چند روز پس از قتل بیسروصدای صدام حسین به دست تفنگچیهای آمریکائی و انگلیسی، از گوشه و کنار دنیا برخی محافل «حقوق بشری» سروصدایشان در آمده! عملکرد این «محافل» در عمل توزیع «نوشدارو پس از مرگ سهراب» است، و «نقشآفرینیهای» جادوئیشان، به تدریج خود تبدیل به قسمتی از «تئاتر» دمکراسی آمریکائیها شده. این «محافل» که مسلماً از قدرت عمل و پشتیبانیهای لوژیستیک و سیاسی کافی برخوردارند، اگر واقعاً علاقمند بودند که سرنوشت حکایت «عراق» به چنین نتیجهای «مضحک» منتهی نشود، میتوانستند از «زرادخانة سیاسی و محفلی» خود استفادهها کنند، میتوانستند دولتهای متزلزل جرج بوش و بلر را مجبور کنند که با مسئلة آیندة عراق، که در واقع آیندة تمامی منطقة خاورمیانه، خاورنزدیک و خلیج فارس را شامل خواهد شد، برخوردی مسئولانهتر کنند. ولی دیدیم که چنین نشد؛ ظاهراً آلوئی که در دهان این محافل گذاشته شد، آنقدر پر آب و شیرین از کار در آمده بود، که «کسی جیک نزند!» همه صبر کردند تا در صبحدمی نیمهتاریک و در یک حیاطخلوت «داستان» یکی از مهمترین و بغرنجترین راهبردهای «نفتی ـ نظامی» تاریخ معاصر، همانطور که بعضیها دوست داشتند، سروتهاش هم بیاید؛ بعد که آبها از آسیاب افتاد، هیاهو کردن و سروصدا کردن در مورد «غیرقانونی» بودن این نوع برخورد دو فایدة اساسی پیدا میکند: نخست آنکه هدف اصلی، یعنی برخورد قدرتهای جهانی با صدام حسین را تبدیل به هدفی ثانویه خواهد کرد، و آنچه از اهمیت برخوردار خواهد شد، این امر است که این «سازمانها» اینک «خواستاران» واقعی برخورد با مسائل جهانی معرفی شوند، و از این راه برای آنان اعتباراتی هم کسب شود. و دوم آنکه ـ شاید مهمترین مطلب ـ این اعمال و هیاهوها، در عمل «ثابت» میکند، محافلی در غرب وجود دارند که واقعاً «خواستار» روشن شدن «دقایق» ارتباطات سیاسی رژیم صدام حسین و روند مسائل منطقة خاورمیانه و خلیجفارس طی 40 سال گذشته، در مقابل افکار عمومی جهانیاناند!
زمانی که بعضیها میگویند، دولتهای غربی «دمکراسی و آزادی مطبوعات را وسیلة "استحمار" تودههای مردم قرار دادهاند»، شاید اشاره به چنین عملکردهائی میکنند. بله، حکومت عراق، یکی از ویژگیهای «سیاسی» و «نظامی» دوران جنگ سرد بود؛ و تاریخچة روابط «واقعی»، و نه آنچه در «رسانههای رسمی» مطرح میشود، و ارتباط هیئت حاکمة بعث عراق با «توطئههای» گستردهای که بیش از 40 سال بر این منطقه حاکم شد، شاید یکی از «مهمترین» عوامل کلیدیای است که تاریخنگاران معاصر، جهت راهیابی به ریشههای بحرانهای امروز جهانی میباید در اختیار افکار عمومی جهانیان قرار دهند. ولی چه باید کرد زمانی که اینگونه تاریخنگاری، «حاکمان» جهانی را خوش نمیآید؛ اینگونه بررسی «واقعیات» پای محافلی را در کشتارها، فجایع، سرکوبها و قتلعامهای عمومی باز میکند، که امروز و احتمالاً تا سالهای دراز آینده، قصد دارند از خود و دیگر همکارانشان تصاویری «فریبنده» در مقام مدافعان حقوق بشر، انسانیت و قانونمداری به خورد مردم دنیا بدهند. همانطور که میبینیم، و مورد صدام حسین به عین ثابت کرد، «افکار عمومی» در غرب اینک تبدیل به نوعی «دکان» شده. «دکانی» که ارائة کالا بر پیشخواناش میباید با محاسبات ظریف و بسیار حساب شده صورت پذیرد.
اینک فرض را بر این بگذاریم که آنچه در این وبلاگ در مورد عملکردهای صدام حسین و رژیم بعث عراق مینویسیم تماماً ساختگی باشد، و تماماً فاقد هرگونه اعتبار علمی، مبرا از هر گونه پایة قابل احترام از نظر سیاسی و اقتصادی! ولی با وجود همین «پیشفرضها» خواهیم دید که دنبالهروی از یک یا دو نظریة کوچک در جهان سیاست، خواننده را تا چه عمقی میتواند با خود به پیش برد. به طور مثال، از وقایعی سخن میگوئیم که در چند سال اخیر اتفاق افتاده، و در صحت و اصالت این رخدادها جای هیچگونه بحث و گفتگوئی نیست؛ همه میدانیم که در روزهائی که آمریکا در رأس یک «اجماع» جهانی دست اندر کار تهیة مقدمات «جنگ اول» خلیجفارس بود، نیروی هوائی قدرتمند عراق که عموماً با جنگندههای پیشرفتة اتحاد جماهیر شوروی سابق مجهز شده بود، از شرکت در جنگ «خودداری» کرد. به عبارت سادهتر، تمامی خلبانان تعلیمدیدة این نیروی هوائی با جنگدههای فوقمدرن «میگ» کشور عراق را ترک کرده، و در خاک کشور ایران به زمین نشستند! کدام عقل سلیم حکم میکند که، یک نیروی هوائی مدرن که میلیاردها دلار هزینة سازماندهی آن شده، زمانی که دشمنی خارجی، مردم، بنیادهای اجتماعی، نظامی و سیاسی کشور را تهدید میکند، همگی به کشوری «پناهنده» شوند که چندی پیش از آن، به مدت 8 سال با رژیم آن در جنگی خونین درگیر بودهاند؟ این سئوال را چه کسانی میباید پاسخ دهند؟!
فکر میکنم که در تأئید این مطالب نیازی به مراجعه به «کتب» معتبر تاریخ معاصر نداشته باشیم! این رخداد تاریخی در عمل صورت گرفت، شرایط ایران و عراق را نیز به چشم دیدیم و در آن بحث و گفتگوئی باقی نمیماند، و این جنگدهها نیز هنوز در آشیانههای نیروی هوائی ایران خاک میخورند! حال که از یک رخداد «واقعی» سخن به میان آمد، تصور کنید که در دادگاه صدامحسین، کسانی که به دلیل «فرار» نیروی هوائی عراق، عملی که به نیروهای نظامی آمریکائی امکان بمباران آزادانة کشور را داد، داروندار، خانواده، دوستان و همشهریانشان را از دست دادهاند، این سئوال را از «دیکتاتور» عراق بپرسند؛ جواب چه خواهد بود؟ غیر از اینکه دولت روسیه ـ آن موقع هنوز اتحاد شوروی "سوسیالیستی" خوانده میشد ـ با اقدام به این عمل راه را برای 10 سال محاصرة اقتصادی عراق، سرکوب و بمباران روزانة ملت عراق، و نهایت امر «جنگ دوم خلیجفارس» و نابودی کامل ملت عراق باز گذاشت، چه چیزی میتواند باشد؟ و اگر این «اتحاد مثلاً سوسیالیستی سابق» چنین خدمتی در بارگاه امپریالیسم غرب انجام میدهد، مسلماً «پاداشی» در خور نیز دریافت میدارد. به عقیدة خوانندگان این «پاداش» چه بود؟ همه چیز میتواند باشد، چرا که فهرست منافع گسترده است، ولی به طور مثال میتوان از محدودیت صدور نفت عراق، تحمیل شرایط جنگی بر منطقة نفتخیز خلیجفارس و در نتیجه فراهم آوردن بازار مناسب برای نفت روسیه در اقتصاد غرب نیز سخن گفت! میبینیم که چرا میباید «راهبردهای» عظیم منطقة خلیجفارس به همراه جسد صدام حسین، تحت عنوان مبارزه با یک «دیکتاتور» به خاک سپرده شود. و این بررسی فقط یک بعد بسیار کوچک از اعمال ارتش آمریکا در عراق را به تحلیل کشاند.
در یک وبلاگ شاید امکانی جهت بررسی گستردة مسائل پیچیدهتر سیاسی و استراتژیک وجود نداشته باشد، ولی یک مطلب را میباید در هر حال گوشزد کرد؛ شرایط اقتصادی و اجتماعی جهان در حال تغییر است، تغییری بسیار عمیق و بطنی که نیازمند برخوردی کاملاً نوین خواهد بود! روزگاری، فعالان سیاسی میتوانستند با گفتن چند جمله از قبیل «کارگران متحد شوید!» و یا «استعمار باید از میان برداشته شود!»، مطمئن باشند که به نوعی «اجماع» اجتماعی در اطراف موضوعاتی دست خواهند یافت. این دوره اینک کاملاً سپری شده. جامعة جهانی امروز درگیر چند عامل اصلی است؛ عواملی که شاید سابق بر این نیز حضور خود را بر جوامع تحمیل میکردهاند، اما به نوعی دیگر! امروز عامل اصلی و تعیین کننده، همان نظام «تولیدی» سابق است، نظامی که نه تنها تولیدات، که در سطح جهانی «نیازها» را نیز مشخص کرده، و در دستور کار جوامع قرار میدهد. این نظام «تولیدی» که در گذشته دولتها را جهت دستیابی به نتایج مورد نظر به «قدرت» میرساند، امروز ـ شرایط کشور روسیه و عراق کاملاً نشاندهندة این واقعیت است ـ دولتها را در چارچوب دیگری به قدرت میرساند؛ وظیفة اصلی دولتها، امروز ارائة مسیرهای «متفاوت» جهت دستیابی به نتایجی بازهم متفاوتتر است. اگر دیروز جهت دستیابی به شرایط جنگی در ویتنام و آسیای جنوب شرقی، ایجاب میکرد که جان اف کندی، یک کاتولیک، برای نخستین بار در ایالات متحد به قدرت برسد، امروز صرفاً ایجاد شرایط جنگی در خلیجفارس مورد نظر نیست؛ همزمان گسترش روابط اقتصادی با شرق و تهدید شرق؛ تحمیل شرایط جنگی بر همپیمانان غرب، از طریق «تهدید» قطع جریان انرژی، و همزمان فراهم آوردن امکانات انرژی برای همین کشورها؛ فراهم آوردن زمینة سرکوب فراگیرتر در کشورهای تحت سلطه و در عین حال حمایت از «آزادی بیان» در همین کشورها؛ و ... همگی در دستور کار قرار میگیرند.
خلاصه بگوئیم به دلیل گسترش وسیع حیطة منافع اقتصادی غرب، این منافع از گونهگونی بیاندازه متکثری برخوردار شده، و اغلب حتی در مسیرهائی «متخالف» رشد میکنند؛ احاطة ناظران سیاسی بر اجزاء آن، به دلیل تحرک بیسابقة جریانات اجتماعی، سیاسی و رسانهای عملاً غیرممکن است. تا آنجا که مسئله مربوط به ایرانیان میشود، میتوان گفت که امروز «سرفصل» سرکوب جهان سوم از جمله نخستین مأموریتهای دولتهای غربی است. و این سرکوب که سابقاً از نوع حاکم کردن یک «دیکتاتوری» ـ شیوة قدیمی غربیها جهت ایجاد شرایط چپاول ـ صورت میگرفت، اینک همچون دیگر منافع غرب از «گونهگونگی» فراوان برخوردار شده: حملة نظامی و چپاول مستقیم، حمایت از جنبشهای «استقلال» طلبانه، حمایت از آشوبگری، حمایت از دیکتاتوری، و ... همگی در صحنة سیاست اینکشورها همزمان حضور دارند. به عبارت دیگر، اگر امروز «آزادی» را در عراق در کنار انفجار بمبها در اماکن عمومی میبینیم، اگر رشد نوعی «همبستگی» ملی ـ همکاری کردها، شیعیان و سنیها در بطن دولت را ـ همزمان با رشد «طایفهگری» شاهدیم، و اگر «آزادی» در روابط اجتماعی همزمان با رشد نوعی «اسلامگرائی» شده، نمیباید تعجب کرد، این مجموعهها تماماً در چارچوب تأمین زمینة مناسب برای چپاول قرار گرفته. چپاولی که هر روز به اسمی و به نامی متفاوت بر ملت عراق و کشورهای همسایة آن تحمیل خواهد شد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر