
بالاخره چشممان به جمال رئیس دولت جمکران در خوزستان روشن شد. اگر میگوئیم «روشن» شد، به هیچ عنوان اغراق در کار نیست. ایشان پس از دستیابی به «مقام» شامخ ریاست دولت جمکران، هر وقت نیت «زیارتقبور» خوزستان به دلشان میافتاد، با انفجار چند بمبصوتی و شکستن شیشة مغازهها آناً بدی آب و هوا را بهانه کرده، از سفر منصرف میشدند. ولی چند روز پیش، عکس زیبائی در خوزستان از ایشان دیدم؛ یک تکه پارچة سفید هم به سبک اعراب خوزستانی از کلهاشان آویزان کرده بودند، و به عادت همیشگی انگشت سبابهاشان به نشانة «تهدید» رو به آسمان بلند شده بود. اگر رفتارشناسان و روانکاوان، این «پدیدة» نارمک را درست بررسی کنند، مسلماً در کنشها و واکنشهایاش نشانههای رفتاری جالب توجهی کشف خواهند کرد، عملی که بنده در مقام یک «روانشناس غیرحرفهای» قادر نیستم انجام دهم. ولی با دیدن عکس این «پدیده» در لباس خوزستانی، به یاد «پدیدة» دیگری افتادم که سالها پیش در ایران دقایق روزها و ساعاتاش صفحات بسی روزنامه را «پیدرپی» سیاه میکرد، و اگر معمولاً انگشتاش را به علامت تهدید بالا نمیگرفت، یک عصا و یک پیپ داشت که خود بدتر از صد انگشت سبابه بود؛ نشانهای بود از «کبرسن فرضی» و فیلسوف مسلکی! البته این آخری «فرضی» نبود، از نوع «کشکی» بود! درست حدس زدید، مقصود مرحوم امیرعباس هویدا است.
در دربارهای ایران باستان، گویا «ملیجکنوازی» یکی از «سرگرمیهای» شاهانه به شمار میرفته. در آخرین کتابی که «پیر بریان» نویسندة معروف فرانسوی در مورد «تاریخ امپراتوری پارسیان» نوشته، ساختارهای اجتماعی ایران باستان را از زاویهای بسیار «غیرمعمول» به بحث کشانده است. در این کتاب، که در مجلدی بسیار سنگین و وزین، در بیش از یکهزار صفحه به چاپ رسیده، مطالب ناگفته، و زوایای عجیبی از زندگی «کاستها» و خصوصاً درباریان در ایران باستان مطرح شده است. مسلماً این کتاب برای ایرانیان ارزش ترجمه دارد، ولی در کمال تأسف شانس زیادی برای ترجمة آن ـ حداقل بدون سانسور ـ به زبان فارسی نمیبینم، چرا که بر بسیاری از پیشداوریهای ایرانیان، که خصوصاً پس از حکومت اسلامی، بر تصاویری از «تقدس» گذشتة باستانی کشور تکیه کرده، عملاً خط بطلان میکشد. به طور مثال، «بریان» در این کتاب معتقد است که، تعدد زوجات رسم و آداب «ایرانیان» بوده، و شمار زنانی که یک مرد میتوانسته به «عقد» قانونی خود در آورد، نه چهار، که پنج زن بوده است. به عقیدة وی پس از اسلام، قبایل «وحشی» عرب سعی کردهاند، تا حدودی همین «رسم و رسوم» باستانی را در ساختاری انسانیتر در جامعه حاکم کنند! در این کتاب، مسائل دیگری نیز در مورد ساختارهای روابط اجتماعی ایرانیان باستان مطرح میشود، که هر کدام بسیار جالب و خواندنی است، ولی از آنجا که وبلاگ محل مناسبی برای «بحث» و تحلیل یک اثر، آنهم اثری در «یکهزارودویست» صفحه، نمیتواند باشد، چشم فرو بسته، از کنارش میگذریم و صرفاً به مطلبی میپردازیم که علاقمند بودم در وبلاگ امروز آنرا مطرح کنم.
«پیر بریان» که فرهنگ ایرانیان را بیش از آنچه «عرب» و «اسلامی» به شمار آورد، از زاویائی به فرهنگ «هندوستان باستان» نزدیک میبیند، از حضور پدیدهای در بارگاههای ایرانیان باستان سخن میگوید که بعدها، مورخان دورة ناصری از آن تحت عنوان «ملیجکنوازی» سخن به میان آوردند. به عقیدة «بریان»، شاهان که طی جنگها، ماهها در ارودگاههای جنگی به سر میبردند، از آن 5 سر زنی که قانوناً به عقد خود در میآوردند، هیچکدام را همراه نمیبردند، بلکه در این دورة جنگهای خونین که گاه چند سال نیز میتوانست به طول انجامد، اعلیحضرت امپراتور ایران باستان، شبهایشان را با «ملیجکها» سپری میکردهاند! عدم حضور زن در اردوگاههای جنگی از این نظر بوده که اعلیحضرت در صورت شکست در جنگ نمیخواستند «ناموس» امپراتوری به دست دشمن بیافتد. البته ریشههای این ساختار اجتماعی عمیقتر از اینها است و میباید آنرا در هند باستان و روابط اجتماعی هندیها به بررسی و تحلیل در آورد، چرا که در این بستر فرهنگی، ارتباط جنسی میان زن و مرد، اصولاً پدیدهای «نامطلوب» به شمار میآید! عملی به شمار میآمده که «اجباراً» به دلیل «تولید مثل» صورت میگرفته، در صورتی که رابطة «همجنسگرایانه» ـ خصوصاً میان ذکور ـ همانطور که در فرهنگهای کهن یونان نیز شاهدیم، «اوج» روابط انسانی معرفی شدهاند! حال این نوع «مقولات» را سریعاً به کناری میگذاریم، و به بحث اساسی خود یعنی ریشة «ملیجکنوازی» در فرهنگ سیاسی ایران میپردازیم.
امروز با دیدن عکس احمدینژاد، بیاختیار به یاد «فرهنگ ملیجکنوازی» افتادم. میدانیم که امیرعباس هویدا هم، زمانی که به مسافرتهای داخلی میرفت از این ژستهای دمکراتیک زیاد میگرفت، لباسهای محلی به تن میکرد، و معمولاً در هر منطقهای از ایران مدعی میشد که متولد همان منطقه است! حال آنکه امیرعباس هویدا، متولد هر کجای ایران باشد نمیدانم، بزرگ شدة کشور عراق بود، و زبان اصلیاش نیز در واقع عربی بود! ولی، در «ملیجک» بودن ایشان، چه از نقطه نظر تاریخی، و چه در عمل، مسلماً جای هیچگونه «تردیدی» وجود نداشت!
ولی خارج از نمونة مفتضح و ویژة هویدا، به احتمال زیاد این نوع «سرسپردگی» احمقانه که در محافل سیاسی ایران شاهدیم ـ البته به نوعی دیگر در محافل خارجی هم دیده میشود ـ میتواند ریشه در همین «ملیجکنوازیها» داشته باشد. چرا که چند روز پیش یکی از وبلاگنویسهای خوشذوق ایرانی عکس «مراسم دستبوسی» یک مردک «نکره» از «هاشمیرفسنجانی» را برایمان گذاشته بود روی خط، البته، عکس که با مهر «مهرنیوز» چاپ شده بود، همانند دیگر «مدارک» ناخوشآیند، آناً از روی سایت خبرگزاری «غیب» شده بود. وقتی به این «عکس» نگاه میکنم، و به مراسم دست بوسی احمدی نژاد از «مقام رهبری» هم نظری میاندازم، نمیدانم چرا بیاختیار یاد «ملیجک» میافتم! مسلماً مقامات مملکتی، به ویژه رئیس قوة مجریة یک مملکت میباید از شخصیت و مواضع فردی قدرتمندی برخوردار باشند، و این «نمایشات» مهوع نشاندهندة این واقعیت است که «طرف»، بجای آنکه از خود شخصیتی داشته باشد، فقط یک ملیجک درباری است. ولی الحق که از نظر ریخت و قیافه، این «ملیجکها»، زیاد هم با آن «ملیجک ناصری» تفاوت ندارند.
بله، «ملیجک اسلامی» ما، احمدینژاد، نهایت امر به خوزستان مشرف شد، البته کاشف به عمل آمد که چند روز قبل از این «تشریففرمائی»، روسها موشکهائی را که قرار است در اطراف «نیروگاه هستهای» مستقر شود، تحویل دادهاند! اگر روابط عمومی رئیس دولت جمکران، خدمات خود را در همین «مسیر» ادامه دهد، در سفر آینده به بوشهر، مسلماً احمدینژاد لباس قزاقی به تن کرده، و عکسهایش را «مهرنیوز» در حال بوسیدن دست موشکها چاپ میکند! فقط نمیدانم موشکها هم رسم «ملیجکنوازی» دارند یا نه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر