۳/۱۹/۱۳۸۵

شهادت ابومصعب!



رسانه‌های جهان از قتل فردی به نام ابومصعب‌الرزقاوی خبر می‌دهند، و در تأئید خبرهای‌شان هم عکس‌هائی از ایشان به چاپ می‌رسانند. زرقاوی، گویا «دشمن» شمارة یک ایالات متحد در عراق بوده! و سایة محترم ایشان در پس «سوءقصد‌ها»، خواب و خوراک از ارتش آمریکا در منطقه می‌ربوده است! ولی برخی همزمانی‌ها، ناظر را به گمانه‌زنی‌هائی دعوت می‌کند. در واقع، این اظهارات درست زمانی عنوان می‌شود که از یکطرف، جنگ «پیش‌بینی‌» شدة آمریکا در منطقه عملی نشده است، از طرف دیگر حملات مسلحانه‌ای به اعضای هیئت دیپلماتیک روسیه در بغداد صورت می‌گیرد، و نهایتاً حکومت اسلامی ایران، تمامی تلاش خود را برای «گرم نگاه‌داشتن تنور جنگ و جنگ‌طلبی» در منطقه صورت می‌دهد.

اظهارات اخیر آقای خامنه‌ای، مبنی بر بستن تنگة هرمز، اصرارهای پیگیر دولت منتخب ایشان، آقای احمدی‌نژاد، در پیگیری امر غنی‌سازی، و «خبرسازی‌های» رسانه‌های غربی در مورد شدت گرفتن «عملیات غنی‌سازی» در ایران، همگی خبر از تلاش نوین ایالات متحد جهت پیدا کردن «راه‌خروجی» از بحران عراق می‌دهد. آمریکا گویا، جهت خروج از بحران عراق، راه دیگری جز ایران نمی‌جوید. اینکه چرا، در شرایط حساس امروز، فردی که به خود لقب رهبر انقلاب ایران می‌دهد، با اظهاراتی «غیرمسئولانه» زمینه‌ساز بحران آفرینی جدید در روابط دیپلماتیک می‌شود، و پروندة ایران را دوباره در برابر مقامات کنگرة آمریکا قرار می‌دهد، تا بازیچة جدیدی جهت ایجاد تنش داشته باشند ـ امروز اعضای کنگره صریحاً در مورد بسته شدن تنگة هرمز توسط ایران گردهم‌آئی داشتند ـ به این گمانه می‌انجامد که «کشته» شدن آقای زرقاوی، به معنای حذف فیزیکی «دشمن شمارة یک» آمریکائی‌ها در عراق، شاید زنگ خطری در گوش کاخ سفید باشد.

در اینکه فردی به نام زرقاوی، موجبی و سببی در «مقاومت ملت عراق» در برابر ارتش متجاوز ایالات متحد معرفی شود، جای سئوال دارد. چرا که در واقع، با قرار دادن این فرد مزدور در رأس جنبش «مقاومت عراق»، که شکل‌گیری آن در پاسخ به تجاوز نیروهای اشغالگر یک حق ملی و میهنی است، استعمارگران قصد نشان دادن این «مضحکه» را دارند که نیروهای مخالف‌شان، همگی از قماش زرقاوی و امثال اویند. از طرف دیگر، زنجیره‌هائی که آقای زرقاوی، عضو فرضی «القاعده» را به سازمان سیا متصل می‌کند، از سال‌های1980 قابل تعقیب است، و ایشان، اگر وجود خارجی داشته باشند ـ مطلبی که متأسفانه قابل تعقیب نیست ـ به عنوان فردی وابسته به یک گروه تروریستی سازمان یافته توسط «سیا» نمی‌تواند یک روزه اعلام استقلال کرده، و بر علیة ایالات متحد دست به جنگ مسلحانه زند! فرضیات و ترهاتی که سازمان‌های سخن‌پراکنی غربی به خورد مردم می‌دهند، تماماً در چارچوب استحمار ملت‌ها قرار گرفته. و امروز با عنوان اینکه، ایشان به ضرب گلوله «شهید» شده‌اند، و مشاور محترم‌شان هم شربت شهادت نوشیده‌اند، همین استعمار قصد آن دارد که از «پیکر به خون نشستة!» تروریستی فرضی، مجسمة مبارزه با نیروهای اشغالگر نیز بسازد. ولی اگر عقب‌نشینی‌های ایالات متحد در منطقه، کارش به جائی کشیده که آقای زرقاوی قرار شده «شهید شوند»، باید قبول کرد که از این پس، آمریکائی‌ها برای باقی ماندن در خاک عراق، و چپاول و سرکوب ملت‌های منطقه، می‌باید بهانة دیگری، جز «القاعده» پیدا کنند.

در واقع، موضوع القاعده، که پس از سوءقصدهای 11 سپتامبر تبدیل به «مسئلة اصلی» و «هدف اصلی» مبارزات ارتش آمریکا شده، یکی از «شاه‌فصل‌های» تاریخ استعمار به شمار می‌آید. این سازمان که به دست آمریکا و ارتش پاکستان بنیانگذاری شد، با هزینه‌های سرسام‌آوری که سعودی‌ها و کویتی‌ها به پایش ریختند، و با حمایت‌های راهبردی‌ای که دولت‌های منطقه: ترکیه و ایران از آن به عمل آوردند، تبدیل به سازمانی با کاربردی «چندگونه» شده. این تشکیلات از یک طرف، افغانستان را در چارچوب سیاست‌های غرب نگاه داشت، و زمینه‌ساز شکست ارتش شوروی شد، و از طرف دیگر، آنزمان که نیازهای فوری و فوتی نظام‌ سرمایه‌داری جهانی ایجاب می‌کرد، با قبول «ضمنی» سازمان دادن به حملات 11 سپتامبر، زمینه‌ساز حضور نظامی ایالات متحد و ناتو در افغانستان و آسیای مرکزی شد. حال که ارتش آمریکا به دنبال ماجراجوئی‌های «پساجنگ‌سرد» پای به خاک عراق گذاشته، جای تعجب نیست که فعالیت‌های این «زیرمجموعة» سازمان سیا را، در عراق نیز شاهد باشیم؛ در ظاهر بر ضد ارتش آمریکا، و در باطن در چارچوب حمایت‌ از سیاست‌های کلان غرب در منطقه.

کشته شدن زرقاوی، و یا هر تغییر دیگری، در ظاهر و باطن این سازمان ‌ـ القاعده ـ واقعیت‌های کاربردی این ابزار ملعون و «چندگونة سیاست غرب» را تغییر نخواهد داد. در عمل، منطقه نه نیازمند ارتش آمریکا است، و نه نیازمند «ارتش اصولگرایان اسلامی!»؛ این نیازها به دست کاخ‌سفید رقم خورده‌اند، و امروز ملت‌های منطقه مجبورند با این «الزامات» همگام شوند. اگر بمب‌هائی که به دست ارتش آمریکا و متحدان ایرانی، ترک و عرب آنان در پیاده‌روها، بازارچه‌ها و محل‌های اجتماع مردم، در شهرهای عراق جان و امنیت شهروندان این کشور را به صورتی که شاهدیم به بازی می‌گیرد، در پشت سیاست «کشتار مردم، و تعیین حاکمیت»، که سیاست رایج ایالات متحد در جهان است، داستان دیگری نیز خفته: حملة نظام سرمایه‌داری، چه ارتش آمریکا، و چه سیاست‌های تهاجمی سرمایه‌داری بر علیة ملت ایران! برای خروج از بن‌بست‌ عراق، همانطور که گفته شد، شاید آمریکا راهی جز ایران نمی‌بیند.

باید دید ملت ایران تا کجا و تا کی اجازه خواهد داد که افرادی بی‌مسئولیت، از قبیل آقای خامنه‌ای، احمدی‌نژاد و دیگر سردارهای «مکتب نرفته و یکشبه ملا شده»، امنیت و موجودیت کشور ایران را در طبق اخلاص تقدیم سیاست‌های سرمایه‌داری جهانی کرده، و در این راستا برای خود و انصار‌شان، حکومتی هر چند گذرا «گدائی» کنند. با «مرگ» زرقاوی دوره‌ای از فعالیت‌های استعماری به نقطة پایان خود رسید، ولی نباید فراموش کنیم که تا زمانی که بیداری ملت‌ها استعمار را از منطقه بیرون نراند، این «مرگ‌ها» پیوسته با «تولدهائی» دیگر همراه خواهند بود.



هیچ نظری موجود نیست: