متحدان جهانی اینان نیز همچون کودکان یتیم و بیسرپرست، سر به زیر انداخته، پا به پای این جنایتکاران، ملتها را درگیر این سلاخی کردند.
مدتی است که حضرت «پالسون» در ایالاتمتحد، پس از سالها همکاری با نزولخواران والاستریت برای ملت آمریکا «طرح» 700 میلیارد دلاری برای خروج از بحران ارائه دادهاند، و نخست وزیر «فرهیختة» انگلستان، حضرت گوردون براون نیز در یک چرخش قلم تمامی بانکهای کشوری که سمبل «سرمایهداری» و «بازار آزاد» بوده را، به میزان 50 درصد «دولتی» فرمودهاند! بهانة تمامی این عملیات محیرالعقول نیز حمایت از «مردم» اعلام میشود! نمیدانستیم زمانیکه جیب مردم را میزنند، در واقع از آنان حمایت میکنند.
ولی از همه جالبتر موضع دولتهای دیگر، احزاب، سندیکاها، اتحادیهها و دیگر «محافل» اروپای آزاد و «دمکراتیک» است که در برابر این عملیات چپاولگرانه از «سوراخ سنبههایشان» هیچ صدائی نمیشنوید! احزابی که برای سوخت یک قایق ماهیگیری و حمایت از یک دوچرخهسوار «اکولو» تظاهرات به راه میانداختند، امروز در برابر چپاول علنی هزاران میلیارد دلار سرمایههای ملی توسط مشتی ماجراجوی بینالمللی، سکوت کامل اختیار کردهاند!
امروز که دولتهای انگلستان و ایالات متحد در عراق و افغانستان پوزههایشان به سنگ خورده، میبینیم که چگونه با سلاح «بحرانسازی» پای به مرزهای اروپای سرمایهداری گذاشتهاند! تهدیدات اینان، هر چند به زبان نمیآورند کاملاً مشخص است؛ دولتهای دیگر دو گزینه در برابر دارند. یا همچون سالهای «خوش» دهة 1930 حاکمیت فاشیسم و گروههای «پیراهنمشکی» مذهبیون را میپذیرند، یا اجازه میدهند حضرات، حال که چپاول جهان سومیشان با مشکلاتی روبرو شده، جیب ملتهای «متمدن» اروپای غربی و آسیا را آنقدر که دلشان میخواهد خالی کنند! و اینجاست که در کمال تعجب در مییابیم، دولتهای دیگر اروپای غربی نیز از قماش حضرت برلوسکونی، که همین چند روز پیش به دلیل «کمبود بودجه» قسمت عمدهای از کمکهای دولتی به بنیادهای آموزشی و مدارس ایتالیا را به حال تعلیق درآورده بود، با طرحی از نوع «پالسون» از خود همسوئی نشان میدهد! دلیل واقعی این «تفاهم» فراگیر که در بالاترین حد ممکن خود را میان به اصطلاح «مردم» و این بنیادهای چپاولگر مستقر کرده، در چه مسائلی نهفته؟ آیا خط آخر در حیات سرمایهداری جهانی همین نقطه نیست؟ چه کسی، بوش یا گوردون براون، میتواند تضمین کند که این «بحران» در حد چپاول دیگران پایان خواهد گرفت؟ در عمل امکان خزیدن چنین بحرانی به محافل تصمیمگیری مالی که مراکز خود را طی 200 سال گذشته در لندن، پاریس و نیویورک مستقر کردهاند، وجود دارد.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر