
زمانیکه برخی رسانهها، خصوصاً «بیبیسی»، سخن از بازبینی در سیاستهای خارجی کابینة انگلستان به میان میآورند، خواننده به سرعت روی به جانب معضلات نظامی در عراق و خصوصاً افغانستان خواهد کرد. چرا که، بحران نظامی امروز، یادگار دوران وانفسای تونیبلر است، و همانطور که میتوان حدس زد اگر دولت علیاحضرت در اسرع وقت، راه خروج از این بحران نیابد، «طرفهای» جهانی نه تنها شکست آمریکا را در این «ماجراجوئی» به معنای واقعی کلمه «تأمین» خواهند نمود که، به دلیل ضعف ساختارهای نظامی و اقتصادی انگلستان در مقایسه با «برادر» متحد آنسوی آتلانتیک، هزینهای که این شکست برای انگلستان در بر خواهد داشت به مراتب از هزینة یانکیها سنگینتر است. در همین راستا، شاهد تغییرات وسیع، هر چند غیرقابل توجیه، در ساختار دولت فرانسه نیز هستیم. فرانسه امروز عملاً از نظر سیاسی خود را عمداً در یک «خلاء» کامل قرار داده، تا بتواند با استفاده از شرایطی که چنین «خلائی» تأمین میکند، سیاست خارجی را در فضائی کاملاً انعطافپذیر و «متحرک» فعال کند، و از همین طریق امکانات «بازبینیهای» مورد نظر در سیاستهای لندن و واشنگتن فراهم شود. به همین دلیل نمیباید از اظهارات عجیب و غریب «برنار کوشنر»، در فضای سیاست بینالمللی فرانسه متعجب شد؛ «کوشنر» با تکیه بر همین «ترهات» عملاً در صدد به دست آوردن نوعی «گمانه» نزدیک به یقین از فضای سیاست بینالمللی است، تا بتواند با مطرح کردن فرانسه در مقام «طرف» قابل مذاکره، بهترین شرایط ممکن را نهایت امر برای لندن و واشنگتن فراهم کند!
امروز در راستای ارائة توضیحاتی در مورد سیاستهای جدید انگلستان، سایت «بیبیسی» نظرات «دیوید رایت میلیبند» وزیر جدید امور خارجه در کابینة براون را منعکس کرده است. البته اینکه امروز سیاستبازان از تونی بلر انتقاداتی تلویحی به عمل آورند، به هیچ عنوان تعجبآور نیست؛ در جهان سیاست آنان که «بازنده» معرفی میشوند، از هیچگونه حقی برخوردار نیستند! کسی هم در صدد بررسی عمیق «باخت» و «برد» فرضی اینان نخواهد بود؛ تونی بلر «بازنده» معرفی شده، به همین جهت، امروز کیسه شنی است، برای هر جویای نامی که چند مشت و لگد نثارش کند. ولی آقای «میلیبند» که خود سالها یکی از نزدیکان سیاسی تونی بلر به شمار میرفت، مسلماً بهتر از ما میداند که بحران امروز انگلستان، علیرغم ندانمکاریهای «بلر» بازتاب پدیدة دیگری است: فروپاشیهای قابل پیشبینی در سیاستهای غرب، به دلیل پایان یافتن شرایط جنگ سرد! شرایطی که امکانات فراوانی جهت «توجیه» سیاستهای روزمره در اختیار صاحبان قدرت در بطن حاکمیتهای غربی قرار داده بود. از بمباران اتمی شهرهای ژاپن در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، تا قتلعام غیرنظامیان در کره و ویتنام، تجربیات دوران جنگ سرد به صراحت نشان داده بود که، «تقدس» مبارزه با کمونیسم تا کجا میتوانست به پیش تازد! امروز پس از پایان تجربة هولناک شرایط «جنگ سرد»، دولتهای غربی میباید مسئولیت اعمال خود را نه بر اساس تکیه بر یک «تقدس» گنگ و بیمعنا که بر پایة واقعیات توجیه کنند؛ میبینیم که تفاوت زیادی میان مشکلات آقای «میلیبند» و تونی بلر وجود نخواهد داشت!
از طرف دیگر، آقای «میلیبند» خود یکی از تازهبهدوران رسیدهها در طبقة سیاستمداران انگلستان است. این سئوال مطرح میشود که ایشان در یکی از بنیادگراترین کشورهای جهان، که از نظر استخوانی بودن محافل تصمیمگیری با هیچ کشوری قابل مقایسه نیست، چگونه علیرغم جایگاه لرزان و نامطمئنی که فرزند یک مهاجر یهودی لهستانی میتواند داشته باشد، توانستهاند طی چند سال فعالیت سیاسی، با چنین «سرعتی» به یکی از مهمترین پستهای کابینة حزبکارگر تکیه بزنند؟ سرعتی که اگر نگوئیم غیرممکن، حداقل بسیار «تعجبآور» مینماید. خصوصاً اینکه جناب «میلیبند»، بر خلاف دیگر انواع «استعدادهای درخشان دنیای سیاست»، حتی از هیچگونه استعداد درسی و هوشی نیز طی دوران تحصیل برخوردار نبودهاند! ایشان جهت «تحصیل» مدارج دانشگاهی «معتبر»، نهایت امر مجبور میشوند برخلاف رسوم رایج در کشور انگلستان، موطن خود را ترک گفته و با کمکهای مالی و همهجانبة محفل «بورس کندی»، در «امآیتی» آموزش خود را به اصطلاح «کامل» کنند! این سئوال مطرح میشود که چنین استعداد «درخشانی»، چرا و به چه دلیل مورد حمایت محافل مختلف در انگلستان قرار گرفته است؟
در واقع، همانطور که میبینیم، آقای «میلیبند» و «سرکوزی»، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند: «تازه به دوران رسیده»، «کمسواد» و «حاضر به هر نوع فداکاری جهت حفظ موقعیتهای شخصی»! اگر در کشور فرانسه به قدرت رسیدن امثال سرکوزی «منطقی» بنماید ـ به دلیل شکست این کشور در جنگ دوم و همکاریهای شرمآور فرانسه با نازیها ـ انگلستان به عنوان یکی از برندگان عمدة جنگ جهانی، با مطرح کردن افرادی نظیر «میلیبند» در مقامهای تصمیمگیری عملاً قبر خود را حفر میکند. ولی همانطور که «سرکوزی»، رئیس جمهور جدید فرانسه میباید با «دلقکبازیهای» مخصوص به خود، زمینة مناسب برای تأمین منافع آمریکا و انگلستان را در بطن بحران استراتژیکی که بر محور اشغال عراق و افغانستان پیش آمده فراهم آورد، دولت براون نیز در انگلستان با پیش کشیدن افرادی نظیر «میلیبند» سخن از «بازسازی» فضای دیپلماتیک جهانی به میان میآورد! ولی در شرایط فعلی سخن گفتن از «بازسازی» فضای دیپلماتیک جهانی اصولاً یک گزافهگوئی است؛ تا زمانیکه اصول جدیدی بر دیپلماسی جهانی سایه نیانداخته، و اصول منسوخ و وابسته به دوران «جنگ سرد» هنوز بر افکار و امیال بسیاری محافل و سردمداران غربی حاکم است، سخن گفتن از «بازسازی» فضای دیپلماتیک جهانی بیمعناست!
در شرایطی میتوان سخن از «بازسازی» به میان آورد که، بازیگران اصلی در فضای سیاست بینالملل ـ همانقدر غربی که روسی، چینی و هندی ـ بتوانند شرایط قابل اعتمادی در فضای بینالملل پایهریزی کنند، شرایطی که مانورهای احمقانه و ضدانسانی از قبیل لشکرکشی یکشبه به عراق و افغانستان در آن محلی از اعراب نخواهد داشت! در غیر اینصورت «بازسازی» غیرممکن است. مسلماً بازیگران تئاتر دیپلماتیک غرب، از قبیل سرکوزی، کوشنر و میلیبند قادر نخواهند بود چنین فضائی را پایهریزی کنند؛ دستهای اینان در عمل، از اهرمهای پایهای و نزدیک به محافل تصمیمگیری در ساختارهای حاکمیتهای غربی بسیار دور است. اینان دلقکهای آخرین دقایق، تا فرا رسیدن بحراناند! بحرانی که نه تنها غرب، بلکه تمامی مناطق تحت نفوذ غرب را فرا خواهد گرفت. شاید آنزمان که این «بحران» قابل لمس شود، بساط «دلقکبازی» از سیاستهای جاری غرب کنار گذاشته شده، نوعی برخورد مسئولانه جایگزین آن شود، تا آنزمان میباید حضور این افراد را، در مقام رفتگرانی که پس از جشن و سرور پای به میدان عمل میگذارند، در پستهای کلیدی دول غربی تحمل کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر