۳/۱۴/۱۳۸۷

سوسیالیسم ملوکانه!




علیرغم عدم تمایل شخصی به بحث در مورد موضع‌گیری‌های تشکیلات حزبی از قماش حزب توده، امروز پس از مشاهدة تیتر یکی از «مقالات» در سایت رسمی این حزب، خود را ناگزیر از نوشتن این مطالب دیدم. نخست می‌باید فلسفة وجودی حزب توده را به صراحت بشکافیم؛ در فضای خفقان سیاسی در کشوری چون ایران، این تصور خام و کودکانه در جامعه رشد می‌کند که خفقان فقط نتیجة عملکرد حاکمیت است! این تصور به گواهی تجربة تاریخی کشور ایران، یک «اشتباه» استراتژیک از جانب تمامی گروه‌هائی است که برای «آزادی» از چنگال فاشیسم مبارزه می‌کنند. «خفقان» حاکم بر جوامعی از قبیل ایران فقط نتیجة عملکرد حاکمیت نیست؛ گروه‌های مخالف این حاکمیت خود در تحمیل اختناق نقشی بسیار مؤثر ایفا می‌کنند. این نقش که طی سالیان دراز از طرف گروه‌های مخالف ایفا شده، مسلماً در هر مقطعی از «توجیهاتی» سیاسی نیز برخوردار می‌شود. با این وجود می‌باید قبول کرد که در شرایط ویژة کشور ایران تحمیل «خفقان» سیاسی، فقط یک معنای واقعی می‌تواند داشته باشد: همکاری با جنایتکاران! فراموش نکنیم که در کشور ایران حاکمیت غیرمشروع، استبدادی و نهایت امر استعماری است؛ هماهنگی و همراهی با چنین حاکمیتی را در هیچ مکتبی نمی‌توان «توجیه»‌ کرد؛ جز در مکتب خودفروختگی.

ولی تشکیلاتی از قماش حزب توده با چنین برخوردها کاملاً مخالف‌اند! استدلال‌شان این است که می‌باید بر «بستر واقعیات اجتماعی»، به «انقلاب سوسیالیستی»‌ کذا دست یافت!‌ البته می‌دانیم که سخنان عمال حزب توده در مورد «بستر واقعیات اجتماعی» همان فراهم آوردن زمینة کودتا و حاکم کردن مشتی زورگو، جبار و تیغ‌کش بر سرنوشت مردم است. پیشتر، ملت‌های جهان این نوع «بسترسازی» را در استالینیسم جنایتکار اروپا و آسیای شرقی شاهد بوده‌اند؛ از اقبال خوش، امروز در شرایطی قرار داریم که عملکرد این «بسترسازان» را به صراحت می‌توان در ابعاد تاریخ معاصر بررسی کرد. مسلماً جنایتکارانی از قماش چائوشسکو، انور خوجه، تیتو و دیگران که فقر سیاه را سکة رایج کشورها کردند تا خود و خانواده‌های‌شان در جزایر «رویائی» دریای سیاه و آدریاتیک «کاخ‌سازی» کنند، از جمله منتفعان همین «بسترسازی‌ها» باید باشند. ساده‌تر بگوئیم، حزب توده پیام‌آور نوعی «سوسیالیسم ملوکانه» است که در تاریخ دوران‌اش دیگر به سر آمده. ولی این جبر تاریخی را «تاریخ‌باوران» سوسیالیسم علمی به هیچ عنوان باور ندارند!

در چارچوب باورهای اینان، حاکمیت‌هائی می‌توانند به هزاران جنایت دست زده، توده‌های وسیعی را سال‌ها در محرومیت و فقر سیاه نگاه دارند، یا حتی همچون نمونة «پل‌پت» قتل‌عام‌شان کنند، ولی از آنجا که شیرة حاکمیت‌های‌شان «علمی و سوسیالیستی» است، اینگونه برخوردها به هیچ عنوان اهمیتی ندارد. پدیدة «حقیقت‌والا»، که در ادیان و مذاهب مختلف از آن سخن‌ها می‌گویند، و سوسیالیسم می‌باید قاعدتاً موجودیت‌ آن را در بطن نظریه‌های خود به زیر سئوال برد، در نظریة «سوسیالیسم ملوکانه» نه تنها از میان نرفته که حضوری کاملاً فراگیر و موجه دارد. این «حقیقت‌والا» همان است که در عمل در دست‌های «سازندة» اوباشی از قماش خروشچف و برژنف قرار داشت؛ و اینان نیز با وجود آنکه زندگی روزمره‌شان از فقر و نکبت طبقات «زحمتکش» جامعه میلیاردها سال نوری فاصله داشت، حاکمیت‌شان کاملاً «موجه» بود. چون «حاکمیتی» بود در راه رسیدن به نور «کمونیسم» جادوئی!

بی‌دلیل نیست که در بطن بحران‌ سال‌های 1930 در اروپا، و یا حتی پیش از این دوره در ایالات متحد، شاهدیم که بزرگ‌ترین و صاحب‌نظرترین آتش‌بیاران معرکة «فاشیسم» و فالانژ‌های سرکوبگر، تفاله‌های بجای مانده از «کمونیسم ملوکانه» هستند! نوام چامسکی نظریه‌پرداز شهیر آمریکائی در توصیف این «التقاط» غیرانسانی می‌گوید، زمانیکه انسان را از معادلات کنار می‌گذارید، و اصول برانگیزانندة یک جنبش را از بطن الهام‌بخش خود جدا کرده بر پایة بنیادها و گروه‌های سیاسی و تشکیلاتی قرار می‌دهید، فاشیسم و کمونیسم فاصلة چندانی با یکدیگر ندارند. بله، فاشیست‌ها به همان اندازه با انسان در مقام مهره‌ای بی‌اهمیت برخورد می‌کنند، که «کمونیست‌های ملوکانه»! مسلماً «حضرت» چائوشسکو زمانیکه در دالان‌های تودرتوی کاخ‌های رویائی‌اش از این سوراخ به آن سوراخ می‌خزید، فراموش کرده بود که مارکسیسم‌ به هیچ عنوان «هدف» نیست، ابزاری است جهت بهبود شرایط زندگی توده‌های مردم! چرا که در صورت چنین باوری موجودیت خود و هم‌پالکی‌هایش را دیگر نمی‌توانست بر دوش مردم گرسنه و فقیر کشور رومانی توجیه کند؛ وی پیام‌آور «مقدس» حکم نهائی‌ «تاریخ» بود!

ساده‌تر بگوئیم، از نظر مارکسیست‌هائی که در تشکیلاتی از قماش حزب‌توده جا خوش می‌کنند، «سوسیالیسم ملوکانه» فقط یک نظریة حکومتی است؛ نه بیشتر! اگر یک آخوند جنایتکار، با تکیه بر پیش‌داوری‌ توده‌ها، قصد برقراری «حکومت دینی» می‌کند، تا بساط شامورتی‌بازی و چپاول مردم را گسترش دهد، یک توده‌ای هم بر اساس «تبلیغات» فراگیر خود قصد برقراری یک «حکومت کارگری» می‌کند! ولی در اینکه این دو حکومت فی‌نفسه تفاوت چندانی با یکدیگر داشته باشند، جای حرف باقی است؛ در واقع اصلاً برای هیچکدام از این دو، این حرف‌ها محلی از اعراب ندارد. و به همین دلیل است که طی سال‌های سیاه حاکمیت «فاشیسم» استعماری بر کشور ایران، سال‌هائی که با کودتای میرپنج آغاز شد، و تا به امروز همچنان ادامه دارد، در مقاطعی بسیار متفاوت شاهد همکاری‌های صمیمانة توده‌ای‌ها با حاکمیت هستیم!

امروز حزب توده، همکاری‌های خود را با جانیان جمکرانی بر این پایه «توجیه» می‌کند که گویا این «حضرات» برخاسته از یک «انقلاب» بوده‌اند! ولی همین حزب توده را می‌بینیم که بنیانگذارانش در آغاز دورة کودتای میرپنج همکار قزاق‌باشی‌ها می‌شوند؛ همین حزب توده در شهریور 20، در دولت قوام، دولت وابسته به ارتش آمریکا شرکت می‌کند؛ و همین حزب توده در کنار جانیانی چون «فدائیان اسلام»، کاشانی و یک مهرة شناخته شدة شرکت‌های نفتی غرب به نام مصدق‌السطنه فداکاری‌ها می‌کند، و ... آیا می‌باید باز هم پیشتر برویم تا دریابیم که این حزب اصولاً کاری با «سوسیالیسم» ندارد؟ اینان شیفتگان «سوسیالیسم ملوکانه‌اند»!‌ قدرت، حاکمیت، آقائی، زورگوئی، و هزار جنایت، اهداف واقعی‌شان است. و اگر کسانی در میان توده‌ای‌‌ها با این «اهداف» بیگانه باشند، در همان نخستین روزهای به قدرت رسیدن زیر پایش را خواهند کشید، و «حضرت» را با پاپوش طرفداری از «بورژوازی منحط»، به جوخة اعدام می‌سپارند! همان کاری که مراجع «تقلیدشان» صدها و صدها بار در «انقلابات» سوسیالیستی صورت داده‌اند.

اینکه امروز، پس از گذشت سه دهه از بلوای ننگین 22 بهمن، و کودتای ایرانی‌ستیز ارتش وابسته به سازمان ناتو در کشور ایران، در سایت حزب توده با تیتر «رضا شاه مخالف روحانیت نبود،‌ با روحانیت مترقی مخالف بود»، برخورد می‌کنیم، تعجبی دارد؟ به عقیدة نویسندة این سطور خیر! ولی برای بسیاری از آگاهان، این مطلب جالب توجه است که بدانند، این حزب به اصطلاح «سوسیالیستی» هنوز پس از گذشت سی‌سال از قتل‌عام جوانان این مملکت به دست مشتی آخوند، معتقد به وجود پدیده‌ای به نام «روحانیت مترقی» است!‌ البته نویسندة محترم مقالة حزب توده، نمونة روحانی مترقی را نیز آناً تقدیم خواننده می‌کند: مدرس! همان که هنوز عکس‌های مکش‌مرگ‌مایش روی اسکناس‌های حکومت جمکران چشم ملت ایران را همه روزه می‌آزارد.

از حق نمی‌گذریم، شیخ مدرس در برهه‌ای از تاریخ ایران، در برابر گسترش غیرقانونی اختیارات رضامیرپنج، به دلائلی که جای بحث دارد، مقاومت‌هائی می‌کرد! ولی چرا مدرس و روحانیت را به تیتر می‌کشانید؟ مخالفان تندروی‌ها و سرکوب‌ها از تمامی قشرهای جامعة آنروز ایران بودند. آیا حزب توده، حاضر است قبول کند که در کنار امثال مدرس، که به زعم تبلیغات اینان امروز «مترقی» هم شده، درباریان مترقی، ملاکان مترقی، شازده‌های مترقی، قزاق‌های مترقی، مهتران مترقی، و مردم مترقی نیز در همان دوره در کشور وجود داشته‌اند؟ مسلماً خیر! این از همان صورت‌بندی‌های جادوئی‌ای است که فقط «سوسیالیسم ملوکانة»‌ اینان می‌تواند ابعاد واقعی‌اش را بشناسد. به صراحت بگوئیم، این به اصطلاح حزب، که امروز از نظر نویسندة این سطور حتی «سوسیالیست» بودنش نیز دیگر محرز نیست، از آنجا به ریش «روحانیت مترقی» آویزان شده که هم‌پالکی‌های همین روحانیت را حاکمان کشور می‌بیند! برای این قماش سیاست‌باز که مارکسیسم را بهانة قدرت‌طلبی‌های‌شان کرده‌اند، اگر فردا چنگیزخان هم به ایران حمله کند، در همین وب‌سایت‌شان تیتر خواهند زد: «چنگیز خان با مغول‌های مترقی مخالف بود!»

بله، زمانیکه روح و جسم‌تان را فدای قدرت‌طلبی می‌کنید، به همین جفنگ‌گوئی‌ها هم خواهید رسید. تعریف «ترقی‌خواهی» در نظریة مارکسیسم نمی‌تواند در هیچ معیار و مقیاسی ارتباطی با «روحانیت» داشته باشد. این لنینیسم من‌درآوردی حزب توده است که امروز کار مارکسیسم در ایران را به بوسیدن نعلین متعفن مشتی آخوند جنایتکار کشانده؛ اسم این برخورد ویژه را هم «سیاست‌ حزب توده» گذاشته‌اند!



...

هیچ نظری موجود نیست: