مدتها پس از به قدرت رسیدن پدیدهای به نام «مهرورزی» شاهد چند و چون برنامههای سیاسیای هستیم که عملاً در پس پردة «دولت خدمتگزار» در حال شکلگیری است. همانطور که پیشتر در مورد موضعگیریهای «ویژة» احمدینژاد در مسائل مختلف عنوان کردهایم، در بحثی که پس از جریان «سیدخندان» بر سر «اصلاحطلبی» و «تجدیدنظرطلبی» در بطن حاکمیت اسلامی به راه افتاده بود، نهایت امر «اصلاحطلب» اصلی همان احمدینژاد از آب در آمده! محمد خاتمی، نه از شخصیتی برا برخوردار بود و نه تندیهای لازم جهت پیشبرد چنین برنامهای را داشت. و سیاستهای حامی حکومت اسلامی در غرب حاضر نبودند بیش از آنچه در برنامة «اصلاحطلبی» آخوندی سرمایهگذاری کردند، خود و آیندة بنیادهای مذهبی را در گیر چند و چون این برنامهها کنند. چرا که، در بررسی بنبستهای سیاسی غرب در حمایت از اصلاحطلبی آخوندی، میباید منافع درازمدت سرمایهداری بینالملل و پیوند آن با مذهب، خصوصاً در شرایط فعلی و در منطقة فلات بلند ایران، مورد نظر قرار گیرد. سیاستهای بینالمللی گویا ترجیح دادهاند «برنامة» اصلاحطلبی را به دست لباسشخصیها به انجام برسانند. این موضعگیری غربیها در ارتباط با شرایط استراتژیک منطقه قابل بحث و گفتگو است، چرا که احمدینژاد نمیتواند در برابر روحانیت شیعه و مردم ایران همان نقشی را ایفا کند، که 80 سال پیش انگلستان به «میرپنج» محول کرده بود.
شاید بررسی مسائل ایران در آغاز قدرت گیری «میرپنج» در این مختصر نگنجد، ولی جهت ادامة بحث، مشخص کردن نکاتی از آندوره الزامی است. «میرپنج» پس از پایان جنگ اول و آشوبهائی که نتیجة جنگهای داخلی طی دوران جنبش مشروطه بود، به قدرت رسید. انقلاب بلشویکها در شمال، فروپاشی امپراتوری عثمانی در غرب، و مسائل عدیدهای که طی این دوره در منطقه و جهان به وقوع پیوسته بود، حرکت «میرپنج» را به عنوان یک مهرة استعمار انگلستان در سطح جامعه بسیار آسان و سهل کرد. به طور مثال، به دلیل فروپاشی امپراتوری تزارها در روسیه، «شاهکلید» تمامی محافل جاسوسی، نظامی و انتظامی که در ارتباط با دربار تزارها در ایران فعال بود، در فردای انقلاب بلشویکی به دست کنسولگری بریتانیا در تهران افتاد! این مسئله در مورد محافل وابسته به عثمانی نیز صدق میکند! تقابلها و تضادهای میان «روس و انگلیس و عثمانی» تماماً از میان برداشته شد، و کلیة امکانات سیاسی در هر سه جبهه، در دست انگلستان قرار گرفت. در واقع، دلیل قدرت گیری عجیب و غریب «میرپنج» و سرکوب هولناکی که کودتای وی در ایران به ارمغان آورد، همین «یککاسه شدن» سیاستهای جهانی در ایران، و قرار گرفتن تمامی محافل در خدمت استعمار انگلیس بود.
ولی مورخان متفقالقولاند که شکلگیری حکومت «میرپنج» در ایران، بر خلاف آنچه بلندگوهای پهلوی طی 57 سال به خورد مردم دادند، و این حکومت را «نیاز جامعه» برای نوآوری و «مدرنیزاسیون» خواندند، صرفاً جهت مقابلة سیاسی غرب با بلشویسم در شمال، و سرکوب آزادیخواهان مشروطهطلب در داخل مرزها به وقوع پیوست. چرا که، دیگر شاخة فعال سیاسی در داخل، یعنی روحانیت شیعه، از قدیم شاخهای استعماری بود، و افسارش در دست سفارت انگلستان، و از نظر تاریخی شاهد بودیم که برندگان نهائی و غائی «میرپنجایسم» همین آخوندها شدند. «میرپنج» در آغاز کار تمایل بسیار شدیدی به آخوندبازی از خود نشان میداد و سعی تمام داشت که جناحهای فروهشتة روحانیت شیعه را که از پشتیبانی دربار و احمدشاه قاجار ناامید شده بودند، به جانب کودتا متمایل کند. عملی که در همراهی و همگامی میرپنج با مزدوری به نام «سیدضیاء»، در تاریخ به ثبت رسیده. ولی مواضع ظاهراً «ضدروحانی» میرپنج که بعدها در صحنة سیاست کشور بروز کرد، به دلیل نیازهای استراتژیک غرب صورت گرفت. خلاصة مطلب، برای فراهم آوردن زمینة سرکوب مناسب نیروهای آزادیخواه، ژستهائی دمکراتمآبانه لازم آمده بود. در همین ساختار استعماری و بینهایت مضحک، در کشوری که رأیگیری عملاً به تعطیل کشیده شده بود، زنان ایران قبل از زنان فرانسه و آلمان به حق «رأی» دست مییابند!
امروز استعمار غرب با به قدرت رساندن فردی به نام احمدینژاد، درست پای جای پای سیاست انگلستان در آغاز قدرت یابی «میرپنج» گذاشته. اگر میرپنج را در نخستین روزها قدرت یابی به تصویر کشیم، نکات مشترک فراوان با ریاست جمهور جمکران در او خواهیم دید؛ هر دو تازهبهدوران رسیده و فاقد خاستگاه اجتماعی مشخصاند، به عبارت سادهتر متعلق به جماعت «لمپنهای» شهریاند. هر دو، اگر نگوئیم بیسواد، به معنای واقعی کلمه کم سوادند! هر دو تمایلی گزافه به حفظ شعائر دینی نشان میدهند، و در مجالست و برخورداری از «فیض» نشستوبرخاست با «آیاتعظام» بسیار دست و دلبازاند! از همه مهمتر، هر دو از «آشفتگیها» در مملکت ناراضی و نگران مینمایند. و با این وجود، اگر امکانی فراهم آید، در راه قدرتنمائی و خودشیرینی برای اربابان اجنبی، از کوبیدن لگد، به تهیگاه «آیات عظام» و یا ساختارهای اقتصادیای که نردبام پیشرفتهایشان بوده، هیچ ابائی نخواهند داشت. و الاغیرالنهایه ...
این تصاویر هر چند هولناک، میباید در ذهن مردم ایران، خصوصاً روشنفکران و جوانان زنده باقی بماند، چرا که اگر روزی در حرکت «مهرورزی» چرخشهای سیاسی به جهتی سوق داده شود که روحانیت «مفتضح» شیعه را از التزام رکاب حضرت ریاست جمهوری کنار بگذارد، میباید در تحلیل شرایط از خود دقت و موشکافی بیشتری نشان دهیم. چرا که در چنین شرایطی، کنار رفتن روحانیت شیعه از قدرت سیاسی فقط به معنای پای گذاشتن جامعه در منجلابی است که همین روحانیت را تبدیل به یگانه اوپوزیسیون «فعال» در برابر یک دولت خودکامه، مستبد و فاسد خواهد کرد. و این است اوج پروژة «مهرورزی»: تطهیر تاریخی روحانیت خودفروختة شیعیمسلک! همان کاری که میرپنج با سرکوب آزادیخواهان در داخل کشور و کشاندن ایران به معادلات سرمایهداری انگلستان صورت داد، و روحانیت محتضر و مستأصل صدرمشروطه را به «حضرات» آیات عظام تبدیل کرد!
تلاشهای احمدینژاد در کنار گذاشتن روحانیت از مقامهای تصمیمگیری از نخستین روزهای قدرت وی کاملاً آشکار شده. دستبوسیهای مضحک وی از مقام رهبری فقط نمایشی بود خندهدار و «میرپنجوار»! شاهد بودیم که چگونه پروژههای «ارتقاء امنیت اجتماعی» در میان مقامات روحانی ولوله انداخت، و از طرف روحانیت و خصوصاً «اصلاحطلبان»، تلاش فراوان صورت گرفت که این «پروژه» به سوی مبارزه با بیحجابی و بدحجابی سوق داده شود! از طرف دیگر، دستگیری اوباش حزبالله، تحت عنوان «اوباششهری»، و معدوم کردن آنان بدون هر گونه توضیحی از جانب مقامات قضائی نشان داد که قدرت در ایران در دست کیست! از نخستین روزهای قدرت یابی مهرورزی، تقابل دولت وی با روحانیت در راه بوده. تقابلی که امروز عملاً به منصة ظهور رسیده.
هفتهها پیش در مطلبی تحت عنوان «مقام معظم مستأصل»، به صراحت عنوان کردیم که علی خامنهای، از مقام رهبری میباید کناره گیری کند. البته استدلال بر این پایه بود که وی هم برای روحانیت و هم برای دولت تبدیل به «استخوان لای زخم» شده؛ مرد این میدان نیست، و باقی ماندنش در این «مقام» فقط ایجاد اشکالات تشکیلاتی خواهد کرد. ولی همانطور که میبینیم استعمار، علیخامنهای را دقیقاً به دلیل همین «بیتصمیمی» و «بیتکلیفی» در این مقام ابقاء کرده. وجود وی در این مقام، در عمل به دولت مهرورزی امکان «رزمایشهای» گستردهتری خواهد داد. رزمایشهائی که امروز با کنار رفتن یک مهرة شناخته شدة ساواک از وزارت کشور، و جایگزینی وی با فردی کاملاً ناشناس عملاً زمینة فعالیت گستردهتری برای دولت فراهم میآورد. در مطلبی تحت عنوان «مرگ مخملین» عنوان کرده بودیم که میباید جایگزینی یک روحانی را در مقام وزیر کشور با یک غیرروحانی، با دقت فراوان دنبال کرد. و در عمل همان شد که انتظار داشتیم. در این راستا کنار رفتن روحانیت از مقام «وزارت» اطلاعات را نیز میباید مد نظر قرار داد.
از طرف دیگر، زورآزمائیهای «مقام معظم» و دولت مهرورزی در امتداد «اختلافات» مجلس و دولت به شدت ادامه دارد. باند «مقام معظم» که طی سه دهه بودجة کشور را به لیفة تنبان ایشان انداخته، از مواضع به دست آمده ـ بخوانیم از سوء استفادههای مالی ـ دست نخواهد شست. و مهرورزی نیز جهت فراهم آوردن همکاری اوباش ویژة خود در امور «چپاول»، نیازمند تقسیم ثروت در میان تازه از راه رسیدهها است. «نگرانیهای» حضرت ریاست جمهور از اوضاع «نابسامان» اقتصادی و مالی کشور، که شمهای از آن در سخنرانی اخیر وی در قم «آفتابی» شد، در واقع بازتاب همین نیاز تشکیلاتی جهت «خرید» خدمات نیروهای «مؤمن» بود. همانطور که میدانیم «اوباش» مجاناً در راه هیچ فرد و هیچ نظامی چاقو و قمه نخواهند کشید. و اخیراً به دلیل جانبداری فرماندة نیروهای انتظامی از سردار زارعی، طی روزهای آینده میباید منتظر رودرروئی دولت و نیروهای انتظامی نیز باشیم. این تقابل صورت خواهد گرفت، و هر چند نتیجة آن در کوتاهمدت نامشخص مینماید، در درازمدت فروپاشی ساختار روحانیپرستی در نیروهای انتظامی کاملاً قابل پیشبینی است.
برای جلوگیری از اطالة کلام، ادامة این بحث را در روزهای دیگر دنبال میکنیم. ولی با این وجود میباید تفاوتهائی را که میان عهد مهرورزی و «میرپنجایسم» وجود دارد بشناسیم. مهمترین تفاوت میان این دو دوره میتواند پایداری نیروهای روشنفکر جامعه و جوانان در برابر رشد «پوپولیسم» تازه نفس باشد. همانطور که گفتیم از رشد فضای «مهرورزی دوستی» در روزهای آینده میباید به شدت اجتناب کرد؛ هر چند گروههای اوباش وابسته به دولت از هم اینک در فضای مجازی و حقیقی «میرپنج» و مهرورزی را در ترادف قرار دادهاند. در چنین شرایطی، نیروهای متفکر جامعه میباید همزمان هم از تبدیل روحانیت شیعیمسلک به «آلترناتیو» سیاسی به شدت جلوگیری کنند، و هم ماهیت واقعی دولت مهرورزی را افشا نمایند. نشان دادن زوایای واقعی سیاست کشور نیازمند تخصصهای پیچیده و دستیابی به اطلاعات فوق محرمانه نیست؛ شاهدیم که استعمار، چگونه از وبلاگنویسان و کاربران فارسی زبان اینترنت وحشت دارد، چرا که فعالیت اینان میتواند تحقق پروژة «مهرورزی» را به چالش کشد. این امر نشان میدهد که امروز ما ایرانیان از نیروی کافی جهت مبارزه با پروژههای استعماری برخورداریم. و فراموش نکنیم که در مصاف با استعمار، خودباوری و اعتمادبهنفس مهمترین سلاحی است که ملتها در اختیار دارند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر