۱/۰۹/۱۳۸۶

خاتمی و پلوسی!



امروز در 29 مارس 2007، شاهد شکل‌گیری جریانی هستیم که اگر تمامی مهره‌های کلیدی آن، بر اساس آنچه تاکنون رخداده، در برج «عقرب» نشیند، ایالات متحد قاعدتاً می‌باید پای به بحرانی تاریخی گذارد. پیشتر در همین وبلاگ گفته‌ایم که مواضع مخالفان رسمی جنگ عراق در آمریکا، یعنی آنان که در جان‌پناه‌های «حزب‌دمکرات» سنگر گرفته‌اند، همان‌ها که دیروز به جنگ عراق و افغانستان رأی «مثبت» می‌دادند و امروز صلح‌طلبانی حرفه‌ای از آب درآمده‌اند، یک «بازی» سیاسی بیش نیست؛ بازی با «افکارعمومی»! همان «عموم» مردمی که می‌باید روزی ـ یک سال و چند ماه دیگر ـ در برابر جعبه‌هائی الکترونیکی به عمل نیک و دمکراتیک «رأی‌دادن»‌ مشغول شوند! و باز هم صریحاً عنوان کرده‌ایم که اشغال یک کشور ـ عراق هر کشوری هم نیست ـ در بطن روابط جهان چند قطبی امروز، عملی نیست که روزی به میل این یک صورت پذیرد، و روز دیگر به میل آن دیگری «خاتمه» یابد. و باز هم گفته‌ایم که، اگر اشغال عراق، در ظاهر امر، تا حد زیادی بر اساس پیش‌فرض‌های ایالات متحد و بر پایة مخالفت‌های صوری گروهی دیگر صورت گرفت، خروج ارتش‌های آمریکا و انگلیس از این کشور، امروز بدون اجازة قدرت‌های بزرگ جهانی «امکانپذیر» نخواهد شد!

در واقع ایالات متحد، با لشکرکشی به عراق، خود را قربانی ایفای نقشی کرد که در عمل دیگران بر عهدة وی گذاشتند، همان‌ها که از مجموعة این عملیات، بالاترین بهره‌ها را نیز بردند. دست گذاشتن بر شاخه‌ای از حاکمیت ایالات متحد ـ شرکت‌های نفتی و چندملیتی‌های تفنگ‌فروش ـ و تشویق آنان جهت سرمایه‌گذاری کلان در جنگی بی‌حاصل و بی‌آینده، در شرایطی صورت گرفت که ایالات متحد، بر خلاف آنچه می‌نمود، در متزلزل‌ترین موضع جهانی خود، پس از پایان جنگ دوم قرار داشت. عنوان «قدرتمند‌ترین دولت تاریخ بشر»، که مرتباً از سوی رسانه‌ها در گوش آمریکائی جماعت «خوانده» شد، بعضی‌ها را آنچنان مست کرد که فراموش کردند، روابط جهان بشری در هیچ مقطعی از تاریخ نتوانسته به چنین معادلات «ساده‌انگارانه‌ای» محدود بماند. روزی که نوع بشر غارهای تیره و تار را ترک می‌کرد تا به جهان امروزی در مسیر رشد آنچه «تمدن» لقب داد، گام بگذارد، عملاً ، همین «معادلات» ساده‌انگارانه را به زیر سئوال می‌برد. ولی، این آواز «مستانه»، آنچنان بالا گرفت که حتی فردی چون نوام چامسکی، در یکی از کتاب‌های اخیر خود، علیرغم ضدیت اساسی و اصولی با جنگ عراق، شاید ده‌ها بار عبارت، «قدرتمندترین دولت تاریخ بشر» را تکرار می‌کند!

بله، «قدرتمندترین دولت تاریخ بشر»! این عنوان به دولتی اطلاق می‌شود که، فلسفة وجودی‌اش: تمرکز قدرت سرمایه‌داری جهت سازماندهی به تقابلی جهانی با «کمونیسم»، دیگر عملاً از میان رفته! این «عبارت» به دستگاهی اطلاق می‌شود که یک جوانک کم‌سواد و خل‌وضع، با تکیه بر میلیاردها دلار درآمدهای نفتی محفل خانوادگی‌اش، پس از عمری ولگردی، در «انتخاباتی» پیروز می‌شود که نهایت امر، رأس هرم قوة مجریه و فرماندهی کل قوا را، قوة قضائیه، علیرغم تقلب‌های فراوان، «منصوب» می‌کند! این «عبارت» به مجموعه‌ای اطلاق می‌شود که مقروض‌ترین دولت جهان است، و بر ملتی حکومت می‌کند که مقروض‌ترین ملت‌های جهان‌اند.

به صراحت بگوئیم، آمریکا نه یک فرهنگ است، نه یک زبان، نه یک کشور و نه یک ملت! آمریکا یک «تقلب» است، به همان نسبت که «اتحاد جماهیر شوروی» یک «دروغ» بود. اگر شوروی «دروغی» فلسفی و تاریخگرایانه بود، ایالات متحد یک تقلب «مالی ـ اقتصادی» است! قصة کشور آمریکا، حکایت همان کلاهبرداری است که عمری کلاه مردم را برمی‌دارد، تا نهایت امر یکی از همان قربانیان در گوشة میکده‌ای گریبانش را بگیرد، و آنچه سالیان دراز از کلاهبرداری به جیب زده، در آن مقطع کلیدی دیگر نتواند دردی از دردهایش درمان کند. و امروز به این مقطع تاریخی هر لحظه نزدیک‌تر می‌شویم، به مرحله‌ای که تابلوهای چشمک‌زن و نئون، که بر آنان عبارت شیرین «قدرتمندترین دولت تاریخ بشر» نقش بسته، یکی پس از دیگری خاموش می‌شود؛ و از روی داربست‌ها معلق‌زنان نقش پیاده‌روها . این «قدرتمندترین دولت تاریخ بشر»، امروز کارش به چنان افتضاحی کشیده، که اگر دیگر کشورها، و هر یک جهت حفظ منافع ویژة خود، موجودیت آنرا محفوظ نگاه ندارند، در طرفةالعینی به زباله‌دان تاریخ خواهد افتاد! در واقع، فاصلة شهر جادوئی نیویورک با جهان سوم، همانقدر کوتاه، مستقیم و بی‌بازگشت شده که، قفقاز شوروی سابق با بیغوله‌های مغولستان!

«صورت‌بندی» جادوئی «قدرت»، که از چندین سال پیش، و پس از فروپاشی «تئاتر حکومت کارگری»، در چنتة آمریکائی جماعت گذاشته شد، امروز مشکلی ایجاد کرده: یعنی همان آمریکائی مجبور است که، به یک سئوال پاسخ دهد، «قدرت برای انجام چکاری؟» قدرت برای مقروض‌کردن هر چه بیشتر ملت و دولت آمریکا، قدرت برای کشتار هر چه بیشتر مردم در سطح جهان، قدرت برای ابزارکار شدن در دست باندهای مافیائی جهانی که دیگر حتی «آمریکائی» هم نیستند، تا احساسات میهن‌پرستانه‌ای را نزد برخی اقناع کنند؟ و هزاران سئوال دیگر! بعضی‌ها صدایشان بلند شده! بله، در همة کشورهای جهان می‌توان افرادی یافت که فریب «پلاکاردهای» تبلیغاتی سیاست‌بازی را نمی‌خورند، و از قضای روزگار، شمار این جماعت در آمریکا هر روز، از روز پیش فزون‌تر می‌شود.

اینجاست که بازی «دمکراسی» شروع می‌شود، و همانطور که در حکومت جمکرانی‌ها دیدیم، برای حفظ حاکمیت، از همة سوراخ‌‌ها و مجراهای موجود «حلال مشکلات» بیرون می‌آید: کتابخانة ملی، سازمان اطلاعات، سپاه‌پاسداران، دانشگاه و مطب دکتر اطفال، و غیره! ولی «دمکراسی» گاوچران‌ها داستانی از آن خود دارد، خاتمی این‌ها، مینی‌ژوپ می‌پوشد، و نامش نانسی پلوسی است!! هزاران مدال و لیاقت‌نامه و تشویق‌نامه نیز طی سالیان دراز خدمت در دستگاه دولت «تقلب» جهانی یدک می‌کشد. برنامه‌اشان هم همان است که برای خاتمی نوشته بودند: خر کردن مردم!

بله، برنامه مشخص است: جایگزین کردن جرج بوش با جرج بوشی دیگر! ولی بازیگران این «سرگرمی سالم» و تفریحی، امروز در بطن کنگره، با رد درخواست‌ بودجه‌های کلان نظامی از جانب ریاست جمهور، و منوط کردن تصویب آن‌ها به ارائة یک برنامة زمانبندی شده جهت خروج از عراق، پای به مرحله‌ای گذاشتند که مشکل می‌توان تحرکات در این زمینه‌ را در حد یک «بازی سیاسی» محدود نمود. در واقع، بحران‌های سیاسی بر خلاف آنچه برخی تصور می‌کنند، یک شبه از آسمان بر زمین نازل نمی‌شود، این بحران‌ها همچون امواج دریا، مجموعه‌ای از تحرکات و تحولات در سطح جامعه‌اند که به ناگاه و بدون آنکه برنامه‌ریزی مشخصی در میان باشد، همه در لحظه‌ای غیرقابل پیش‌بینی بر محور یک حرکت اصلی متمرکز می‌شوند، حرکتی که نهایت امر هر قدرت بازدارنده‌ای را منکوب خواهد کرد. این است تعریف «تحرک اجتماعی»، و نه آنچه در تعاریف کلاسیک، تحت عنوان «خیزش توده‌ای» به خورد مردم و خلق‌الله داده‌اند.

سال‌هاست که پس از حملات 11 سپتامبر، تحرکات سیاسی در جامعة آمریکا، تحت عنوان مبارزه با «تروریسم» در نطفه خفه شده، و این مسئله امروز به نفع این حاکمیت ـ چه جمهوریخواهان و چه دمکرات‌ها ـ تمام نخواهد شد. جرج بوش، چه محبوب و چه منفور می‌باید یک سال و چندین ماه دیگر در مقام ریاست جمهوری این «ایالات فروپاشیده» ـ اگر بخواهیم کلام چامسکی را بازگوئیم ـ باقی بماند، این کشاکش میان مجلس نمایندگان و سنا از یک سو، و کاخ سفید از سوی دیگر، به کدام نتیجه می‌تواند دست یابد، در شرایطی که خروج از عراق همانطور که در بالا گفتیم، نه در اختیار این است، و نه در دست آن! بنیادهای سیاسی ایالات متحد، در چنین چشم‌اندازی، در نظر آمریکائی جماعت هر روز کمرنگ‌تر و بی‌مفهوم‌تر خواهند شد؛ همة مردم جهان احمق نیستند، حتی همة مردم آمریکا هم احمق نیستند! اینان می‌بینند، و اگر تا به حال ندیده‌اند، برخی از آنان خواهند دید که این «قدرتمندترین دولت تاریخ بشر» تا چه اندازه در تصمیمات‌اش، تا گریبان در گرو عملکرد «دیگران» باقی است. اگر حکایت «اصلاح‌طلبی» در ایران می‌تواند آنچنان که دیدیم «کش‌دار» شود، رأس هرم نظام «تقلب» جهانی، نمی‌تواند با معضلات متفاوت در سطح کرة ارض، مدت‌های مدیدی «کج‌دار و مریض»‌ برخورد کند.

روسیه طی چند روز گذشته بارها به عناوین مختلف و تحت ارائة تحلیل‌های متفاوت به طرف‌های آمریکائی حالی کرده که خروج از عراق فعلاً امکانپذیر نیست! روابط بسیار پیچیده‌ای که حضور ارتش آمریکا در کنار چاه‌های نفت خلیج‌فارس برای قدرت‌های بزرگ ایجاد کرده، نمی‌تواند به دلیل آنکه این عملیات برای گروه‌هائی در جامعة آمریکا، یک ‌شبه ناخوش‌آیند تلقی شده، از نظر دور بماند. و خانم پلوسی و دوستان و همکاران‌شان که سال‌هاست در خدمت دستگاه «تقلب‌جهانی» ‌گام برداشته‌اند، بخوبی از ظرایف چنین مسائلی آگاه‌اند. آیا آمریکا قادر است، و در صورت قادر بودن آمادگی آنرا دارد که به قیمت باقی ماندن در موضع یک قدرت جهانی، جنگ سرد دیگری را متحمل شود؟ و یا اینکه، آیا هیئت حاکمة فعلی آمریکا حاضر است بپذیرد که این «حاکمیت» می‌باید نوعی بازبینی «حذفی» و بسیار عمقی در بطن نهادهای سیاسی کشور را قبول کند؟

امروز، جواب به این دو سئوال را مسلماً نه خانم پلوسی می‌داند، و نه آقای بوش! ولی دیر یا زود هم ایشان و هم آن یک، می‌باید جوابی برای هر دوی آنان بیابند.


هیچ نظری موجود نیست: