۲/۱۲/۱۳۸۶

اشتهای صاف و سراب!



دستگیری حسین موسویان در تهران، و اعزام سریع وی به یکی از بندهای زندان اوین، در واقع آغازگر حملات امنیتی و سیاسی‌ای است که، پیشتر در زمینه‌های نظامی، اجتماعی، دانشگاهی و غیره آغاز شده بود. موسویان از جمله شخصیت‌های خلق‌الساعة حکومت اسلامی است و در شورائی به همان اندازه خلق‌الساعه، تحت عنوان «شورای عالی امنیت ملی»، در کنار فردی به نام «روحانی»، در «مذاکرات» هسته‌ای با قدرت‌های بزرگ جهان شرکت می‌کرده است. خبرگزاری‌ها از وی تحت عنوان فردی نزدیک به رفسنجانی سخن به میان می‌آورند، ولی نمی‌باید فراموش کرد که در این مرحله از شکل‌گیری سیاست داخلی، واژة «رفسنجانی» مفهومی فراتر از یک فرد پیدا کرده؛ این واژه نشاندهندة یک دورة ویژه از روابط حکومت اسلامی با قدرت‌های غربی است، دوره‌ای که طی آن نزدیک شدن به غرب تحت عنوان «میانه‌روی» و بعدها «اصلاح‌طلبی» ـ دورة محمد خاتمی ـ رسماً مورد تأئید محافل ویژه‌ای در سطح جهانی قرار می‌گرفت.

موسویان به احتمال زیاد خود یکی از «شخصیت‌های» امنیتی حکومت اسلامی است، و قرار گرفتن وی در موضع حساسی چون پست سفارت‌کبرای این حکومت، در شهر مسکو، در دورة یلتسین، از وی یک مهرة امنیتی وابسته به محافل «تصمیم‌گیرندة» غرب می‌سازد. فراموش نکرده‌ایم که در دورة یلتسین، قدرت‌های غربی، تحت عنوان شکل‌گیری «سرمایه‌داری» روس، بسیاری از جاسوسان و وابستگان خود را یک روزه در این کشور به شهرت و ثروت‌های کلان و باد‌آورده رساندند؛ این گروه‌ها، پس از دوره‌ای که با به قدرت رسیدن «کلنل‌های» کا‌گ‌ب همزمان شد، بکلی منزوی شده، به زندان افتادند و برخی نیز در غرب پناه گرفتند. از میان این «تجار» خوش نام، آندسته که امروز موفق شده‌اند به دامان غرب بگریزند، اغلب در این کشورها تحت پوشش «پناهدة سیاسی» اقامت گزیده، و در عمل فعالیت اصلی‌شان پامنبری واعظان سیاست غرب در رسانه‌ها و محافل مختلف «مالی ـ تجاری» است. از اینرو تأکید بر وابستگی موسویان به «رفسنجانی» را می‌باید در امتداد یک سیاست کلی در ایران مورد بحث قرار داد: حذف مهره‌های قدیمی وابسته به غرب از صفحة شطرنج سیاسی کشور، مهره‌هائی که همگی از جمله مقامات امنیتی خواهند بود، و به تبع‌اولی قسمتی از بدنة «اصلاح‌طلبان» امروزی را نیز شامل خواهند شد؛ و جایگزینی هم اینان با مهره‌های «نوین» غربگرا.

به عبارت دیگر، اگر بحران سیاسی‌ای که دامن‌گیر محافل ویژه‌ای در تهران شده، موسویان را، نه به عنوان فرد، که به عنوان یک «جریان» مورد اتهام قرار دهد، می‌باید منتظر فرو افتادن کلاه‌های «پرپشم‌تری» از سر «اربابان» حاکمیت اسلامی باشیم. به احتمال زیاد گرفتاری‌هائی برای برخی از «دولتمردان» وابسته به غرب که طی دورة «سازندگی» به مواضعی دست یافتند، به وجود خواهد آمد. از طرف دیگر، به طور کلی منطقه در شرایط انتقالی قرار گرفته. وضعیت حاکمیت در ترکیه همچنان آشفته‌ باقی مانده؛ و اینبار، غرب نمی‌تواند همچون گذشته‌ها، در هنگام آغاز بحران سیاسی در این کشور «ارتش وابسته به ناتو» را در مقام «کاتالیزور» وارد میدان سیاست کند. اگر ارتش نتواند نقش سنتی خود را طی بحران‌های‌ سیاسی آتی بازی کند، حکومت ترکیه وارد مرحله‌ای بسیار خطرناک خواهد شد. چرا که ساختارهای مدنی در این کشور، خارج از آنچه با حمایت ارتش شکل گرفته، غالباً تحت عنوان مبارزة سنتی با «کمونیست‌ها»، تحت نظارت واعظان و اسلام‌گرایان قرار دارد، و این «جماعت» در حال حاضر می‌توانند ترکیه را در دروازه‌های بازار مشترک اروپا و در مرزهای آبی روسیه، به یک آتشفشان تبدیل کنند.

شاید به همین دلیل باشد که چند روز پیش ـ 24 آوریل 2007 ـ «خوزه مانوئل باروسو»، رئیس پرتغالی «کمیسیون اروپا» در شهر نیویورک و سپس در دیدار با جرج بوش، سخن از «عمیق‌تر» کردن روابط میان دو سوی آتلانتیک به میان آورده! و اظهار داشته که روسیه و ایران نمی‌توانند میان اروپا و آمریکا «شکاف» بیاندازند. البته گذاشتن حکومت اسلامی در کنار روسیه، آنهم در زمینة تعیین سیاست‌های جهانی، مسلماً از روی مزاح بوده، ولی اگر شرایط جهانی دیگر به آمریکا امکان ندهد که بحران آتی ترکیه را به شیوة مرسوم ـ کودتای نرم و محلل ـ از سر بگذارند، و یا اینکه آمریکا منافع خود را در به پایان بردن این بحران در «مسیری» دیگر جستجو کند، تمامی اظهارات آقای «باروسو» باد هوا خواهد بود؛ ترکیه‌ای «اسلام‌گرا»، در شرف پای‌گذاشتن به میدان «جنگ داخلی» میان هواداران «ملاجماعت»، نیروهای «چپ‌» و لائیک‌ها، از این سیاست بر جای خواهد ماند. ترکیه‌ای که در چنین شرایطی بر دروازه‌های اروپای «متحد» و فدراسیون روسیه، خیمه‌ و خرگاه خود را «علم» می‌کند!

با در نظر گرفتن ابعاد این بحران، می‌توان به صراحت دید که «ابتکار» مذاکرات شرم‌الشیخ از طرف آمریکائی‌ها تا چه اندازه «صحنه‌سازی» و خارج از موضوع است. بی‌پرده بگوئیم، انتشار اعلامیة اخیر وزارت امور خارجة آمریکا که در آن حکومت اسلامی را فرماندة «تروریست‌ها» لقب داده، و این عمل، پس از آنکه طرف‌های درگیر به صراحت از حضور حکومت اسلامی بر سر میز مذاکره سخن به میان آورده‌اند، نشان می‌دهد که حتی آمریکائی‌ها خود نیز نسبت به نتیجة احتمالی این «مذاکرات» بی‌اعتنا هستند. و شاید «ابتکار» انتشار این اعلامیه، نشاندهندة ابعاد واقعی سیاست آمریکا در منطقه باشد! در واقع، این سئوال مطرح می‌شود که، دولت بوش، با «تروریست» خواندن حکومت اسلامی، و سپس نشستن بر سر میز مذاکره با همین حکومت، چه پیامی می‌خواهد به جهانیان ابلاغ کند؟

ولی، امروز شاهدیم که مسائل منطقه از ابعاد دیگری نیز برخوردار شده: سقوط احتمالی دولت اسرائیل، و احتمال یک انفجار سیاسی در کشور ترکیه! اگر سقوط دولت اسرائیل را به دلیل شکست مفتضحانه از «حزب‌الله» بتوان حتمی تلقی کرد، انفجار سیاسی در ترکیه، در صورتی که به وقوع بپیوندد، مواضع سنتی غرب در آسیای غربی را از پایه دچار تحول خواهد کرد. و دیگر حتی «حضور» تا «عدم‌حضور» ارتش آمریکا در عراق مسئلة «سرنوشت‌سازی» تلقی نخواهد شد. اینکه سیاستگذاران آمریکا، مسائل ترکیه را از چه زوایائی مورد بررسی قرار می‌دهند، خود جای بحث دارد، ولی همانطور که دیگر نمونه‌های سیاسی نشان داده، تمامی مسائل را همیشه نمی‌توان تحت نظارت کامل قرار داد. از طرف دیگر، برخی رویکردهای آمریکائی به مسائل ترکیه، نشاندهندة این «تمایل» مخرب در میان دولتمردان آمریکائی است که «صورتبندی‌ای» را که در ایران به خورد مسکو داده‌اند، به صورتی دیگر در ترکیه، بار دیگر به روسیه تحمیل کنند!

این برخورد می‌تواند مسکو را در شرایطی قرار دهد که «عصبی‌تر» از همیشه، پای به میدان سیاست جهانی بگذارد، و منافع غرب شدیداً‌ تحت تأثیر قرار گیرد. در توضیح این مطلب می‌باید عنوان کرد که غرب به دلیل همسایگی ایران با روسیه، نتوانست هنجارهای نوین سیاست خارجی خود را بر ایران نیز حاکم کند: اشغال نظامی، جنگ، فروپاشی و ... ولی همزمان، با بهره‌گیری از همین «حساسیت» شدید نزد حاکمیت روس، جهت حفظ شرایط «صلح‌آمیز» در مرزهای روسیه، ‌ آمریکائی‌ها عملاً در ایران «لباس‌شخصی‌ها» را از صندوق «مار‌گیری» بیرون کشیدند، و امروز نیز شاهدیم که تنها عواملی که به صورتی «سنتی» می‌توانند حکومت اسلامی را در ارتباطی «غیرنظامی» با خارج قرار دهند، به دست غرب یک به یک از صحنه خارج می‌شوند ـ نمونة موسویان! در این راستا می‌بینیم که، غرب اینک اصرار دارد که، در ایران حکومتی «شبه‌نظامی» و «پاکستانی» به راه بیاندازد؛ این حکومت را «رئیس تروریست‌ها» بخواند و در برابر افکارعمومی جهان نخست کاملاً خلع‌سلاح کند؛ سپس همزمان، با همین حکومت بر سر میز مذاکره و بده‌بستان بر سر آیندة منطقه هم بنشیند! اینهمه، نشان می‌دهد که غرب اشتهایش صاف‌تر از آن است که بعضی‌ها فکر می‌کرده‌اند! ولی نخست باید دید که کاخ‌سفید تا کجا می‌تواند این سیاست را پیش براند. ولی در اینکه، همین «معجون افلاطون» را بتواند در ترکیه، یک بار دیگر به خورد روس‌ها بدهد، به عقیدة نویسندة این وبلاگ دیگر نشانه‌ای از «خوش‌خیالی» غرب خواهد بود. و دیدار اخیر مشارف و «مقامات» حکومت اسلامی از ترکیه، نمی‌تواند چنین عملی را تضمین کند. ممکن است اظهارات آقای باروسو، در این راستا، بیشتر نشانة عدم‌رضایت اروپا از سیاست‌های جرج بوش تلقی شود، تا عملی جهت جلب رضایت کاخ سفید. چرا که در صورت «عصبی» کردن روس‌ها، دود این «عصبیت‌ها» اول به چشم اروپائی‌ها خواهد رفت.



۱ نظر:

ناشناس گفت...

سعید برای من جالب ایت که کسی آن‌سوی مرزها باشد و نگهاش و دغدغه‌هایش این سو نکند زمانی هم که من از این خانه‌ی خراب رفتم دغدغه‌هایم همه در این سو باشد نظر تو چیست؟