
شاید در شرایط فعلی، سخن گفتن از آرایش نیروهای سیاسی در ایران، به نظر گزافه آید، ولی این بحث هر چه زودتر آغاز شود، برخورد با بازتابهائی که تغییر و تحولات سیاسی در کشور میتواند نهایتاً به دنبال آورد، خردمندانهتر صورت خواهد پذیرفت. پس از براندازی 22 بهمن، حکومت اسلامی ایران، حداقل در اظهارات مسئولان سیاسی خود، نیروهای کشور را به سه دسته تقسیم کرد: موافقان انقلاب، مخالفان و ناراضیهای خاموش، مخالفان و ناراضیهای مبارز! امروز، این تقسیم بندی عملاً غیر قابل دوام به نظر میآید، چرا که در بطن آنچه آنروزها «موافقان» انقلاب لقب گرفتند، گروه کثیری به دلیل «ابراز نارضایتی» به زندان و تبعید گرفتار آمدهاند، گروهی دیگر از طرف حاکمیت به انزوا کشانده شدهاند، و حتی چنددستگی در میان افرادی که قشر حاکم فعلی را تشکیل میدهند نیز کاملاً آشکار است. از طرف دیگر، معرفی چهرههای «جدید سیاسی» که در دورة محمد خاتمی آغاز شد، هنوز، نه تنها به پایان نرسیده، که با معرفی کابینة احمدینژاد شدت نیز گرفته است. تحلیل اینکه این افراد متعلق به کدام جبههها و تمایلات سیاسیاند، به دلیل سکوتی که بر فضای سیاسی کشور حاکم شده، عملاً غیرممکن است، ولی یک نکته را میتوان ابراز داشت و آن اینکه فضای نوینی بر سیاست کشور ایران حاکم شده است.
مسلماً در بررسی سیاست جاری کشور، باز هم ناچار به تحلیل چند و چون فضای جدیدی میشویم که راهبردهای بینالملل و تغییرات وسیع آنها را طی 20 سال گذشته به ارمغان آوردهاند. کشور ایران به عنوان عضو پیمان سنتو، پیمانی که هنوز «پابرجا» است، در راهبردهای منطقهای علناً حلقهای است از زنجیرة ناتو، هر چند که در سالهای اخیر حکومت اسلامی سعی تمام بر پوشاندن این زاویه از مسائل «راهبردی» کشور داشته. وابستگی به ناتو، در چارچوب پیمانهای سنتو، پس از 22 بهمن 57 سبب شد که، در واقع، اکثر نیروهای سیاسی فعال در درون کشور، اعم از اسلامی و غیراسلامی پایههای موجودیتشان در بطن حاکمیت غرب «شکل» گیرد. این معضل تا آنجا پیش رفته، که برخی از صاحبنظران سیاست امروز کشور، به سبک و سیاق دوران مصدق، حتی حزب توده را نیز «تودهای نفتی» می خوانند، و به این ترتیب وابستگی این تشکیلات به «راهبردهای» غرب را گوشزد میکنند.
مهاجرت وسیع اعضای نیروهای چپ ایران به مناطق اروپای شمالی و حتی کشور ایالات متحد، طی نخستین سالهائی که سرکوب نظامی در ایران آغاز شد، کمک زیادی به از میان بردن این «نتیجهگیری» منطقی نکرده است. در این راستا، نیروهای چپ ایران در کشورهائی «پناه» گرفتند که نه تنها همگی اعضای فعال پیمان آتلانتیک شمالی هستند، که برخی، همچون سوئد، فنلاند و نروژ، عملاً فاقد سیاست خارجی بوده، و طی جنگ سرد پایگاههای نظامی ایالات متحد در برابر «نفوذ» کمونیسم در اروپای شمالی به شمار میآمدند. از طرف دیگر، سیاست اتحادجماهیرشوروی، که سعی میکرد با بهرهگیری از تجربة نه چندان موفق خود در دوران مصدق، اینبار سیاست واقعبینانهتری در پیش گیرد، در «غربی» کردن نیروهای چپ در ایران نقشی بسیار وسیع بازی کرد. چرا که وابستگان به حزب توده، حداقل آنان که در داخل کشور باقی مانده بودند، در چارچوب یک سیاست «خزنده» سعی در حفظ مواضع خود در بطن حکومت اسلامی ایران داشتند، و این عمل را علیرغم سرکوب وسیع نیروهای چپ، حتی وابستگان به تشکیلات خود، تا آخرین لحظهها ادامه دادند. این سیاست «خزنده» که در کشورهای متعددی به اجرا در آمده بود ـ افغانستان آخرین نمونة آن است ولی کشورهای عراق و سوریه در واقع موفقترینشان به شمار میرفتند ـ و میبایست به «کودتائی» روسی منتج شود نیز، نه تنها نتوانست تجربة ناموفق دورة مصدق را از یادها بزداید، که از یک سو، باعث نزدیکتر شدن نیروهای چپ ایران به افقهای عقیدتی غربی شد، و از سوی دیگر، در بطن جامعة سیاسیون ایران به نفرتی دامن زد که نتیجة «قابل پیشبینی» همکاریهای فرضی حزب توده و حکومت اسلامی بود!
ولی مهاجرتهای سیاسی به خارج از کشور محدود به وابستگان به احزاب چپگرای ایران نشد. عملاً گروههای دیگری نیز مجبور به ترک کشور شدند، که در رأس آنان، حداقل در آغاز براندازی 22 بهمن، میتوان از طرفداران سلطنت نام برد. در این اردوگاه نیز، چون دیگر خیمههای سیاسی ایران، تشتت و چند دستگی حکومت میکرد، این جبهه در جناح چپ از مصدقیهای دو آتشه و طرفداران شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر شاه سابق، تشکیل شده بود، و در جناح راست، نهایتاً به اعضای فراری ساواک و ارتش شاهنشاهی منتهی میشد، و همانطور که میتوان حدس زد، چنین «ملغمهای» عملاً طی 28 سال نتوانست جبههای درخور، در فضای سیاسی کشور بگشاید.

از طرف دیگر با شکلگیری آموزههای «واقعی» حکومت اسلامی، و نه آنچه در تظاهرات برای تشویق مردم به نافرمانی و شورش مرتباً تکرار میشد، بسیاری از طرفداران که در راه به ثمر رسیدن این حکومت «جانفشانیها» کرده بودند، از گردونة قدرت، یکی پس از دیگری خارج شده، به فراسوی مرزها پرتاب میشدند، که مهمترین آنان مسلماً سازمان مجاهدینخلق بود. این گروهها که محدود به مجاهدین خلق نیز نمیشوند، تحت پوشش «چپ» یا «چپنمائی» عملاً از نوعی حکومت اسلامی هواداری میکنند که بر خلاف روحانیت سنتی شیعه، تکیه بر نظریة «استبدادی دینی» در چارچوبهای «مدرن» دارد. خروج این گروهها از مرزهای کشور و اقامت تمامی اعضای آن در مناطق تحت فرمان پیمان آتلانتیک شمالی نیز، هم برای حکومت اسلامی «موضع» توجیه پذیر «مخالفت با امپریالیسم» را به همراه آورد، و هم «وابستگی» این گروهها را به سیاستهای غرب «علنی» کرد! در واقع، اخراج نیروهای «ضدغربی» و یا «هواداران آزادی سیاسی» ـ چه چپگرا و چه دمکرات ـ به کشورهای تحت سلطة پیمان آتلانتیک شمالی، سیاستی بود که همزمان از طرف تهران و واشنگتن هماهنگ شده بود. این سیاست صحنة داخلی را در انحصار حکومت اسلامی قرار میداد، و از طرف دیگر، اخراج نیروهای مخالف به کشورهای غربی باعث جذب و تحلیل این نیروها در بطن این جوامع شده، زمینهساز فروپاشیدن شیرازة سازمانهایشان میشد.
ولی در همین گیرودار در داخل مرزهای کشور چه میگذشت؟ طی ایندوره از تحولات سیاسی، گروههائی که سیاست بینالملل موجودیتشان را همسو با انتظارات خود تحلیل میکردند، همگی در مجموعهای «اسلامی» به گذراندن نوعی «ماهعسل» اجباری مشغول شده بودند. این گروهها طیف وسیعی از راست «افراطیمذهبی»، از قبیل هیئت مؤتلفه و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را، تا راست «مذهبیلیبرال»، به طور مثال، نهضتآزادی و «مستقلهائی» چون پیمان را در بر میگرفتند، که همگی در لنگرگاه ضدکمونیسم «غرب» پهلو گرفته، سعی بر آن داشتند تا با «حضور» فرضی و فعال خود در صحنة سیاست حکومت اسلامی، در برابر جهانیان، از حاکمیت «مطلوب» خود چهرهای «دوستداشتنیتر» ارائه کنند.
ولی، همچنانکه تجربیات تاریخ پیوسته گوشزد میکند ـ دورة پهلوی یکی از بهترین نمونههای آن است ـ هیئتحاکمة «فاشیسم» را نمیباید در میان گروههای سیاسی، حتی ارتجاعیترینشان جستجو کرد. فاشیسم طبیعتی ضدعقلانی دارد، و از اینرو اصولاً با هر نوع تفاهم بر محور «اهدافی منطقیشده» در تخالف قرار میگیرد. بهترین نمونة این تخالف غیرقابل توجیه را میتوان در انحلال رسمی حزب «جمهوریاسلامی» به فرمان آیتالله خمینی مشاهده کرد! در نتیجه، حاکمان «واقعی» حکومت اسلامی را نباید در میان اعضای سازمانهای مختلف «راستگرای» مذهبی جست. این حاکمان، در بطن محافل و مجامع «مخفی» و «نیمهمخفی» با تکیه بر ارتباطاتی گنگ، حاکمیت را در چنگال خود گرفتهاند. ارتباطاتی که ابوالحسن بنیصدر، رئیس جمهور پیشین همین حکومت، اغلب از آنان تحت عنوان «مافیاهای قدرت» نام میبرد. این محافل با بهرهگیری از اهدافی «گنگ»، «مصلحتگرایانه»، «غیرعقیدتی» و خصوصاً در مورد حکومت اسلامی «کاسبکارانه»، همگام با پیشبرد سیاستهای اعمال شده از جانب غرب در ایران، سعی در «عضوگیری» و تشکیل «گروههای فشار» جهت بیرون راندن «رقبا» از کنار سفرهای دارند که استعمار برایشان گسترده.
این «آرایشنیروها» که کاملاً منعکس کنندة منافع دراز مدت غرب بود، با زمینلرزه منتج از فروپاشی اتحاد شوروی، به طور کلی از میان رفت. و اگر امروز، شاهد سر بر آوردن «شخصیتهائی!» کاملاً ناشناس از بطن این حاکمیت هستیم فقط به این دلیل است که چهرههای فعال این «گروههای مختلف فشار» و «دستجات نیمهمخفی»، یکی پس از دیگری «علنی» میشود. و نشان میدهد که تحلیل غرب از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران، هنوز با آنچه در گذشته انجام میگرفته، تغییری نکرده. در واقع، غرب این تصور را دارد که با بیرون کشیدن «تتمة» نیروهای فشار از بطن حاکمیت اسلامی و تبدیل آنان به «دولتمرد!» قادر خواهد بود، هم ساختار «عریانشدة» قدرت استعماری در ایران را بازسازی کند، و هم به این توهم در افکار عمومی مردم ایران دامن زند که «شخصیتهای» جدیدی راه به قدرت باز کردهاند: نخست محمد خاتمی، و اینک محمود احمدینژاد!

این سیاست به طور محتوم، محکوم به شکست است. چرا که ساختار نوین حاکمیت در ایران نمیتواند بر پایة «توجیهات جنگ سرد» و عناصر «علنی» و یا «نیمهپنهان» آن شکل گیرد، و سماجت آمریکا در بهرهبرداری از این «ستونهای فروریخته» نه تنها فرصتهای آتی مردم ایران را برای دستیابی به حکومتی شایسته از میان خواهد برد، که منطقه را در کل، با بحرانی جدی روبرو میکند. شاید به همین دلیل است که بیش از 200 هزار سرباز آمریکائی هنوز، تحت عنوان حمایت از «دمکراسی!» منطقة خلیج فارس را اشغال کردهاند، بدون آنکه هیچ نشانی از «مردمسالاری» در بطن حکومتهای وابسته به غرب در منطقه شاهد باشیم. این اشغال غیرقانونی و ضد انسانی، روزی نه چندان دور، پایان خواهد پذیرفت، و خروج نیروهای آمریکائی از منطقه، از طرف این «ابرقدرت» با قبول این واقعیت توام خواهد شد که، سفرة «جنگسرد» را میباید جمع کرد، و سیاستی نوین و انسانیتر بر منطقه حاکم نمود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر