
پس از«پیروزی» باراک اوباما در انتخابات مقدماتی کاخسفید، حضور نخستین نامزد رنگینپوست در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحد را شاهدیم. با این وجود در بررسی چند و چون مسائل این انتخابات نمیباید تعجیل نشان داد و یا تسلیم امواج احساسات «آمریکای دمکرات و چندنژادی» شد! از روزهای نخست معلوم بود که حزب دمکرات علاقهای به برد در این انتخابات ندارد. دلایل را پیشتر در مطالبی مفصل تحلیل کردهایم؛ تکرار مکررات نمیکنیم. ولی زمانیکه این حزب، جهت تصدی ریاست کاخسفید میتوانست با معرفی یک نامزد سپیدپوست، پروتستان، و بدون سوء پیشینه، حزب جمهوریخواه را به سهولت نوشیدن یک لیوان آب از میدان به در کند، چرا لقمه را اینچنین به دور سر خود پیچیده؟ در میان سناتورها، و اعضای مجلس نمایندگان ایالات متحد از قماشی که در بالا عنوان کردیم، و آن را «جنس» قابل خرید و فروش در میادین سیاسی ایالات متحد میخوانیم، فراوان میتوان یافت؛ کسانیکه بدون هیچ گونه تلاش ویژهای، صرفاً به دلیل نفرت عظیم تودههای آمریکائی از سیاستهای جرج بوش میتوانستند هر کدام کفة ترازوی انتخابات را به نفع دمکراتها منحرف کنند! با این وجود شاهد بودیم که در کشور کابویها که زنستیزی و نفرت از سیاه، حتی در میان زنان و سیاهپوستان هم سکة رایج است، و «اعتبار سیاسی» پیوسته در «ید قدرت» مرد سپیدپوست و پروتستان بوده، حزب دمکرات یک «زن» و یک «رنگینپوست» را برای تصدی پست مقام ریاست جمهوری پیش کشیده. و با اینکار، با زبان بیزبانی، عملاً در سطح جهانی اعلام میکند که، «اصراری به تسخیر کاخسفید نداریم!»
البته در ابتدای برنامههای انتخاباتی حزب دمکرات برد «اوباما» علنی شده بود. همانطور که شاهد بودیم پس از چند هفته تلاشهای «انتخاباتی»، نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان ایالات متحد، که در حزب دمکرات خود یک وزنة بسیار سنگین به شمار میرود از هیلاری کلینتن تقاضا کرد که تقابلهای انتخاباتی میان دمکراتها را رها کرده، نامزدی اوباما را بپذیرد! این «فرمان» ملوکانه نشان میداد که در کفة ترازوی سیاست داخلی، وزنهها به نفع اوباما جایگیر شده؛ ولی دمکراتها درست برخلاف این موضعگیری عمل کردند، و پس از اظهارنظر نانسی پلوسی، تازه شاهد داغتر شدن مبارزات اینان بودیم! این سئوال مطرح میشود که اگر از نظر ساختار قدرت در داخل، مبارزات «کلینتن ـ اوباما» بیمورد بوده، از چه منظری قابل توجیه میتواند باشد؟
این «دلائل» را میباید در فروپاشیهائی جستجو کرد که ایالات متحد پس از 11 سپتامبر در بطن آن قرار گرفت. موازنههای سیاست خارجی آمریکا پس از وقایع 11 سپتامبر عملاً در هم ریخته. ایالات متحد هم میخواهد یک قدرت نظامی جهانی باشد، و هم دیگر قادر نیست در بطن روابط موجود، از موقعیت ممتازی بهرهمند شود که پیشتر به دلیل شرایط جنگ سرد به صورتی کاملاً «طبیعی» در اختیار داشته. دلیل لشکرکشیها و هلمنمبارز طلبیها بر خلاف آنچه تبلیغات رسانهها تفهیم میکند، ترس از تروریسم و یا تلاش جهت پیشگیری از چنین عملیاتی نیست؛ بلکه نشان وحشت از دست دادن موضع «توجیه» شده، و «تفهیم» شدة ایالات متحد است. در اینمورد شاید بعدها توضیحاتی بیاوریم، ولی تا آنجا که به انتخابات ریاست جمهوری در سال 2008 مربوط میشود، این شرایط هم احزاب کلاسیک آمریکا را از قبول مسئولیت مستقیم سیاسی «بیزار» کرده، و هم صنایع گستردة نظامی و نیمهنظامی را از چشمانداز اقتصاد جهانی به هراس انداخته؛ اقتصاد جهانی از این پس شاید تولید جنگافزار را آنقدرها که در گذشته «عادی» تلقی میکرد، پدیدهای روزمره تلقی نکند. و با در نظر گرفتن نقش سرنوشتساز این نوع صنایع در اقتصاد آمریکا بیدلیل نیست که احزاب سیاسی نیز دچار تزلزل شوند؛ احزابی که هم آتشبیاران معرکههای نظامی و سیاسی جهت به ارزش گذاشتن اهداف این صنایع هستند، و هم نهایت امر میباید رفتگر میادین جنگها و افتضاحات انسانیای باشند که نتیجة مستقیم چنین درگیریهائی است!
اینجاست که «پیروزی» زودرس اوباما میتوانست نهایت امر کار تأمین «مخارج» انتخابات کاخسفید را در خیمة حزب دمکرات دچار تزلزل کند. پیروزی «اوباما»، به عنوان تنها نامزد ریاست جمهوری که هم به جنگ در عراق رأی منفی داده بود، و هم پایان یافتن این جنگ را سرلوحة برنامة سیاسی خود اعلام میکرد، میتوانست تمامی توجه صنایع نظامی و شبهنظامی، و در اینمورد بخصوص صنایع نفتی را به سوی جمهوریخواهان سوق دهد. و اینکار در کشوری که برندة نهائی انتخابات «سرمایه» است، برای دمکراتها مشکلاتی به همراه میآورد. البته حزب دمکرات همانطور که گفتیم علاقهای به بردن این انتخابات ندارد، ولی در صورت باخت، آنهم «باخت» در برابر یک چهرة جنگطلب و کماعتبار چون مککین، این حزب میباید توضیحاتی نیز به خورد میلیونها طرفدار سنتی خود در کشور ارائه دهد، در غیراینصورت آیندة سیاسی خود را نیز منوط به یک قمار خواهد کرد.
در این مقطع بود که شاهد «بازگشت» پیروزمندانة خانم کلینتن به میدان مبارزات سیاسی حزب دمکرات بودیم. ایشان به عنوان یک نامزد انتخاباتی از طرف این حزب، هم حمله به کشور عراق را در دورة ریاست جمهوری حضرت بوش «تأئید» کردهاند، و هم از اعلام «شعارهای» گستردة «ضد جنگ» اجتناب میکنند! این نامزدی «دروغین» طی مبارزاتی دروغینتر، دو هدف اصلی را مد نظر داشت. نخست اینکه اهداف سیاسی حزب دمکرات را تا حد امکان، از طریق برخوردهای «جنگاورانه»، به نقطهنظرهای صنایع نظامی و شبهنظامی ایالات متحد نزدیک کند. و نهایت امر باعث شود که بسیاری از اینگونه صنایع در اردوگاه دمکراتها خیمه و خرگاه بر پا کنند! و از طرف دیگر، این مبارزات دروغین برای پنهان داشتن شکاف عظیمی بود که میان مردم آمریکا و صنایع نظامی و اهداف این صنایع در دوران جرج بوش به وجود آمده. خلاصه بگوئیم، با در هم آمیختن مواضع «ضد جنگ» اوباما و مواضع جنگاورانة هیلاری کلینتن در بطن حزب دمکرات، رأی دهندگان این حزب ضدیت با جنگ را به عنوان خطمشی این حزب تلقی نخواهند کرد. آمریکا امروز به دلیل فعالیتهای مردمفریبانة خانم کلینتن بر این باور است که صنایع این کشور نیز میتوانند از مواضع «ضد جنگ» حمایت کنند! هر چند در عمل چنین حمایتی امکانپذیر نباشد.
این نمایشنامه که با کمک متخصصین عوامفریبی و شیپورچیهای تبلیغاتی به صحنه برده شد، نهایتاً به اهداف مورد نظر نیز دست یافت. و همانطور که میبینیم امروز، اگر به فرض محال «اوباما» در این انتخابات پیروز شود، میتواند به دلیل قرابتهای سیاسی که میان صنایع نظامی و دمکراتها طی مبارزات «فرضی» هیلاری کلینتن «شکل» گرفته، گوشه چشمی به این صنایع داشته باشد؛ شعارهای «ضد جنگ» در چنین مقطعی به سهولت به دست فراموشی سپرده خواهد شد. و اگر دمکراتها در این «مصاف» شکست خوردند ـ این گزینه با در نظر گرفتن شرایط بیشتر امکانپذیر مینماید ـ شکاف میان تودههای مردم و اهداف صنایع نظامی و چشماندازهای این تشکیلات به طور کلی از انظار پنهان خواهد ماند.
با این وجود لازم است یک نکتة تاریخی را یادآور شویم. ایالات متحد، همانطور که میدانیم طی دوران جنگ سرد از موقعیتی ممتاز برخوردار شد؛ ولی این «موفقیت» که بیشتر نتیجة شرایط تاریخی بود تا تلاشی سازمان یافته، امروز به آخرین روزهای عمر خود نزدیک میشود. در این مقطع، ایالات متحد دیگر نمیتواند با تکیه بر صحنهسازیهائی در سیاست داخلی، موقعیت ممتاز خود را در سطح جهانی محفوظ نگاه دارد! سیاست در جهان آمریکا، از دیرباز با «تقلب»، ریاکاری و پشتهماندازی، همان طور که در انتخابات ریاست جمهوری فعلی شاهدیم، عجین و همراه شده. جهانیان در دورة جنگ سرد، به دلیل برخورداری ایالات متحد از یک موقعیت ممتاز جهانی، در چند و چون سیاست و احوالات سیاسی این کشور آنقدرها کنکاش نمیکردند؛ امروز شرایط دیگرگون شده، و همانطور که به صراحت میبینیم نوسانات موجود در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به سهولت در یک وبلاگ فارسی زبان مطرح میشود!
مطمئن باشیم که نکات و دقایقی که در این وبلاگ مطرح کردیم، از چشم هزاران نویسنده و وبلاگ نویس انگلیسی زبان پنهان نمانده. در عمل، هیئت حاکمة ایالات متحد اشتباه بزرگی مرتکب شده، چرا که به عادت همیشگی اصل را بر این گذاشته که انتخابات ریاست جمهوری این کشور و سیاستهائی که پس از به قدرت رسیدن محافل و گروههائی بر روند مسائل جهانی حاکم خواهد شد، صرفاً بر پایة «توافقات» داخلی شکل خواهد گرفت! این یک توهم بزرگ است. و پس از نابودی «توهم قدرت نظامی» شکست ناپذیر ایالات متحد، که مسلماً در ماههای آینده در سرزمینهای عراق و افغانستان شاهد آن خواهیم بود، آمریکا با یک واقعیت دیگر نیز برخورد خواهد کرد: پایهریزی سیاست جهانی، حتی برای یک ابرقدرت، امروز در فضائی چندبعدی، متلون و متغیر صورت میگیرد. و در این میان نقشی بسیار اساسی و همزمان غیرقابل پیشبینی میباید برای «تحولات» در افکار عمومی جهانی منظور داشت. دورانی که صحنهسازیهای داخلی در مرزهای آمریکا تعیین کنندة سیاستهای جهانی بود، دیگر سپری شده!
..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر