از قدیمالایام گفتهاند: «پسر کو ندارد نشان از پدر!» ولی امروز در پاکستان، با ترور بینظیر بوتو ثابت شد که قدیمیها زیاد هم حق نداشتند؛ حتی، «دختر کو ندارد نشان از پدر!» و هر چند در این وبلاگ بارها مواضع «واقعی»، و نه «ادعائی» سرکار خانم بینظیر بوتو را، به شدت و با قاطعیت به انتقاد کشیدیم، و به حق و با تکیه بر رخدادهائی که دوران نخستوزیری ایشان را عملاً به دورة پایهریزی طالبانیسم افغان تبدیل کرد، شخص بوتو و موضعگیریهایش را محکوم کردیم، مسلماً کشته شدن وی در چنین شرایطی، و به این وضعیت اسفبار، نمیتواند رضایت کسی را فراهم آورد؛ جز همانها که بمب را سفارش میدهند، و همان دستها که بمب را در میان مردم کوچه و خیابان «جاسازی» میکنند! بینظیر بوتو، حتی در مقام یک سیاستمدار بدسابقه و طالبانپرور، امروز خود قربانی یک توطئة هولناک و ضدانسانی شد، ولی نمیباید فراموش کرد که، ملت پاکستان، نه تنها اسیر توطئهگران باقی مانده، که بالاجبار روزمرة خود را نیز تحت انقیاد هم اینان میگذراند!
ترور «رهبران» در جهان سوم، و گاه در کشورهای «تصمیمگیرنده»، از دیرباز سکة رایج در جهان سیاست بوده! یادمان نرفته که همین چند ماه پیش در کشور انگلستان، گاهواره و مهد دمکراسی، یکی از مهمترین شخصیتهای سیاسی کشور و رهبر بلاقیدوشرط «حزب کارگر»، در هنگام «گردش»، از کوه فرو افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این نوع «حوادث»، در مورد چنین شخصیتهائی فقط یک ترور سازمان یافته میتواند تلقی شود، چرا که امثال «رابین کوک»، با آن موقعیت و مسئولیتهای سیاسی، بدون محافظتهای ویژه، در کوه و دشت و دمن، «گردش» نمیکنند! به هر تقدیر، آمران ترور «کوک»، مسلماً به «اهداف» پنهان خود دست یافتهاند! افکارعمومی که از بدهبستانهای شمارة 10 «داونینگ استریت» بیخبر است! ولی ترور در جهان سوم، از ابعاد وحشیانة دیگری نیز برخوردار میشود، در این ترورها نه تنها یک فرد به شیوهای ضدانسانی به قتل میرسد، که بازتابهای مختلف چنین اعمال وحشیانهای، خود وسیلة «بررسی»، «چانهزنی» و «بهرهوری» محافل مختلف نیز خواهد شد.
روزی که رسانهها اعلام داشتند خانم بوتو به پاکستان رفته، در همین وبلاگ، در دو مطلب جداگانه، تحت عناوین «بینظیر و ملاعمر» و «نظامستان»، به صراحت عنوان کردیم که بازگشت ایشان به پاکستان، از نظر سیاسی، عملی بیآینده خواهد بود. مسلم بود که در دورة فعلی، افرادی چون بینظیر بوتو در ساختار سیاسی جنوب آسیا، نمیتوانند نقشی بر عهده گیرند. بر خلاف آنچه امروز «رهبران» کشورهای دیگر، چه آنان که همسایة پاکستاناند و چه دیگران، در اطلاعیههایشان اعلام داشتهاند، بینظیر بوتو به هیچ عنوان یک «دمکرات» نبود! بیلان 8 سال حکومت وی در پاکستان، اینک در برابر جهانیان قرار دارد. فساد اداری، طالبانپروری، پایهریزی و قدرت بخشیدن به «مدارس» مذهبی در پاکستان، و دمیدن در آتش جنگ و برادرکشی در منطقة کشمیر، تنها دادههای واقعی 8 سال حکومت بوتو بوده. ولی همانطور که گفتیم «ترور» در جهان سوم از ابعاد دیگری نیز میتواند برخوردار شود. اینکه خانم بوتو دیگر به کاری نمیآمده، یک مطلب است، کشتن وی به این صورت و در یک میتینگ سیاسی مطلب دیگری است. به قولی، «اگر زندهاش به کاری نمیآید، مردهاش شاید دردی را دوا کند!» این است طرز برخورد نظامهای حاکم جهانی با مسائل سیاسی در جهان سوم!
بر خلاف آنچه از طرف رسانهها در بوق و کرنا گذاشته شده، دلایل ترور بینظیر بوتو را میباید در عوامل سیاست منطقهای جستجو کرد، نه در ارتباطات میان جناحهای سیاسی در درون مرزهای پاکستان! و هر چند سیاستبازان حرفهای در اروپا، در رأس آنان امثال رومانو پرودی، با دستپاچگی تمام سعی داشته باشند، بوتو را «قربانی» آزادیخواهیهایش معرفی کنند، شاهد بودیم که، طی چند روز گذشته، تحولات بسیار عظیم و سرنوشتسازی در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی به وقوع پیوسته بود، حوادثی که معمولاً در چنین شرایطی «قربانی» میطلبد! دو روز پیش، روابط حاکمیت برخاسته از حزبکارگر انگلستان با «طالبان» به صورت مستقیم در «دیلیتلگراف» به چاپ میرسد! اینکه یکی از مهمترین دولتهای به اصطلاح «حامی» مبارزه با تروریسم، اینچنین تا گریبان در بدهبستان با مشتی «بنیادگرای» آدمکش روزگار بگذراند، مسئلة کماهمیتی نیست. این حادثه، به صورتی همزمان، با اخراج دو نمایندة دول غربی، از کشور افغانستان همراه شد؛ دلیل اخراج آنان نیز، سازش و همکاری با همان «طالبان» اعلام شده بود! بیرون آمدن دمخروس از دکان «مبارزه با تروریسم» آنگلوساکسونها و علنی شدن روابط اینان با گروههای آدمکش در افغانستان به صراحت میتوانست زمینهساز بررسیها و تحقیقات گستردهتر در میان «رابطهای» انگلستان و آمریکا با همین تشکیلات «طالبان» شود. بررسیهائی که نهایت امر احتمال داشت امثال بوتو را، به دلیل ارتباط گسترده با شبکة طالبان، به خطری جدی بر علیه سیاست غرب تبدیل کرده، به وی در ارتباط با مسائل منطقه نوعی قدرت داوری و چانهزنی سیاسی اعطا کند! اگر امروز غربیها بوتو را قربانی آزادیخواهی معرفی میکنند، بهتر است بدانند که جهانیان از این ابعاد مسائل آگاهی کامل دارند. جالبتر اینکه، رابطهای طالبان در بطن هیئتهای غربی در افغانستان، توسط دولتی از این کشور اخراج میشوند، که رهبر آن، حمید کرزائی، سالهای سال، از بزرگان دستگاه «طالبان» بوده! و از قضای روزگار، درست چند ساعت پس از مذاکرة بوتو با آقای کرزائی، طی دیدار اخیرشان از پاکستان است که، بمب و یا گلولههائی به زندگی بینظیر بوتو پایان میدهند.
همانطور که میبینیم، مسئلة ترور بینظیر بوتو را صرفاً در ابعادی منطقهای نیز نمیتوان محدود کرد. گسترش ارتباطات نظامی و اطلاعاتی میان دولتهای هند و چین، که طی چند روز گذشته، و در جریان رزمایشهای موشکی مشترک و چند روزه «پکن ـ دهلینو» شاهد اوجگیری آن بودیم، به صراحت نشان داد که نقش «سنتی» پاکستان در آسیای جنوبی، که همواره بحرانآفرینی جهت دولت هند و قرار دادن چین در خط آمریکا بوده، دیگر نمیتواند «خریداری» داشته باشد. و اینکه منبعد، آمریکا جهت اعمال فشار بر دولت چین میباید از ابزار دیگری استفاده کند. این «ابزار»، هم میباید با شرایط نوین منطقه هماهنگ باشد، و هم اینکه، تولید «حاکمیتهای اسلامی» و دستساز واشنگتن، به صورتی که منطقة آسیای جنوبی و مرکزی را به شکارگاه خصوصی سرمایهسالاری آمریکا تبدیل کنند، دیگر میباید متوقف شود. ولی شاهد بودیم که، عملی کردن پروژة اسلامی، عملاً هدف اصلی «بازگشت» بینظیر بوتو به پاکستان بود! از نظر آمریکا، بینظیر بوتو در پاکستان میبایست نقش عبداللهگل در ترکیه را بر عهده گیرد، با اهدافی کاملاً مشترک، و به ویژه اسلامی، تحت عنوان دولتهای برخاسته از ملتهای مسلمان!
اگر سوخته بودن مهرهای به نام «بینظیر بوتو»، در بطن یک بررسی ساختاری، از ماهها پیش کاملاً علنی بود، طی چند روز گذشته، بیثمر بودن حضور وی نیز، در رأس یک برنامة «استعماری ـ آمریکائی» در پاکستان، به صراحت آشکار شد. و در چنین مواقعی بهترین «گزینه» از جانب قدرتهای استعماری، حذف فیزیکی بازیگران بیفایده است!
امروز با ترور بینظیر بوتو، یکی از جناحهای «تندرو»، مذهبی و وابسته به ایالات متحد، از صحنة سیاست کشور پاکستان بالاجبار خارج شده. این گزینهای بود که یانکیها میبایست، بسیار پیشتر از چنین رخداد تأسفباری، به آن تن میدادند. چرا که، دوران «طالبان» سازی و «اسلامپروری»، چه در افغانستان و پاکستان، و چه در دیگر مناطق خاورمیانه و آسیای مرکزی، دیگر به سر آمده. و جهت رسیدن به این نتیجة منطقی، کشتن مردم و قتل سیاسی، هیچ الزام و ضرورتی نداشت. مأموریت بوتو که برقراری «قانونی» حکومت طالبان بر پاکستان بود، به دلیل فروافتادن در بنبستهای سیاسی و راهبردی، به تدریج به درخواست رسمی از ایالات متحد، جهت «اشغال» پاکستان تبدیل شده بود! آیا میتوان پذیرفت که یک کشور استعمارگر جهت تداوم سرکوب و چپاول مردم، چنین بازیگرانی را بر عرصة سیاسی یک کشور تحمیل کند؟
این سطور در شرایطی نگاشته میشود، که شورای امنیت سازمان ملل متحد، در حال بررسی شرایط «ویژة» آسیای جنوبی، پس از ترور بینظیر بوتو است! بدون آنکه در این نشست حضور داشته باشیم، میتوان واکنش قدرتهای بزرگ به این حادثة تأسفبار را کاملاً پیشبینی کرد؛ آمریکائیها مسلماً تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» سعی در متقاعد کردن شورای امنیت جهت کسب مجوز «اشغال» کشور پاکستان خواهند داشت، برنامهای که پیش از این نیز در دستورکار بینظیر بوتو قرار گرفته بود. ولی در شرایط فعلی نه فرانسه، نه انگلستان ـ و نه دیگر کشورهای وابسته به سرمایهداری آمریکا، از قبیل آلمان، استرالیا و ژاپن ـ نمیتوانند از طرح آمریکا جهت اشغال پاکستان حمایت عملی و نظامی صورت دهند. کشور پاکستان به مراتب بزرگتر، پرجمعیتتر و استراتژیکتر از عراق و افغانستان است. در نتیجه، جهت عملی کردن این «اشغال»، تلاش آمریکا بر جلب همکاری نظامی چین، هند و روسیه متمرکز خواهد شد! ولی در این بعد نیز کار آمریکائیها به مشکل برخورد خواهد کرد، چرا که، کشور چین، به دلیل همجواری با پاکستان، به هیچ عنوان از چنین راهبردی، خصوصاً زمانیکه صدها تفنگچی آمریکائی مرزهای هند را به اشغال خود در آورند، حمایت نخواهد کرد. تکیة چین مسلماً بر روابط جدید و «سازندة» این کشور با هند متمرکز خواهد ماند، و این سیاست فقط میتواند موضع روسیه را در شورای امنیت به ارزش گذارد. حال این سئوال مطرح میشود که طرح روسیه در ارتباط با ادامة حضور «طالبان» و حکومتهای «طالبانی» در مرزهای اتحادجماهیر شوروی سابق چیست؟ و اینکه مسکو تا چه حد حاضر است در برابر چنین حضوری از خود متانت «دیپلماتیک» نشان دهد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر