۱۲/۲۲/۱۳۹۴

موشک، محسن، مستغلات!




مواضع‌ دولت حسن روحانی در مورد مسائل کشور،  خصوصاً آنجا که به ارتباط با تشکل‌های فاشیست داخلی،  و قدرت‌های بزرگ جهانی مربوط می‌شود،  به تدریج از هالة ابهام بیرون می‌‌اوفتد.   روحانی که با شعار «تدبیر و اعتدال» پای پیش گذارد،   در داخل به شیوة معمول اصلاح‌طلبان روی آورده و با بحران‌سازی‌ پیرامون مهره‌های سوختة حکومت اسلامی،  خصوصاً محمد خاتمی تلاش دارد زمینة‌ لشکرکشی خیابانی فراهم آورده،‌  فضای اجتماعی را توسط عوامل و اوباش حکومتی اشغال کند.   در عرصة ارتباط با خارج از مرزها نیز،  دست سپاه پاسداران را باز گذارده،   تا در هماهنگی با سازمان ناتو،  در مواقع مقتضی دست به رزمایش‌های موشکی رسانه‌ای بزند و به بوق‌های تبلیغاتی آتلانتیست امکان دهد تا از حکومت دست‌نشاندة آمریکا در ایران تصویر «ضدآمریکائی» و «خطرناک» ارائه دهند!  و همزمان با این فضاسازی‌های «نظامی»،   اوباش جمکران را در لندن،  سیدنی و ... با قول‌وقرارهای دهان‌پرکن،   جهت زدن چوب حراج بر چاه‌های نفت کشور،  و سیراب کردن اشتهای سیری‌ناپذیر سرمایه‌داری انگلستان به میدان آورده.   امروز آنچه در ایران می‌گذرد، خارج از ارتباط با تحولات منطقه،  فی‌نفسه بسیار پیچیده و بغرنج است.   در نتیجه وبلاگ امروز را به مسائلی که توسط دولت جدید حکومت اسلامی پای به منصة ظهور گذارده محدود می‌کنیم.   نخست نگاهی بیاندازیم به معرکه‌گیری حسن روحانی در میدان امیرچخماق یزد.   رئیس‌جمهور بیت‌رهبری با این بساط «فرمان» درگیری‌های اجتماعی را صادر کرد!

در اینکه اصولاً حسن روحانی به چه دلیل در یکی از اولین جابجائی‌های داخلی پس از بساط 7 اسفندماه شهر یزد را انتخاب کرده،   به کنکاش و جستجوی چندانی نیاز نیست.   خصوصاً که در این سفر ملوکانه،  به دلائل عنوان نشده،   محمدرضا عارف،  هم‌شهری یزدی‌ها،  و نمایندة اول شهر تهران همراه ریاست‌جمهوری بوده‌اند!   باید پرسید،   اگر عارف اینهمه یزد را دوست دارد،  چرا از این شهر نامزد نشده،   و اگر نمایندة مردم تهران است در یزد چکار می‌کند؟   مگر تهرانی‌ها مشکلی ندارند که ایشان به عنوان «نمایندة اول مردم» به رتق‌وفتق آن مشغول شوند؟ 

بله،  در تحلیل این لشکرکشی ملائی به یزد،  یادآور شویم که محمد خاتمی نیز در مقام یک اردکانی تا حدودی «بچه محل» به شمار می‌رود.   حال این سئوال مطرح می‌شود که روحانی به چه دلیل می‌کوشد محمد خاتمی را که در حکومت اسلامی پست و مقامی ندارد،  و از عرصة تصمیم‌گیری‌ها و مسئولیت‌ها «غایب» است،  به عنوان مهرة مهم به میدان سیاست کشور پرتاب کند؟   چرا این مهرة سوختة رژیم ملائی،  با آن سابقة درخشان سانسور و سرکوب،  به ویژه از جایگاه سرپرست کیهان و وزیر ارشاد،   ‌اینک که کنار گود مسئولیت‌هاست، می‌باید توسط رئیس قوه مجریه رسماً به یک «شخصیت کلیدی» تبدیل شود؟  اینهمه با سوءاستفاده از احساسات «بومی» ساکنان منطقه و دخالت بی‌جای نمایندة مردم تهران در شهر یزد،  و با توسل به لات و‌ اوباشی که گاه پوستر خاتمی را هوا می‌کنند،   و گاه همان پوستر را پاره پاره کرده،  برای وی خط‌ونشان می‌کشند!  خلاصه همان حکایت «یا مرگ،‌ یا مصدق شده.»   و دیدیم در میانة‌ این میدان خشونت،  «مرگ» شامل حال ملت ایران شد؛   هم لات‌ها حال‌شان خوب بود،  و هم مصدق که دیگر پیروپاتال شده بود و موش از «ئون‌اش» بلغور می‌کشید،   توانست پس از عمری پدرسوختگی و لات‌بازی و مزدوری بیگانه،  تبدیل شود به «قهرمان ملی!»  برای محمد خاتمی هم چنین جایگاهی پیش‌بینی شده! 

دلیل نیز روشن است.  علی خامنه‌ای بی‌اعتبار‌تر از همیشه و مردنی است،   و به احتمال زیاد می‌باید تا چند صباح دیگر جای خود را به دیگری بسپارد.   در نتیجه،   لاشة محمد خاتمی،  یکی از بی‌سوادترین،  خودفروخته‌ترین و شقی‌ترین عوامل انگلستان در ایران،  که طی چهار دهه تکیه بر مناصب دولتی،   جز وراجی و بحران‌سازی و سرکوب کاری نکرده و سنگی روی سنگ نگذاشته،   می‌باید جهت احراز مقام شامخ «ولایت‌فقیه» آماده شود.   به همین دلیل نیز شاهدیم که «والاگهر» خاتمی در هیچیک از انتخاباتی که لات‌ها ترتیب دادند نامزد نشد.  به عبارت دیگر،  ایشان از طرف «استبلیشمنت» استعماری مقام‌شان بالاتر از نمایندگی مجلس و خبرگان است!  خاتمی «نامزد» نمی‌شود،   چرا که پیشتر خطبة «عقد» ایشان را سفارت انگلستان «خوانده.»   به همین دلیل نیز شاهد بودیم،  به سفارش برخی «محافل»،  حسن روحانی رئیس این «ضد‌جمهور»،   طی عملیات مسخره و در تقابل با اصل تفکیک قوا،  با «آراء مردم»،  از مجلس خبرگان رهبری هم سر درآورد!   در واقع روحانی جهت پهن کردن فرش قرمز جلوپای «سِر» ملا ممد خاتمی،   از قوة مجریه میانبر زده و راهی خبرگان شده.    

برنامة اصلی «سِر» ممداردکانی،  پیشخدمت سفارت انگلستان را در کشورمان پیشتر در این وبلاگ بارها مرور کرده‌ایم.   خاتمی به دفعات رسماً  اعلام کرده که با دمکراسی مخالف است،   و اینکه اسلام نمی‌تواند با دمکراسی هماهنگی داشته باشد.   ولی علیرغم این موضع‌گیری‌های فاشیستی،  اوباش طرفدار سر ممد،  در مقالاتی که قلمی می‌کنند،   از او تصویر حامی «آزادی و دمکراسی» ارائه می‌دهند!   به هر تقدیر،  سر ممد همانطور که طی 8 سال ریاست‌ جمهوری‌شان نشان دادند،  اصولاً «برنامه‌ای» جز آشوب و سرکوب ندارند.  وظیفة‌ خاتمی بحران‌سازی در مرزهای جنوبی روسیه،   و میدان دادن به عوامل آشوب‌ساز انگلستان و آمریکا در داخل ـ  نهضت‌عاظادی،  جبهة ملی،  فدائیان اسلام،  و ... ـ  خلاصه می‌شود؛   اینهمه جهت کسب رضایت خاطر اربابان‌ا‌ش در لندن.   همان‌ها که طی مراسم «ویژه»،   شمشیر الیزابت دوم را بر شانه وی گذاردند،  و تصاویر این مراسم استعماری و مهوع را برای هالو‌ها تحت عنوان «اعطای دکترای افتخاری فلسفه» منتشر هم کردند!      

بی دلیل نیست که همزمان با تأکید آخوند علم‌الهدی،   پدر کشتزار آخوند رئیسی بر «عشق ولایت» به عنوان راهبرد استراتژیک حکومت،  شبکة توجیهی سپاه پاسداران در فارس‌نیوز هم دست به کار شده و از زبان شیوا و نغز و به ویژه پرمغز «دکتر» ژنرال محسن رضائی زمینة درگیری بر سر «ولایت» را فراهم آورده.  بله،   علم‌الهدی که از بوی چلوکباب دولتی مست شده،   در سخنانی سرشار از دستمال ابریشمی علی خامنه‌ای را بجای امام اول شیعی‌مسلکان نشانده:   

«آیت‌الله علم‌الهدی تأکید کرد:  مسئله عشق به رهبری یکی از اصول راهبردی نظام مقدس اسلامی ما است،   چراکه وقتی پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم امام علی (ع) را ...»
منبع:  فارس‌نیوز،  11 مارس 2016

خلاصه عشاق ولایت و رهبری از هم اکنون پشت در دکان «جنگ» ولایت صف کشیده‌اند!   و دست در دست اینان جناب سرلشکر «دکتر» محسن رضائی نیز در یک مطلب «فوق‌فلسفی» به طور خلاصه و خیلی «علمی» تعاریفی از دمکراسی و جمهور ارائه داده‌اند،   و «لُب» کلام ایشان این است که احدی نباید فکر کند،   جمهوری اسلامی را می‌توان با معیارهای «دمکراسی» به نقد کشید!   چرا که،   این حکومت اگر چه جمهوری است،  ولی دمکراسی نیست!   خدمت متفکر بزرگ جمکران بگوئیم،   وقتی به گروه‌هائی در مملکت با چماق و سرنیزه دکترا می‌دهند،  این «کج‌فهمی‌ها» هم ایجاد می‌شود!   سرکار خودتان را برای تفهیم این مسائل پیش‌پاافتاده به ما بی‌سوادها نگران و مشوش نکنید!   بالاخره ما احمق‌ها هم روزی به عظمت آرمان‌های بلند شما و امام‌جان‌تان پی‌ خواهیم برد!   البته نه در این دنیای مادی و خاکی و پست و این‌حرف‌ها.   با این وجود،   جهت اطلاع سردار «دکتر» بگوئیم،  بسیاری از ایرانیان از همان آغاز کار می‌دانستند که حکومت خردرچمن ملایان،  با حرمسرا و حوری و غلمان،‌  دمکراسی نخواهد بود.  و شاید مطلب عمیق و سرنوشت‌ساز «دکتر» محسن‌آقا جهت توجیه خوش‌خیال‌ها و هالوهائی «مدادی» شده باشد که 37 سال است وق‌وق‌کنان به دنبال این «محشرخر» راه اوفتاده،‌   «آزادی، آزادی» می‌خوانند!   از جناب «دکتر» چه پنهان،   امروز اکثر این بدبخت‌ها هم دوزاری‌شان اوفتاده و فهمیده‌اند که از این «گنداب» جز لات و آخوند برنخیزد،‌   و خلاصه «دیگ گه را هر چه بیشتر هم بزنند،   بوی گندش بیشتر می‌شود.»   ولی خوب سلایق متفاوت است بعضی‌ها «اینجوری‌شو» بیشتر دوست دارند،   و تیمسار سرلشکر دکتر محسن رضائی هم ممکن است آش‌شان را داغ و داغ دوست داشته باشند.   به همین دلیل تدریس و توضیح تفاوت‌های «جمهور و دمکراسی» را از مردم آمریکا شروع کرده‌اند.   باید اذعان کنیم که ما از درک و فهم عمیق ایشان از دمکراسی مبهوت شدیم،   و از شما چه پنهان به اینهمه هوش و فراست و علم و دانش حسودی‌‌مان هم شد:         

«[...] بسیاری از مردم و گروه‌هائی از تحصیل‌کردگان جوامع امروز حتی در جامعه آمریکا چنین تصور می‌کنند که جمهوری و دموکراسی یکی هستند! [...] در دموکراسی حکومت اکثریت به نحوی است که خودشان قانون هستند [...] در حکومت‌های دموکراسی اگر شما زمینی داشته باشید و نخواهید آن را بفروشید [اگر] دوازده نفر بیاید و بگوید ما برای فروش زمین شما رأی می‌گیریم [...] ناچار می‌شوید علی‌رغم میل‌تان زمین خود را بفروشید![...]»
منبع:  فارس‌نیوز،  20 اسفندماه 1394

بله،  می‌بینیم که جناب «دکتر» پس از 4 دهه پاسداری از انقلاب در زمینة معاملات مستغلات شناخت بسیار عمیقی پیدا کرده‌اند!   ولی متأسفانه غرقه در بحر بی‌کران علم و دانش خود دمکراسی را کمی با خرتوخر صدراسلام و صحرای کربلا اشتباه گرفته‌اند.   البته از آنجا که هدف از نگارش مطلب امروز بررسی پرت‌وپلاگوئی‌های امثال محسن رضائی نیست،   مسئله را در هم‌اینجا «درز» می‌گیریم؛   فقط یادآور شویم که توپ «چرندبافی» جهت تحریف دمکراسی را دست‌ها و محافلی با اهداف مشخص به میانة میدان سیاست داخلی پرتاب کرده‌اند.   و همانطور که بالاتر نیز گفتیم هدف از این «بازی استعماری»،  به انزوا کشاندن جنبش‌های لائیک و دمکرات در کشور است.   طی روزهای آتی مسلماً حسن روحانی،  محمد خاتمی و ابواب‌جمعی حزب‌توده،   پای به این میدان استعماری می‌گذارند و سعی خواهند کرد،  هم فضای اجتماعی را با اراجیف خود اشباع کنند،   و هم مطالبات دمکراتیک ملت را به یک به یک به حاشیه برانند.  

ولی اگر دولت روحانی در فضای سیاست داخلی تلاش دارد اوباش حزب‌اللهی و اصلاح‌طلب را جهت به حاشیه راندن مطالبات واقعی ملت ایران،  و منزوی کردن جریانات لائیک در برابر یکدیگر بنشاند و فضای اجتماعی را به نفع تروریسم اسلام سیاسی متشنج و  اشباع نماید،   مسائل مبتلا به سیاست ایران به مراتب از این‌ها پیچیده‌تر است.  ریختن ریق‌رحمت به حلقوم علی خامنه‌ای،   که دیگر ردای مسخرة «ولی‌فقیه» بر قامت‌اش «برازندگی» ندارد،  و انداختن این ردا بر اندام یکی دیگر از نوکران استعمار نیز نمی‌تواند مشکل استراتژیکی را که حکومت اسلامی در آن گرفتار آمده حل کند.   سرگرم کردن خلق‌الله با فرمایشات «ولی‌فقیه» جدید،  و چاپیدن نفت و گاز و فرستادن آن به خدمت اربابان‌ فقط می‌تواند چند صباحی بعضی‌ها را سرگرم نماید.  هر چند شاهدیم که برنامة چپاول نفت تحت عنوان «همکاری با شرکت‌های غربی» از سوی دولت روحانی به صورت جدی دنبال می‌شود،   و پرواضح است که نقش شرکت‌های «ارباب» ـ  بخوانید شرکت‌های انگلیسی ـ  در این میانه از دیگران «برجسته‌تر» نیز بشود!   ولی تا اینجای کار برای ما ایرانیان امری «عادی» است؛  چرا که در دوران پهلوی‌ها نیز دقیقاً همین بساط بپا شده بود؛   لات‌پروری در داخل،  همان لات‌ها که «انقلاب اسلامی» به راه انداختند،   و باج‌دهی در خارج جهت حفظ سیطرة دولت‌مردان مفلوک و دستمال ابریشمین به دست.     

با این وجود،  اگر حسن روحانی نمی‌فهمد کجا پای گذاشته،  اربابان وی در لندن و واشنگتن خیلی خوب می‌‌دانند که این ملای «مکتب ندیده» کجا ایستاده.   به همین جهت دست سپاه پاسداران را نیز جهت «موشک‌بازی» باز گذارده‌اند،  چرا که،  در دوران جدید نمی‌توان همچون گذشته‌ها سیاست را در قوالب تک‌بعدی و یکجانبة «هلو برو تو گلو» برنامه‌ریزی کرد.   خارج از تحولات استراتژیک که در آسیای شمال شرقی ـ  کره شمالی ـ  در شرف تکوین است،  و نهایت امر در ماه‌های آتی به نوعی شاخ‌توشاخ «مسکو ـ  واشنگتن» جهت کنترل اقیانوس آرام منجر خواهد شد،‌   «موشک‌بازی» ملایان به دلائل مختلف از آن نوع تفریحات است که آتلانتیست‌ها خیلی دوست دارند. 

اگر دقت کنیم،  زمانیکه سپاه پاسداران ادعا می‌کند فلان و بهمان موشک را با برد «مشخص» آزمایش کرده،   سریعاً بوق‌های آتلانتیست با مجموعه‌ای تبلیغات ضدایرانی فضای بین‌المللی را اشباع می‌کنند.    احدی هم کاری ندارد که این موشک‌ها واقعی است یا مجازی!  به عبارت بهتر،  مطمئن‌ترین راه جهت فروهشتن ملت ایران و فراهم آوردن زمینة سرکوب ایرانیان در روابط بین‌المللی چیزی نیست جز میدان دادن به «بازی موشک!»  همان بازی‌ای که سپاه پاسداران در میعادهای مشخص به صورت «رسمی» آ‌غاز می‌کند!  بازی موشک سریعاً به «نگرانی‌های» پایتخت‌های غربی دامن می‌زند؛  مواضع ضدایرانی دولت اسرائیل را تقویت می‌کند؛  به مخالفان توافق‌های هسته‌ای در آ‌مریکا امکان می‌دهد تا «بازگشت» ایران به مراودات بین‌المللی را خطرناک توصیف کنند؛  همسایگان عرب ایران را متوحش می‌کند که این موشک‌ها تهدیدی برای تجارت نفت و امنیت خلیج‌فارس است؛  و ... ولی جالب اینکه،  مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین همسایة ایران،  یعنی روسیه به هیچ عنوان از این موشک‌ها «نگران» نیست!  حال این سئوال مطرح می‌شود که این چه نوع موشکی است که فقط لندن و پاریس،   اسرائیل و عربستان و چاه‌های نفت را تهدید می‌کند،  ولی آنکارا،   اسلام‌آباد،  و خصوصاً‌ مسکو از این موشک هیچ هراسی به دل ندارند؟ 

بله،  واقعیت امر این است که این موشک‌ها اصولاً وجود خارجی ندارد.   هر گاه معادلات سیاسی غرب  ایجاب کند که ملت ایران تحت فشار مضاعف قرار گیرد،  آناً یکی از این «موشک‌های» مجازی از سوی سپاه پاسداران مورد آزمایش قرار می‌گیرد!  و آناً مفسران کارکشته،   نتایج هولناک جنگی و امنیتی این موشک‌های «پدرسوخته» را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهند.   بله،  درست حدس زدید؛   حکایت دوران آریامهر است!  حکایت آن زمان که جمشید آموزگار در گیراگیر بحران نفتی 1973 تبدیل شده بود به «عقاب اوپک» و تمامی بحران نفتی به گردن محمدرضا پهلوی اوفتاده بود!   جالب اینکه،   شاه هم مثل سپاه پاسداران حسابی باد در غبغب می‌انداخت و از این «مأموریت» استقبال می‌کرد.   هر چند نه آن روزها «عقاب اوپک» در قیمت‌سازی نفت نقشی داشت،   و نه امروز سپاه پاسداران اصولاً موشکی دارد که بخواهد با آن جهان را «تهدید» کند.   ولی بوق‌های استعمار با واقعیت کاری ندارند،   مطالبات‌شان را به عنوان «خبر موثق» پخش می‌کنند:     

«ناظران سیاسی می‌گویند آزمایش موشکی روزهای اخیر سپاه پاسداران،  آنهم با نمایش‌های تحریک‌آمیزی چون نوشتن شعار "نابودی اسرائیل" بر روی آن‌ها،  اهداف سیاسی دارد و نوعی "دهن‌کجی به نتایج انتخابات هفتم اسفند و انتقام‌گیری از رأی‌دهندگان ایرانی است".»
منبع:  صدای آلمان،   9 مارس 2016

انتشار این خزعبلات توسط صدای آلمان به صراحت نشان می‌دهد که نظام تبلیغاتی غرب چگونه همزمان در داخل،   از طریق ادعاهای مضحک سپاه پاسداران،    و در خارج،   با توسل به صحنه‌آرائی‌های تبلیغاتی،   اهداف استعماری را به «ارزش» می‌گذارد و عملاً آتش‌بیار معرکه‌ای می‌شود که به خیال خود با کمک روحانی،  خاتمی و لات‌های بیت‌رهبری در کشور به راه خواهد انداخت.   ولی اگر بالاتر گفتیم که حسن روحانی هالوتر از آن است که بداند پای کجا گذارده،   بالاجبار باید اضافه کنیم که،  غربی‌ها هم که در رسانه‌های‌شان   برای سپاه هر از گاه «موشک» هوا می‌کنند،‌   آنقدرها «هوشیارانه‌» پای به این میدان نگذارده‌اند.   چرا که طعم تلخ این موشک‌بازی را یک‌بار در لبنان و طی جنگ 33 روزه چشیده‌اند،‌   هر چند ظاهراً‌ هنوز نفهمیده‌اند که این روز و روزگار «شتر را در خاورمیانه کجا می‌خوابانند.»

همانطور که پیش‌تر نیز بارها گفته‌ایم،   غرب به دنبال «راه خروج» برای فرار از اجرای مفاد توافق‌نامة هسته‌ای است.   این توافقنامه بر خلاف منافع غرب تنظیم شده،   و پایتخت‌های غربی همچون نوکران جمکرانی‌شان به هیچ عنوان از آن راضی نیستند.   هر بار تحولاتی در ایالات‌متحد ـ   انتخابات،  بحران‌های پارلمانی،  مسائل اجتماعی،  اقتصادی و ... ـ  زمینة مناسب جهت به زیر سئوال بردن تمامی و یا قسمتی از توافقات هسته‌ای را فراهم می‌آورد،   آناً سپاه پاسداران برای ارباب دمی جنبانده،   «موشک» هوا می‌کند!   و این موشک‌ وسیله‌ای می‌شود جهت به ارزش گذاردن گفتمان‌ «ضدتوافقنامه» در نظام رسانه‌ای،  و حتی اعلام مواضع استراتژیک از سوی دولت‌های استعمارگر:
  
«آزمایش موشک‌های بالستیک سپاه در نقاط مختلف ایران واکنش آمریکا و فرانسه را برانگیخت.   ایندو کشور می‌گویند،   در صورتی که خبر آزمایش موشک‌های قادر به حمل کلاهک هسته‌ای تأیید شود،  شورای امنیت باید در این باره تصمیم بگیرد.»
همان منبع

ولی شاید جهت روشن‌تر شدن بی‌پایه و اساس بودن تلاش‌های غرب باشد که نهایت امر سایت فارسی «سپوتنیک» آب پاکی روی دست غربی‌ها ریخته.   مطلب سپوتنیک به حضرات حالی می‌کند که بی‌دلیل جیغ‌وویغ به راه انداخته‌اند،   و از سردار محسن رضائی و خاتمی و خامنه‌ای گرفته،  تا سیاستمداران به اصطلاح کارکشتة غربی،  جملگی بهتر است جهت خروج از بحرانی که توافق هسته‌ای برای‌شان به ارمغان آورده راه دیگری جز جنگ‌سازی و بحران‌آفرینی در مرزهای روسیه،  و یا «دبه» ‌درآوردن در توافقات هسته‌ای بیابند.   در این مقالة‌ بسیار مفصل که متأسفانه امکان بررسی تمامی زوایای آن وجود ندارد،‌   سپوتنیک بادبان‌های «موشکی» جمکران را که شبکة خبرسازی غرب در آن‌ها فوت می‌کند،  به هیچ عنوان به زیر سئوال نمی‌برد.  کاملاً برعکس!  با ظرافت،   با همان ابزار فرضی که غربی‌ها در دست ملایان گذارده‌اند ـ   یعنی با همان موشک‌های مجازی ـ  توی سر خودشان می‌زند.   در گام نخست نویسندة مقاله با تأکید بر اینکه ایران در محاصرة «دشمنان» قسم‌خورده‌ای که آن‌ها را دشمنان تاریخی ملت ایران می‌خواند،  قرار گرفته: 

«[...] تاریخ ثابت کرده که هر زمان که همسایگان ایران کوچک‌ترین ضعف دفاعی را از ایران مشاهده کنند بلافاصله به ایران حمله می‌کنند [...] همه اسناد فاش شده مبنی بر تقاضای ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان از ایالات متحده مبنی بر بمباران ایران را مشاهده کرده‌اند [...] جنگنده‌های اسرائیلی در چندین نوبت در آذربایجان و ترکیه مستقر شدند تا آماده حمله به ایران باشند [...]»
منبع: سپونتیک،  10 مارس 2016

پس از این نتیجه‌گیری تاریخی،   نویسندة مقاله سریعاً به این اصل اساسی اشاره می‌کندکه به همین «دلائل» ملت ایران جهت حفظ خود مجبور است همیشه به بهترین وجه مسلح بوده،   در برابر حملات این «همسایگان متجاوز» از خود دفاع کند.  نتیجتاً،  قدرت‌نمائی موشکی سپاه پاسداران می‌باید پاسخی تلقی شود به این تجاوزات «تاریخی و واقعی!»   با این وجود،   اگر نویسندة مقالة سپوتنیک در نشان دادن «تخاصمات» منطقه‌ای همسایگان،   شرایط تاریخی را بخوبی در مورد ایران تدوین کرده،  این واقعیت را نادیده می‌گیرد که عملاً تمامی ملت‌های جهان در ارتباط با همسایگان‌شان در همین «شرایط» زندگی کرده و می‌کنند،   و دلیلی ندارد که فقط ایران را در چنین «تهدید» تهاجمی از سوی همسایگان‌اش ببینیم.  در ثانی،  مقالة جدی و بلند سپوتنیک به هیچ عنوان «ثابت» نمی‌کند که چنین موشک‌هائی اصولاً در اختیار سپاه پاسداران قرار دارد!   بخش جالب مقاله جائی است که «سپوتنیک»،   شمه‌ای از آنچه حملة موشکی سپاه پاسداران می‌تواند در کشورهای منطقه به بار آورد ارائه می‌دهد:

«[...] ایرانی‌ها برای رویاروئی آماده هستند.  و اگر [دشمنان منطقه‌ای] بخواهند قمار کنند ممکن است به یکباره با نابودی کل زیرساخت‌های خود مواجه شوند.  [...] ایرانی‌ها بیش از یکصد هزار موشک در لبنان مستقر کرده‌اند [...] یکصد برابر آن را در ایران آماده دارند [...] ظرف چند ثانیه [...] تأسیسات اسرائیل و عربستان و همپیمانان‌شان را نابود [می‌کنند]»
همان منبع

آنان که با ادبیات جنگ آشنائی‌ دارند بخوبی می‌دانند که «پیام» سپوتنیک چیست.    مسلماً اگر مسئولان فعلی دولت دست‌نشاندة ولی‌فقیه حملة موشکی به اسرائیل و عربستان را حتی به خواب هم ببینند،   از وحشت تنبان‌شان را خیس خواهند کرد؛   این حکومت دست‌نشانده در شرایطی نیست که از این غلط‌ها بکند.    ولی انتشار مطلب سپوتنیک به اربابان همین حکومت «شب‌شاش» تفهیم می‌کند که اگر به دلیل رزمایش‌های خررنگ‌کن مشتی آخوند و هیاهوی حسن فوتبال در میدان میرچخماق یزد،   چنین پنداشته‌اند که دوباره می‌توان بساط لات‌بازی خاتمی را علم کرده و در ایران نیز یکی از آن بهارهای عربی به راه بیاندازند خیلی کور خوانده‌اند.   به عبارت دیگر،  در شرایطی که روسیه تأئید می‌کند «ایران» از قدرتی برخوردار است که در عرض چند دقیقه می‌تواند با هزاران موشک زیرساخت‌های آمریکائی در زمین و دریا را در منطقة خاورمیانه نابود کند؛   به این معناست که فرماندهی چنین عملیاتی را مسکو برعهده خواهد گرفت.  پس چه بهتر که غربی‌ها بچه‌های خوبی باشند،  و لات‌بازی یانکی‌ها را در ایران هر چه زودتر به «پایان» رسانده،   دست از زمینه‌سازی داخلی و خارجی جهت آشوب‌آفرینی بردارند.

همانطور که بالاتر نیز گفتیم،   شرایط استراتژیک ایران از پایه و اساس تغییر کرده،  و حضور فعال روسیه در معادلات جنوب آسیا سیاست‌های سنتی محفل «شیخ‌وشاه» را ویران نموده.   با این وجود،   شاهدیم که حکومت مافنگی «ولی‌فقیه» عین کبک سر در برف فرو برده و می‌خواهد از طریق لاس‌ زدن با نامزدهای انتخاباتی آمریکا،  و احیاناً نشان دادن در باغ سبز به دیوید کامرون که عملاً در انگلستان به فلاکت اوفتاده،   همان بازی گروگان‌گیری و «کارتر ـ ریگان» را تکرار کرده،   برای استبداد دینی شیعی‌ها چند سالی «زمان» بخرد.   به استنباط ما مسیر نخ‌نمای هیجان‌سازی‌های خیابانی که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57،   تنها راه حکومت اسلامی جهت حفظ موجودیت‌اش تلقی ‌شد،   امروز دیگر مسدود است.   و این شانسی است بزرگ برای جنبش‌های انسان‌محور و طرفداران واقعی «آزادی بیان»؛    باشد که از این فرصت طلائی به بهترین وجه برای دستیابی به دمکراسی استفاده کنند.   شاید بتوانند به دکتر سردار رضائی نیز که معامله مستغلات را با دمکراسی اشتباه گرفته بفهمانند که برابری حقوق انسانی و رعایت «حقوق مخالف»،  و خصوصاً مخالفت با «استبداد اکثریت»،  یکی از اساسی‌ترین اصول دمکراسی است.             


   
    


هیچ نظری موجود نیست: