با بررسی مصاحبة مطبوعاتی اخیر رئیس قوه مجریه منتصب
بیترهبری در سالن اجلاس سران میتوان تا حدودی هالة «ابهامی» را که روحانی پیرامون دولت، و
اهداف وظائف آن به وجود آورده از میان برداشت.
در وبلاگ امروز تلاش میکنیم از بیانات بیزاویه و «بیخطر» روحانی تا حد
امکان کشف رمز نمائیم.
چه بهتر که در گام نخست، مروری بر واقعیات سیاسی حکومت اسلامی جمکران داشته
باشیم. چرا که، برخلاف تأکیدات مصرانة روحانی، دولت
وی به هیچ عنوان برخاسته از آراءعمومی نیست. روحانی
از طریق گزینش استصوابی، توسط شورای نگهبان
و به نمایندگی مستقیم «باند» علی خامنهای، از میان چند نامزد «حکومتی» از صندوقها بیرون
آمده. و شرایطی که به دستیابی وی به این جایگاه
انجامید نیز میباید مد نظر قرار گیرد. این شرایط را میتوان به صورت خلاصه در چند
سرفصل گنجاند: ناکامی دولت احمدینژاد در
کشاندن ارتش آمریکا به خاک ایران؛ شکست رژیم
اسلامی در بحرانسازی «سبز» جهت آغاز نوعی «بهار ایرانی» در کشور؛ به بنبست رسیدن جنگ زرگری «باند» خامنهای با
یانکیها، و آغاز «نرمش قهرمانانه» که
نهایت امر نیاز آتلانتیسم به بازنگری شرایط کلی در حکومت دستنشاندة جمکران را
بازتاب داد، واقعیاتی است که حسن روحانی را در جایگاه کنونی
نشانده، و نه «آراء» و اقبال عمومی. در واقع،
اگر به ادعای روحانی «مردم» میتوانستند حرف بزنند، مسلماً
مسائلی به مراتب کلیدیتر از لنگر انداختن ایشان در جایگاه ریاست قوة مجریه میتوانست
در کشور مطرح شود:
«مردم به دستگاه اجرائی گفتند نزاع، دعوا و
جنگ نمیخواهیم و میخواهیم دولت در تعامل با دنیا و به فکر زندگی مردم باشد.»
منبع: فارس،
16 اسفندماه 1394
ولی آنچه روحانی «تعامل با دنیا» میخواند در واقع شرح
وظائف دولت اوست که از آغاز کار نیز روشن بود.
به عبارت سادهتر، پایان دادن به بحرانسازیهای تصنعی اوباش حکومت
اسلامی که در ارتباط و هماهنگی مستقیم با سیاستهای واشنگتن و لندن به صورت فصلی
غوغا و بلوا در کشور به راه میانداختند؛ تلاش جهت زدودن «تهدیدات هستهای» ایالاتمتحد
بر علیه روسیه از طریق تعلیق «بیقیدوشرط» هر گونه فعالیت هستهای در ایران؛ و نهایت امر تلاش جهت بازگرداندن حکومت جمکران
به فضای به اصطلاح «احترامبرانگیز» روابط بینالمللی!
شاهدیم که فقط طی چند ماه پس از آغاز کار دولت روحانی، تمامی
این اهداف محقق شده! مسلماً در دستگاه دولتی که جهت احداث آزاد راه
شمال 18 سال تعلل و سستی و بیتکلیفی به خرج داده، تحقق یک
مجموعه استراتژیهای «کلان»، آنهم با
چنین سرعتی به صراحت نشاندهندة این واقعیت است که، «فرمان اصلی» از کجا و توسط چه دولتهائی صادر شده.
بله، اینهم حکایت کشیدن خطآهن سراسری ایران در زمان
میرپنج است. خطآهنی که به ادعای دربار پهلوی با افزودن یک
ریال به بهای قند و شکر، طی چند ماه به
مرحلة بهرهبرداری رسید! همانطور که شاهدیم، زمانیکه اربابان این نوع حکومتها فرمان صادر
کنند، نوکران وظائفشان را زود، تند و سریع انجام میدهند. مشکل زمانی
آغاز میشود که مثلاً راهآهن کذا را نه بر اساس منافع استراتژیک بریتانیای «کبیر»
در مرزهای جنوبی اتحادشوروی، که در راستای تأمین منافع اقتصادی ملت ایران میبایست
احداث میکردند؛ مطمئن باشیم چنین خطآهنی به سرنوشت آزادراه
شمال مبتلا میشد!
حال که با ریشههای «موفقیت برقآسای» حسن روحانی در
امور استراتژیک تا حدودی آشنا شدیم،
بپردازیم به دیگر موفقیتهای دولت «برقآسا!» یکی دیگر از موفقیتهای برقآسای روحانی همین
گربهرقصانی انتخاباتی ملایان است که روز 7 اسفندماه سالجاری برگزار شد. برخورد
روحانی با رأیگیری نمایشی در جمکران بسیار جالبتوجه و سرگرمکننده است:
«هر چه ما میخواهیم باید از صندوقآراء بخواهیم و در
نحوه رأی دادن خود نیز به داخل و خارج کشور اعلام کنیم که چه میخواهیم و چه مسیری
را میپسندیم.»
همان منبع
به عبارت دیگر،
آن زمان که احمدینژاد، که برای
ایرانیان ناشناخته بود، پس از دو دوره اصلاحات پوچ ملاممد اردکانی از
صندوقها بیرون کشیده شد، بر اساس بیانات
روحانی میباید بپذیریم که ملت ایران «به داخل و خارج اعلام کرد که چه میخواهد و
چه مسیری را میپسندد!» بله، فراموش نکنیم، در
حکومتهای دست نشانده و بیپایه و بنیان،
«حرف مفت» ویزای ورود به تمامی مناصب است. روحانی
که با یک رأیگیری نمایشی مشتی لاتولوت را تحت عنوان نمایندگان ملت به «مچلیسها»
فرستاده، اینک خرسند از «علم المعمای»
خود برای مشتی «شرححالنویس» حقوقبگیر دولت که به غلط روزنامهنگار خوانده میشوند،
برای ملت «چُسی» هم میآید. به زعم رئیس دولت چاهک جمکران، ملت
ایران با رأی خود «پسندیده»، که مثلاً تولة آخوند مطهری، فردی که
بارها و بارها جهت تحکیم حجاب اجباری و سرکوب زنان در جامعه از تریبونی که در مجلس
غصب کرده بود «سخنپرانیهای» داغ تحویل میداد، بار دیگر،
آنهم با «آراء میلیونی» به مجلس برود،
و حسن روحانی هم این چماقدار
«سفارت» را «معتدل» بخواند:
«من بسیار خوشحالم که در میان همه جناحها و همه احزاب
و گروهها عمدتاً معتدلین انتخاب شدند»
همان منبع
اتفاقاً ما هم برای ایشان بسیار خوشحالایم! روحانی بر این باور است که با توسل به واژگان «گرم
و نرم» خواهد توانست اهداف، مسیر و شیوة
عمل یک فاشیسم ضدانسانی و دستنشانده را برای مستمعین «گرم و دلپذیر» کند! بر اساس
پروسة «گرم و نرم» کردن فاشیسم، ملت میباید بپذیردکه «عمدتاً معتدلین» به مجلسهای
خبرگان و شورای ایشان رفتهاند! معتدلینی
از قماش هاشمی بهرمانی؛ یکی از مسئولان
کودتای «نظامی ـ امنیتی» و قتلعامهای
دهة 1360، و پدر دو مجرم که اولی «خون
آلوده» به ویروس ایدز به کشور وارده کرده بود،
و دیگری نیز به دلیل دریافت میلیونها
دلار رشوه راهی زندان شده. بله، حسن
روحانی در کنار ایشان، دست در دست امثال جنتی، احمد خاتمی، درینجفآبادی، قبیلة لاریجانیها، و ... از جمله همین «معتدلین» به شمار میروند
که به مجلسها رفتهاند.
حال که به «معتدل» رسیدیم، بدنیست
یادی از گذشتهها بکنیم! در کتابهای جغرافیای مدارس عهد آریامهر، که معمولاً تحت نظارت اوباش عمامهبهسر تدوین
شده بود، آبوهوای همة کشورهای «دوست» معتدلة مدیترانهای
بود! این عبارت زیبا و سرکش و «خوشایند»، آنقدر
در کتب جغرافیا تکرار شده بود که «آبوهوا» به صورت خودبهخود برای شاگرد مدرسهها
معنائی جز «معتدلة مدیترانهای» نداشت. در
همین فضای «علم و دانش» میرپنجی بود که روزی معلم جغرافیا یکی از شاگرد تنبلها
را صدا کرد پای تخته و پرسید: «آب و هوای
سیبری چه جوریه؟!» شاگرد نگونبخت تا
عبارت «آب و هوا» به گوشش خورد فوراً پاسخ داد: «معتدلة مدیترانهای!» بقیة ماجرا را هم خودتان حدس بزنید.
به استنباط ما،
حسن روحانی در سخنپرانی اخیر خود زمانیکه واژة «معتدل» را به کار میبرد
اشارهاش باید به همان «معتدلة مدیترانهای» باشد. خصوصاً
«شمال» مدیترانه که در بنادرش دهها موشکانداز و ناوشکن نیروی دریائی یانکیها
لنگر انداخته، و جای امنی است! روحانی که در رأس یک برنامة «امنیتی ـ نظامی» با دست توانای همین یانکیها به قدرت
رسیده، برای حلوفصل قصة «رقبای داخلی»
نیز همانطور که به ناوگان «معتدلة مدیترانهای» تکیه کرده و به عموسام چشمک مستانه
میزند، برای مخالفان محفلیاش هم
گردنکشی «نرم و معتدل» میکند! به عبارت دیگر
به «نرمی» میگوید، با پنبه سر همه را خواهم
برید:
«مردم در 7 اسفند پاسخ بداخلاقیها را دادند و اعلام
کردند که تهمت، افترا و شعارهای غلط نتیجة
معکوس میدهد.»
همان منبع
اگر «مردم»، به
ملت ایران ارجاع میدهد، مسلماً حسن روحانی یاوه میگوید. در کشوری که به نسبت شمار نفوس در جهان، جمعیتی
بسیار قلیل دارد، و همزمان بالاترین درصد
اعدامها را به خود اختصاص داده، منبر رفتن و داد سخن دادن از «مردم» وحشیگری
است، سخنرانی نیست. خلاصه بگوئیم،
ملت ایران در این میان حرفی نزده
که روحانی «بُل» گرفته، و آن را به حساب
خودش واریز کرده. واقعیت جز این است که روحانی به «نرمی» در گوش
خبرنویسان دولتی میخواند؛ حکومت اسلامی
روستاها، شهرهای دورافتاده و مناطق محروم
و کمجمعیت را به دست اوباش محلی،
راهزنان، قاچاقچیان و قدارهکشان
رها کرده، و جهت «ادارة» امور چند مادرشهر
که ملت را در آنها «چپانده»، تنها سلاحی که در دست دارد چوبةدار است! چنین
حکومتی بهتر است بیش از اینها برای «مردمی» که همه روزه سرکوب میکند، ژست اخلاق نگیرد. کدام
تهمت؛ کدام افترا؟! عشقبازیهای محفلی مشتی لاتولوت را با
یکدیگر افترا و تهمت نمیخوانند، لاسخشکة
بیخ دیواری سنتی حوزههاست.
در ثانی، نتیجة
این به اصطلاح «بداخلاقیها» چه شده که روحانی اینهمه «راضی» است؟ همانها که 4 دهه است، به صور مختلف در مجالس و مناصب و پستهای کلیدی
جا خوش کرده بودند، به نحو دیگری، مستقیم و غیرمستقیم و یا از طریق نوچههایشان
به همین مناصب دست یافتهاند. این جنایت سازمان یافته را فقط لات، اوباش و تودهای، خلاصه جماعات شریک این دستگاه «انتخابات» میتواند
بخواند. انسان، نام دیگری جز تداوم جنایت و سرکوب استعماری بر
این خیمهشببازی خونین نمیگذارد. اگر
کسانیکه در این به اصطلاح مجلسها «رأی» آوردهاند نمایندگان واقعی ملت ایران
هستند، و ملت در اکثریتی که اعلام میکنید
طرفدار این رژیم سیاسی است، پس چرا در هر
گذر چوبةدار به آسمان بردهاید؟ در تمام
این مملکت یک نظریة مخالف وجود خارجی ندارد، که فقط
یک نماینده به این مجلس بفرستد؟ این
مسخرهبازی را فقط احمقها انتخابات میخوانند و ... و فقط شارلاتان ها هستند که
سیاست و عقاید و مطالبات سیاسی را به عرصه پوچ باورهای دینی پیوند میزنند تا
اقلیت مذهبی را با «اقلیت سیاسی» در ترادف قرار دهند:
«قانون اساسی نیز خواسته است که در مجلس افکار و نظرات
مختلف از سوی ملت انعکاس داشته باشد و حتی گفته است که حتی مسیحیها، کلیمیها، زرتشتیها نماینده داشته باشند و طبیعی است که این
مردم خواستار آن هستند»
همان منبع
در قاموس حسن روحانی «افکار و عقاید مختلف»، به نظریات آخوندهای مختلف پیرامون احکام خلا و
نکاح و صیغه و اینحرفها محدود میشود؛
چرا که، مسائل سیاسی، عقیدتی،
نظری و ایدئولوژیک نه در مجلس «قانونگزاری» که در محافل پشتپرده با همکاری
مأموران سازمان سیا تعیین میشود. ولی باید
بپذیریم که در این حکومت ساختهوپرداختة اجنبی که کلیة ادیان و حتی مذاهب غیرشیعة
دین اسلام «ناحق» به شمار میآید؛ و
معتقدان این راهوروشهای «ناحق»، از سنی
و وهابی گرفته تا بهائی و دراویش و خصوصاً کلیمی و مسیحی و زرتشتی جملگی «نجس» هستند، دریدگی و وحشیگری آخوند چنین ایجاب کرده که ورود
چند تن از این «نجسها» را به مجلساش امری «طبیعی» تلقی کند!
در کمال تأسف در مورد سرنوشت غمانگیز اقلیتهای مذهبی
در ایران، حتی در میان طرفداران پروپاقرص
«دمکراسی» ـ هر چند این روزها از تیغکشهای میرپنجپرست تا
استالینیستهای خونخوار همگی طرفدار دمکراسی شدهاند ـ هیچکس به خود اجازة سخن گفتن نمیدهد. به طور خلاصه بگوئیم، سنت فرستادن یک نماینده از این و آن اقلیت
مذهبی به مجلس، سنت موهنی است که به دلیل
کوتهفکری برخی مشروطهطلبان باب شد.
اقلیتهای مذهبی به همان اندازه ایرانیاند که هر ایرانی دیگری. واقعیتاش را بگوئیم، این اقلیتها از امثال فلان سید و بهمان مشهدی
که عمری به اوفتادن از تخم یک عرب بیابانگرد مفتخر شدهاند، به مراتب ایرانیترند. این آخوند وحشی شیعه است که با همت آدمکشانی از
قماش امیرکبیر، ملت ایران را به فرقه و ادیان و مذاهب تقسیم
کرده. و در کمال تأسف طی یکصدوپنجاه سال گذشته، مراکز «تاریخنگاری» کشور، حتی
آندسته «مورخان» که سالیان دراز در غرب زیستهاند، پیرامون این وحشیگری و آپارتاید شیعی که ریشه
در منافع باکینگهام پالاس دارد سکوت کردهاند.
باید از حسن روحانی پرسید، از کی
تا به حال زادهشدن در یک خانوادة کلیمی و زرتشتی و مسیحی، در این مملکت معنای داشتن «افکار و نظرات
مختلف» یافته؟ دین والدین در اکثر موارد
به صورت موروثی به فرزند منتقل میشود، و
این امر را نمیتوان «تفاوت» تلقی کرد. مگر در گورستانی که آخوند برای ملت تأسیس میکند، و اعتقادات دینی فینفسه تبدیل به «تفاوت» میشود.
گورستانی که امثال حسن روحانی با «نرم سخن
گفتن» تلاش دارند سنگ قبرش را روی سینة ملت تا حد ممکن «سبک» جلوه دهند.
خلاصه بگوئیم،
در زمینة سیاسی، اجتماعی و
فرهنگی، به هیچ عنوان نمیتوان از دولت
مسخرة حسن روحانی انتظار عملکردی قابلاعتنا داشت. همین چند روز پیش بود که خبر رسید به فرمان
علی خامنهای، برگزاری کنسرت موسیقی در
دانشگاهها «حرام» اعلام شده! و از سوی
دیگر، برپائی 8 مارس ـ روز جهانی زن ـ نیز با مخالفت «مقامات» روبرو گشته! اظهارات قرونوسطائی «وزیرک» ارشاد ایندولت
نیز که تولة آخوند جنتی است، پیشتر آب پاکی بر دست مطبوعات، نشریات و کتب ریخته بود. بیخیال آزادی مطبوعات، بیخیال کتاب و مجله، همه بروید سر قبور و عین بابای وزیر ارشاد زوزه
بکشید، تا «اسلام» خدشهدار نشود. سئوال اینجاست که، اگر دولت مسخرة حسن روحانی نه در زمینة آزادیبیان
حرفی برای گفتن دارد، نه در زمینههای
سیاسی، اجتماعی و صنعتی کاری میتواند
صورت دهد، جهت توجیه موضع خود به عنوان یک
دولت «محبوب و منتخب» چه شکری باید میل کند؟
درست حدس زدید؛ «زدن چوب حراج بر سر منابع نفت و گاز!» کاری که طی سدة اخیر همة دولتهای پیاپی در این
مرزپرگهر به بهترین وجه انجام دادهاند، و حسن روحانی هم از این قافلة مزدوران لندنی جدا
نیست:
«در این مدت کوتاه 400 هزار بشکه اضافه کردیم و روز به
روز به این رقم اضافه میشود ولی برای رسیدن به جایگاه قبلی در صادرات نفت چند ماه
نیاز داریم.»
همان منبع
آفرین بر حسن فوتبال! ولی اینجا
یک سئوال مطرح میشود و آن اینکه حکومت اسلامی که اختیار تنبان رهبرش هم به دست
بانکهای آمریکائی است، به چه دلیل قصد
دارد هر چه بیشتر نفت بفروشد؟ ارز حاصل
از نفت فروشیها به حساب چه افراد، گروهها
و طبقاتی واریز خواهد شد؟ سهم ملت ایران
از این «دستودلبازی» نفتی چیست؟
بله، این حرفها دیگر بیمورد به
نظر میرسد؛ «حسنی میخواد نفت
بفروشه»؛ نفت فروختن هم میدانیم که کار خوبی است. چرا؟
چون ولادیمیر پوتین نفت میفروشد!
ولی نفت فروختن روسیه با نفت فروختن حسن روحانی خیلی تفاوت دارد؛ آمریکا جرأت نمیکند به پول نفت روسیه چپ نگاه
کند، در صورتی که پول نفت ایران از طریق
امثال بابک زنجانیها و مهدی خاوریها میافتد به دست بانکهای غرب! همانها که از رأس تا پائین حکومت اسلامی را
هزار بار با رشوه و حقحساب جارو کردهاند، و
زمانیکه کارشان به پایان میرسد، عین سعید
امامی هوس میکنند کاسة واجبی سر بکشند و بروند خدمت امامشان! یا با
امضاء وزیر اقتصاد، مثل «مهدی خاوری» میروند پهلوی اربابشان در کانادا! ولی راه دور نرویم، حسن
روحانی هنوز همة شگردهایاش را برایمان «رو» نکرده! از آن
جمله است، پرداخت «حق دلالی» به ترکیه، عضو رسمی ناتو.
این حق دلالی را حسن روحانی
«سرمایهگزاری مشترک» میخواند:
«روز گذشته نخستوزیر ترکیه که با هیأتی از بنگاههای
اقتصادی به ایران آمده بود تأکید کرد که ترکیه کاملاً برای سرمایهگذاریهای مشترک
با ایران آماده است.»
همان منبع
به این میگویند،
«گوز در بازار مسگرها!» نخستوزیر
ترکیه برای اینکارها به تهران نیامده بود؛
دروغ گفتن هم حدوحدودی دارد ولی ملا میپندارد، این یک
هم میزاناش به دست خود اوست. دولت
ترکیه با ارسال داواتاوغلو میخواهد مطمئن شود که «حق مسلم» دلالیای که آتاترکیها
و ارتش ناتو، طی 4 دهه از طریق چپاول نفت
ایران از مراودات تجاری به جیب زدهاند،
پس از فروپاشی تحریمهای اقتصادی همچنان ادامه خواهد یافت یا خیر؟ ترکیه
خوب میداند که پس از گشوده شدن مرزهای روسیه به روی ایران، دیگر فرصت حق و حساب گرفتن از ایرانیان را
نخواهد داشت. «حقحسابی» که در سال
معادل میلیاردها دلار میشود. آتاترکیها
با هزینه کردن این درآمد قصد داشتند اقتصاد وامانده و نخنمای خود را رونق
دهند، و قبول کنیم تا حدودی هم در این «مهم»
موفق شده بودند. ولی سخن گفتن از
«اقتصاد»، در تشکیلات جمکران که مرجع تقلید نهائیاش
دیوانة جنایتکاری است به نام خمینی، بیاحتیاطی
به نظر میآید! مگر هم او نبود که میگفت، «اقتصاد مال خر است؟!» و اظهارات روحانی مبنی بر «واردات فناوری به
کشور» نشان میدهد که رئیس دولت جمکران در عرصة این قماش اقتصاد واقعاً پیشتاز شده:
«ایران کشوری باثبات و مزیت فراوان است [...] با شرکتهای
خارجی البته با همان شرایطی که مشخص کردیم (مبنی بر اینکه هر شرکتی که میخواهد در
ایران فعالیت کند باید به گونهای باشد که سرمایه و فناوری به کشور بیاورد و بخشی
از محصول را هم صادر کند [میتوانیم همکاری داشته باشیم]».
همان منبع
بله، اگر حسن
فوتبال در زمینة نفتی به قول معروف «کوناش را جا کون ولادیمیر پوتین گذاشته»، در زمینة بومی کردن فناوریها هم فلاناش را با
فلان چینکمونیست اندازه میگیرد. گویا
فراموش کرده که چین، عضو دائم شورای
امنیت سازمان ملل، دارای بمب اتم و بیش از
یکصد میلیون افسر، سرباز و نیروهای شبهنظامی
است! خلاصه اگر ارتش چین بشاشد، واشنگتن
و لندن را سیل میبرد. البته بیالتفاتی
نکنیم؛ شاش پاسدار را هم نباید دستکم گرفت! قدما میگفتند، «فلانی تف سر بالا انداخته!» ولی
امروز باید گفت، پاسدارها شاشان سر بالا
میرود! و به مصداق «تو خود حدیث مفصل
بخوان از این مجمل» نتیجة کارشان را هم حدس بزنید!
ما هم به حسن فوتبال میگوئیم، فرض
محال، محال نیست؛ فرض میکنیم تمامی برنامههای شما درست باشد
و قابلاجراء. ولی برای یک حکومت قرونوسطائی اجرائی کردن این
برنامهها غیرممکن است. خلاصه،
اگر میخواهید، هم مثل روسیه تبدیل بشوید به نفت فروش رسمی در
سطح جهان، و هم عین چینیها تکنولوژیهای جهان را در در
درون مرزها بومی کنید، با حلیتالمتقین و
نهج البلاغه و زیارتنامه و ... این بساط عملی نمیشود. حکومتی که کنسرت و موسیقی را حرام اعلام میکند،
و
روابط اجتماعی را به دوران جاهلیت عرب سوسمارخور «ارتقاء درجه» میدهد، نه میتواند
مثل روسیه نفت بفروشد، و نه خواهد توانست
مثل میمون ادای مائوئیسم چینی را در بیاورد.
آریامهر میخواست ژاپندوم شود؛ فرزند دلبندشان به کره شدن هم رضایت داده! ولی حسن روحانی اشتهایاش صاف است. هم میخواهد
روسیه نفتی باشد، هم چین صنعتی! اینهمه بیآنکه در نظر آورد تنها تولیدات حکومت
اسلامی به توضیحالمسائل و آداب تخلی و تعددزوجات و پدوفیلی محدود میشود. در نتیجه به استنباط ما، و به مصداق «خیرالامور اوسطها» جمکران ممکن
است تحت ولایت علی خامنهای، و هدایتهای داهیانة حسن روحانی به مرتبة «ژاپچوسیه»
ارتقاء یابد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر