۲/۰۳/۱۳۹۴

تیپ و تیپا!




مصاحبه‌های اخیر بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه‌ و سرگئی لاورف،  وزیر امور خارجة روسیه از بسیاری مسائل پنهان ‌پرده برداشت.   مسائلی که معمولاً در رسانه‌های وابسته به سازمان‌های اطلاعاتی غرب از آن‌ها سخنی به میان نمی‌آید.  با این وجود،  جهت دستیابی به عمق این مسائل «پنهان» نه صرفاً متن این دو مصاحبه‌،   که معنا و پیام‌های‌شان را می‌باید مورد بررسی قرار داد.  پس در وبلاگ امروز می‌پردازیم به مسائلی که در ایندو مصاحبه مطرح شده و طبق معمول،  به صورت «اتفاقی» از چشم تیزبین تحلیل‌گران و مفسران به دور مانده!

در راستای این تحلیل‌ها،  نخست با تکیه بر اظهارات بشار اسد،  به بررسی نقش «پنهان» حکومت اسلامی جمکران در مسائل سوریه و عراق می‌پردازیم.  سپس با در نظر گرفتن اظهارات لاورف،   نگاهی خواهیم داشت به روابط حکومت اسلامی با روسیه.  پس ابتدا برویم به سراغ مصاحبة «پوژاداس» با بشار اسد. 

یادآور شویم،   مصاحبه با بشار اسد توسط تلویزیون رسمی و دولتی فرانسه ( کانال 2) صورت گرفته.   این کانال «رسمی» به همان دولتی تعلق دارد که تا چند ماه پیش خواستار سقوط بشار اسد و به قدرت رسیدن اوباشی بود که آنان را نمایندگان منحصربه‌فرد ملت سوریه می‌خواند،‌   و به عنوان «اسلامگرایان معتدل» به خورد خلق‌الله می‌داد.   در نتیجه،   اعزام «پوژاداس»،   ستارة خبرسازی شبکة دولتی فرانسه به کاخ ریاست جمهوری سوریه نشان از تحولاتی دارد که مسلماً نمی‌تواند فروپاشی دولت بعث سوریه را نوید دهد.   به عبارت دیگر،  دولت فرانسه در برنامه‌های سوری خود شکست خورده و تلاش دارد جهت خروج از بن‌بست «باخت،  باخت» مفری بیابد.   باری،   بشار اسد در این مصاحبه اطلاعات باارزشی در مورد نقش ایران ارائه کرده،   که در سایت‌های فارسی‌زبان به شیوة معمول به ماستمالی و «کی بود؟  کی بود؟» گذشته.  به طور مثال،  بشار اسد می‌گوید:

«ما حزب‌الله را دعوت کردیم،  اما ایران را نه؛   هیچ نیروی ایرانی در سوریه حضور ندارد و آن‌ها سربازی نفرستاده‌اند.»
منبع: فارس،  اول اردیبهشت‌ماه 1394

اکثر سایت‌های دولتی و نیمه‌دولتی جمکران،‌  به عنوان «سند» عدم دخالت حکومت اسلامی در بحران سوریه،  در کمال حماقت و با اهن‌وتلپ فراوان این اظهارات را بازتاب داده‌اند،  بدون اینکه بپرسند،  اگر رئیس دولت سوریه حضور نیروی نظامی وابسته به تهران را در کشور خود نفی می‌کند،  با شواهدی که حضور نیروهای نظامی وابسته به حکومت اسلامی را در سوریه به اثبات می‌رساند چه می‌توان کرد؟   در واقع  بشار اسد به زبان بی‌زبانی می‌گوید،  «اگر این حضرات در سوریه هستند به درخواست ما نیامده‌اند،  دیگران اینان را فرستاده‌اند!»   سئوال را روشن‌تر مطرح کنیم،  اگر دولت سوریه از نظامیان جمکرانی برای شرکت در درگیری‌ها دعوت نکرده،  و همزمان حضور نیروهای حکومت اسلامی در عملیات نظامی سوریه به اثبات رسیده،   پس چه کسانی این حضرات را به سوریه فرستاده‌اند؟   این «ابهامی» است که هیچیک از رسانه‌ها تلاشی جهت زدودن آن به خرج نمی‌دهد.  ولی حضور نیروهای نظامی وابسته به حکومت اسلامی در جنگ سوریه از روز هم روشن‌تر است:

«[...] پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران و پیروزی [...] روحانی [یک] گروه 4 هزار نفره،   [...] برای دفاع از منافع ملی سوریه و به نفع رژیم بشار اسد به میدان نبرد فرستاده [شده‌اند].»
منبع: صدای روسیه به نقل از روزنامة ایندیپندنت چاپ لندن،  مورخ  28 خرداد 1392

به عبارت ساده‌تر،  هیچیک از رسانه‌ها نمی‌گوید،‌  در گیرودار حضور محمد مرسی،  رئیس دولت تشکل تروریستی اخوان‌المسلمین مصر در تهران ـ 31 اوت 2012 ـ  و سخنرانی وی در  محکومیت حزب بعث سوریه و شخص بشار اسد،  و همچنین حمایت صریح او از «انقلابیون» سوری،   و سپس حضورش در بیت‌رهبری و بوسیدن و لیسیدن ریش‌وسبیل بوگندوی علی خامنه‌ای،  نیروهای نظامی جمکران در سوریه دست‌اندرکار چه «عملیاتی» بوده‌اند!   جالب اینجاست که،  در همین دیدار،   علی خامنه‌ای از اهداف مشترک انقلاب‌های «مصر و ایران» داد سخن داده بود،  و پس از کودتای ارتش مصر کم نبودند بادمجان‌دورقاب‌چینانی که «شکست» انقلاب اسلامی مصر را نتیجة غیبت ولی‌فقیه و نبود یک «رهبری آگاه» در رأس امور اینکشور معرفی کردند:

«استاندار فارس گفت:  ولی فقیه رمز ماندگاری و پایداری انقلاب اسلامی است.  اگر در مصر،  لیبی،  سوریه،   و... رهبری ولی‌فقیه وجود [می] داشت امروز شاهد این گرفتاری‌ها نبودیم.»
منبع:  مهرنیوز، مورخ 12 بهمن ۱۳۹۳   

به صراحت می‌بینیم که الگوی مطلوب حکومت اسلامی جمکران با آنچه در کشورهای منطقه می‌گذرد بسیار متفاوت است.   ولی اگر شرایط «سیاسی ـ نظامی» در مصر و لیبی از منظر اینان «غیرقابل قبول» شده،   باید پرسید به چه دلیل یک مقام رسمی وزارت کشور حکومت اسلامی،  دولت دوست و برادر سوریه را نیز «گرفتار» معرفی کرده؟   جالب اینکه،   با در نظر گرفتن اظهارات استاندار مذکور به این نتیجه می‌رسیم که،  از منظر اینان اگر سوریه «گرفتار» شده فقط به این دلیل است که الگوی «ولایت فقیه» بر اینکشور حاکم نیست.  به عبارت ساده‌تر،  «گرفتاری» ملت سوریه به این دلیل است که حکومت اسلامی و ملاسالاری در قدرت سیاسی قرار نگرفته و حزب‌ بعث و لائیسیته از میان نرفته!   بله،   به همین ترتیب است،  که به صورت زیرجلکی و مزورانه،   عمال حکومت اسلامی جمکران سال‌هاست،   حزب بعث سوریه را مسئول شرایط نابسامان اینکشور معرفی می‌کنند،   و بر علیه ایندولت موضع‌گیری کرده،   سعی دارند چهرة جنگ‌سازان واقعی را که در واشنگتن و لندن نشسته‌اند و این وحشیگری‌ها را بر ملت سوریه تحمیل کرده‌اند،  با ترهات پراکنی «پنهان» دارند.

حال که دیدیم جنگ‌سازان،  و عمال خودفروخته‌شان با کمک چه کانال‌ها و جریاناتی شرایط غیرانسانی فعلی را بر ملت سوریه حاکم کرده‌اند،   و در رأس این جریانات،  چگونه حکومت اسلامی با وقاحت تمام ضدیت با ملت‌ها و همگامی با سیاست‌های امپریالیسم آمریکا را جاسازی می‌کند،‌   نگاهی داشته باشیم به همان قماش مسائل «پنهان»،  که اینبار در نشست مطبوعاتی اخیر سرگئی لاورف،  وزیر امور خارجة روسیه «اعلام» شده.     

لاورف با صراحت از «رمز و رازی» که محفل مزدور «شیخ‌وشاه» پیرامون روابط پنهان و به اصطلاح «مگوی» حکومت اسلامی با روسیه و شخص پوتین سر زبان‌ها انداخته،   تبری جسته و اعلام می‌دارد،   هیچگونه رابطة نظامی و امنیتی بین ایران و روسیه وجود نداشته و ندارد و نیازی نیز به چنین روابطی نیست:

«سرگی لاوروف در پاسخ به پرسش مربوط به همکاری نظامی روسیه و ایران بیان داشت: اتحادیة نظامی نه برای روسیه و نه برای ایران لازم نیست.   ما هیچ پیشنهادی از طرف ایران دریافت نکرده‌ایم. " این کاملاً غیرواقع‌بینانه بوده و لازم نیست."»
منبع: سپوتنیک،  مورخ 22 آوریل 2015

این سخنان معنای دیگری نیز در خود پنهان دارد.   و آن اینکه فکر حضور حکومت اسلامی در مقام عضو رسمی پیمان شانگهای باید از سر خیلی‌ها بیرون برود.   اظهارات لاورف همچنین پاسخی است به برخی محافل.  همان‌ها که سعی دارند حکومت اسلامی را پشت قبالة مسکو و پوتین بیاندازند.  چگونه می‌توان یک حکومت دست‌نشاندة محافل آنگلوساکسون در ایران را «متحد روسیه» جا زد؟  آنهم در شرایطی که شمار فراوانی از فراری‌های صاحب جاه و مقام حکومت اسلامی در بلاد غرب ـ  لوس‌آنجلس،  واشنگتن،  نیویورک و لندن و پاریس ـ  لنگر انداخته‌اند!   کدام شخصیت والامقام جمکران را می‌شناسیم که به قهر و یا به اعتراض به مسکو رفته باشد؟   بالاخره وابستگی می‌باید به شیوه‌ای خود را به نمایش بگذارد،  صرفاً با ادعای پوچ که نمی‌توان یک دولت را به یک قدرت جهانی «وصله» کرد.  حکومت اسلامی،‌   چه طی جنگ 33 روزة لبنان،   و چه در جریان اشغال افغانستان و عراق،  و به ویژه طی جنگ سوریه و بحران اوکراین به صراحت نشان داد که چرخ‌پنجم‌ ارابة جنگی پیمان آتلانتیک شمالی است.   هیچ ابهامی در اینمورد وجود ندارد.  و تکرار مواضع استعماری حکومت اسلامی در مورد یمن بار دیگر به صراحت نشان داد،   هر آنجا که آمریکا آتشی بیافروزد،  حکومت جمکران جهت دامن زدن به آن حی‌وحاضر خواهد بود.  

ولی نمی‌باید از نظر دور داشت که،   آنچه در سوریه می‌گذرد و آنچه آتلانتیست‌ها علاقمندند بر ایران حاکم کنند یک الگوی واحد و یک‌سان دارد؛   الگوئی به نام شرایط جنگ داخلی!  و برای حاکم کردن این «الگو» و به راه انداختن این جنگ از آنجا که «یک دست صدا ندارد»، ترفندهای ویژه‌ای اتخاذ شده.   به این ترتیب که آمریکا همچون تجربة «بهارعرب» عمل می‌کند؛   در کشورهای مورد نظر با استفاده از دولت‌های دست‌نشانده‌اش شورش به راه می‌اندازد،  و تشکیلات دولتی،  پلیس و ارتش نیز مانند آخوند،   در کنار «مردم» قرار می‌گیرند،  و دست در دست شورشیان،  به «رژیم» حمله‌ور می‌شوند.   
این همان سناریوئی است که در دوران آریامهر نیز در ایران به چشم دیدیم.  نتیجة این هماهنگی همه‌جانبه روشن است؛  رژیم طی چند روز ساقط خواهد شد؛  «انقلابیون» به قدرت می‌رسند!   ولی پایه و اساس ساختار استعماری ـ ارتش،  سازمان‌های اطلاعاتی و پلیس ـ  دست نخورده باقی می‌ماند.   در مصر دقیقاً همین سناریو بازتولید شد.

اگر بنا به ادعای واشنگتن،  آمریکا خواستار دمکراسی در مصر می‌بود،  می‌توانست با برنامه‌ای گام به گام دولت حسنی مبارک را به سوی نوعی دمکراسی سیاسی رهمنون شود.  ولی واشنگتن خواهان دمکراسی نبود؛  دروغ می‌گفت.   چرا که دقیقاً خلاف این مسیر را طی کرد.  آمریکا سازمان تروریستی و مافیائی اخوان‌المسلمین را مورد حمایت قرار داد و با استفاده از آشوبی که پلیس و ارتش دست‌نشانده‌اش در مصر به راه انداخت،   کودتائی به نفع اخوان‌المسلمین سازمان داد.   خلاصه بگوئیم،  دقیقاً همان پروسه‌ای را دنبال کرد که روز 22 بهمن 57 در ایران برای خمینی و لش‌ولوش‌های طرفدارش به راه انداخت.  ولی از آنجا که داده‌های سیاست بین‌المللی تغییرات فراوان کرده،   کودتای اسلامی آمریکا در مصر نتوانست همچون کودتای خمینی به «پیروزی» درازمدت قشر آخوند منجر شود؛  کودتا شکست خورد.  و پس از این شکست،  در طرفه‌العینی خبرسازی‌ها تغییر مسیر داد،   و جهانیان «کشف» کردند که اکثریت ملت مصر با آخوند و حکومت اسلامی مخالف است!   شکست کودتا در صحنة سیاست بین‌المللی،   در داخل مصر،   به این خلاصه شد که بجای استقرار یک حکومت انسان‌ستیز و ملاپرست به رهبری محمدمرسی،   رئیس جمهور اسلامی راهی زندان شود!   و وزیر امور خارجة آمریکا،   خانم هیلاری کلینتن نیز که معمار اصلی شورش‌های بهارعرب و کودتای مصر به شمار می‌رفتند،  به دلیل همین «شکست»،  وزارت امور خارجه ینگه دنیا را «ترک» کرده به گوشة آشپزخانه خزیدند.   ولی نتیجة نهائی همان شد که پیشتر نیز حاکم بود؛   ارتش مصر که یک‌بار برای مرسی کودتا کرده بود،   دوباره دست به کودتا زد،  ‌ و آمریکا از طریق همین ارتش خودفروخته،   بساطی مشابه خیمه‌شب‌بازی حسنی مبارک را بار دیگر بر مردم مصر تحمیل نمود.   

آمریکا این سناریوی مصری را در تمامی مناطق «بهارزده»،  ‌ در ویراست‌های مختلف دنبال کرده.  و «برنامه» در ایران و سوریه نیز دقیقاً همین است.   فروپاشاندن رژیم با استفاده از ارتش،  پلیس و اعضای فعال همان رژیم؛  جایگزینی آن با رژیمی هم‌سان و تأمین چندین سال فرجه جهت گسترش چپاول و سرکوب.   ولی به دلائلی،   در سوریه و ایران،   روسیه در برابر این سیاست قد علم کرده،  و نمی‌خواهد در ایندو کشور پروژة «بهار عرب» تکرار شود.   به همین دلیل،   شبکة خررنگ‌کن خبرسازی غرب،   تقابل روسیه با طرح‌های استعماری‌اش را تحت عنوان «حمایت مسکو از حکومت اسلامی جمکران و حزب بعث سوریه» به خورد جهانیان می‌دهد. 

بارها در این وبلاگ مواضع حزب بعث سوریه را تحلیل کرده‌ایم.   این حزب ریشه‌اش در انگلستان است.  و بشار اسد،   رئیس فعلی حکومت را،   پدر کودتاچی ایشان برای تحصیلات دانشگاهی به لندن فرستاده بود.   در همین شهر نیز بشار اسد با همسر فعلی خود که متولد و بزرگ‌ شدة انگلستان است و در «سیتی» وکیل تجاری و امور مالی بوده آشنا می‌شود.  تعطیلات زوج خوشبخت هم،‌  همانطور که ولادیمیر پوتین در مصاحبه‌اش گفته معمولاً در هتل‌های لوکس لندن و پاریس می‌گذرد.  حال باید پرسید اینفرد و حکومت وی کجای‌اش «روسی» است که می‌خواهند بشار اسد را بیخ ریش روسیه بچسبانند؟ 

در آغاز بحران اسلامگرائی،   وظیفة اصلی بشار اسد همچون سرهنگ قذافی،  حسنی مبارک و بن‌علی،   فراهم آوردن زمینة شورش و فرار به خارج از کشور بود.   ولی اگر مرسی نتوانست در کاخ ریاست جمهوری بماند و به گوشة سلول زندان افتاد،  به همان دلائل نیز بشار اسد نتوانست دولت و ارتش را به دست ملاها داده به لندن بگریزد.  از اینرو،  موضع‌گیری‌های فعلی بشار اسد را می‌باید در چارچوب همین شکست سیاست استعماری تحلیل کنیم.  شکستی که ترکش‌های‌اش به حکومت جمکران اصابت خواهد کرد.  و بی‌دلیل نیست که چند روز پس از آنکه اسد در مصاحبه با «پوژاداس»،  هر گونه حضور نظامی جمکرانی‌ها را در سوریه نفی نمود،   بی‌بی‌سی،  شبکة خبرسازی بریتانیا پتة جمکرانیان را بر آب ‌انداخت و از اعزام مزدور شیعه به سوریه پرده بر‌داشت: 

«‌گزارش‌هائی که برخی از رسانه‌های ایرانی منتشر می‌کنند حاکی از آن [است] که ایران از میان شیعیان افغان و پاکستان دو تیپ موسوم به "فاطمیه" و "زینبیه" تشکیل داده تا به سوریه بروند و برای دفاع از دولت بشار اسد بجنگند.»
منبع:  بی‌بی‌سی، 23 آوریل 2015

البته در اینکه «تیپ‌‌های» متعددی،  چه ایرانی و چه خارجی،  توسط حکومت اسلامی جمکران مسلح می‌شود و برای خرابکاری به اینسوی و آنسوی می‌رود،  بحث و گفتگو نداریم!   ولی در اینکه اینان در محل مأموریت چه‌ها می‌کنند؛   برای چه کسانی و به نفع چه دولت‌هائی می‌جنگند جای بحث فراوان خواهد بود.    منطقاً دلیلی نمی‌بینیم که حکومت اسلامگرای خشک‌فکر و پوسیدة ولی‌فقیه،  برای حفاظت از یک رژیم «سوسیال‌ـ ناسیونالیست عرب» به قول بی‌بی‌سی «تیپ‌های متعدد» اعزام کند.  ولی اطمینان داریم که با افشاگری بی‌بی‌سی در مورد تیپ‌های کذا،  بزودی تیپای جانانه‌ای نصیب ملایان جمکران خواهد شد.  البته در شبکه‌های خبرسازی در بوق انداخته‌اند که حمایت حکومت اسلامی از بشار اسد به دلیل «علوی» بودن وی است!    این حرف‌ها خنده‌دار است؛  بشار اسد اصلاً دین اسلام را قبول ندارد،   و پس از آنکه مجبور شد در مقام خود باقی بماند،   بارها و بارها در میعادهائی که شکست در جبهة شورشیان اوفتاده بود،  در سخنرانی‌های‌اش شکست «اسلام سیاسی» را به عنوان شکست تروریسم به ارتش سوریه «تبریک» گفته.       

در کمال تأسف برنامة آتلانتیست‌ها هنوز در ایران و سوریه همان است که پیشتر بوده؛   این پروسه هنوز گام به گام دنبال می‌شود.   و علیرغم «بیانیة لوزان» که در عمل می‌بایست پایان‌نامه‌ای بر سیاست جنگ‌افروزی آمریکا در ایران تلقی شود،   اظهارات اخیر مقامات واشنگتن به وضوح نشان می‌دهد که در کنار «بیانیة لوزان»،   هم طرح آشوب‌آفرینی سیاسی در ایران مد نظر قرار دارد،   و هم گزینة‌ تهاجم نظامی! ‌ خلاصه بگوئیم،  حکومت آمریکا به این سادگی‌ها لقمة لذیذ «ایران اسلامی» را از دست نخواهد داد.  و در صورت بازگشت هیلاری کلینتن به کاخ سفید،  اینبار به عنوان رئیس جمهور،   مسلماً عطش واشنگتن برای اسلام‌پرستی شدت نیز خواهد گرفت.



     



   

    



 



۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام سعید سامان عزیز! مدتها بود که می‌خواستم کامنتی برایت بنویسم. علیرغم اینکه با تمام نظرات شما موافق نیستم، اما اکثر قریب به اتفاق نظرات و موضعگیری‌های شما مورد تأیید من است. شما هیچ کدام از وبلاگ‌هایت را برای سایت‌های فارسی زبان نمی‌‌فرستی، در صورت انجام این کار وبلاگ‌هایت میتوانند به بحث‌های تعین کننده‌ای در میان جامعه ایرانیان خارج کشور که به اعتقاد من ۹۰% آنها در توهمات خود غوطه ور هستند، دامن بزند!! اما سوال من: آیا من اجازه دارم که بعضی‌ از نقطه نظرات و وبلاگ‌هایت را به نام خودت به صورت زیر نویس (کامنت) در بعضی‌ از سایت‌های فارسی زبان بنویسم؟ به این شکل که، ""سعید سامان می‌گوید :............."" شاد و خندان و سلامت باشی‌ - غلام

Saeed Saman سعید سامان گفت...

آقای امینی با سلام!
از لطف شما متشکرم. از نظر من نقل قول هیچ اشکالی ندارد. این وبلاگ‌ها برای سایت های دیگر فرستاده نشده چرا که همه روی خطوط اینترنت در اختیار هم‌میهنان است. و اگر کسی مایل باشد می تواند آن ها را بخواند. موفق باشید.
سعید سامان