۳/۱۴/۱۳۸۷

دولت «کین‌ورزی»!



امروز شاهدیم که عملیات سانسور و ممیزی حکومت اسلامی بر علیه خبرگزاری‌ها و تحلیل‌گران سیاسی، به یکی از ارگان‌های نیمه‌رسمی سپاه ‌پاسداران، «فارس‌نیوز» رسیده! بر اساس گزارشات ایرنا، این خبرگزاری به دلیل انتشار اخبار دروغ، سه روز به تعطیل کشانده شده. برای آن‌ها که با فضای رسانه‌ای در حکومت اسلامی آشنائی دارند، «انتشار اخبار دروغ» از طرف یک خبرگزاری و یا روزنامة رسمی و یا نیمه‌رسمی به هیچ عنوان مشکل‌آفرین نیست. همین چند روز پیش شاهد بودیم که روزی‌نامة کیهان از قول یک خبرگزاری «نیست در جهان»‌ اعلام کرد که اوباما، نامزد احتمالی حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری آیندة آمریکا، بوشهری‌الاصل است! البته در کشورهائی که آزادی مطبوعات به رسمیت شناخته می‌شود، رسانه‌های «شوخ‌طبع» کم از این شوخی‌ها نمی‌کنند. با این وجود در هیچ کشور دنیا، روزنامه‌ای که با هزینة عمومی تحت عنوان یک رسانة رسمی دولتی به چاپ می‌رسد به خود اجازه نمی‌دهد که چنین مزخرفاتی را به عنوان «خبر» منتشر کند. در قاموس ملاجماعت و اوباشی که پس از کودتای 22 بهمن به دست اجنبی بر سرنوشت کشور ایران حاکم شده‌اند، مسخرگی‌های رسانه‌ای و خوشمزگی‌های سیاسی، دروغ‌بافی و مزخرف‌گوئی عملاً نمک سفرة حاکمان شده.

ولی در میانة میدان «خوشمزگی»‌ و نمک‌پاشی‌های حوزوی، می‌باید این اصل را در نظر داشت که رسانه‌ها عملاً از ایفای نقش واقعی خود هر روز بیش از روز پیش دورتر می‌شوند. امروز «خبرگزاری فارس» که خط سیاسی‌اش را در مطالب فراوانی نقد کرده‌ایم به دلیل پیروی از یک روند خبررسانی که در دولت احمدی‌نژاد به تدریج «عادی» و «منطقی»‌ می‌نمود، به تعطیل کشانده شد. همانطور که در روند جایگزینی وزرای پیشین شاهد بودیم نخستین خبرها حاکی از عدم اطلاع «وزیر» و یا مقام بر کنار شده بود! سپس نام‌هائی جهت جایگزینی به صورتی باز هم «غیررسمی» عنوان می‌شد، و پس از چند روز وزیر مذکور از کار برکنار شده، طی سخنرانی‌هائی تند و شتابزده دولت را به دلیل عدم کارآئی رسماً محکوم می‌کرد، و جای خود را به نفر بعدی می‌سپرد! اگر این روند مورد تأئید دولت و دیگر دست‌اندرکاران حاکمیت نبوده، می‌بایست از ابتدا این مطلب مطرح می‌شد!‌ ولی از مدت‌ها پیش زمزمة جایگزینی رئیس بانک‌مرکزی بر سر زبان‌هاست، و همه می‌دانند که این فرد اگر تا به امروز بر سر کار باقی مانده، به دلیل چانه‌زنی‌ها و حمایت‌های‌ محافل مشخصی در بطن حاکمیت است. به عبارت ساده‌تر، همه می‌دانند که ایشان از جمله رفتنی‌ها هستند! ‌

چند روز پیش به صراحت عنوان کردیم که حکومت اسلامی قصد بازگشت به دامان روزهای خوش گذشته را دارد؛‌ و گفتیم که چنین حکومت‌هائی به دلیل دور بودن از واقعیات اجتماعی در این توهم مضحک دست و پا می‌زنند که هر گاه اراده کنند به روزهای گذشته باز خواهند گشت! از قضای روزگار «حادثه‌ای» که برای فارس‌نیوز اتفاق افتاد این گمانه را به یقین تبدیل کرد. بساط جمکران اینک پس از سه سال حکومت مهرورزی عملاً حکایت والدینی را پیدا کرده که به بچه‌ها اجازة بازی در حیاط داده‌اند، ولی به دلیل هیاهوئی که بچه‌ها به راه می‌اندازند، خودشان از اجازة کذا به شدت پشیمان‌اند. البته در چنین شرایطی معمولاً یکی از والدین به میان بچه‌ها رفته و کوچک‌ترها را «ارشاد» می‌کند، تا بالاجبار کار به مجازات و خلف وعده نرسد. ولی در روند حکومت، بچه و والد نداریم؛ حکومت اسلامی به دلیل فروپاشی‌ای که پس از خروج روسیه از صورت‌بندی‌های «جنگ‌سرد» پیش آمد، فلسفة وجودی‌ خود را در اردوگاه غرب از دست داده. و همانطور که شاهد بودیم، این حکومت حتی حاضر شد کشور را در چارچوب منافع غرب به جنگ بکشاند، و اگر موضع‌گیری‌‌های روسیه در باب همسایگان‌اش در سطح جهانی بر علیه سیاست آمریکا راه‌بند ایجاد نکرده بود، امروز ما ایرانیان همچون عراقی‌ها و افغان‌ها در گیر جنگی فرسایشی، خونین و بی‌آینده بودیم. جنگی که تنها نتیجه‌اش برای ما ملت ابقاء ملاجماعت در رأس امور مملکت و چپاول همزمان به دست سرمایه‌داری‌های جهانی بود.

این جنگ که می‌توانست همچون جنگ 8 ساله با صدام حسین و «جنگ‌های زرگری» با آمریکا، حاکمیت جمکران را از فروپاشی آتی نجات دهد، همانطور که دیدیم تحقق نیافت! حاکمیت اسلامی در خماری این «جنگ» دینی و استعماری هنوز دهان‌دره می‌کند. اگر محمد خاتمی را برای سازمان دادن به یک کودتای «آمریکائی» و به قدرت رساندن یک فاشیسم تازه‌نفس با کمک حزب کارگر انگلستان به قدرت رساندند، دیدیم که سیدخندان کارش به جائی نرسید. پس از شکست پروژة سیدخندان غرب نگاهی به اوباش لباس شخصی داشت، و از میان اینان یکی از بی‌مایه‌ترین و اوباش‌ترین‌شان را برگزید تا با تکیه بر اظهارات «اسرائیل‌ستیز» و غرب‌ستیزش زمینة درگیری‌ها را در ایران و نهایت امر در دریای خزر فراهم آورد. همانطور که می‌بینیم علیرغم تمامی همکاری‌های خالصانة حکومت اسلامی، جنگ در برنامه نیست و بر خلاف عربدة اوباش این حکومت در خارج از کشور، که در سایت‌های‌ متعدد مرتباً بر طبل جنگ می‌کوبند، این «جنگ رهائی‌بخش ملائی» در برنامه نخواهد بود. اینجاست که استعمار از صورتبندی‌های گذشته سر خورده شده، و از آنجا که راهی به آینده نمی‌بیند رو به طرح‌های گذشته گذارده، طرح‌هائی که در دورة خود برای غرب نان و آب فراوان تأمین می‌کرد. در همین راستاست که شاهدیم یک مهرة سوخته و از میان رفته به نام علی‌لاریجانی پس از سال‌های سال «خدمات» در سپاه‌پاسداران و سانسور در رسانه‌های جمکران، در مقام یک «شخصیت سیاسی» به ریاست مسجد شوربای امام زمان منصوب می‌شود. بی‌رودربایستی بگوئیم، لاریجانی همه چیز می‌تواند باشد جز یک «شخصیت‌سیاسی»!‌

در نخستین برخوردهای این «شخصیت» تازه پای با فضای سیاست کشور شاهد هل‌من‌مبارزطلبی‌ها و افسارگسیختگی‌هائی ایشان هستیم، عملیاتی که سریعاً از جانب محافل بین‌الملل مورد شماتت و سرزنش واقع می‌شود. شاهد بودیم، اظهارات بی‌دلیل لاریجانی در مورد نقش آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای، کار را عملاً به «عذرخواهی»‌ و غلط کردم «شخصیت» تازه پای کشاند! از طرف دیگر، اوباشی که جایگاه نمایندگان ملت ایران را در مجلس قانونگذاری غصب کرده‌اند، هیچ یک به خود اجازه نداد در برابر «تحمیل» لاریجانی به فضای سیاسی کشور یک رأی «منفی» به جام‌‌های لعنتی رأی‌گیری مجلس بیاندازد! این افراد بی‌شخصیت‌ که خود را به خاطر چند دلار می‌فروشند آنچنان در برابر سیاست خارجی دست به سینه شده‌اند که فراموش کرده‌اند نهایت امر در ایران، و در ارتباط با ملت ایران است که کارت‌ها بازی خواهد شد. نتیجة‌ خوش‌خدمتی اوباشی‌ که خود را نمایندگان ملت ایران می‌خوانند این بود که یک پاسدار بی‌مقدار و بدسابقه بدون حتی یک رأی منفی به ریاست مسجدشوربا «انتخاب» شد!‌ ولی این «اقبال» غیرمترقبه را آیا می‌باید یک شانس سیاسی برای لاریجانی به شمار آوریم، یا یک بن‌بست فروپاشاننده برای حکومت اسلامی؟

همانطور که گفتیم بازگشت به گذشتة شیرین در دستورکار استعمار و حاکمیت استعماری قرار گرفته، و الگوی این «گذشتة» شیرین، مسلماً همان حاکمیت «آمرانة» دوران سردار سازندگی خواهد بود! اگر پروژه‌های «نوین» استعماری که نخست با زمینه‌سازی کودتا در دورة خاتمی آغاز شد، و بعد به «جنگ‌سازی» در دوران احمدی‌نژاد کشید، به شکست انجامیده، دلیلی وجود ندارد که پروژة «بازگشت به گذشته»، آنهم تحت نظارت و فرامین یک مهرة ‌سوختة سیاسی به پیروزی دست یابد. پروژة استعماری که در پس پرده، فوت در آستین‌های پاره پارة علی‌لاریجانی می‌کند، شکست‌اش از امروز قابل پیش‌بینی است. و بازداشت «فارس نیوز»، به دلائلی واهی، در واقع نوعی عملیات نمایشی جهت به ارزش گذاشتن سیاست‌های «رژیم جدید» است!

اگر خاتمی و پروژة استعماری او 8 سال پائید تا برای همیشه از صحنة سیاست جمکران کنار برود، شاهد بودیم که طرح «جنگ‌سازی» مهرورزی به سه سال محدود ماند! و از هم اکنون محافلی که لاریجانی را به میدان آورده‌اند، بر کشور حکومت می‌کنند! ولی مسلماً اگر منطقی بیاندیشیم دوران لاریجانی به یک سال نیز نخواهد کشید. همانطور که در بالا گفتیم حاکمان اسلامی چون کبک سر در برف فرو برده‌اند، اینان می‌پندارند با جایگزینی این پاسدار با آن بسیجی، می‌توان شرایط کشور را عوض کرد! این خیال نه تنها کاملاً باطل است که ادامه در این مسیر مضحک می‌تواند منافع ملی را به سرعت به خطر اندازد. هرج و مرج منتج از چنین برنامه‌های «من‌درآوردی» و استعماری شاید خود یکی از اهداف استعمار غرب باشد، ولی حتی اگر استعمار چنین هرج و مرجی را می‌پسندد، به صراحت می‌داند که در مرزهای مستقیم روسیه هرج و مرج جائی نخواهد داشت.

تحلیل کلی بن‌بست‌های سیاسی حکومت اسلامی را شاید بهتر است به مطلب مستقل دیگری واگذار کنیم، ولی این اصل می‌باید عنوان شود که در زرادخانة سیاسی و امنیتی حکومت اسلامی دیگر ابزار کافی جهت اعمال حاکمیت وجود ندارد. و حامیان غربی اینان در تمامی تلاش‌های‌ خود طی ده سال گذشته شکست خورده‌اند! برنامة «رژیم نوین» که از طرف غرب برای جامعة ایران در نظر گرفته شده بود: چه در مقام کودتا، و چه در مرحلة تحمیل ابدی «شرایط ویژه و انقلابی»، شکست خورده. در چنین شرایطی، حاکمیت می‌باید به صورت جدی، و از هم امروز، برنامة کناره‌گیری خود را از قدرت مورد بررسی و مطالعه قرار دهد؛ حکومت اسلامی نمی‌تواند در پناه امثال «لاریجانی»‌ و محافل ماسونی انگلستان به آیندة خود امیدی داشته باشد. خصوصاً در شرایط نوینی که قدرت‌های منطقه‌ای در مورد ایران و مسائل کشورمان تا این حد بی‌پرده سخن می‌گویند.

تحلیلی بر پایة گزارشات روزنامه‌های هندوستان، که امروز مستقیماً از طرف خبرگزاری روسیه، نووستی نیز منتشر شده، نشان خواهد داد که کوچک‌ترین حرکت حکومت اسلامی در راستای نزدیکی به ارتش آمریکا، و کم‌ترین تلاش اوباش این حکومت جهت کشاندن نفوذ یانکی‌ها به درون مرزهای کشور، ‌ پاسخ دندان شکنی از طرف قدرت‌های منطقه‌ای خواهد داشت. حکومت اسلامی در شرایطی نیست که در برابر چنین تخاصم گسترده‌ای، حتی به بهای نابودی مملکت مقاومت کند، پس چه بهتر که خروج از «آخوندیسم» را خود بر عهده گیرد. چرا که در غیر اینصورت با عکس‌العمل‌هائی به مراتب تندتر و مخرب‌تر مواجه خواهد شد.




...

هیچ نظری موجود نیست: