
«بیبیسی» گزارش میدهد که، چهار دیپلمات روس از کشور انگلستان «اخراج» شدهاند! این عمل در واقع زنگخطری است در جهت بحرانی که میتواند به تشنجی ممتد میان دو کشور قدرتمند اروپا ـ روسیه و انگلستان ـ منجر شود. وقوع چنین بحران سیاسیای را که پیش از اینها، در بطن روابط انگلستان و روسیه حدس میزدیم، امروز تحت «عنوان» عدم استرداد یک متهم روس در مرگ «لیتویننکو»، جاسوس سابق «کاگب» در انگلستان، در اوج خود میبینیم. البته این امر کاملاً واضح است که موضوع « لیتویننکو» یک بهانه بیش نیست. طی چند روز گذشته شاهد بودیم که دولت جدید انگلستان از هر فرصتی استفاده کرد، تا شاید بتواند خود را از گرداب سیاسی و راهبردیای که بلر، حزب کارگر را در آن فروانداخته بیرون بکشد! گردابی که امروز همه میدانیم نام واقعی آن، «پیروی» بیسابقه، اگر نگوئیم بیدلیل انگلستان از نئوکانهای آمریکائی، در زمینههای مختلف راهبردی در سطح جهان است. زمینههائی که بحران عراق، هر چند مهمترینشان به شمار میآید، صرفاً یکی از آنهاست!
در عمل، بحران میان آمریکا و انگلستان با سفر اخیر ملکه بریتانیای «کبیر»، به واشنگتن آغاز شده بود؛ سفری که در ظاهر، گویا نشاندهندة قدردانی بریتانیا از سالروز «آغاز» حملة بزرگ ایالات متحد بر علیة فاشیسم هیتلری در اروپا بود، ولی در کمال تعجب، این سفر بیش از آنچه بازتاب حسن روابط میان دو کشور به شمار آید، نشاندهندة عدم رضایت «باکینگهام پالاس» از سیاست دولت کارگری در دنبالهروی از کاخسفید «تحلیل» شد. همانطور که بارها عنوان کردهایم، انگلستان به دنبال ماجراجوئیای پای جای پای نئوکانها گذاشت که جهت تداوم سیاست خود در این راستا، نه از قدرت اقتصادی و مالی کافی برخوردار است، و نه از زمینههای هماهنگ اجتماعی! عکسالعمل جامعة آمریکا، به عنوان جامعهای که عملاً فاقد «تاریخ» اجتماعی است، در برابر یک شکست بزرگ «نظامی ـ سیاسی»، شکستی که «فروپاشی» طرح عراق نام خواهد گرفت، نمیتواند با عکسالعمل جوامع اروپائی یکسان به «تحلیل» کشیده شود؛ هر چند که حاکمیتهای مختلف در انگلستان از دوران خانم تاچر تا به امروز، سعی تمام داشتهاند تا به زندگانی روزمرة بریتانیائیها نیز «طعم» و رنگی «آمریکائی» بدهند! این «طعم و رنگ»، در زمینههای مختلفی چون سرکوب نیروی کار، فروپاشاندن خدمات اجتماعی، لوث کردن بیمههای درمانی، و ... همانطور که دیدیم، به سرعت «عملی» شد! انگلستان، در راستای این «رنگ و بوی» نوین، از مقام کشوری که روزگاری یکی از پیشگامان نهضت «سوسیالیسم دمکراتیک» در اروپا به شمار میآمد، به تدریج به الگوی «لیبرالیسم سرمایهداری» بدون هر گونه راهبند و قانون و قاعدهای تبدیل شد؛ الگوئی که امروز آب به دهان بسیاری از لیبرال سرمایهداران در تشکیلات مافیائی اروپای مرکزی میاندازد!
در ادامه، و در عمل جهت تداوم همین سیاست «شترگاوپلنگ» بود که دولت کارگری نیز با عنوان کردن «حزب نوینکارگر» ـ شعار تونی بلر ـ از حزبی که قرار بود پیشگام سوسیالدمکراسی در اروپا باشد، تشکیلاتی تحویل ملت انگلستان داد، که اهدافاش بیشتر تحقق منافع طبقات مرفه جامعه معرفی شد! این تغییر و تحولات، از آنجا که در بطن «میکروکوسم» مرزهای مستقر شدة «جنگسرد» صورت میگرفت، اگر قربانیانی به همراه آورد، بیشتر در میان طبقات فقیر و گرسنگان امپراتوری بریتانیا بودند؛ هیئت حاکمه از هر گونه «گزندی»، که نتیجة چنین سیاستگزاریهای «غیرمردمی» باشد، کاملاً به دور ماند! این «میکروکوسم» سیاسی، که از آن در این وبلاگ بارها تحت عنوان «دیوارههای امنیتی جنگ سرد» نام بردهایم، همان «شاهکلیدی» بود، که در آغاز بحران لشکرکشیهای «نئوکانهای» آمریکائی، در تفکر سیاسی حزبکارگر، میبایست تمامی درها را به روی بریتانیا بگشاید! ولی زهی خیال باطل! چرا که جنگ سرد پایان یافته بود، و «دیوارههای امنیتی» آن نیز به تدریج در زیر فشارهای مختلف راهبردی و سیاسی در حال ترک برداشتن بود.
در کمال تعجب مشاهده میکنیم که، علیرغم فشارهای سیاسی در انگلستان، «حزب کارگر» در برخوردهای نوین خود، نه تنها از دنبالهروی ایالات متحد دست برنداشته، که امروز نیز دقیقاً در همین مسیر گام برمیدارد؛ با یک تفاوت کاملاً اساسی: هدف، امروز دیگر نئوکانها نیستند، حزب دمکرات آمریکاست! حزب دمکرات تلاش فراوان خواهد کرد که مسند کاخ سفید را در انتخابات آینده «تسخیر» کند، و در شرایط عادی میباید قبول کنیم که چنین «صورتبندیای» مسلماً «منطقی» مینماید! حزب کارگر انگلستان در بطن روابطی که میان دمکراتها و روسیه در حال پایهریزی خواهد بود، در واقع به «پیشواز» آینده رفته! ولی اگر به قدرت رسیدن حزب دمکرات «منطقی» مینماید، آیا این نوع «پیشواز» نیز در عمل منطقی خواهد بود؟ این مسئله را مسلماً میباید در چند ماه آینده مورد بررسی قرار داد، ولی باز هم بریتانیای کبیر در این چارچوب خود را در گیر دعوا و مرافعهای کرده که همچون نمونة جنگ عراق جهت بیرون آمدن از آن از نیرو و توان کافی برخوردار نخواهد بود؛ تشنج و درگیری با روسیه!
یکی از ویژگیهای سیاستهای «بازنده» این است که پیش از علنی شدن «باخت»، سعی در فرافکنی خواهد کرد. امروز بجای قبول شکست در «ماجراجوئی» خونین عراق، و سعی در بازسازی این کشور و فراهم آوردن امکانات صلحی پایدار در منطقه، انگلستان سعی میکند که بحران عراق را با بحرانی عمیقتر و مسلماً بسیار سنگینتر جایگزین کند: بحران با دولت روسیه! و حمایت از این نوع «برخوردها» امروز، بیش از پیش در سیاستهای دولت کارگری به چشم میخورد، تو گوئی این کشور سعی دارد خود را به عنوان یک «همکار» جایگزیننشدنی در سیاستگزاریهای کاخسفید به صورتی مداوم به «ارزش» گذارد. ولی آیا انگلستان در چنین موقعیتی قرار دارد؟ سفر یکی از «نزدیکان» نخست وزیر بریتانیا به واشنگتن و سخنرانی وی در یکی از محافل «بیضرر» آمریکائی ـ مطلبی که وبلاگ دو روز پیش به تحلیل آن پرداختیم ـ و به دنبال آن سخنان یکی از اعضای حزب کارگر در تأئید همین بیانات، هیچکدام نتوانستند یک اصل کلی را مخدوش کنند: مقامات انگلستان بیانات هر دوی این سیاستمداران را در راستای پیروی از سیاستهای کاخسفید «تحلیل» کردهاند! ولی میدانیم که کاخسفید «نئوکانها» مسلماً منظور نظرشان نبوده!
همانطور که میبینیم، دمکراتها در صورت دستیابی به مسند ریاست جمهوری ایالات متحد سعی خواهند کرد که بر اصل «تشنج» میان روسیه و اروپا تکیه کنند، و عملیات محیرالعقول دیپلماتهای انگلستان و سخنرانیهای «عجیب» و غریب اینان در واقع همان است که، «من آنم که رستم بود پهلوان!» این نوع حمایت و جانبداری از سیاستهائی که هنوز قدرت تحرک خود را در عمل و در صحنة سیاست جهانی به صراحت نشان ندادهاند، همان است که پیشتر گفتیم، یک «ریسک» بزرگ سیاسی، که بیشتر به یک «فرافکنی» میماند!
سیاست حزب دمکرات در اروپا، بر اساس «تشنجزائی»، و در خاورمیانه بر اساس «سرکوب» اعمال خواهد شد؛ و از همین رو میباید منتظر روزهای سختی در اروپا و خاورمیانه باشیم. ولی همانطور که بارها گفتیم «جنگ سرد» پایان یافته، و مسافرت اخیر پوتین به اقامتگاه خانواده بوش در واقع به معنای نزدیک شدن «محافل» نفتی در آمریکا و روسیه به یکدیگر «تحلیل» میشود. همانطور که میبینیم، در این «نزدیکیها» نقشی برای دولت علیاحضرت ملکة انگلستان در نظر نگرفتهاند. زمانی که محافلی در دو سوی محورهای تصمیمگیری جهانی تا به این حد به یکدیگر نزدیک میشوند، آیا خودشیرینیهای حزب کارگر را میتوان نشانهای از بردهای آینده تلقی کرد؟ آیا میتوان چنین برداشت کرد که، در چشمانداز روند جریانات جهانی، فشارهائی که اروپا میباید به دلیل نزدیک شدن برخی محافل آمریکائی و روسی متحمل شود، با این «مانورهای» سیاسی منتفی خواهد شد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر