۱۲/۱۰/۱۳۸۴


دمکرات‌های دیکتاتور!
...
وبلاگ نویسان را «طبقه‌بندی» می‌کنند. این خبر که از جانب سازمان‌ «امنیت» نظام جمهوری اسلامی مطرح شده، بسیار جالب توجه است. کسی نمی‌تواند انتظار داشته باشد که رژیمی چون جمهوری اسلامی، از کنار مسئلة «بغرنج!» وبلاگ‌نویسی به سادگی عبور کند. در واقع در این رژیم، هر گونه ارتباط میان مردم، از وبلاگ‌نویسی و روزنامه‌نگاری گرفته تا برقراری جلسات و گردهم‌آئی‌ها،‌ می‌باید با تأئید و تحت نظر «مقامات ذیصلاح» اجرا شود. این گویا یک اصل پایه‌ای است، که دولت ایران و ایادی این حکومت عمیقاً آنرا «باور» کرده‌اند.

ولی مشکل، ریشه در دولت و بافت امروزی و دیروزی آن ندارد، و برخی افراد کشور ـ در این میان متاسفانه اگر تمامی جمعیت 70 میلیونی کشور را مورد التفات قرار دهیم، اکثریت مطلق افراد ـ خود نیز، این دخالت «استصوابی» بر ارتباطات میان همشهری‌ها را قبول می‌کنند. بله، در قدیم می‌گفتند، کرم از خود درخت است، و اگر در واقع کرمی از درخت نمی‌آید، سانسور از مردم جامعه می‌آید. زندگی در جامعه‌ای نسبتاً آزاد، روابط نوینی از نظر ارتباطات میان مردم ایجاد می‌کند که با انواع آن در جامعة استبدادزده متفاوت‌اند. این روابط نوین بسیاری از داده‌های «مقبول» و «پذیرفته‌شدة» اجتماعی را به چالش می‌کشد. آیا مردم ایران آمادگی آن را دارند که با این چالش‌ها و عواقب آن‌ها، در محیط کار، کوچه و خیابان، خصوصاً در درون خانواده‌های‌شان روبرو شوند؟

جواب این سئوال در کمال تاسف همیشه منفی است! مردم نه تنها پدیده‌های نو را، به دلیل وحشتی که روابط نوین می‌توانند در جامعه ایجاد کنند، از پیش مردود می‌دانند، که پیروی از کهنه پرستی، به دلیل همین وحشت از پدیدة نو در نهاد جوامع انسانی ریشه‌های بسیار عمیقی گسترانده. اگر پای صحبت آن‌ها که امروز از «دمکراسی» سخن به میان می‌آورند بنشینیم، معمولاً در بحث «انواع!» دمکراسی و راهبردهای آن در گذرگاه‌های نظری‌ای بسیار پر اهمیت، روی به الگوهای «استبدادی» می‌گذارند.

در واقع، دمکراسی و بحث دمکراسی در فضای اجتماعی و سیاسی ایران امروز، بیشتر از اینرو جان گرفته که، گویا «دمکراسی» نوید تغییر حکومت است. حکومتی که امروز در سراشیب پوسیدگی و گذشت زمان از قدرت جاذبه و توان و نیروی تحرک سیاسی تهی شده، عاجز شده، و در نتیجه نمی‌تواند برای مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و معیشتی مردم که پیوسته برروی هم انباشته می‌شوند، راه حلی ارائه دهد. هیچ راه حلی! حتی از آن انواع که در روزهای نخستین قدرت‌گیری این حاکمیت بسیار ارائه می‌شد، یعنی راه‌حل‌هائی «عوام‌فریبانه، کاملاً صوری، ایده‌آلیستی و ... ».

شاید امروز طرفدارن «دمکراسی» در ایران ندانند که نظام حکومتی دمکراتیک، که معمولاً در جوامع جهان سوم، الگوی خود را از اروپای غربی و آمریکا سوغات می‌آورد، حتی در کشورهای «دمکرات‌منش» هم در میان مردم طرفداران زیادی ندارد! به طور خلاصه بگوئیم، دمکراسی یک مسئولیت اجتماعی ممتد بر دوش افراد جامعه می‌گذارد، حضور پیوستة قوة قضائیه را الزامی می‌کند، تحرک فکری، اجتماعی، گروهی و حزبی می‌طلبد، وظیفة تحمل مخالفان و نقطه‌نظرهای آنان را بر ناظران تحمیل می‌کند، و ... اینهمه در غرب نه به دلیل تمایلات عمومی که به عنوان ثمرة تحرکات اقتصادی، تولیدی و اجتماعی بر مردم «تحمیل» شده. به عبارت دیگر دمکراسی در مقام سیاسی کلمه، به هیچ عنوان، در هیچ کشور جهان، از نظر تاریخی یک «گزینة» سیاسی نمی‌تواند به شمار آید.

از طرف دیگر، نباید پنداشت که بر خلاف بسیاری از نظریه‌پردازی‌های سیاسی‌ای که اخیراً رواج بسیار یافته‌اند، بشر بی‌نهایت «محافظه‌کار» و «سنت‌پرست» است. درست در همین راستاست که جایگزینی دیکتاتوری‌های سنتی در کشورهای عقب‌مانده، همیشه زمانی‌که نظام جایگزین، خود نوعی دیکتاتوری است، آسان‌تر و سریع‌تر صورت می‌گیرد. در همین کشور عراق، اگر سیاست آمریکا ایجاب می‌کرد که یک دیکتاتوری از نوع صدام‌حسین بر ملت عراق تحمیل شود، مسئله در عرض چند روز فیصله یافته بود. مگر در حکومت صدام حسین، مردم از «حقوق‌اجتماعی» و سیاسی برخوردار بودند، و در همین زندان ابوغریب، مگر چه کسانی و برای حفظ موجودیت چه سیاست‌هائی مردم را شکنجه می‌دادند؟ جواب به این سئوالات مشخص است: مردم حقوقی نداشتند، شکنجه‌گران عوامل سیاست خارجی بودند، که آگاهانه یا ناآگاهانه برای حفظ منافع همان سیاست‌های خارجی مردم را شکنجه می‌دادند، اسلام حاکم بود، و استبداد در بالاترین موضع خود بر کشور مسلط!

اینک دمکرات‌های واقعی در مقابل سه سئوال قرار می‌گیرند. نخست اینکه، آیا مردمی را که به «دمکراسی» فرا می‌خوانند، خواهان چنین دمکراسی‌ای هستند؟ در درجة بعدی، آیا دمکرات‌های "دمکراسی طلب" خود از آنچه دمکراسی می‌تواند در عمل ارائه دهد، آگاهی دارند و از ثمرة این دمکراسی می‌توانند «رضایت»‌ شخصی و یا گروهی داشته باشند؟ و سئوال آخر اینکه، آیا این ندای «دمکراسی» طلبی از سوی برخی گروه‌های سیاسی، گروه‌هائی که اصولاً از نظر عقیدتی و راه و رسم و روش سیاست خود هیچ سنخیتی با «دمکراسی» ندارند، صرفاً نوعی مردم فریبی برای به دست آوردن قدرت انحصاری به شمار نمی‌رود؟ اگر دولت قرار است وبلاگ‌نویسی را «تحت نظارت» در آورد، این سه سئوال هنوز در میان آن‌ها که این دولت و سیاست‌هایش را محکوم می‌کنند، بی‌جواب مانده. هر چند که تمایلات «دمکراسی‌طلبی»، در بطن همین ابهام آزار دهنده، امروز در میان تمامی گروه‌های سیاسی کشور از رشدی «مداوم» برخوردار است!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

در نقد دموکراسی باز هم بنویس دوست دارم که بیشتر بدانم

ناشناس گفت...

اینجا هم یک چیزی درباره‌ی دموکراسی نوشته‌ام بنویس نظرت را:)

http://www.mazdakam.com/component/option,com_weblinks/task,view/catid,0/id,390/