۲/۳۱/۱۳۹۳

پرسش‌های پولادین!




مطلبی که در ذیل آمده توسط آقای علی فولادین در فیس‌بوک،   به یکی از خوانندگان وبلاگ من ارسال شده،  که در اینجا،   البته در حد امکان سعی در پاسخگوئی به پرسش‌هائی خواهیم داشت که مطرح کرده‌اند.  پس اول متن ایشان را می‌آوریم:

«سوالی که من قبلا هم نسبت به نوشته‌های این آقای سامان مطرح کردم این هست که چرا سعی می‌کنند نقش امپریالیسم را به کلمه و موقعیت آتلانتیسم تقلیل دهند؟  و دلیل اصلی پیش آمدن این مسائل که رقابت‌های سرمایه‌داری ابرقدرت‌های امپریالیستی بر سر غارت منابع انسانی و طبیعی سرزمین‌ها خصوصا در اوکراین می‌باشد را مطرح نمی‌کنند؟  اعمال تجزیه علیه ملل سیاستی بود که هم امپریالیسم روس و هم امریکا هر دو به کار بردند.  باید ریشه را از رقابت‌های سرمایه‌داری امپریالیست‌ها جست و جو کرد.  با مشاهدة شرایط انقلاب در اوکراین ابرقدرت‌های امپریالیستی روس و امریکا برای حفظ سلطه پارلمانتاریستی و سرمایه داری خود اراذل و اوباش فاشیستی را به کار گرفتند تا هسته‌های قدرت را حفظ نمایند و خصوصا از انقلاب سوسیالیستی جلوگیری کنند و به تشکل‌های متحد و مبارز کارگری حمله کنند.  که از سوی امپریالیسم شرق و غرب استخدام می‌شوند با توسل به تروریسم و سوءاستفاده و قمار بازی احساسات ملی اول از همه به تخریب مبارزات و تشکل‌های کارگری نابودی همه چیز و در خطر انداختن صلح جهانی می‌پردازند تا سلطه پارلمان‌های مورد حمایت شرق و غرب و سرمایه‌داری کمپرادور وابسته را حفظ نمایند.  دقیقا مشابه شرایطی که در جنگ جهانی اول به وجود آمد.   ادعاهای حمایت‌های قومی پوتین نیز پوششی برای مشروعیت دخالت امپریالیستی است که دقیقا از این شعار تزار و هیتلر برای غارت امپریالیستی استفاده کردند و بعد از آن بوش با تبدیل شعار پوشش مشروعیت تجاوز خود به دموکراسی و حقوق بشر و خطر تروریسم،  سلاح شیمیایی و اسلامیسم لشگر کشی کردند.  این مسائل روشن است و دوم در مورد بهار عربی نیز در بطن و آغاز خود انقلابی ضد حکام بورژواـ فئودال عرب وابسته به امپریالیسم بود که در برخی موارد باعث سرنگونی آن‌ها شد که بازهم امپریالیست‌ها من جمله امپریالیسم نوپای جمهوری اسلامی در آن‌ها دخالت کرده تا جنبش‌های انقلابی را به انفعال و انحراف کشانده،  تشکل‌های متحد و مبارز کارگری را تخریب کنند و خصوصا از سوسیالیسم جلوگیری نمایند.  همه این مسائل و شکست،  انحراف وتخریب جنبش‌ها و مبارزات توسط امپریالیسم به دلیل فقدان وجود یک حزب مارکسیست لنینیستی و رهبری کارگران برای رهبری پرولتاریا بود.  این پاسخ را اگر به دست آقای سامان برسانید ممنون می‌شوم.  با تشکر.  فولادین.»

از آقای «فولادین» تشکر کنیم که «تجربیات» و تحلیل‌‌های «پولادین» خود را در زمینة استراتژیک با ما در میان گذارده‌اند.   در همینجا باید گفت که به هیچ صورت قصد پای گذاردن به پروسة «توجیه مواضع» نداریم.   چرا که،   «تلاش جهت توجیه» یکی از مرده‌ریگ‌های استبداد فاشیستی است که در کشورمان از دیرباز پای گرفته.   اگر به تاریخ استبداد مراجعه کنیم به صراحت می‌بینیم که مستبد همیشه مدعی «توجیه‌پذیری» مواضع‌اش بوده،   و در پی آن نیز خواستار «اجماع» می‌شود.   ولی ما چنین برخوردی نداریم،   اگر آنچه را «صحیح» می‌انگاریم عنوان می‌کنیم،   این واقعیت را هم قبول داریم که در کشورمان بسیاری ایرانیان مواضع ما را قبول ندارند.   در رأس گروه مخالفان ما آخوندها قرار گرفته‌اند،   ولی «ملی ـ مذهبی‌ها»،   مصدقی‌ها، ‌ وابستگان به سیاست‌های آمریکا و لندن و ... و خصوصاً لنینیست‌ها و استالینینست‌ها به هیچ عنوان با قرآئت‌های ما از تحولات جهانی همگامی ندارند، و از قضای روزگار ما هم با قرآئت اینان مخالف‌ایم و این مخالفت را در صدها وبلاگ به صراحت و به صورت مستدل ابراز کرده‌ایم.  ولی از منظر ما،   «مخالف» به معنای «دشمن» نیست،   هر چند فراوان‌اند وابستگان به گروه‌های مخالف که ما را به چشم «دشمن» می‌نگرند،  چرا که خود نهایت امر تبدیل به مهره‌ای از «ماشین دشمن‌یابی» استبداد رایج در کشور شده‌اند!‌  حال بپردازیم به کل مطلب:

«[...] سوالی که من قبلا هم نسبت به نوشته‌های این آقای سامان مطرح کردم این هست که چرا سعی می‌کنند نقش امپریالیسم را به کلمه و موقعیت آتلانتیسم تقلیل دهند؟[...]»

پاسخ به این سئوال بسیار ساده است،   چرا که در تعریف واژة «امپریالیسم» من و شما یک نقطه‌نظر مشترک نداریم.   بر پایة نوشتار خودتان،   آنچه شما «امپریالیسم» می‌خوانید،  همان است که در کلاسیک‌های «لنینیست» طی دهة 1950 در ممالک «جهان سوم»،   خصوصاً کشورهائی که تحت نظارت «مادرانة» سازمان‌های اطلاعاتی غرب اداره می‌شد،  «مدروز» شده بود.   یک صورتبندی «خلاصه»،   و قابل‌مصرف جهت «نوروشنفکر!»   به عبارت دیگر،   یک برخورد «راحت و فله‌ای» جهت ساده‌کردن تحلیل لایه‌های پیچ‌درپیچ و غیرقابل کنترلی که در یک جامعة بشری بالاجبار وجود دارد و می‌باید مورد مداقه و بررسی قرار گیرد.  در اغلب کشورهای جهان‌سوم این نوع «برخورد راحت و آسان» شرایط جادوئی مناسبی جهت تحمیق خلق‌الله به وجود آورده.  به صورتیکه قشر به اصطلاح «انقلابی» با اعتماد به نفسی «جادوئی» این قالب‌گیری شبه‌نظریه‌پردازانه را در جیب می‌گذارد،  و هر آنچه «غیر» می‌بیند،  امپریالیستی قلمداد می‌کند و در برابر آن موضع شدید و «انقلابی» می‌گیرد!   خلاصه بگوئیم،  با این ترفند نوعی «اتحادیه» جهت «ضدیت» با گسترش دیالوگ در کشورهای جهان سوم تشکیل داده‌اند،   و از قضای روزگار این اتحادیه مورد حمایت سرمایه‌داری‌های «مادر» در انگلستان و آمریکا هم قرار دارد! ‌   

به همین دلیل نیز برخورد من با لنینیست‌ها به دورانی به مراتب دورتر از «انقلاب اسلامی» بازمی‌گردد.    ولی در اینکه این «لنینیسم» خود چیست،  جای بحث و گفتگو فراوان است.  تا آنجا که به بحث استراتژ‌ی‌ها و کارورزی‌ها مربوط می‌شود،‌   لنینیسم معنائی جز «اصالت حزب» ندارد.   من در اینمورد بارها و بارها مطلب نوشته‌ام،   و در اینجا نیز به صورت خلاصه بگویم،  به هیچ عنوان هم‌خوانی‌ بین نویسندة این وبلاگ و پیروان مکتب «اصالت حزب» نمی‌تواند وجود داشته باشد.  

در حیطة نظریه‌پردازی، ‌  «اصالت حزب» از منظر تاریخی به همان بن‌بستی خواهد رسید که «اصالت وحی»،  «اصالت ایدئولوژی»،  «اصالت شورا»،   و ... رسیده‌.   چرا که،  «اصالت حزب» نهایت امر به اصالت «رهبر حزب» منجر می‌شود:   نوعی ولایت‌فقیه است منهای نعلین و دستار.   و همینجا بگوئیم،  «آماده‌‌خوری» و «ساده‌اندیشی» نظریه‌پردازانه در کشورمان در به وجود آوردن فاجعه‌ای به نام «انقلاب اسلامی» آنقدرها هم که بعضی‌ها ادعا دارند «بی‌تقصیر» نبوده.   چرا که،   نظریة انسان‌ستیز«اصالت حزب»،  خصوصاً در کشورهائی که خلق‌وخوی استبداددوستی توسط دولت‌های دست‌نشانده در افکار عمومی بخوبی «تزریق» می‌شود،  کاربرد جالبی پیدا می‌کند.  خلاصه بگوئیم،   اگر این نوع «آماده‌خوری ایدئولوژیک» مشکل ملت را حل نکند،  مشکل همان «امپریالیست‌ها» را تا حال خیلی خوب حل کرده. 

از منظر نویسندة این وبلاگ،   اگر قرار باشد «اصالتی» قائل باشیم،   فقط «اصالت انسان» است؛  آنهم انسانی که در حال شدن است؛   در تحرک است؛  و می‌باید حق انتخاب آزاد داشته باشد.  انتخابی به دور از تمهیدات و توجیهات ایدئولوژیک،  دینی،  فلسفی و ...و حال بپردازیم به بخش دیگر پیام آقای پولادین:     

«[چرا] دلیل اصلی پیش آمدن این مسائل که رقابت‌های سرمایه‌داری ابرقدرت‌های امپریالیستی بر سر غارت منابع انسانی و طبیعی سرزمین‌ها خصوصاً در اوکراین می‌باشد را مطرح نمی‌کنند؟»

به نظر می‌رسد که،   دلیل «اصلی» این مسائل را شما بهتر از ما می‌دانید،   چرا که در همین جمله به زعم خودتان آن را «مشخص» هم کرده‌اید!   اگر در مطالب خود «دلیل اصلی» را مطرح نمی‌کنم به این دلیل است که با شما هم‌عقیده نیستم،   به همین سادگی!   به تحقیق نمی‌دانم چه کسانی مشتی لات‌ولوت را برای تجمع به «میدان» می‌فرستند تا آش‌ بپزند و اعتراض کنند!  اگر  شما می‌دانید،  ‌ ما را هم در جریان قرار دهید!   در ثانی،  در اوکراین هم مثل تمامی کشورهای جهان گروه‌هائی پیدا می‌شوند که مخالف دولت‌ باشند؛   سیاست‌هائی هم در سطح جهانی و داخلی از همین مخالفان «حمایت» می‌کند.  وجود «مخالف» می‌باید در یک جامعة بشری «طبیعی» تلقی شود؛   خارق‌العاده و هیجان‌برانگیز هم نیست.   مسلماً در این میانه برخی کشورها از گروه‌هائی حمایت کرده‌اند؛   مشکل ما با رخدادهای اوکراین این نیست که چرا گروهی مورد حمایت برخی دیگر قرار گرفته‌؛   مسئله شیوة حمایت از نارضایتی‌هاست:  کودتا،  هیاهوسالاری،  غوغا،  قتل‌عمد،  و ...  و مهم‌تر از همه مسئلة اوکراین از منظر ما حمایت برخی کشورها از گروه‌های برانداز است،   گروه‌هائی که عموماً در درون حاکمیت حاضر بودند،   ولی نه پروسة ریاست‌جمهوری را قبول داشتند،  نه به بنیادهای موجود احترام می‌گذاشتند،   نه قوانین را قبول داشتند،   و ... و در کمال تأسف این گروه‌ها بیشتر به سیاست‌های غرب نزدیک شدند،  تا به روسیه.   

ولی مشکلی که در موضع‌گیری‌تان برای ما به وجود می‌آید،   تکیة شما بر یک نظریه‌پردازی «تاریخ ‌گذشته» ‌است.   با تکیه بر یک نظریة مردود قصد دارید رخدادهای معاصر را تحلیل کنید.   چنین عملی امکانپذیر نیست.   به عبارت دیگر،  «لنینیسم رمانتیک» دهة 1910،   و «استالینیسم شاعرانة» دهة 1940 از منظر نظریه‌پردازی منسوخ شده و حیطة «قابل احترامی» نیز به شمار نمی‌آید.   از شیوة تولید «متمرکز دولتی» فقط یک ذهنیت تاریخی بجای مانده،   ذهنیتی که متعلق به موزة نظریه‌پردازی است.   قرائتی که طی سال‌های نخستین پس از جنگ دوم از «سوسیالیسم علمی» وجود داشت،  و اعتبارش را با تکیه بر «موفقیت‌های» نظامی و سیاسی اتحاد شوروی و سربلندی «انزوای انقلابی» مائوئیسم بزک می‌کرد،   به طور کلی منسوخ شده.   هم اتحادشوروی فروریخته؛   هم مائوئیسم قصد دارد چین را نه در انزوا که در ارتباط با سرمایه‌داری به «حرکت» درآورد.   

بحث مفصل‌تر در اینمورد به صراحت نشان خواهد داد که پیچیدگی‌های گسترده در شیوه‌های تولید معاصر به مراتب وسیع‌تر از آن است که همچون دوران استالین با بستن چند سد و اشتراکی کردن چند مزرعه بتوان ادعای برقراری یک «شیوة تولید» نمود.  خلاصة کلام،  مفهوم «شیوة تولید» در آغاز هزارة سوم آن نیست که در اواخر قرن نوزدهم به رشتة تحریر در آمده بود.   در کمال تأسف،   این بحثی است بسیار تکنیکی که خارج از یک وبلاگ قرار می‌گیرد.

در «شیوة تولید» امروز،   عواملی را که شما «منابع انسانی و طبیعی» می‌خوانید،  می‌باید جهت بلعید شدن در پروسة تولیدی «سرمایه» مورد بررسی قرار داد.   اگر این «منابع» قابل بلعیده شدن هستند،  باارزش‌اند!  ‌ در غیراینصورت پشیزی ارزش نخواهند داشت،   و صاحبان آن جز گرسنگی،  دربه‌دری و مشقت نصیبی نخواهند برد.   مسئلة حمایت از «نیروی کار» در دوران معاصر بر خلاف سابق،  بر این متمرکز شده که چگونه می‌باید «سرمایه‌داری» را به نفع ملت‌ها «دوشید»،   نه اینکه گاو شیرده را نابود کرد!   مسئله این است که چگونه می‌توان به سرمایه‌داری تفهیم کرد که در هنگام بهره‌وری از همین «منابع»،  منافع صاحبان اصلی آن را نیز مدنظر قرار دهد.   نه اینکه به دنبال برقراری یک به اصطلاح «شیوة تولیدی» باشیم که دیگر نه پتانسیل برقراری‌اش وجود دارد،  و نه احتمالی برای موفقیت‌اش می‌توان قائل شد.   

این است «دعوای امروز»،   آنچه شما در مطلب‌تان مطرح کرده‌اید «دعوای دیروز» بود!   و چه بخواهید و چه نخواهید،   این است اصل مبارزه جهت تأمین حق ملت‌ها در شرایط فعلی.   متأسفانه در جهانی که هر 6 ماه از منظر فناوری همه چیز زیروزبر می‌شود،   گروه کثیری از فعالان سیاسی ایران علیرغم انتقاد از تحجر و واپس‌ماندگی ملا و اسلامگرا،   خود هنوز به نظریه‌هائی متوسل باقی مانده‌اند که متعلق به یکصد سال پیش است!   این باعث تعجب شما نمی‌شود؟   چطور است که شیعة 12 امامی را با سیصدسال تاریخ عین تحجر می‌دانید،  ولی قرآئت‌های لنینیستی با 120 سال تاریخ هنوز «پیشرو» باقی مانده؟   شاید با تکیه بر همین اعتقادات است که ادعا می‌کنید آمریکا و روسیه در برابر انقلاب سوسیالیستی  اوکراین ایستادند:      
  
«[...] با مشاهدة شرایط انقلاب در اوکراین ابرقدرت‌های امپریالیستی روس و امریکا برای حفظ سلطه پارلمانتاریستی و سرمایه داری خود [...] از انقلاب سوسیالیستی جلوگیری [کردند] و به تشکل‌های متحد و مبارز کارگری حمله [کردند].»

با تکیه بر چه منابعی ادعا دارید که روسیه و آمریکا می‌خواستند از انقلاب سوسیالیستی جلوگیری کنند؟   در ثانی،  چه کسی به شما گفته که «انقلاب» کار خوبی است؟  ملتی که در ایالت «اوکراین»،   وابسته به اتحاد شوروی سابق زندگی می‌کرد،   20 سال پیش خود را از شر حزب حاکم بلشویک خلاص نمود؛   همان روز هم احدی به خیابان نیامد تا از لنینیسم حاکم حمایت کند.   حال،   شما به این «نتیجه» رسیده‌اید که قرار بوده «کارگران در اوکراین انقلاب سوسیالیستی» بکنند؟   مگر کارگران دیوانه‌اند که انقلاب سوسیالیستی بکنند؛   اینان اگر خواهان باقی ماندن بلشویسم در قدرت می‌بودند از فروپاشی‌اش جلوگیری می‌کردند؛   از روی شما که خجالت نکشیده‌اند.   

چه بهتر که اگر آخوند را نقد می‌کنیم،   منتقد عملکرد او هم باشیم،  و فلسفة عملکرد او را هم به زیر سئوال ببریم.   با تکیه بر کدام «توجیه‌نامه» نظریات «بلندآوازة کارگران» قرار است خلق گمراه و فریب‌خورده را به «راه راست» هدایت کند؟  این حرف‌ها شعار پوچ است.  حال بپردازیم به پرسش شما در مورد بهار عرب:

«دوم در مورد بهار عربی نیز در بطن و آغاز خود انقلابی ضد حکام بورژوا ـ فئودال عرب وابسته به امپریالیسم بود که در برخی موارد باعث سرنگونی آن‌ها شد که بازهم امپریالیست‌ها من جمله امپریالیسم نوپای جمهوری اسلامی در آن‌ها دخالت کرده تا جنبش‌های انقلابی را به انفعال و انحراف کشانده،  تشکل‌های متحد و مبارز کارگری را تخریب کنند و خصوصا از سوسیالیسم جلوگیری نمایند.»

در مورد «بهار عرب» من بیش از 100 مطلب بلند نوشته‌ام و چندوچون آن را به تفصیل مطرح کرده‌ام،  دلیلی نمی‌بینم که در اینجا تمامی آن را از نو توضیح بدهم.   اگر علاقمند هستید می‌توانید جهت دستیابی به پاسخ پرسش‌های‌تان به مطالب وبلاگ من مراجعه کنید.  به طور خلاصه،  بهار عرب از منظر من تلاش غرب جهت تقسیم دوبارة کارت‌ها بود.   و در این تقسیم «آتلانتیسم» قصد داشت که با تکیه بر زرادخانة اسلامگرائی که طی جنگ سرد در غرب «انبار» کرده بود،   از امتیاز دادن به سرمایه‌داری‌های نوپای روسیه،  هند و چین امتناع کند.   البته زمانیکه باران بیاید،   آخوند آن را «نعمت الهی» می‌خواند،   جادوگر هم آن را نتیجة رقص‌های می‌داند که در صحرا کرده؛   هر کسی «تفسیر» خودش را از تحولات دارد.   مسلماً در این میانه چند اتحادیه کارگری هم می‌توان پیدا کرد که در کشورهای مسلمان‌نشین از خود شور و شوقی نشان داده باشند؛‌   ولی خلاصه کردن یک بحران گستردة اجتماعی که به صراحت از رأس هرم «اداره» می‌شد،   به تحرکات چند گروه در قاعدة هرم،   بیشتر به «آماده خوری» ایدئولوژیک می‌ماند تا تحلیل.   شخصاً هیچ زاویة «مترقی‌ای» در بهارعرب ندیدم؛   نمونة سوریه در برابرمان قرار دارد،   و بخوبی نشان می‌دهد که هدف از «بهارعرب» از آغاز کار چه بوده:  

« دقیقا مشابه شرایطی که در جنگ جهانی اول به وجود آمد.»

شرایط امروز هیچ ارتباطی با دوران جنگ اول جهانی ندارد.   درگیری‌ سرمایه‌داری‌ها در شرایطی صورت می‌گیرد که وزنة سرمایه‌داری‌های شرق به مراتب سنگین‌تر از غرب شده.  در جنگ اول غرب مرکزیت نوآورانه داشت،  و شرق جهت حفظ منافع پوسیدة خود پای به درگیری ‌گذارد؛   امروز قضیه کاملاً وارونه شده!    پیام‌های نوین سرمایه‌داری از شرق می‌آید،  و غرب با تکیه بر مرده‌ریگ دیرینه سعی دارد از تحولات در جامعة بشری جلوگیری به عمل آورد.  چرا که طی این تحولات منافع خود را در خطر می‌بینید،   جالب اینکه،   این منافع را «انقلاب لنینیست‌ها» به خطر نیانداخته.   اهداف درگیری‌های سرمایه‌داری نیز کاملاً «نوین» است.  این مطلب نیازمند توضیحات گسترده‌ای است که از عرصة «پاسخ» به پرسش‌های شما خارج می‌شود.   در ادامة پرسش‌های شما با این مطلب روبرو می‌شویم که،    فقدان حزب مارکسیست ـ لنینیست دلیل شکست «بهارعرب» معرفی می‌شود:       

«همه این مسائل و شکست،   انحراف و تخریب جنبش‌ها و مبارزات توسط امپریالیسم به دلیل فقدان وجود یک حزب مارکسیست لنینیستی و رهبری کارگران برای رهبری پرولتاریا بود.»

نگرش نویسندة این وبلاگ به مارکسیسم،   خصوصاً در 12 مطلب «مارکسیسم‌‌ها» به صراحت و روشنی عنوان شده.  در همینجا بگویم،  مارکسیسم ارتباط چندانی با لنینیسم و استالینیسم ندارد؛   این ارتباط پوشالی بر پایة تلاش غرب ساخته و پرداخته شده تا طی دهه‌ها،‌  سوءسیاست و سرکوب سازمان یافته در اتحاد شوروی را «ضدیت با سرمایه‌داری» و خصوصاً جانبداری از مارکسیسم جا بزند.   همانطور که فاشیسم هیتلری،   دولت کودتائی پهلوی‌ها،  و حکومت اسلامی نیز توسط همین سرمایه‌داری از جمله طرفداران «مبارزات نه شرقی،  نه غربی» معرفی شده‌اند!   با تکیه بر همین «بساط» و بازارچه بود که سرمایه‌داری برای خود و شیوه‌های چپاول نظام غرب حاشیة امن ساخته.  حاشیه‌ای که در آن جائی برای پاسخگوئی سرمایه‌داری پیش‌بینی نشده.   

در واقع،  مخالفت ما با نگرش «آتلانتیست‌ها» در همین خلاصه می‌شود.  ‌ و برخلاف انتظار شما در نگرش استراتژیک ما،  بین «آتلانتیسم» و آنچه کلاسیک‌های بلشویک «امپریالیسم» می‌خوانند هیچ ارتباطی وجود ندارد.   «آتلانتیسم» نوع دریده و لجام گسیختة سرمایه‌داری است که به دلیل بهره‌برداری تاریخی از حاشیة امنی که خصوصاً بلشویسم روس برای‌اش تأمین نموده بود‌،   از هر گونه پاسخگوئی،   چه در سطوح داخلی و چه در عرصة بین‌المللی خود را «معاف» می‌دید و هنوز نیز سعی دارد که این شرایط را حفظ کند.       

حمایت ما از مواضع فدراسیون روسیه در قبال بحران‌سازی‌های آتلانتیسم به این دلیل است که روسیه در چارچوب این عملیات حاشیة امن آتلانتیسم را به خطر ‌انداخته.   و این امکان فراهم آمده که ملت‌های ضعیف‌تر بتوانند به دلیل فروپاشی این حاشیة امن به نوعی تحرک اقتصادی،  فرهنگی و مالی دست پیدا کرده،  سیطرة خفقان‌آور حاکمیت «آتلانتیسم» را به عقب برانند.  

در کمال تأسف،‌   به استنباط ما اکثر گروه‌های لنینیست ایرانی،  خواسته یا ناخواسته نهایت امر رشدیافتگان یک مکتب ضدمارکسیستی شده‌اند.   مکتبی که بیش از هر چیز تلاش دارد انسان‌محوری حاکم در تحلیل‌های مارکس را به نفع استنتاجات ضدماتریالیستی «اصالت ‌رهبری» مصادره کند،  و از این راه مشوق نوعی برخورد کودکستانی‌ با مسائل اجتماعی باشد.  امیدواریم جامعة ایران اجازه ندهد که با سوءاستفاده از تعالیم یک نگرش انسان‌محور،  مشتی ماجراجو حرکت‌های سیاسی کشور را ابتر کرده و با تشکیل گروه‌های فشار «سیاسی ـ تروریستی» و فدائیان «رهبری» نهایت امر،   هم راه بر دیالوگ سیاسی و اجتماعی سد کنند،  و هم برای همان‌هائی میدان‌داری نمایند که ظاهراً محکوم‌شان می‌کنند.


    





هیچ نظری موجود نیست: