۱/۳۰/۱۳۹۴

گربه و خاورمیانه!




آنچه گروه 5+1 را با حکومت اسلامی پای یک میز نشانده و در رسانه‌ها «مذاکرات هسته‌ای» خوانده می‌شود،   اهداف متفاوتی دارد،   اهدافی که اغلب‌شان،  اگر نگوئیم تمامی‌شان در پرده‌ای از ابهام فروافتاده.   ابهامی که حکومت اسلامی و طرف‌های غربی مذاکره،   سعی دارند به آن دامن بزنند.  از سوی دیگر،   بر این ابهام موضع‌گیری‌های «ضدونقیض طرف‌های مذاکره» نیز اضافه شده،  و کل مسئله را باز هم پیچیده‌تر کرده.   چرا که معلوم نیست هر یک از اعضای گروه 5+1 تا چه مرحله‌ای حاضر است در این مذاکرات شرکت داشته باشد،  و یا اینکه تا چه حد حاضر خواهد بود در منافع و مطالبات‌ استراتژیک خود در ارتباط با دیگر مذاکره‌کنندگان بازنگری کند.   نهایت امر زمانیکه،  هم اهداف نامشخص باشد و هم موضع مذاکره‌کنندگان در ابهام فروافتد،  پر واضح است که سرنوشت مذاکرات نیز نامعلوم و مبهم بماند.   با این وصف نمی‌باید از نظر دور داشت که آغاز این مذاکرات از روز نخست،  جهت از میان بردن همین «ابهام» استراتژیک بوده.   در نتیجه،  مذکرات در هر حال ادامه خواهد یافت و گام به گام شاهد بازسازی دیپلماتیک منطقة‌ خاورمیانه،  آسیای مرکزی و خصوصاً خلیج‌فارس و دریای عرب خواهیم بود.   پس در این فرصت نگاهی داشته باشیم به مواضع روسیه و آمریکا،   دو قدرت‌ تعیین‌کننده  و چرائی حضور آمریکا در این مذاکرات!

بازگشت قدرتمند روسیه به معادلات بین‌المللی که در دوران ولادیمیر پوتین آغاز شد،  در ایالات‌متحد بحرانی ساختاری به وجود آورد.  بحرانی هم‌سان بن‌بست «اجتماعی ـ سیاسی‌» که طی دوران پساجنگ دوم ایجاد شده بود.   خلاصه بگوئیم،  اگر جامعة آمریکا از منظر صنعتی بسیار پیشرفته به شمار می‌آید،   از نظر «اخلاقیات اجتماعی» و راه‌ورسم زندگی جامعه‌ای است بسیار استخوانی، ‌ واپس‌مانده و مرتجع.   این جامعه که بازساخت جمعیتی خود را بر پایة «مهاجرت»،  خصوصاً‌ مهاجرت از جوامع عقب‌ماندة جهان سوم تأمین می‌کند،  عملاً فاقد فرهنگ در معنای «تاریخی ـ  ساختاری» است.  

فرهنگ در ایالات‌متحد فقط به راه‌ورسم زندگی گروه‌های مهاجر و منزوی ـ  انگلیسی، آلمانی،  هندی،  چینی و ... ـ  محدود می‌ماند،  و در جامعه‌ای که فاقد بستر تاریخی فرهنگی است،  رشد به صورت ساختاری و فراگیر وجود خارجی نخواهد داشت.   آمریکا به دلیل همین ویژگی آزاردهنده‌اش،   هم در دهة 1960،  و هم پس از شکست سیاست‌های «کلان استراتژیک» نئوکان‌ها در خاورمیانه و آسیای مرکزی با بحران ساختاری روبرو شد،   و اجباراً به بازنگری در سیاست‌های کلان استراتژیک خود پرداخت. 

الزام تجدیدنظر در سیاست‌های کلان آمریکا،   نخست به ریاست جمهوری جان. اف. کندی در دهة 1960 منجر شد،  و امروز نیز اوباما را بر مسند ریاست جمهوری نشانده.   حاکمیت آمریکا در هر دو میعاد ـ  ریاست جمهوری کندی و اوباما ـ  تلاش کرده،   بر خلاف ادعاهای دهان‌پرکنی که به خورد خلق‌الله می‌دهد،  و آمریکا را تافتة جدابافته در جهان معرفی می‌کند،   جامعة اینکشور با تحولات جامعة بین‌المللی تا حد امکان همگام نماید.  عملی که مسلماً به مراتب بیش از یک یا دو دهه به طول خواهد انجامید.  خلاصة کلام،  آمریکا اگر ادعای رهبری جهانی دارد،  می‌باید الگوئی آمریکائی و «قابل احترام» نیز به میانة میدان بیاندازد،  و آنزمان که الگوهای جهانی دچار دیگرگونی ‌شده و الگوهای آمریکائی را غیرمعتبر کرده،   مجسمة مرمرینی که ایالات‌متحد از خود ساخته ترک برمی‌دارد.  به همین جهت قبل از آنکه مجسمة کذا خرد شده و فروریزد،   سنگ‌تراش‌های دولتی سعی می‌کنند آن را با ارزش‌های نوین بیارایند.    البته این  مبحث بسیار مفصل تر از آن است که  در یک وبلاگ بگنجد،   ولی ما سعی می‌کنیم روند تعمیر مجسمة کذا را از دریچة اجبار ایالات‌متحد به بازنگری سیاست‌های‌اش در ایران بررسی نمائیم.

امروز روشن است که پس از کودتای میرپنج،  حکومت در ایران عملاً به عارضه‌ و دنبالیچه‌ای از سیاست انگلستان تبدیل شد.   این ساختار پس از کودتای 28 مرداد 1332 تبدیل شد به آپاندیس آتلانتیسم ـ  لندن و واشنگتن.   و این شرایط با کودتای 22 بهمن 57  تا به امروز همچنان ادامه دارد.   ولی به دلیل تغییر سیاست‌های کلان روسیه دنبالیچة کذا دیگر پاسخگوی نیازهای آمریکا نیست.  به همین دلیل نیز واشنگتن پای میز مذاکره رفته.  در این مذاکرات روشن‌ترین مواضع از آن روسیه است.  و مقامات طراز اول اینکشور بارها و بارها مواضع خود را در مجامع بین‌المللی تکرار کرده‌اند.  مواضع رسمی روسیه چنین خلاصه می‌شود:

حق برخورداری ایران از انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز و حتی تحقیقات هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم،  تحت نظارت مستقیم آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای. 

این موضع حقوقی هیچگونه ابهامی ندارد،   و از منظر قانونی نیز بی‌عیب و نقص است،  ولی  اشکالی عمده ایجاد می‌کند.     این نگرش حقوقی به مسائل ایران،  منافع آمریکا و خصوصاً جایگاه اوباش و لات‌ولوت‌هائی را که روز 22 بهمن 57 سازمان سیا به عنوان «انقلابیون اسلامی» در ایران به قدرت رسانده متزلزل خواهد کرد.   دلیل نیز روشن است.  ارتباط گستردة ایرانیان با همسایگان که پس از فروپاشی قرنطینة «جنگ سرد» عملاً به کشورهای قفقاز،  روسیه و حتی چین و هند گسترش خواهد ‌یافت،   انحصار ارتباطات ایران با آتلانتیسم و کنترل تجارت منطقه از طریق گردن‌کشی‌های ارتش ترکیه،  و دکان‌ها و بانک‌های انگلیسی در امارات متحده را مختل می‌کند.  نهایتاً آمریکا و به دنبال آن انگلستان و کل اروپای غربی زمینة تجاری‌شان در ایران تضعیف شده،  و در همین مقیاس اهرم‌های امنیتی، سیاسی و سیاستگزاری‌های‌شان متزلزل خواهد شد.  در نتیجه،  حکومت اراذل و اوباش و دولت‌های خیابانی تکیه‌گاه خود را از دست می‌دهد.  روشن است که،  ‌ اوباش حکومت اسلامی برای جایگزین کردن تکیه‌گاه ـ  پدر ـ  و کسب حمایت و سرسپردگی به هر دری خواهند زد!   روسیه،  هند و چین،  هیچ تفاوتی  ندارد!

به همین دلیل است که در برابر مواضع حقوقی و روشن روسیه،   واشنگتن و لندن مواضع مبهم،  نامعلوم،  اگر نگوئیم «زیرمیزی» اتخاذ کرده‌اند.  هیئت حاکمة ایالات‌متحد با بهره‌گیری از شبکة اوباشی که در تهران به قدرت رسانده سعی دارد این مذاکرات را که به ناچار آغاز کرده،  در چارچوب منافع‌اش به مسیرهای پیچ‌درپیچ و مبهم بکشاند.  مسیرهائی که از چند ویژگی برخوردار می‌شود.  و ما در این میانه به ارائة فهرستی مختصر از آن‌ها اکتفا می‌کنیم:   کشاندن مذاکرات هسته‌ای به مسیری خارج از الزامات شورای امنیت سازمان ملل؛   دستیابی به توافقی «دوجانبه» با اوباش جمکران و به انزوا کشاندن روسیه و مواضع مسکو در منطقه؛   بهره‌گیری از عملیات شبکة نوکران واشنگتن در آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای جهت مخدوش کردن روند مذاکرات؛   حفظ زمینة «تهدید اتمی روسیه» در قالب فعالیت‌های اتمی در ایران برای اعمال فشارهای استراتژیک به مسکو؛  قرار دادن تحریم‌های «حقوقی شورای امنیت» در ترادف با تحریم‌های غیرحقوقی و غیرالزام‌آور دولت و کنگرة ایالات‌متحد؛‌   بازی کردن با کارت‌های چین و هند و به طور کلی فشار بر دولت‌های عضو «بریکس» جهت تضعیف مواضع روسیه و به ارزش گذاردن سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا؛  و ...  و این رشته سر دراز دارد.

در این میدان است که حکومت اسلامی نیز سر‌درگریبان نشسته،  و همچون آفتاب‌پرستان دامنة البرز هر لحظه به رنگی در می‌آید.   اظهارات ضدونقیض و مسخرة وزارت امورخارجه،  بیت‌رهبری،  شخص رئیس دولت،   و حتی «مراجع تقلید» که در این میان برای خود حق اظهارنظر شرعی و فقهی «هسته‌ای» قائل شده‌اند،   و عربدة «فرماندهان» ارتش و سپاه،   پیرامون «بیانیة لوزان» به صراحت نشان می‌دهد که حکومت کودتای 22 بهمن 57 قادر نیست موضعی معین و منسجم اتخاذ کند.   یک روز مهم‌ترین مقام نظامی حکومت اسلامی،‌ فیروزآبادی بیانیة لوزان را به «مقام معظم» تبریک می‌گوید،   روز دیگر،   علی خامنه‌ای با تندی و ترشروئی تأکید می‌کند،  «بی‌خود به من تبریک نگوئید!»‌

یک روز حسن روحانی در گیلان می‌گوید،  طرف مذاکرات هسته‌ای،   گروه 5+1 است نه کنگرة آمریکا،   سپس در همانجا اعلام می‌دارد که اگر تمامی «تحریم‌ها» لغو نشود توافقی صورت نخواهد گرفت!   در شرایطی این سخنان ابراز می‌شود که اکثریت مطلق تحریم‌ها بر علیه ملت ایران،  هیچ ارتباطی به شورای امنیت ندارد،  و از سوی دولت و کنگرة آمریکا اعلام شده.  همانطور که حکومت اسلامی دولت اسرائیل را تحریم کرده،  پارلمان آمریکا نیز حکومت اسلامی را تحریم کرده،  و این مطلب را مسلماً حسن روحانی بهتر از هر کس دیگری می‌داند!   به عبارت دیگر،  آنچه از منظر اقتصادی برای رژیم ملایان ایجاد اشکال کرده موضع‌گیری «سیاسی ـ تجاری» آمریکا است؛   ارتباطی با گروه 5+1 و مذاکرات هسته‌ای ندارد!  حال باید پرسید،   اگر اینگروه نقشی در بر طرف کردن تحریم‌ها ندارد و نمی‌تواند داشته باشد،   و واشنگتن در این میان تصمیم‌گیرنده است،  چرا حکومت اسلامی با 5+1 مذاکره می‌کند؟ 

در واقع آنچه روحانی شهامت ندارد بر زبان ‌آورد،  همین اصل کلی است که طرف مذاکره اگر آمریکا نباشد،  از منظر تجاری و اقتصادی مذاکره با گروه 5+ 1 هیچ ارزشی نخواهد داشت.  به عبارت دیگر،  این مذاکرات زمانی می‌تواند با 5+1 ثمربخش باشد که آمریکا خارج از میدان منافع «فعلی» خود بنشیند و همین امر برای حکومت ملایان ناخوشایند شده.    چرا که،  همزمان با این مذاکرات در کل نظام مالی،  تجاری و اقتصادی کشور نیز می‌باید تجدیدنظر اساسی صورت گیرد.  یعنی،   لایه‌های تصمیم‌گیرندة اقتصادی‌ای که آمریکا و لندن در رأس آن‌ها نشسته‌اند در ایران منزوی شده،   با طرف‌های دیگر جایگزین گردند.   این تجدیدنظر مسلماً منافع‌ محافل بازاری و تجاری حاکم در تهران و شهرهای بزرگ را مخدوش می‌کند،   و این است دلیل تذبذب و «چه‌کنم،  چه‌کنم» و نگرانی‌های حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش. 

خلاصه بگوئیم،  شبکة مالی و تجاری‌ای که از هنگام کودتای میرپنج بر کشور حاکم شده و در رأس آن محفل منفور «شیخ‌وشاه» جا خوش کرده،  هم برای هیئت‌های حاکمة کودتاچی در ایران از اهمیت برخوردار است،   و هم جهت حفظ سیادت غرب بر منطقه الزامی است.   در نتیجه،  حفظ این شبکة استعماری از نان شب برای حکومت ملایان واجب‌تر شده.  به همین دلیل همزمان از سوی آمریکا و حکومت اسلامی تلاشی آغاز شده تا این شبکة منفور دست‌نخورده باقی بماند.  تلاشی که به استنباط ما،  و با در نظر گرفتن شواهد و داده‌های منطقه‌ای عبث و بیهوده خواهد بود.  

در بررسی تناقض‌گوئی‌های جمکرانی‌ها در مورد مذاکرات هسته‌ای نمونه‌ها فراوان است.  به طور مثال،  طی چند هفتة گذشته در چارچوب همین تلاش‌های مذبوحانه شاهد بودیم که دولت اسلامی سعی می‌کرد تا به صورت جداگانه با آمریکا در چارچوب مذاکراتی «دوجانبه» به توافق برسد.  عملی که در چارچوب قوانین بین‌الملل «غیرحقوقی» است و هیچ ارتباطی به شورای امنیت نمی‌تواند داشته باشد.   در واقع،   نوعی «کودتای نرم» توسط ظریف و کری به صورت خزنده در جریان اوفتاده بود،  تا زمینة قدرتنمائی آتلانتیسم را در منطقه افزایش دهد.  ولی پتة‌ این عملیات مسخره و سرشار از ناپختگی و حماقت،   پس از شکست لشکر شیعیان از داعش در جنگ «تکریت»،  و فروپاشیدن سنگر جمکرانیان در یمن بر آب اوفتاد.   و نهایت امر با اعلام ارسال موشک‌های «اس 300» به ایران به طور کلی ناکام شد.  روسیه به این ترتیب،  به زبان بی‌زبانی به طرف‌های کودتاچی اعلام داشت:  «توافق دوجانبه‌ای نمی‌تواند در میان باشد!»  و به دنبال شکست موضع‌گیری احمقانة ظریف بود که علی‌اکبر ولایتی،  از آفتابه‌داران بیت‌رهبری از سایه‌ها بیرون پریده،   دستپاچه اعلام داشت:  «به هیچ عنوان توافق دوجانبه نمی‌خواهیم!» ـ  ایریب،  مورخ 18 آوریل 2015.   سپس علی خامنه‌ای هم از خواب پریده،  تلویحاً از ارسال موشک‌های اس 300 به ایران «تقدیر و حمایت» به عمل آورد!‌ 

ولی همانطور که گفتیم مسئله به هیچ عنوان به بازی موش‌وگربة یانکی‌ها و نوکران‌شان پیرامون امضاء و یا عدم امضاء توافقنامة نهائی محدود نمی‌ماند.  توپ داژبال دیگری نیز توسط «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی»،  در مقام پارکابی یانکی‌ها به دست مقامات نظامی حکومت اسلامی اوفتاده.   آژانس کذا بر اساس مقررات جاری گویا حق دارد از مراکز نظامی‌ای که احتمال تولید سلاح هسته‌ای در آن‌ها می‌تواند وجود داشته باشد «بازدید» کند.  ولی این «بازدید» با مخالفت شدید مقامات نظامی حکومت جمکران روبرو می‌شود.   اینان ادعا دارند که فعالیت آژانس در مراکز نظامی غیرقانونی است!   ولی این کشاکش خررنگ‌کن و جنگ زرگری مسخره که همزمان توسط آژانس و طرف‌های نظامی جمکرانی به وجود آمده،   برای آمریکا امکانات فراوان به همراه می‌آورد.   واشنگتن امکان می‌یابد تا در نظام رسانه‌ای از ایران به دلیل عدم همکاری با «آژانس» انتقاد شدید به عمل بیاورد،   و طرف‌های دیگر از قبیل دولت اسرائیل،  جمهوری‌خواهان،‌  کنگره،  دیوید کامرون و ... هر کدام به میدان بیایند و با تهدید ایران به حملة نظامی،  فشار سیاسی و نظامی را بر ملت ایران افزایش دهند.  اینهمه در شرایطی که،  حکومت اسلامی یک مجموعة دست‌نشاندة آتلانتیسم  است و ارتش این حکومت،  در مفهوم واقعی کلمه فاقد «اسرار نظامی» است.   باید پرسید حکومتی که 37 سال است،   علیرغم میلیاردها دلار دست‌ودل‌بازی به نفع آقازاده‌ها،  هنوز نتوانسته در کشور موتور خودرو،  تفنگ شکاری،  موتورسیکلت و دوچرخه و خصوصاً‌ محصولات خانگی تولید کند،  در صنایع نظامی‌اش چه «اسراری» می‌تواند داشت باشد که نمی‌خواهد بر ناظران بین‌المللی مکشوف گردد؟

در این مقطع تلاش می‌کنیم تا خلاصه‌ای هر چند شتابزده از چشم‌انداز «مذاکرات هسته‌ای» ارائه دهیم.  همانطور که بالاتر گفتیم،  آمریکا به دلیل جابجائی اساسی‌ای که در پایگاه‌های مهم منطقه‌ای‌اش به وجود آمده،   بالاجبار به این مذاکرات تن داده.  ولی اگر روسیه معمار این «جابجائی‌ها» است،  مسلماً برای آن نبوده و نیست که آمریکا در خروجی این مذاکرات بار دیگر عین گربة مرتضی‌علی روی چهار دست‌وپا سر کاسة شیر بنشیند.   در نتیجه،  آمریکا مجبور خواهد شد مواضع روسیه را مدنظر قرار دهد.  از سوی دیگر،  در میانة این «دعوا» نقش نوکران جمکرانی یانکی‌ها،  آژانس بین‌المللی انرژی اتمی،  و دیگر طرف‌های نانخور یانکی‌ها خصوصاً دولت‌های آلمان و فرانسه در این خلاصه می‌شود که شرایطی فراهم آورند تا گربة مرتضی‌علی تا حد امکان کم‌تر زیان ببیند!   

طی روزهای گذشته شاهد بودیم که تهدیدات واشنگتن حتی بجائی کشید که فشارها از منطقة آسیا و خاورمیانه نیز گذشته به برزیل و آفریقای جنوبی و دیگر اعضای بریکس رسید ـ  فروپاشی‌های سیاسی و اقتصادی در برزیل،  آشوب‌های شهری در آفریقای جنوبی،   تلاش فرانسه جهت فروش جنگ‌افزار فوق‌پیشرفته به هند،   و تهدید چین توسط اوباما به دلیل موضع‌گیری‌های اقتصادی پکن ـ  نمونه‌ای از همین تلاش‌هاست.    

با این وجود،  خاورمیانه دیگر نمی‌تواند همان خاورمیانة سابق باشد.  و خواب و خیال‌های میرپنجی یانکی‌ها دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت.    در این میان شرایط برای تمدید موجودیت محفل «شیخ‌وشاه» در ایران نیز هر لحظه «مشکل‌تر» می‌شود.   اعضای این محفل که در عمل شامل تمامی «فعالان سیاسی» کشور،  چه در داخل و چه در خارج می‌شود،   از یک‌سو به دلیل شرکت علنی آمریکا در مذاکرات هسته‌ای سنگ روی یخ شده‌اند،  و جایگاه خود را به عنوان «طرف صحبت آمریکا» از دست داده‌اند،   و از سوی دیگر به دلیل وابستگی‌ ساختاری به واشنگتن قادر نیستند چرخشی به سوی مسکو داشته باشند.  از اینرو در فضای سیاست کشور گروه‌ها و تشکیلاتی به فعالیت‌ مشغول خواهند شد که تاکنون ناشناس بوده‌اند.    در واقع،  خاورمیانة جدیدی در راه است.   در این خاورمیانه‌ گربة مرتضی‌علی از آن کاسة شیر یکصد ساله تا حدودی محروم خواهد شد.

    
ه  

      



     


هیچ نظری موجود نیست: