
از چند روز پیش شاهدیم که، طی یک روند تبلیغاتی گسترده، «دستگیری» چند ملوان و ناوی ارتش انگلستان، به وسیلة نیروهای مسلح حکومت اسلامی، در بوق و کرنا گذاشته شده. اینکه دستگیرشدگان «متخلف» هستند یا خیر، آنچنان از اهمیت برخوردار نیست؛ همانطور که میدانیم این نوع «دستگیریها» صرفاً جنبة سیاسی دارد تا «حقوقی»! آنان که از طرف رسانههای داخلی و خارجی، «ناویهای انگلیسی» خوانده میشوند، میتوانستهاند حتی ساکنان یکی از خانههای شمال شهر تهران نیز باشند، که تحت نظارت دولت اسلامی به امور جاسوسی و ارتباطات مشغول بودهاند، و بعداً توسط وزارت اطلاعات دستور بازداشت آنان صادر شده!
در واقع، رابطة حکومت اسلامی با قدرتهای استعماری، که در عمل بنیانگذاران این حاکمیتاند، رابطهای بسیار پر پیچ و خم است، و صرفاً با تکیه بر چند خبر در این و آن رسانه نمیتوان به تحلیل آن پرداخت. از طرف دیگر حضور رسمی بیش از 50 هزار نظامی انگلیسی که در جنوب عراق، بصره و حومههای این شهر، «سنگر» گرفتهاند، خود فینفسه میباید به نوعی همکاری نظامی میان نیروهای نظامی حکومت اسلامی و انگلستان بیانجامد؛ ارتش اسلامی به عنوان یک دستگاه وابسته به سیاستهای استعماری، نه تنها در تقابلی «نظامی ـ سیاسی» با انگلستان قرار نخواهد گرفت، که وظیفة اصلی این نهاد همان همکاری همهجانبه با اشغالگران غربی خواهد بود، تا سیاستهای تعیین شده از جانب کاخ سفید که از جانب شرکتهای نفتی و صنایعاسلحهسازی، دیکته شده، بتواند در بهترین شرایط ممکن در منطقه اعمال شود.
امروز اگر در رسانهها با پدیدهای به نام «دستگیری» ناویهای انگلیسی برخورد میکنیم، نمیباید ریشههای واقعی این حکومت را در تحلیلهای خود از یاد ببریم. این «دستگیری» در واقع، قسمت نمایان «کوهیخی» است، که نمادی از تغییرات بنیادین در سیاستهای منطقهای به شمار میآید. همانطور که دیدیم، دولت ایران بر اساس قطعنامة شورای امنیت به صراحت محکوم شد، هر چند که این محکومیت، از نظر حقوقی «معنای» ویژهای نمیتواند داشته باشد. محکوم شدن دوبارة حکومت اسلامی در شورای امنیت، در واقع، عقبنشینی جدیدی است در سیاستهای انگلستان و آمریکا در منطقة خلیجفارس! آمریکائیان که خواستار حضور ایرانی «اسلامزده» در رأس منطقة خلیجفارس هستند، دست در دست انگلستان، که از دیرباز روحانیت شیعه را در پناه خود بزرگ کرده، یکبار دیگر مجبور شدند از مواضع اصلی و اساسی خود گامی به عقب بردارند!
ولی از قدیم گفتهاند، «با یک گل بهار نخواهد شد»، و اینجاست که میباید بدانیم، عقبنشینی موضعی آمریکائیها و انگلستان در برابر مخالفان جهانی خود، به این نقطه ختم نخواهد شد. در شرایط سیاسی فعلی، جهان با تغییرات ویژهای روبروست، که بررسی چند و چون هر کدام میتواند ریشههای پنهان سیاستهای منطقهای را هر چه بیشتر نمایان کند. در درجة نخست دولت فعلی فرانسه، بیش از چند روز به عمرش باقی نمانده. این دولت، طی بحران خلیجفارس و عراق، نقشی ایفا کرد ـ نقش «خردمند» و «عالم» ـ که به نظر میرسد پس از انتخابات آینده به پایان خود نزدیک شود. دولت آیندة فرانسه، اگر در چنگال حزب سوسیالیست قرار گیرد، میتوان انتظار داشت که چرخشی هولناک به طرف سیاستهای کاخسفید از نظر رسانهای در سطح فرانسه صورت گیرد؛ حزب سوسیالیست فرانسه، از دیرباز در زمینة سیاست خارجی دچار نوعی «بیتصمیمی» و «نبود ابتکار» بوده، و از طرف دیگر، اینان یکی از متحدان اساسی سیاستهای کاخسفید در منطقة خلیجفارس و مناطق عربنشیناند. اگر شاخة دیگری از راستگرایان ـ طرفداران مستقیم آمریکا یا «ملیگرایان» و فاشیستها ـ به قدرت برسند، باز هم احتمال تجدید حیات سیاست دوران ژاک شیراک غیرممکن به نظر میرسد، از اینرو اینان نیز به جانب کاخسفید خواهند چرخید. و این چرخش که در هر حال در آیندة نزدیک در فرانسه صورت خواهد گرفت، خلائی در سیاست جهانی بر محور بحران عراق ایجاد میکند؛ فرانسه و آلمان دیگر در کنار روسیه ـ حتی اگر این عمل صرفاً یک «ظاهرسازی» کامل بوده ـ قرار نخواهند گرفت.
همانطور که شاهد بودیم از روزهای نخست، روسیه در جنگ و بحران عراق نقش «نخودی» بازی کرده. شمشیر کرملین هم در بازیهای سیاسی و نظامی تا مفرق به خون آغشته است، و هم اینچنین ادعا میشود که این شمشیر هیچگاه از غلاف بیرون کشیده نشده! در واقع این بازی سیاسی از قبل موضعگیریها و همکاریهای فرانسه و آلمان تأمین شد، روسیه هم شرکت فعال در بحران عراق داشت، و هم تمامی نقشهای مورد نظر این حکومت را فرانسه بر عهده گرفت! ولی این دوران خوش برای کرملین در چند روز آینده به آخر میرسد؛ این حکومت در شرایط فعلی میباید مستقیماً و بدون حمایت دیپلماتیک فرانسه و آلمان که به روسیه امکان پنهان ماندن در پس پردة «ظاهرالصلاح بازی» را میداد، دست به عملیات سیاسی مستقل بزند.
ولی در کمال تعجب، بازی نوینی که روسیه میباید به آن دست یازد، به هیچ عنوان به نفع دولت فعلی آمریکا تمام نخواهد شد. مشکلات دیپلماتیک فراوانی در نتیجة تقابل مستقیم قدرتهای بزرگ چون آمریکا و روسیه در سطوح منطقهای ـ بحرانهای تسلیحاتی نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود ـ بروز خواهد کرد، که نهایت امر مواضع انگلستان و آمریکا را به «محافظهکاریهای» نظامی سوق میدهد. شاید قرار دادن فرانسه در کنار کلنل پوتین، طی سالهائی که گذشت، صرفاً عملی بوده جهت جلوگیری از ایجاد چنین دیپلماسی «بازدارندهای»! اگر دیپلماسی گذشته، دستهای کاخسفید و انگلستان را در بازیهای خونین منطقه باز گذاشت، نوع جدید آن، که «دیپلماسی بازدارنده» خواهیم خواند، نهایت امر دست اینان را در بازیهای «نظامیـ سیاسی» خاورمیانه خواهد بست! اینجاست که نقش دولت اسلامی، در ارائة خدمات به اربابان آغاز میشود، این دولت که خود از ریشه و اساس وابسته به قراردادهای استعماری است، اینک میباید به تدریج نقشی فراگیرتر در منطقه به مرحلة اجرا گذارد. نقشی که دیگر آمریکا و انگلستان قادر به ایفای آن نیستند.
ولی در راه به ثمر رساندن «آمال» حاکمیت اسلامی، در خدمت به دستگاه استعمار، دو نکتة بسیار مهم هنوز نادیده گرفته شده: نقش دولت دمکرات آینده در کاخسفید، و سرانجام دیپلماسی روسیه! چرا که سالهای جرج بوش نیز، با کارنامهای مملو از آدمکشی و خونریزی، نهایت امر تا چند ماه دیگر به پایان میرسد، و حزب دمکرات خود را برای بازی قدرتمندتری در سطوح جهانی آماده کرده. مهرة اصلی این بازی مسلماً صحنة عراق و خاورمیانه خواهد بود. از طرف دیگر دولت روسیه سرانجامی نامعلوم دارد؛ همگان میدانند که این حکومت نوعی کودتای امنیتی است، و نمیتوان به آن مشروعیت سیاسی یک حاکمیت اعطا کرد! اینکه در این کشور پس از پایان دورة پوتین چه خواهد گذشت، هنوز روشن نیست. ولی یک امر کاملاً قابل لمس است، و آن اینکه، در شرایط خلاء سیاسی که امروز شاهد آن هستیم، نقش دولتهای دیگر منطقه، حتی همانها که وابسته به سیاستگذاریهای استعماری هستند، در حال اوجگیری است! چرا که سیاستجهانی «خلاء» بردار نخواهد بود. آمریکا به صراحت میخواهد از منظر نظامی از منطقه خارج شود، ولی قصد ندارد از نظر سیاسی، «بردهای» جنگ عراق را از نیز دست بدهد، اینجاست که این «بردها» را در اختیار دستنشاندگان خود، که در میان آنان حاکمان اسلامی تهران از ویژگی برجستهای برخوردارند، قرار داده. «دستگیری» ناویهای ارتش امپراتوری انگلستان به دست سپاه دستنشاندة ملایان، شاید یکی از مهمترین و برجستهترین نشانههای چنین واگذاریهای ظاهری قدرت نظامی باشد!
ولی دنبالهروی از سیاستهای آمریکا، برای حکومت اسلامی هیچگاه «شانس» و «اقبالی» به همراه نیاورد، این حکومت اگر در دام «حمایت از منافع ارباب» فرو افتد، سریعاً از جانب قدرتهای بزرگ منطقهای: چین، هند و خصوصاً روسیه، مورد تعرض سیاسی قرار خواهد گرفت ـ دوران جنگ ایران و عراق و حمایتهای چین دیگر تکرار نخواهد شد. و در شرایطی که روابط تهران با غرب «زیرجلکی» برگزار میشود، حامیان عملی و علنی این حاکمیت همچون گذشته، قلیل باقی خواهند ماند، به ویژه که امروز، اقبال عمومی در داخل مرزها نیز به صورت کامل از این دستگاه روی برگردانده!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر