۱/۲۷/۱۳۸۷

گاو و انفجار!



بازگشت «سیلویو برلوسکونی» را به ریاست دولت در ایتالیا می‌باید نتیجة شکست برنامة دراز مدت اتحادیة اروپا در این قاره تلقی کرد. «رومانو پرودی» نخست وزیر چپ‌میانه، که در اسفندماه سال گذشته استعفای خود را تقدیم رئیس جمهوری کرد، در رأس دولتی متزلزل، طی چند ماه گذشته عملاً سیاست ایتالیا را در هاله‌ای از ابهام و تردید فرو برده بود. دولت بحران‌زدة «پرودی» فقط به یک «قول انتخاباتی» خود به موقع عمل کرد: بیرون بردن سربازان ایتالیائی از جبهة عراق! ولی برای ابقاء چپ‌میانه در قدرت، ایتالیا بیش از این‌ها از نخست‌وزیر انتظار داشت. در شرایطی که نتیجة انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحد هنوز عملاً نامعلوم باقی مانده، آیا می‌باید حضور دوبارة «برلوسکونی» در رأس ضعیف‌ترین دولت عضو «ژ8» را تأئیدی بر پیروزی مک‌کین تلقی کرد؟ هر چند برلوسکونی در ویراست جدید مسلماً پای جای پای «ویراست» قدیم نخواهد گذاشت، تصور به قدرت رسیدن برلوسکونی در کنار حزب دمکرات آمریکا و حضور وی در بطن «ژ8» هنوز غیرقابل قبول می‌نماید.

به هر ترتیب اگر حزب جمهوریخواه آمریکا با به قدرت رساندن برلوسکونی در حال زمینه‌سازی قدرت‌نمائی‌های آتی در قارة اروپاست، مسلماً از نقطة مناسبی آغاز کرده!‌ ایتالیا بی‌وجهه‌ترین کشور اروپای غربی از نظر ساختار سیاسی است، و نبود سیمای مشخص و معین از نظر سیاسی، این کشور را تبدیل به بهترین ابزار جهت زمینه‌سازی استراتژیک به دست قدرت‌های سرمایه‌داری کرده. در همینجا به قدرت رسیدن یک راستگرای افراطی و مردمفریب را که متحد «نئوفاشیست‌های» ضدبشری است، به تمامی نیروهای مترقی ایتالیا تسلیت می‌گوئیم!

حال که سخن از راستگرائی و فاشیست‌ها شد، شاید بهتر باشد نظری هم به میهن خود بیاندازیم؛ برلوسکونی هر چه باشد، هنوز سرمایه‌داری جهانی دست‌هایش را به اندازة عمال و نوچه‌های حکومت اجنبی پرست جمکران، در کشتار و غارت مردم باز نگذاشته!‌ نتیجة غارت سازمان یافته و برنامه‌ریزی شده در ایران امروز به صراحت در برابرمان قرار گرفته. دولت «امام زمان»، در تمامی جبهه‌های «قابل پیش‌بینی» سیاسی، یک «سرباز» فدائی‌ نظام را برای‌ ما ملت جاسازی کرده! و این سیاست یک‌بام و چند هوا، که در واقع بازتابی از وابستگی تام و تمام این حکومت به سرمایه‌داری غربی است، می‌رود که کشور ایران را به بحران‌های وسیع سیاسی و امنیتی دچار کند. البته سخن گفتن از «بحران» در بطن حاکمیتی که موجودیت‌اش را «بحران» رقم زده، شاید گزافه‌گوئی باشد، ولی خوشبختانه موجودیت مردم ایران هنوز چون موجودیت حکومت جمکران به «بحران» گره نخورده، و مسلم بدانیم که چنین ارتباط «نامأنوسی» هیچگاه در تاریخ ما ملت به وجود نخواهد آمد.

پیشتر برخی ابعاد از جابجائی وزیر کشور جمکران را بررسی کرده‌ایم، حال می‌باید به این «تحلیل» پرداخت که جابجائی یک «وزیرکشور»، در شرایطی که مجلس پای به انتهای دورة پارلمانی می‌گذارد، و هنوز ترکیب نهائی مجلس جدید نیز روشن نشده، از نظر سیاسی تا چه حد نمایانگر «مسئولیت» در بطن این دولت و حاکمیت می‌تواند باشد؟ آنهم در فضائی که هنوز سخنی از فرد و یا افراد احتمالی که جایگزین وی خواهند شد در رسانه‌های حکومتی به میان نمی‌آید! اگر چنین فضای سیاسی‌ای را درست تحلیل کنیم، به این صرافت خواهیم افتاد که در بوق گذاشتن «جابجائی» وزیر کشور در این شرایط فقط به معنای «بی‌سرپرست» گذاشتن این وزارتخانه بوده!‌ به صراحت بگوئیم، «جناب» وزیر بود و نبودشان آنقدرها هم اهمیت ندارد. چرا که، این «وزارت‌کشور» از روزی که «میرپنج» سنگ‌اش را گذاشت، تا به امروز، عملاً وزیر مسئول نداشته! و تا زمانیکه حاکمیتی دمکراتیک و متکی بر آراء عمومی سکان امور کشور ایران را به دست نگیرد، «وزارت کشور» به معنا و مفهوم واقعی در کار نخواهد بود. با این وجود می‌باید قبول کرد که آشفتگی و «باباشمل‌بازی‌» در حکومت اسلامی دیگر از هر گونه حد و معیاری پای فراتر گذشته!‌

درست در چنین خلاء «تشکیلاتی» و سیاسی است که شاهد انفجارات در حسینیه‌ای در شهر شیراز نیز هستیم! هنوز حکومت جمکران از آمار دقیق قربانیان و دلائل واقعی انفجار سخنی به میان نیاورده! جای تعجب ندارد، چرا که اگر کشور ایران در شرایط محاصره به دست ارتش آمریکا می‌تواند بدون مسئول وزارت کشور روزگار بگذراند، مسلماً کشته شدن مردم در اثر انفجار از کوچک‌ترین اهمیتی برخوردار نیست. فرماندار شیراز و رئیس شورای تأمین امنیت استان فارس، در گفتگو با خبرنگاران «پرده» از این مهم برداشته‌اند! اشتباه نکنیم ایشان قبول کرده‌اند که انفجار به دلیل وجود مواد منفجرة نظامی صورت گرفته. «بی‌بی‌سی»، اظهارات ایشان را امروز چنین بازتاب داده:

«[...] با توجه به نگهداری تسلیحات نظامی [...] نیازمند بررسی‌ دقیق و اعلام کارشناسان [هستیم].»

بله، بر اساس «ترهات» رسانه‌های حکومتی، از آنجا که این محل سابقاً نمایشگاه ادوات «جنگ ‌تحمیلی» بوده، می‌باید ببینیم انفجار ریشه‌اش از کجاست؟ ولی ریشة این انفجار هر کجا باشد، احمق تصور کردن مردم ایران یکی از مهم‌ترین دلایل ترهات پابرهنه‌هائی است که بر امور یک کشور حاکم شده‌اند. این افراد به خود اجازه می‌دهند بر مزار چندین و چند قربانی، و بر بستر صدها تن زخمی، که در یکی از مهم‌ترین و پرجمعیت‌ترین شهرهای کشور، هدف عملیات تروریستی قرار گرفته‌اند، خزعبلات نیز تحویل مردم بدهند. در جواب این مزخرفات می‌باید گفت، نمی‌دانستیم که در «نمایشگاه»‌ ادوات جنگی، این ادوات را با مواد منفجرة آن‌ها به «نمایش» می‌گذارند! حتماً این نیز از «ابتکارات» دولت خدمتگذار «امام‌زمان» بوده، که صدها نفر مردم یک شهر را در جوار ده‌ها کیلو «مواد منفجرة واقعی» به تماشا و رفت و آمد دعوت کنند! فرماندار «محترم» استان فارس هم حتماً دم در «بلیط» می‌فروختند‌!

البته در حماقت مهره‌های این حکومت شکی نداشته باشیم. این گاوهای «ننه حسن» را سازمان سیا واقعاً از زباله‌دان بیرون کشیده. هیچ تردیدی نیست که اگر افسار اینان را محکم نگیرند؛ اگر آزاد باشند، تا به قول خودشان نمایشگاهی «مردمی» از ادوات «دفاع مقدس» به راه بیاندازند، تفنگ و فشنگ و خمپاره و مین و نارنجک «واقعی» را با فتیله و ضامن و تی‌ان‌تی و دینامیت می‌گذارند روی میز تا زن و بچة مردم از آن‌ها «دیدن» کنند! اصلاً چرا راه دور می‌رویم، از محل نمایشگاه، همة مدعوین را سوار اتوبوس می‌کنند، و مستقیم می‌برند جبهه که از نزدیک با عملکرد مواد منفجره هم آشنا شوند. امنیت، جان و سلامت مردم برای عمال این حکومت از کوچک‌ترین ارزشی برخوردار نیست! ولی از آنجا که این حکومت «صاحب» دارد، و صاحب‌اش هم در کاخ سفید مشغول شمردن دلار‌هاست، از این شکرخوری‌ها نمی‌کند. به عبارت ساده‌تر، مواد منفجره را نمی‌گذارند در مرکز یکی از بزرگ‌ترین شهرهای کشور که مردم از آن «دیدن» کنند!

این «بمب» که حسینیة کذا را منفجر کرده، فقط نتیجة سیاست‌گذاری‌های نابخردانة دولت احمدی‌نژاد است. دولتی که به دلیل ضعف شدید در اتخاذ یک روند مسئولانه در سیاست بین‌المللی، کشور ایران را به تدریج به دامان «بحران‌های» امنیتی از نوع پاکستان می‌کشاند. ارتباط کشور ایران را با بحران‌های فزاینده‌ای که بر مرزها حاکم شده، نمی‌توان با «اظهارات» غیرمسئولانة یک فرماندار مافنگی طاق زد. ولی آیا این دولت قادر است در زمینة سیاست خارجی پای از حیطة پیروی از منویات «والای» کاخ سفید فراتر بگذارد؟ مسلماً خیر! و ادامه در چنین مجرائی فقط یک نتیجه خواهد داشت: بحران‌سازی در داخل!

ولی شاهدیم که این «بحران‌سازی» به وسیلة تمامی اعضاء دولت گام به گام دنبال می‌شود. برای بررسی روند این بحران‌سازی احتیاجی به دنباله‌روی از برنامه‌های «نامرئی» وزارت کشور، و یا وزیر «نامعلوم» آن نداریم. در زمینة فرهنگی، یا بهتر بگوئیم «ضدیت با فرهنگ» نیز وزیر ارشاد اسلامی جدیداً به صراحت مواضع «فرهنگ‌ستیزی» حکومت اسلامی را علنی کرده‌! ایشان مسلماً با توسل به همان چند تا کتاب دعا، و چند آیه و سورة نیم بند از این ور و ‌آن ور، به این نتیجه رسیده‌اند که:

«ما متعهد نیستیم سینما رشد کند بلکه متعهدیم سینمای مطلوب رشد کند. در بقیه حوزه‌های فرهنگ و هنر هم همین طور است.»

این اظهارات گهربار، در برابر کارکنان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از ایشان «صادر» شده!‌ و مسلماً ‌وضوی‌شان را هم باطل کرده! ما می‌دانیم که دولت با عنوان کردن این عبارات بی‌سروته در واقع قصد به ارزش گذاشتن گروه‌های «فرهنگی‌نمای» وابسته به رژیم را دارد. حتی اسامی اینان را نیز تک به تک می‌توانیم عنوان کنیم!‌ ولی از آنجا که این بحث وسیع‌تر از محدودة تبلیغاتی یک وزیر دست‌وپاشکسته قرار می‌گیرد، بهتر است در همینجا سئوالی را مطرح کنیم: آیا یک حکومت، حتی اگر خود را «مردمی‌» نیز می‌داند، حق دارد برای یک فرهنگ و مسیر رشد و تعالی آن «تصمیم‌‌گیری» کند؟ جواب به این سئوال مشخص‌تر از آن است که نیازمند مطرح کردن باشد. حکومت‌ها حق ندارند نقش قیم بر مسائل فرهنگی و اجتماعی ایفا کنند. حکومت‌ها می‌آیند و می‌روند، همانطور که پیشتر هم آمدند و رفتند‌، و ملت‌ها باقی می‌مانند. این ملت همان فرهنگ قرآنی را نیز همراه با زبان عرب به زباله‌دان انداخت، امثال «صفارهرندی» جای خود دارند! این است حکم تاریخ، و اگر «صفارهرندی» هنوز در فکر چاه جمکران و امام‌زمان‌شان بر جای خشک شده، تا روزی از همین روزها «امام» بیاید و وزارتخانه را تحویل بگیرد، در مقام یک وبلاگ‌نویس به ایشان تسلیت می‌گوئیم. چرا که نه تنها حضرت «غایب‌شان» از ته آن چاه بیرون نخواهد آمد، که چند صباح دیگر دیگ و دیگ‌بر همین حکومت دست‌نشانده نیز بر سرشان فرو خواهد ریخت. ولی می‌باید به حضرت «وزیر» که مسلماً در حد وزیرکشور «مسئولیت‌پذیری» هم دارند، بگوئیم، آنچه را فرموده‌اید پیشتر از قلم «تروتسکی» خوانده‌ایم: «ما هنر توده‌ها را نمی‌خواهیم، هنری برای توده‌ها می‌خواهیم!»

همانطور که دیدیم، این آقا بالاسری‌ها، حتی در بطن یک نظریة مدرن و معاصر یعنی مارکسیسم نیز نتوانست سیر تحولات فرهنگی ملت‌ها را تحت انقیاد یک حاکمیت قرار دهد. البته از آنجا که حضرت وزیر مسلماً از جمله «نشخوار کنندگان» تبلیغات پنتاگون تشریف دارند، حتماً جواب خواهند داد، این «مارکسیسم» را «اسلام» در افغانستان شکست داد! بله، از این «ترهات» کم نشنیده‌ایم! ولی کسانیکه چنین سخنانی بلغور می‌کنند، باید بدانند که اتحادشوروی استالینیستی را چوپانان بی‌بضاعت افغان با کمک دلارهای واشنگتن در افغانستان شکست دادند؛ در این جبهه نه «اسلام» وجود داشت و نه «مارکسیسم» در آن کاره‌ای بود! ولی در آیندة ایران هم اسلام خواهد بود و هم نظریات متفاوت سیاسی. کاری نکنید که بر سر شما همان آید که بر سر امثال داریوش همایون آمد!‌ وی نیز با تکیه بر همین صندلی شکسته‌های استیجاری، در حمایت از «فرهنگ رستاخیزی» و آریامهری کم «مزخرفات» نمی‌گفت! سد راه رشد یک فرهنگ شدن، نتیجه‌اش جز رسوائی نیست.







...

هیچ نظری موجود نیست: