۱۲/۰۸/۱۳۸۵

تا رسیدن به آزادی!



امروز در سایت اینترنتی «بی‌بی‌سی»، به محاکمة احتمالی چند تن از زنان تظاهرکننده در روز 22 خرداد ماه گذشته، اشاره شده بود. هر چند بررسی مسئلة زنان در حکومت اسلامی می‌باید نخست از جانب زنان ایران صورت گیرد، از آنجا که در بحث کلی «آزادی» در جامعه، جامعه‌شناسان متفوق‌القول‌اند که «آزادی‌های اجتماعی» فقط در دامان «آزادی زن» در بطن جامعه می‌تواند رشد کند، و به صراحت اعلام داشته‌اند که «آزادی‌های اجتماعی»، که خود پایة دیگر آزادی‌هاست ـ سیاسی، فرهنگی، هنری؛ در ارتباط مستقیم با «آزادی زن»، و درجة «آزادی» زن قرار می‌گیرد، بهتر است وبلاگ امروز را به بررسی مسائل آزادی زنان اختصاص دهیم، چرا که نهایت امر، در چارچوب یک بحث انتزاعی و فلسفی، بر خلاف «توهمات» مشتی «دین‌باور»، «آداب و رسوم ‌پرست» و «خرافه دوست»، بدون «آزادی زن»، آزادی برای هیچ موجودی در جامعة بشری امکانپذیر نخواهد بود! ولی در اینکه این «آزادی» چیست؟ و اینکه مقصود، «تعریف»، و نهایت غائی این «آزادی» به کدامین جهت روی دارد، این مسائل، تماماً به ریشه‌های فرهنگی هر جامعة ویژه باز می‌گردد. به عبارت دیگر، نه می‌توان زن را «مجبور» به آزادی کرد، و نه «محروم» از آن!

شاید با مطرح کردن مسئلة آزادی زن از این منظر، گروهی دریاب‌اند که،‌ می‌باید روزی و روزگاری، بر مجموعه توهماتی نقطة پایان گذاشت، که متأسفانه در سطح کشور و در فرهنگ سیاسی ایران، در تمامی قشرهای اجتماعی رایج شده‌اند، و بر اساس این توهمات، «آزادی زن» امروز تبدیل به کالائی سیاسی شده. بر فرهیختگان این مملکت است که از به بیراهه رفتن جامعه در این مورد ویژه پیشگیری کنند، چرا که شاهدیم، در مورد آزادی زنان نیز، همانند بسیاری مسائل دیگر، گروهی دانسته یا ندانسته، در بطن برخوردهای سیاسی کشور ایران، «سرنا را از سر گشادش» می‌زنند. همانطور که در بالا آمد، آزادی زن بر آزادی‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، هنری، و ... تقدم دارد، و نه تأخر! به عبارت دیگر، با رفرم‌های سیاسی، اقتصادی، حقوقی و ... نمی‌توان به «آزادی زنان» دست یافت، در حالیکه، هر گونه «آزادی» واقعی زن در جامعه، بالفعل منجر به رفرم‌های سیاسی، اقتصادی، و ... خواهد شد. ‌ بررسی اجمالی روندی که از آن تحت عنوان «آزادی زنان» در جامعة ایران یاد می‌شود و از سال 1314 ـ تاریخ کشف حجاب در دورة حکومت «میرپنج» ـ تا به امروز امتداد می‌یابد، بخوبی نشان می‌دهد که از طریق اعمال سیاست نمی‌توان بر روند «آزادی زن» در جامعه تأثیر گذاشت، و همانطور که در بالا آمد، این «آزادی» نه برآیندی از مجموعة سیاستگذاری‌ها، امورحقوقی، و یا مسائل فرهنگی، که خود زاینده و پالایندة کلیة این امور است.

پس از «پیروزی» غائلة 22 بهمن، گروهی آخوندک‌ «نوقلم»، در زمینه‌هائی چون «کشف‌حجاب» و مسائل آزادی زنان، در چارچوب‌های اسلام و ادیان و به طور مشخص در جهت توجیه یک مجموعه «رسم‌ورسوم»‌ پوسیدة فئودالی، شروع به قلم‌فرسائی کردند. هدف نهائی از این هجوم «مغول‌وار» به زن ایرانی، امروز کاملاً روشن است؛ این آخوندک‌ها با تبدیل زن و مسائل زنان در جامعه، به کالائی سیاسی، در واقع، به همان کاری مشغول شدند که دیروز «میرپنج» به آن پرداخت، و امروز، «طرفداران» فرضی آزادی همان ‌زنان خود را دست‌اندرکارش «وانمود» می‌کنند. شاید با ارائة یک نمونه، خواننده بتواند به مفهوم «کالای‌سیاسی»، در مقولة ارتباطات محافل‌ «قدرت‌سالار» دسترسی مستقیم‌تری داشته باشد. به طور مثال، در کشور فرانسه، اگر در مورد آزادی زنان هیچگاه برخورد «انتخاباتی» و سیاسی صورت نمی‌گیرد ـ هر چند که هنوز مسئلة آزادی‌های زن بکلی حل نشده ـ در هر فرصتی، نامزدهای دستیابی به قدرت‌های دولتی ـ چه انتخابی، و چه انتصابی ـ از حقوق «سیاه‌پوستان»‌ و یا الجزایری‌های مقیم فرانسه، «سخن» به میان می‌آورند؛ قابل ذکر است که، این «سخن‌رانی‌ها»، الزاماً منجر به ایجاد شرایط بهتری، برای این رنگین‌پوستان در جامعه فرانسه نخواهد شد! «کالای سیاسی»، در واقع، همان است که ایرانیان در فرهنگی عمومی‌تر به آن عنوان «نقل‌محفل» داده‌اند. بر زنان ایران است که در برابر کسانی که قصد دارند مسائل زن را در جامعه تبدیل به «نقل‌محافل» کنند، موضع‌گیری کرده، اینان را عقب بنشانند؛ چرا که همانطور که در بالا آمد، سرنوشت «آزادی‌ها» در کل جامعه، نهایت امر منوط و وابسته به امر مهم و خطیر «آزادی زن» خواهد شد.

شاید برخی خوانندگان، این مطالب را مناسب حال برداشت‌های رایج خود از مسائل اجتماعی ایران نبینند، چرا که کسانی مرز مفاهیم را فروپاشانده‌اند، و مقولة «آزادی‌زن» را با «سیاست»، «مسائل حقوقی» و درگیری‌های محفلی در هم‌آمیخته‌اند. و شاید اصولاً، سوء برداشت‌ها از اینهم فراتر رود، و ما را در ترادفی گمراه کننده میان «آزادی زن» و تغییرات در یک «نظام‌سیاسی» گرفتار آورد! این نظام، که محکوم‌ترین در تاریخ بشریت است، نمی‌باید به قیمت حذف امید آزادی‌های اجتماعی، از جامعة ایران طرد شود.

البته از روز نخست، یعنی از زمانی که مهره‌های اسطرلاب سیاسی کشور «قمر در عقرب» شد، و قرار بر این افتاد که در ایران پدیده‌ای به نام «حکومت‌اسلامی» حاکم شود، مسئلة حقوق زنان یکی از دلنگرانی‌های عمده بود. می‌گوئیم دلنگرانی، چرا که اصولاً ادیان، رابطة خوبی با جامعة زنان، در هیچ پایه و مبنائی ندارند. و این برخورد «غیرانسانی» ادیان با جامعة زنان، نه فقط در ایران و در میان شیعی‌مسلکان، که در تمامی جهان، و طی تاریخ، شامل حال همة ملت‌ها شده. شاید آندسته از ایرانیانی که با مسائل «اصولگرایان» مسیحی و یهودی آشنائی ندارند، از درجة بالای تحقیر و سرکوبی که شامل حال جامعة زنان در میان «دین‌باوران» مسیحی و یهودی می‌‌شود، بی‌خبر باشند. و از قضای روزگار حاکمیت اسلامی نیز سعی تمام دارد که، این زاویة مشترک از عملکردهای اجتماعی ادیان را از دید زنان ایران بخوبی پنهان نگاه دارد. ولی به جرأت می‌توان اذعان داشت که زنان ایرانی، حتی در سرکوب‌شده‌ترین قشرهای اجتماعی کشور، در مقام مقایسه با برخی زنانی یهودی که در بطن گروه‌های «اصولگرای» کشور کنونی اسرائیل زندگی می‌کنند، از آزادی‌های بسیار انسانی‌تری برخوردارند. در اینجا مسئله «انتخاب» مطرح می‌شود، ولی می‌دانیم که «انتخاب» همانقدر شخصی، روان‌شناختی و مصلحت‌جویانه است، که سیاسی و اقتصادی! بسیاری از این زنان تحت ستم، زندگی آرام و سرکوب‌شده را به زندگی مسئولانه و پرتشنج اجتماعی ترجیح می‌دهند؛ در نتیجه تکیه بر عامل «انتخاب»، هر چند که بارقه‌ای از شوق «آزادی» در دل برخی بدمد، شاید تلة بزرگ دیگری است، که طرفداران واقعی آزادی زن در جامعه می‌باید از فروافتادن در کام آن اجتناب کنند.

امروز در بی‌بی‌سی می‌خوانیم که «گروه دیده‌بان حقوق بشر» در آمریکا، «اظهار نگرانی» می‌کند که:

«[...] قوه قضائيه ايران روز يکشنبه، چهار مارس، محاکمه پنج تن از اين زنان را با اين اتهام که "با شرکت در تجمعی غيرقانونی عليه امنيت ملی اقدام کرده اند" برگزار خواهد کرد.»


رابطة سرکوب زنان در ایران، با حاکمیت‌ اسلامی، و رابطة این حاکمیت وابسته با سرمایه‌داری غربی، فقط از چشم کورهای مادرزاد پنهان می‌ماند. سرمایه‌داری غربی همان شیوة تولیدی است که از صدقة سر شیخک‌های کازینونشین، حرمسراداران عربستان سعودی، بنیادگرایان مسلح پاکستانی، افغانی، سیک و غیر، امروز همه ساله، ‌ هزاران میلیارد دلار منافع مالی کسب می‌کند؛ چه شده که «مرده‌شور» بر پیکر آزادی در جامعة ایران اینگونه «اشک تمساح»‌ می‌ریزد؟ این همان است که در بالا آمد: مسائل زنان، و در مجموع، مسائل عمدة آزادی‌ها در کشور ایران، برای حاکمیت اسلامی و دولت‌های غربی حامی او، «کالائی سیاسی» شده! کسی در ابعاد انسانی، با مسئله «آزادی‌ها» در جامعة ایران کاری ندارد؛ مسئلة اساسی، که در پس این «دلنگرانی‌های»‌ رسانه‌ای پنهان نشسته، آشفته کردن اذهان ملت‌هائی است که هم چپاول می‌شوند، و هم در رسانه‌ها، در هر فرصتی به آشفتگی در اذهان‌شان دامن زده می‌‌شود.

تنها محوری که می‌تواند انسان‌ها را در بطن جامعه به «آزادی»، گامی هر چند کوچک نزدیک‌تر کند، و اهرم‌های پوسیدة جامعة «پدرسالار» را فروپاشاند، عامل «آگاهی» است، آگاهی از وجود پدیده‌ای به نام «حقوق» انسانی. این «حقوق» بر خلاف آنچه رسانه‌ها می‌نمایانند، نه در بطن روابط سیاسی و نظامی در کوچه و خیابان‌ها، که در بطن خانواده‌ها به دست زنان می‌باید تحصیل شود، در بطن روابطی می‌باید به دست آید که، طی هزاران سال حاکمیت «پدرسالار»، آنان را به نابودی کشانده و سرکوب زن را تبدیل به پدیده‌ای سازمان یافته و بسیار «مقبول» کرده. اینجاست که نقش اتحادیه‌های زنان، فعالان در احقاق حقوق زنان، و ... در بطن خانواده‌ها، مدارس و دبیرستان‌ها، می‌باید آغاز شود. این مبارزات می‌باید مراکز «باز تولید» روابط «زن‌ستیزی» را هدف قرار دهد، نه اینکه خود را در کشاکش قدرت‌طلبانه در ارتباط با یک حاکمیت‌ وابسته، فاسد و پوشالی به فرسایش کشاند! در ارتباط با خانواده و مدرسه‌ است که زن از حقوق انسانی خود «آگاه»‌ خواهد شد، و این حقوق را با خود به کل جامعه منتقل می‌کند، آنروز اگر حاکمیتی این حقوق تحصیل شده را نپذیرفت، چه باک! «حقوق» تحصیل شده، «اعطائی» نیست که کسی بتواند آنرا جابجا کند، ولی «حاکمیت»، حتی از نوع «الهی»، همیشه می‌تواند به «زباله‌دان» تاریخ بپیوندد!






هیچ نظری موجود نیست: