طی چند روز گذشته، فضای سیاست بینالملل به یک باره «منقلب» شد! نخست اینکه، برخلاف تمامی گمانهها، شاهد تأئید دوبارة «مأموریت» ساکاشویلی، در رأس دولت دستنشاندة غرب در گرجستان هستیم. ولادیمیر پوتین نیز در بیاناتی عنوان کرد که شرکتهای خصوصی امنیتی میباید هر چه زودتر عراق را ترک کنند، و ارتش آمریکا نیز برنامهای زمانبندی شده جهت خروج از این کشور ارائه دهد! مفهوم دیپلماتیک چنین سخنانی فقط این است که، «روسیه با خروج آمریکا از عراق موافقت میکند!» ولی از طرف دیگر، حملات کرزائی، رئیس دولت افغانستان بر علیه ارتش انگلیس ناگهان بالا میگیرد. وی دولت انگلیس را متهم میکند که، به دلیل آنچه وی «عدمکارائی» عنوان کرده، زمینة بازگشت و به قدرت رسیدن طالبان در مناطق جنوبی افغانستان را فراهم آورده! و در این شرایط، دولت انگلستان که یکی از مهمترین دول «مبارز» بر علیه تروریسم است، مجبور شده امروز، در بنگاه بیبیسی، علناً عنوان کند:
«[...] استراتژی [انگلستان] در افغانستان این بوده که با دولت افغانستان همکاری کند تا اقتدار خود را افزایش داده و امنیت را ایجاد کند!»
در زبان دیپلماتیک، این سخنان نیز معنای ویژهای دارد! انگلستان به زبان بیزبانی میگوید، اگر طالبان قدرت را به دست گرفتهاند، جهت تأمین اقتدار شما بوده، جناب آقای کرزائی! البته رابطة طالبان و القاعده با حکومتهای غرب از دیرباز روشن بود، و شاید اظهارات کرزائی در «داووس»، خصوصاً پس از افتضاح اخراج دیپلماتهای غربی از افغانستان به دلیل روابط حسنه با طالبان، فقط یک حسن داشته باشد: تأئیدی دوباره بر این «برنهاده» که، تروریسم طالبانی و القاعده، تماماً ساخته و پرداختة غرب است. و در رابطه با چنین همکاریهای «جانانهای»، اینک شاهدیم که در «دمکراسی» اهدائی ارتشهای غربی به ملت افغانستان، یک روزنامهنگار جوان میرود تا به دلایل «دینی» اعدام شود! به گزارش رسانهها، «پرویز کامبخش»، دانشجوی سال سوم رشتة روزنامهنگاری، در یک دادگاه «غیرعلنی»، به صورتی فوری و فوتی و بدون وکیل مدافع، به مرگ محکوم شده. وی در بلخ توقیف شده بود و جرم او نیز، همانطور که میتوان حدس زد، «اهانت به مقدسات و تحریف آیات قرآن» عنوان میشود! اگر به این «مجموعه»، شایعة نخست وزیری دوبارة برلوسکونی، آوازهخوان و یکی از متحدان اصلی جرج بوش و از حامیان اصلی تهاجم نظامی به عراق را اضافه کنیم، تصویر کاملتر خواهد شد.
این سئوال امروز مطرح است که اگر در افغانستان، قرار بر اعدام روزنامهنگاران به جرم «تحریف آیات قرآن» بود، دیگر 7 هزار نظامی انگلستان، و هزاران تفنگچی از دیگر ملل «دمکرات» در کوه و کمرهای این کشور چه میکنند؟ پیاده کردن قوانین شرع را که طالبان بهتر «بلد» بودند، و همانطور که دیدیم، به خوبی هم از پس اینکار بر میآمدند! البته برخورد رسانههای فاشیست غرب، در چنین مواردی کاملاً روشن است. «استدلالی» است در سه مرحله، و با این پیشفرض آغاز میشود که، اکثریت ملت افغانستان مسلماناند، و ملت افغانستان به اسلام معتقد است، بنابراین انتظار دارد دولت منتخب مردم هم به اسلام «احترام» بگذارد! این «استدلال»، که مستقیماً از شرکتهای تولید جنگافزار به میدان مباحثات سیاسی در جهان اسلام «ارسال» شده، فقط یک اشکال عمده دارد: از پایه و اساس «مزخرف» و «مندرآوردی» است، و فقط به درد چماقکشهای روحالله و حاجخامنهای میخورد. چرا که اگر سیاست یک کشور بر اساس این ترهات «تنظیم» شود، امروز میباید در چین و ژاپن حاکمیت بودائی، در هند یک دولت برهمائی، در روسیه یک دیکتاتوری ارتدوکس، و در فرانسه هم یک تشکیلات کاتولیک در رأس قدرت قرار میگرفت! حال میباید به آنها که در روزینامههای غربی، ما ملت را با این مزخرفات دعوت به «اسلام» میکنند، بگوئیم اگر «جوالدوز» زدن به مردم دنیا را خیلی «دوست» دارید، بهتر است اول یک «سوزن» به ماتحت خودتان بزنید، تا مزة حکومت مذهبی حسابی زیر دندانتان بیاید! به قدرت رساندن مشتی روحانی خودفروخته در مناطق مسلمان نشین دنیا هیچ توجیه «منطقی» و فرهنگی نمیتواند داشته باشد، اینکار «بازتولید» فاشیسم در ابعادی منطقهای است؛ یک شعبدة سیاسی، جهت فراهم آوردن حاکمیتهای دستنشانده و بیاراده. حاکمیتهائی که خود بهتر میدانند از کدام زبالهدان آمدهاند، در نتیجه، جهت باقی ماندن بر مسند قدرت، بهترین سگهای نگهبان در راه حفظ «منافع غرب» در کشورهای خود خواهند بود!
ولی همانطور که در بالا گفتیم، همزمان با رسوائی آشکار شدن نقش واقعی ارتشهای غربی در افغانستان، شاهد موضعگیری ولادیمیر پوتین در مورد نقش آمریکا در عراق نیز هستیم. شاید بهتر باشد این «برخورد» را از چشم یک نویسندة سیاسی در سایت «نووستی» دنبال کنیم. هر چه باشد مواضع «نووستی»، از دیگر خبرگزاریها، به خواستهای مسکو نزدیکتر است!
سایت «نووستی»، مورخ 21 دیماه سالجاری، مقالهای به قلم «ولادیمیر شنک»، از روزنامه «واینا پرومیشلنی کوریر»، انتشار داده. این مقاله شامل مسائل و نکات فراوانی است، ولی تا آنجا که به موضوع این وبلاگ مربوط میشود، نویسنده عنوان میکند که، آمریکائیان میدانند کلید حل مشکلات عراق در تهران است! سپس نتیجه میگیرد که اگر دولت آمریکا همزمان با ایران مذاکره میکند، و همچنان به تهدیدات نظامی علیه ایران ادامه میدهد، بدون شک در فکر بازتولید استراتژی بالکان در منطقة خلیجفارس است. چرا که:
« آمریکا بیشتر به ویران سازی کشورها در خارج از خاک خود میپردازد و خودمختاریهای مطیعی برای خود در خارج از خاک آمریکا ایجاد میکند، همانند گرجستان، کشورهای حاشیه بالتیک و لهستان.»
البته این مطلب را از یک نظر کاملاً میتوان تأئید کرد. ولی یک پرسش باقی میماند: این نوع «خودمختاری» مطیع و فرمانبردار، در چه شرایطی، از نظر نظامی و دیپلماتیک میتواند ایجاد شود؟ شاهدیم که طی گذشت چندین سال از فروپاشی اتحادشوروی، این نوع «خودمختاریها» به مناطقی که نویسنده عنوان میکند، محدود نمانده. به طور مثال، سرنوشت عراق، یوگسلاوی، لبنان، افغانستان، پاکستان، برخی از شیخنشینهای جنوب، و ... را میتوان مثال آورد. اگر نویسنده صرفاً علاقمند به ارائة نمونههای اروپائی از این دیپلماسی نفرتانگیز است، مسلماً دلیلی دارد: ریشههای این دیپلماسی از چشم اکثر خوانندگان امروزی این مقاله به دور خواهد ماند. به طور مثال، اگر بحران بالکان را مد نظر قرار میدهیم، بهتر است تاریخچة شکلگیری کشور «یوگسلاوی» را نیز بشناسیم. زمانیکه «تیتو» به دلیل ارتباطات گسترده با «امآی6»، از طرف حزب کمونیست روسیه، طی دورهای که در مسکو تحت نظر قرار داشت، به اعدام محکوم شد، چه دستهائی وی را از شهر مسکو به مناطق قفقاز بردند، تا چند ماه بعد در رأس یک جریان «نیمهنظامی»، این کارگر آهنگری را به «مارشال» تیتو تبدیل کنند؟ و اینهمه در شرایطی بر سیاست منطقة بالکان سایه اندازد، که پس از پیروزی ارتش سرخ بر نازیها بیش از 2 هزار لشکر زرهی شوروی اروپای شرقی را اشغال کرده بود؟ در چنین شرایط بحرانیای، آیا بجز استالین کس دیگری میتوانست مهر تأئید بر حکومت انگلیسی «مارشال» تیتو بزند؟ اگر اتحاد شوروی، یوگسلاوی را اینچنین شکل داد، چرا امروز، دولت روسیه که در نقش «میراثخوار» اتحاد شوروی خود را بر روابط جهانی تحمیل کرده، به دلیل فروپاشی یوگسلاوی اشک تمساح میریزد؟
یا اگر مسئلة لهستان، روسیه را امروز آشفته کرده، حتماً به یاد دارد که، جهت تنظیم روابط «ارزی» امپراتوری کارگری با غرب، کشور لهستان، زیر نظر رهبران حزب کمونیست طی سالیان دراز تبدیل به فاحشهخانة توریستهای غربی شده بود. و یادمان نرفته زمانیکه لخوالسا، و دیگر اصحاب کلیسا «انقلاب» به راه انداختند، یکی از اصلیترین مطالبات «کارگران» مراکز کشتیسازی لهستان، دریافت سهمیة بیشتر «صابون» جهت استحمام بود! اگر یک ملت را اینچنین به افلاس میاندازند، حتماً دلیلی دارد. البته بعضیها ممکن است بگویند، این مسائل متعلق به گذشتههاست، دولت امروز روسیه نمیتواند مسئول باشد! و اشتباه اینان درست در همینجاست! چرا که، طی چند روز گذشته، پس از چرخشهای دیپلماتیک کرملین، این خطر وجود دارد که، بدهبستانهای مسکو و واشنگتن، ملتهای دیگری را همچون یوگسلاوها و لهستانیها به قربانگاه بفرستد.
درست حدس زدید، ما ملت ایران هم یکی از همین ملل خواهیم بود که، در صورت ادامة دیپلماسی «دنبالهروی» مسکو از غرب، که طی چند روز گذشته کاملاً علنی شده، قربانی این سیاست خواهیم بود. مسلم است که ارتش یک قدرت فروپاشیدة استعماری چون انگلستان، نمیتواند در افغانستان، و «زیر دماغ» مسکو، بر خلاف منافع این کشور «طالبانپروری» کند. و باز هم کاملاً روشن است که حضور ارتش آمریکا در عراق با تأئید دولت روسیه صورت گرفته. آیا این رخدادها تکرار همان الگوی «مارشال» تیتو، و لهستان «کمونیستی» نیست، که نهایت امر با صلاحدید مسکو امکانپذیر شد، و در مسیر منافع غرب ملتهای بالکان و اروپای مرکزی را به باد فنا داد؟ آیا مسکو در ایجاد چنین فاجعههائی که پیامد مستقیم تصمیمات سیاسی کرملین بود، هیچ نقش و مسئولیتی هم نمیپذیرد؟ اگر دیروز استالین بالکان را به چرچیل فروخت، و بزرگترین دانشگاه آمریکائی قارة اروپا در بلگراد تأسیس شد، در ایران نیز 37 سال حکومت فاشیستی و یک پوپولیسم «اسلامی» را مورد حمایت قرار داد. و اگر امروز، روسیه بر هر یک از ملتهای عضو اتحاد شوروی سابق یک «اتیکت» قیمت زده، تا مشکلات اقتصادی کشور را با «حراج» این ملتها مورد حل و فصل قرار دهد، بهای ملتهای مسلمان منطقه: ایرانیان، افغانها، پاکستانیها، و ... چند دلار خواهد بود؟
روسیه، شاید بر خلاف آنچه بسیاری صاحبنظران آرزو داشتند، هنوز از سیاستبازیهای دنیای بلشویکی فاصله نگرفته. حکومت روسیه میپندارد، که با پنهان داشتن خطوط سیاسی مسکو، تا ابد میتواند سر ملتهای جهان شیره بمالد! و حال که سخن از شیرهمالیدن بر سر ملتها به میان آمد، شاید بهتر باشد به کرملیننشینان یادآوری کنیم که حمایتهای استالین از رضاشاه، و حمایتهای مسکوی «ضدفاشیست» از حکومتهای فاشیستی، که طی دورة جنگ سرد، بر ما ملت ایران حاکم شد، و مردهریگ نفرت انگیز آن هنوز هم دامنگیر ماست، از نظر ما ایرانیان، بهترین دلیل بر «سوءنیت» دولت روسیه به شمار میرود. البته همانطور که پیشتر هم گفتیم، تبلیغات مسکو چنین تفهیم میکند که، این فجایع همه تقصیر «غرب» است! غربی که ما ایرانیان در مقصر بودناش هیچ شکی نداریم.
سخنان ولادیمیر پوتین در مورد خروج آمریکا از عراق، که همزمان با احتمال دیدار رسمی احمدینژاد از این کشور صورت میگیرد، در عمل یک «هشدار» به منطقه است؛ همانطور که گفتیم، روسیه با زبان بیزبانی به آمریکائیان تفهیم میکند که «میتوانید جان به سلامت به در برید!» ولی آمریکا به کجا خواهد رفت؟ آمریکا بدون یک شکست استراتژیک در منطقه، تبدیل به تهدیدی مستقیم و مستمر بر علیه ملتهای منطقه خواهد شد. روسیه اینک قصد آن دارد که یک بار دیگر، با حمایت از سیاستهای غرب، زمینهساز خروج آمریکا از بحرانهائی شود که همچون بحران ویتنام و کره، روابط استراتژیک غرب را به نفع ملتهای جهان سوم به خطر انداخته بود. اگر طی جنگ چندین سالة ویتنام، مسکو در فراهم آوردن مقدمات مبارزات این ملت با ارتشهای استعماری دست به هیچ اقدام تعیین کنندهای نزده بود، زمانیکه ارتش آمریکا را مردم ویتنام با حمایتهای مقطعی چین مائوئیست به زبالهدانی انداختند، اتحاد جماهیر شوروی سعی داشت که این پیروزی را به نام خود به ثبت برساند! این تبلیغات برای ملت ویتنام بسیار گران تمام شد، و سازشهای «مسکو ـ واشنگتن» منطقة آسیای جنوب شرقی را طی سالیان دراز از هر گونه شکوفائی اقتصادی و فرهنگی محروم کرد؛ مسائلی که اکثر «مورخان»، عمداً از بررسی بازتابهایاش «غفلت» کردهاند! بهائی که ملت ویتنام برای این «نمایش» مزورانه پرداخت، امروز در برابرمان قرار دارد: به بنبست رسیدن اهداف و آرمانهای یک جنگ «آزادیبخش»!
ولی اینبار روسیه در برابر خود، نه ویتنام را دارد، نه لهستان، و نه اهالی بالکان را! امروز ایرانیان، و آنچه تاریخ تمدن بشری، «فلات بلند» ایران نامیده، در برابر این نوع سیاستهای مزورانه قرار گرفته. با حمایت از حکومتهای مذهبی، و افرادی از قبیل احمدینژاد، کرزائی، و گروههائی چون اوباش حزبالله و طالبان نمیتوان نقش والای این «فلات بلند» را در شکلدادن به تمدن بشری، در حد لهستان و بالکان پائین آورد. برخوردهای سوداگرانة مسکو، الصاق «اتیکتهای» قیمت بر پیشانی ملتهای مختلف، جهت فراهم آوردن زمینة «مذاکره» با بانکهای غربی، در مورد ایران، فقط یک «تف سر بالا» خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر