
ولی یک سئوال همچنان بیجواب میماند: «بشر چه شد؟» نگران نباشید، این سئوال معمولاً بیجواب میماند، نه تنها در ایران، که در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان، چرا که حتی «فرهیختگان» و کسانی که سالها به عنوان «صاحبان اندیشه» آنان را به خوردمان دادهاند هم، در تعریف این معجون، که «بشر» مینامیم، در میمانند. سالها پیش با یک متفکر غربی صحبت میکردم، و از عدم رعایت حقوق بشر در کشور خود گلهها داشتم، برای دلداری من گفت: «دولت شما که در سال 1948، اعلامیة جهانی حقوق بشر را به امضاء رساند، مگر نه؟» با افتخار پاسخ دادم، بلی! گفت، «ولی سالها بعد با دخالت کندی و انقلاب سفید بود، که نظام ارباب و رعیتی را ملغی کردید!» یواشکی، زیر سبیل گفتم، بلی! سرش را تکان داد و گفت، «در کشوری که رعیت و ارباب داشتید، دولتتان چرا اعلامیة جهانی حقوق بشر را امضاء کرده بود؟» دیدم این یکی را درست میگوید، ولی چه میتوانستم بگویم؟ جواب دادم، «شما که خودتان بانیان این به اصطلاح حقوق بشر بودید چرا تا سال 1965 صبر کردید تا قوانین نژادی را همان کندی در ایالات جنوبی آمریکا ملغی کند؟» خندید و گفت، «حال میبینید که قوانین در عمل الزامی به همراه خود نمیآورند!»
در واقع، نه ما، و نه ایشان، هیچکداممان، «بشر» را، حتی پس از امضاء اعلامیة جهانی حقوق بشر در سازمان ملل متحد، در تفکر اجتماعی خودمان «تعریف» نکردهایم. این اعلامیه در واقع، یک «رزمایشحقوقی» از جانب سرمایهداری بر علیة اتحاد جماهیر شوروی بود، و هیچ ارتباطی با «حقوقبشر» در معنای متعارف کلمه نداشت. فقط دههها پس از امضاء همین «اعلامیه»، که رژیمهای سرمایهداری جهان با جان و دل از آن پشتیبانی میکردند، شاهد سقوط «رژیم آپارتاید» در منطقة آفریقای جنوبی هستیم. منطقهای که حمایت آمریکائیان از رژیماش حتی در مجلس قانونگذاری ایالات متحد، کار را به کتککاری نمایندگان رنگین پوست با سفیدپوستان حامی آپارتاید کشانده بود. در واقع، تا زمانی که نظام شورویها، میتوانست در دماغه امیدنیک، «خطری» برای تجارت جهان سرمایهداری ایجاد کند، «رژیم نژادپرست» آفریقای جنوبی نه تنها در قدرت باقی ماند، که همه ساله میلیاردها دلار حمایتهای مالی ملتهای «متمدن» غرب نیز به خزانهاش سرازیر میشد.
در اینجا باید به سخنان همان صاحبنظر غربی باز گردیم، «قوانین، کاغذ پارهای بیش نیستند، ضمانتاجرائی این قوانین، بر دوش انسانهاست.» امروز در ایران بسیاری از هم وطنانمان، به دلیل اعتقادات سیاسی و یا صرفاً وابستگی به گزینشی «عقیدتی اجتماعی» در زندان به سر میبرند. و در همین ایام شاهدیم که «فعالان» سیاسی بجای حمایت از محدودههای قانونی، و سعی در اجرای قوانین جزائی رایج، که عملاً در چارچوب آنان نمیتوان این افراد را در بند نگاه داشت، خواهان «رفراندوم» زیر نظر سازمان ملل متحد، سقوط دولت آخوندی، و برگزاری انتخابات «آزاد»، و حتی حملة نظامی آمریکا برای «سرنگونی» این رژیم هستند، و در نظر نمیآورند که «فاشیسم» صرفاً امروز را هدف قرار نمیدهد، هدف اصلی فاشیسم فرداهاست.
در جامعهای که دولت خود را بجای هر گونه ارتباط، میان «مردم با مردم» جایگیر کرده، در جامعهای که انسانها از طریق شایعهسازی و گوشفرادادن به رادیوهای اجنبی، به موضعگیری در برابر مسائل مملکت خود میپردازند، چگونه میتوان از حقوق مردمی سخن گفت که در عمل «وجود» ندارند. شاید امروز، برای تحقق این ابتدائیترین حقوق انسانی، یعنی حفظ «موجودیت» حقوقی یک «فرد» در جامعة ایران، میباید پیشتر از برگزاری یک «رفراندم» برای جابجائی یک رژیم، به بازسازی و پایهریزی بنیادهائی بپردازیم که به «انسان» و نیازهای انسانی ارج نهند، چرا که در فردای این «رفراندومها»، اگر عملی شوند، صرفاً با تکیه بر «پیشینة» موجودیت یک انسان در جامعة ایران است که میتوان به «اهدافی» هر چند کوچک و محدود نائل آمد، و گرنه این «دور باطل» بازهم از نو تکرار خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر