۳/۰۸/۱۳۸۹

فرهنگ فردا!


در نظام رسانه‌ای، خصوصاً از زمانیکه ارتباطات بلاواسطة اینترنتی پای در میان گذاشته، تبلیغات سیاسی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده. در مورد اهمیت اینترنت و ارتباطات نوین ـ تلفن‌های سیار، اس‌. ام. اس، ایمیل و ... ـ مقالات، کتب و نشریاتی زیادی به زبان‌های مختلف به چاپ رسیده، و اگر در این میان ما سخنی بر زبان آوریم مسلماً فقط نوعی تکرار مکررات خواهد بود. با این وجود از آنجا که اینترنت در جهان بستة فرهنگی ایران سریعاً به صورت یک بردار سیاسی مورد استفادة محافل مختلف قرار گرفت، ابعاد دیگر این ارتباطات در جامعه‌ای که حکومت آن همه چیز را «سیاسی» کرده، از نظر دور افتاد. در جهان فارسی زبان،‌ اینترنت در کمال تأسف ابعاد فرهنگ‌سازی، ارتباطی و خبررسانی خود را از دست داد و به سرعت تبدیل شد به یک ماشین «تبلیغات سیاسی»!

البته این مشکل در گام‌های نخست به این دلیل پیش آمد که حکومت اسلامی «بازی» در فضای اینترنت را با روزی‌نامه‌نگاری دولتی، کتاب‌سازی حکومتی و خلاصة کلام نقش مساجد و تکایا عوضی گرفته، «توپ اینترنت» را به زمینی انداخت که هنوز در آن گرفتار است: زمین خاکی سیاست روزمره! اگر از روز نخست دولت برخوردی متفاوت با پدیدة اینترنت می‌داشت، مسئله شاید به این مرحله از پیچیدگی نمی‌رسید. با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که «بازی» در همین زمین نیز برای حکومتی که عملاً فاقد دستگاه تبلیغاتی «کارساز» است، کار بسیار مشکلی به شمار می‌آید.

این حکومت تا آنجا که نقش خود را به عنوان «متکلم وحده» در زمینه‌های ارتباطات سنتی ایفا می‌کرد هیچ مشکلی نداشت. سخن گفتن از «اسلام»، مقدسین، فقه و غیره، زمانیکه سئوالی نمی‌توانست مطرح ‌شود، و بر سئوالات مشکل‌آفرین نیز آناً برچسب «ضدیت با مقدسات» الصاق می‌شد، آنقدرها نیازمند صنعت پیشرفته در زمینة ارتباطات نبود؛ هر آخوندی با چند چماقدار و چند «شانه» تخم مرغ می‌توانست آندسته از افرادی که می‌بایست سرکوب شوند از بین ببرد، و جماعت «خریدنی‌ها» را هم به ضرب چند شانه تخم مرغ از برابر مسیر پیشرفت اسلام و دین مبین به کنار زند. ولی در فضای اینترنت چنین اعمالی مشکل خواهد شد. اگر چند وبلاگ نویس نخست را یا «خریدند» و یا به سکوت دعوت کردند، آنهنگام که تعداد وبلاگ‌نویسان زیاد شد دیگر اعمال این سیاست‌ها امکانپذیر نبود. به همین دلیل حکومت به صورتی گسترده پای در روند «شبیه‌سازی» گذاشته، جبهه‌ای از «مخالف‌نمایان» بر روی خطوط اینترنت سازماندهی کرد.

نقش اصلی این «مخالف‌نمایان» فرسایش بحث‌های اجتماعی، سیاسی، مالی و اقتصادی است. اینان با به انحراف کشاندن این بحث‌ها در عمل دست مخالفان این حکومت را در کاسة حنائی می‌اندازند که توسط همین حکومت درست شده. به طور مثال زمانیکه فردی همچون میرحسین موسوی سخن از «آزادی مطبوعات» به میان می‌آورد، در عمل هدفی جز فرسایش «بحث مطبوعات» دنبال نمی‌کند. چرا که این فرد طی 8 سال دوران نخست‌وزیری‌اش در تمامی زمینه‌ها ملت ایران را با توسل به نظامیگری بی‌قیدوشرط، حداقل در زمینة مطبوعات سرکوب کرده. میرحسین موسوی در هیچ بعدی معتقد به آزادی مطبوعات نیست، چرا که اگر چنین تعلق خاطری می‌داشت نمی‌توانست طی 8 سال دولتی را رهبری کند که هدفی جز سرکوب مطبوعات دنبال نمی‌کرد.

به طور مثال، همانطور که شاهدیم از روزی که میرحسین موسوی را در بوق‌های استعمار نشانده‌اند، ایشان روز به روز در ویترین‌های جهانی «دمکرات‌تر» می‌شوند و سخنان‌شان در ظاهر امر روز به روز دلنشین‌تر!‌ البته اگر می‌گوئیم در «ظاهر امر» دلیل دارد، چرا که اگر این سخنان را از دیدگاه زبانشناسانه و منطقی‌ مورد بررسی قرار دهیم، مسائلی از پرده برون می‌افتد که طبیعت سخنران را سریعاً افشا خواهد کرد. در عمل، سخنوری‌های موسوی که با استفاده از همان شیوة «فرسایش» مطالبات واقعی ملت ایران دنبال می‌شود، بیشتر صحنه‌آرائی است تا برخورد سیاسی. ما در مورد سخنان موسوی، خاتمی و دیگر نورچشمی‌های «استعمار ـ ولایت» کم مطلب ننوشته‌ایم، امروز این بررسی را در مورد فردی صورت می‌دهیم که خود را خارج از حیطة حکومت اسلامی قرار داده، و ظاهراً‌ هیچ ارتباطی با این حکومت ندارد. هر چند به استنباط ما یکی از عوامل تبلیغاتی حکومت اسلامی می‌باید تلقی شود: آقای فرج سرکوهی!

اوج‌گیری «نهضت» ایشان که گویا با ماهنامة آدینه در ایران آغاز شده بود، به سرعت از چند لایه «حماسه» نیز برخوردار شده، فرج خان نهایت امر پای در اسطوره گذاشتند. روزی در ینگه‌دنیا یکی از همکارانم گفت: «فرج» در کاناداست! با بی‌تفاوتی پرسیدم، فرج کیست؟! با همان لهجة آمریکائی گفت، «سارکوهی» را می‌گویم. فکر کردم شوخی می‌کند. خلاصه بعدها فهمیدیم که چه دقایقی را از دست داده‌ایم. آقای سرکوهی که عمری را به روزی‌نامه‌نگاری در محضر امام سیزدهم گذرانده بودند، امروز تبدیل به یکی از پامنبری‌های مهم «موج سبز» شده‌اند و به دلیل تعلق خاطر مذهبی‌شان این شبهه نیز گویا برطرف شده که ایشان در واقع عامل حکومت اسلامی‌اند! ولی هدف از عملیات قهرمانانة آقای سرکوهی در واقع همان فرسودن مطالبات ملت ایران است.

سایت رادیوفردا، مورخ 6 خردادماه 1389، مطلبی از فرج سرکوهی در مورد حجاب و بحران‌سازی‌های «بدحجابی» که از طرف حکومت اسلامی در کشور به راه افتاده، منتشر کرده. این مطلب که با تیتر غلط انداز «مبارزه با بدحجابی، سرکوب امنيتی در پوشش مذهب و فرهنگ» در سایت مذکور منعکس شده، در مرحلة نخست به خواننده چنین القاء می‌کند که نویسنده قصد ریشه‌یابی مسئلة «بدحجابی» را دارد، چرا که در تیتر کذا از طریق «کلی‌گوئی» رادیوفردا چنین وانمود کرده که مطلب آقای سرکوهی، صریحاً اهداف واقعی پدیده‌ای به نام «بدحجابی» را در ایران بررسی خواهد نمود. با این وجود، این فقط یک «لایه» از فریب کلی‌ است، «رادیو فردا» به شهادت تمام مطالبی که تاکنون منتشر کرده به هیچ عنوان روشنگری در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در کشورمان دنبال نمی‌کند. مطلب فرج سرکوهی نیز فقط تداوم همین سنت فرخنده به شمار می‌رود! ابعاد واقعی مردمفریبی در جملة نخست این «مطلب» مشهود است:

«موج جديد حمله عليه زنان با شعار مبارزه با بدحجابی، در آستانة تظاهرات احتمالی معترضان در سالگرد انتخابات رياست جمهوری و نخستين سالگرد جنبش اعتراضی آغاز و بيش از همه خيابان‌های شهرهای بزرگ، دانشگاه‌ها و جوانان را هدف گرفته است.»

باید گفت که این نوع «جمله نویسی» از یک روزنامه‌نگار ظاهراً‌ «کارکشته» کمی بعید است، ولی حال که این «موج» به قول ایشان «حمله علیه» زنان را با شعار آغاز کرده، بهتر است ابعاد مردمفریبی را در همین جمله بهتر بشناسیم. نویسنده مسئلة مبارزة یک حکومت قرون‌وسطائی با «انسان‌محوری» را به هیاهو و قیل‌وقال لات‌ولوت‌های «موج سبز» وصله کرده، و تحت عنوان اینکه مبارزه‌ای بر علیه «بدحجابی» فضای شهرهای بزرگ را «فراگرفته»، هم باد در بادبان کشتی‌شکستة میرجلاد موسوی، که همسر نامحترم‌شان از بنیانگزاران «حجاب اجباری» معرفی می‌شوند، می‌اندازد و هم از بحرانی پرده‌ برمی‌دارد که اصلاً وجود خارجی ندارد و از روز نخست فقط بحرانی بوده ساخته و پرداختة حکومت اسلامی و کانال چماق‌کش‌های وابسته به محافل بین‌الملل.

در این وبلاگ‌ بارها در مورد مسئلة «حجاب» مطالبی نوشته‌ایم، و این نماد بردگی و فروهشتگی اجتماعی را از پایه و اساس محکوم کرده‌ایم. ولی طی چند ماه گذشته بارها عنوان کردیم که دولت احمدی‌نژاد دیگر قادر نیست همچون دوران گذشته به صورت سنتی پای در سرکوب زنان بگذارد؛ و این مطلب به هیچ عنوان نشانه‌ای از درک و فهم ایشان و یا هیئت دولت فعلی نمی‌باید تلقی گردد. دولت در زمینة سرکوب اجتماعی پای به بن‌بست گذاشته و به هیچ عنوان امکان موضع‌گیری سنتی در اینمورد را ندارد. حال اگر کسی می‌خواهد عدم‌توانائی دولت فعلی را در اجرای احکام «دین مبین»، به حساب پیروزی «موج سبز» بنویسد حتماً حکمتی دارد، که ما از آن بی‌خبریم!

نخستین انتظار ما از کسی که خود را «نویسنده» می‌داند این نیست که هنگام بررسی مسئلة حجاب هم‌صدا با بوق‌های استعماری به عادت بوزینة معرکه‌گیرها «جای دوست و دشمن» نشان دهد. در کلام متفکران نماد حجاب می‌باید در ابعاد اجتماعی، فلسفی و تاریخی مورد بررسی قرار گیرد، نه در مفاهیم سیاسی و اوباش‌گری‌های یک حکومت دست‌نشانده. و نهایت امر «روشنفکری» ایجاب می‌کند که این «نماد» بردگی صریحاً محکوم شود؛ اینهمه اگر اصولاً نویسندة محترم از شناختی کافی در زمینة سنت‌های فئودال و تبعات تحمیل آن‌ها بر جامعة معاصر آگاه باشد. آقای سرکوهی می‌فرمایند:

«اما غلبة اهداف امنيتی و سياسی بر انگيزه‌های فرهنگی و مذهبی، از جمله در مساله حجاب اسلامی زنان، وجهی بارز از فرآيند تقليل ارزش‌های مکتبی و مذهبی به اهرم‌های امنيتی و سياسی در ايران است.»


اینکه ایشان پس از سال‌ها روزی‌نامه‌نگاری در محضر امام سیزدهم، ناگهان به چنین نتیجة «چشم‌گیری» دست یافته باشند، مسلماً از جمله دستاورهای بزرگ «ملت ایران» می‌باید تلقی شود. ولی خدمت‌شان بگوئیم، مسئله‌ای به نام «حجاب» حتی اگر خارج از مرزهای ایران و در قلب جوامع غربی که معمولاً ریشه‌های غیراسلامی دارند رایج شده، از دیرباز فقط و فقط یک مسئلة سیاسی بوده و هیچ ارتباطی با به قول ایشان «ارزش‌ها» ندارد. دامن زدن به حجاب‌دوستی از طرف دولت‌های غربی کار را بجائی رسانده که حتی در پایتخت این کشورها با توزیع دلار «حجاب» را در میان زنان غیرمسلمان نیز به ارزش گذاشته‌اند. ولی نمی‌دانیم آداب و رسوم به ارث رسیده از دوران فئودال چگونه می‌تواند در عرصة اجتماع کنونی «ارزش» تلقی شود. عنوان کردن اینکه یک زن به دلیل آنکه زن زاده شده می‌باید پیکرش را بپوشاند تا آقایان «تحریک» نشوند، تقلیل زن به ابزار شهوترانی مرد خواهد بود، مطلب دیگری در کار نیست. اگر فرج ‌سرکوهی در این روند «ارزش» پیدا کرده بهتر است بجای بازگوئی کوکورانة واژگان رایج آخوندیسم و فوت کردن پنهان در پشم بوگندوی آخوند و مذهب‌پرست و دین‌خو و اسلام‌پناه، پیش از آنکه ارزش کذا از دستش در برود آنرا در معرض دید همگان قرار دهد! عنوان کردن اینکه پدیده‌ای به نام حجاب می‌تواند «ارزش» تلقی شود فقط و فقط از طریق نفی «حق انتخاب» زن می‌تواند خود را به اثبات برساند، انتخابی که اصولاً آخوندجماعت با فرستادن دختربچه‌های 10 ساله به حجله با آن بیگانه باقی مانده.

البته شاهدیم که آخوندیسم خصوصاً در قوالب مطلوب استعماری‌اش که مهم‌ترین وظیفة خود را اعمال کنترل بر مجموعه‌های گستردة شهری در مناطق نفتخیز تلقی می‌کند، از دیرباز جهت سرکوب تحرکات اجتماعی، فرهنگی، هنری، ادبی و حتی سیاسی و مالی در این جوامع سرکوب زن را سنگ زیربنای سیاست‌های خود تحلیل کرده. شعبده‌‌ای هم در کار نیست! صورتبندی ساده‌تر از آن است که برخی ریش‌پهن‌ها برای آن صدها «حل‌المسائل» قلمی کنند؛ اگر محدودیت‌های اجتماعی بر زنان اعمال شود، عملی که به دلیل حضور فعال فرهنگ مردسالار کم هزینه‌تر است، به صورت خودبه‌خود مردان نیز تحت نظارت قرار خواهند گرفت. و بر خلاف ادعاهای فرج سرکوهی این صورتبندی‌ها هیچ ارتباطی با لات‌بازی‌های اخیر میرجلاد موسوی و کروبی چپاولگر و جاسوس ندارد.

توجیهات ارائه شده در حل‌المسائل‌ها و «سخنرانی‌های» فرهیختگان حکومت اسلامی پیرامون «حجاب» فقط بازتولیدی است کودکانه و ابتدائی از مجموعه ترهات رایج در فرهنگ‌های مردسالار. راه دور نرویم، از کرة ‌شمالی تا ویتنام و مکزیک همین مزخرفات را می‌توان به هزار زبان متفاوت بازیافت. نیازی به اسلام و شبه‌جزیرة بی‌آب و علف و صحرای حجاز نیست. جالب است بدانیم که کشیش‌های کاتولیک و پروتستان، خاخام‌های حرام‌زادة یهودی، رهبران مذهبی زرتشتیان و مسلماً پیش‌نمازهای «نهضت بهائیت» در مورد این مسائل با هم کاملاً هم‌عقیده‌اند. اینان همگی ریشه در طفولیت تمدن بشری دارند و خواستار گسترش و احیای فرهنگ مردسالار و «فئودال» هستند، چرا که این به اصطلاح «فرهنگ» که تاریخ مصرف‌اش هم دیگر سپری شده، نقش هم اینان را به «ارزش» می‌گذارد. ولی در مناطق استعمارزده این جماعت «دین‌پرور» نخست به مطالبات اربابان‌شان در بانک‌ها و صنایع نظامی مغرب زمین خیره مانده‌اند. در دنبالة حل‌المسائلی که فرج سرکوهی در مورد حجاب برای رادیوفردا نوشته می‌خوانیم:

«در همة قرائت‌ها زن مسلمان موظف به رعايت حجاب اسلامی است اما اين قرائت‌ها در بارة مسائلی چون اجباری بودن يا اجباری نبودن حجاب برای زنان نامسلمان [...]»


همانطور که می‌بینیم حداقل «رادیوفردا» از زبان این تحفة محفل استعمار نظر نهائی خود را در مورد حجاب اجباری «زن مسلمان» به صراحت اعلام داشته! خلاصه هر قرائتی که دارید داشته باشید، از نظر رادیوفردا حجاب برای زنان مسلمان اجباری است. توجه کنیم که «حرف» این نیست که این اسلام چیست و از کجا همچون بختک بر سر یک ملت افتاده! در ثانی، مگر حجاب در مسیحیت اجباری نیست؟ سرپرست «محترم» رادیو فردا که این مزخرفات را تحت عنوان مقالات تحلیلی منتشر می‌کنند مگر چشم‌مبارک‌شان کور بود و ندیدند که «لورا بوش» همسر غیرکاتولیک جورج بوش، رئیس جمهور ایالات متحد، هنگام بوسیدن دست پاپ چادر بر سر انداخته بود؟ حال چه شده که از زبان یک موجود فکسنی که عمری را در خدمت مشتی اوباش به روزی‌نامه‌نویسی گذرانده، به فارسی‌زبانان چنین تفهیم می‌کند که «در اسلام حجاب اجباری» است؟! به فرض که در اسلام حجاب اجباری باشد، مگر کشور ایران متعلق به اسلام است، یا مگر همة ‌مسلمان زادگان موظف‌اند احکام اسلام را بپذیرند؟ این اجبار اگر از توضیح‌المسائل محبوب سازمان سیا نیامده از کجا آمده که حقوق زن را به فعالیت اجتماعی با رعایت حجاب محدود می‌کند؟ پاسخ به این پرسش را از فرج سرکوهی دریافت می‌کنیم که در این گیرودار هندوانه‌ای هم زیر بغل روح‌الله خمینی می‌چپاند و ایشان را در جایگاه «برتر» از دیگر مراجع تقلید می‌نشاند:

«آيت‌الله خمينی، برخلاف اغلب مراجع تقليد آن روزگار، با حضور زنان در تظاهرات سياسی، البته به سود انقلاب و جمهوری اسلامی، موافقت و با اين اقدام و ديگر دستورها و فتواهای خود راه را برای حضور محدود مشروط به حجاب زنان لايه‌های فرودست و مذهبی جامعه باز کرد.»


می‌بینیم که در متن ایشان از هر سوراخ فقط «نیکوئی‌های» آخوند و اسلام است که بیرون می‌زند. به آقای سرکوهی یادآوری کنیم که خمینی جلاد و همپالکی‌هایش در جامعه‌ای سخن از نقش «حجاب» به میان آورده بودند که طی سه ماه تابستان در سواحل شمال و جنوب، هتل و متل و ویلاهای متفاوت و اتاق‌ خالی باقی نمی‌گذاشتند. میلیون‌ها زن ایرانی با مایو و بیکینی در ساحل و دریا به شنا و گردش و نوشیدن همان مشروباتی مشغول بودند که جنابعالی «حرام» می‌دانید. این زنان حتماً‌ همه میلیارد بودند؟! چطور آن زمان چشمان‌ شما کور می‌شود، ولی امروز ریش و پشم این مزدوران خودفروخته و زن‌ستیز را از هزار کیلومتری «رصد» می‌فرمائید؟ در این هماهنگی حتماً نشانه‌ای از «ارزش‌های» مشترک می‌باید جست!

در ثانی، آنچه به قول شما زنان «فرودست» را به خیابان‌ها فرستاد شکرخوری‌های روح‌الله خمینی نبود؛ فروپاشی دیواره‌های امنیتی رژیم کودتای 28 مرداد بود که دیگر نمی‌توانست حرکت‌های اجتماعی را کنترل کند. اتفاقاً یکی از دلائل حضور آقایان آیات عظام در صحنة سیاست کشور همین فروپاشی محتمل رژیم کودتا بود. اینان قرار بود آنچه از این رژیم باقی می‌ماند با سریشم اسلام و حل‌المسائل و مفاتیح‌الجنان و حدیث مسلم و روایت معصوم و هزار مزخرفات دیگر به هم بچسبانند تا امثال شما پس از سه دهه عملیاتی را به خمینی دجال نسبت دهید که این روانپریش ابله به خواب هم نمی‌توانست ببیند. شاید شوخی می‌کنید! خمینی کجا و این حرف‌ها کجا؟! خمینی بینوا اگر شبانگاه راه مبال‌اش را گم نمی‌کرد خیلی هنر کرده بود. اینهمه بادمجان دور قاب امام‌تان نچینید، هم ریش‌ها برای‌تان حرف در می‌آورند. آقای خمینی با «فتواهای‌شان» در واقع غذائی را تناول می‌کرد که ژنرال هویزر در برابرش گذاشته بود. ولی اگر شما به این ترتیب ادامه بدهید بعضی‌ها را در این «سنگر» مستقر خواهید کرد که اصلاً نظریة «آزادی زن» و فمینیسم را همان آقای خمینی در سطح جهان مطرح کرده بود! خمینی، همان ابلهی که در سخنرانی «انقلابی‌اش» در مخالفت با اصل ششم انقلاب سفید، اصلی که به زنان اجازه می‌داد نمایندة مجلس شوند، در شهر «مقدس» قم عربده می‌زد: «زنان را چرا جلو می‌کشید، جامعه را چرا فاسد می‌کنید؟!»

ولی آقای سرکوهی دست بردار نیستند، ایشان سعی دارند که حکومت نفرت‌انگیز ولایت‌فقیه را به هر ترتیب ممکن در چنتة‌ ما ملت ایران بچپانند،‌ از همین روست که می‌فرمایند، زن ستیزی «فرهنگ» است، تحمیل حجاب برای تقویت همین «فرهنگ» صورت گرفت:

«تبعيض جنسيتی مولفه‌ای موثر در فرهنگ جامعة ايرانی است و جمهوری اسلامی با تصويب و تقديس قوانين تبعيض‌آميز عليه زنان و با اجباری کردن حجاب اسلامی اين فرهنگ را تقويت کرد و کوشيد تا زنان را، هر جا که ممکن است، به توده هوادار بی‌شکل خود بدل کند.»


نخست می‌باید قبول کرد که مشکل می‌توان همزمان با سرکوب یک جماعت، آنان را به «تودة هوادار» نیز تبدیل نمود!‌ مگر اینکه این جماعت را دیوانه و صغیر و مهجور به شمار آوریم! امیدواریم که موضع آقای سرکوهی در تأئید مبانی دین مبین تا این اندازه «مستحکم» و علنی نشده باشد. البته این مشکلی است که «متن» آقای سرکوهی ایجاد کرده، مسلماً خودشان با متن‌شان تفاوت دارند! ولی بهتر بود مقصود خود را روشن‌تر عنوان می‌کردند. با این وجود در اینکه جامعة ایران بسیار عقب‌افتاده است حداقل نویسندة این وبلاگ هیچ تردیدی ندارد. تمامی مدرنیسمی که طی دوران پهلوی در جامعه به طرق مختلف تزریق شد به دلیل نبود زمینة فرهنگی مناسب و عدم مسئولیت‌‌پذیری دولت‌ها جهت ایجاد هماهنگی‌های ساختاری و بطنی در جامعه، و نهایت امر به دلیل عدم حمایت واقعی کل حکومت از اصول «انسان ‌محوری» آخرالامر تبدیل شد به ابری گذرا در آسمان سیاست کشور و از میان رفت. چرا که مدرنیسم همواره بر گسست استوار شده و فاقد تداوم فرهنگی است. در این مختصر پای به بحث مدرنیسم و تفاوت‌های آن با مدرنیته نمی‌گذاریم، چرا که فرصت کوتاه است.

ولی مؤلفه‌های اجتماعی را بر خلاف آنچه آقای سرکوهی مطرح می‌کنند نمی‌باید در آسمان جستجو کرد. این مؤلفه‌ها زمینه‌هائی کاملاً ملموس، اجتماعی، اقتصادی و مالی دارد و اگر این زمینه‌ها از میان برود منبع تغذیة‌ مؤلفه‌ها نیز از میان خواهد رفت. اگر آنچه ایشان تبعیض‌های «جنسیتی» می‌نامند، امروز در جامعه حضور فعال پیدا کرده، به دلیل حمایتی است که حکومت‌های دست نشانده و حامیان غربی‌شان از گسترش این مؤلفه‌ها صورت داده‌اند. همانطور که پیشتر گفتیم، در کمال تأسف این «مؤلفه‌ها» در تمامی کشورهای عقب‌افتاده که در آن‌ها روابط اجتماعی فئودال حاکم است، از شبه‌جزیرة کره گرفته تا قلب مکزیک و آرژانتین حاکمیت بلامنازع دارد. مسئله این است که حاکمیت‌ها تا چه حد جهت حفظ موجودیت خود مجبورند بر این مؤلفه‌ها تکیه کنند.

برخلاف ادعای آقای سرکوهی، حکومت اسلامی نتوانسته هیچیک از قشرها را در جامعة ایران، حتی آنچه ایشان «زنان طبقات فرودست» نامیده‌ به «تودة هوادار بی‌شکل خود بدل» کند. امروز حمایت‌ها از این حکومت فقط فرامرزی است. و دیروز نیز اگر حمایت‌های فرامرزی وجود نمی‌داشت، این حکومت کارش به هیچ عنوان به سه دهه نمی‌کشید. نهایت امر مبارزات زنان ایران با حکومت آخوندی، هیچ تضادی با مبارزات مردان ندارد و نخواهد داشت. ما مبارزه با حجاب اجباری را یکی از اهداف اصلی مبارزات تمامی ایرانیان تلقی می‌کنیم. این مسئله همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم ارتباطی به «زن» در مفاهیم اجتماعی ندارد و عاملی است جهت کنترل و سرکوب ملت ایران.

برخلاف آنچه رادیوفرداها و بی‌بی‌سی‌ها قصد القای آن را دارند، ما نه در طبقات شهری متوسط و بالا که در تمامی طبقات جامعه ریشه‌های مبارزه با این حکومت را دنبال می‌کنیم و اطمینان داریم که این برخورد در طبقات فردوست، به دلیل فشار گسترده و روزافزون حکومت نهایت امر شکل و صورت تعیین‌کنندة خود را پیدا می‌کند. حرکتی که وابستگان به این طبقات جهت حفظ موجودیت اجتماعی و فرهنگی خود از طریق بازنگری در الگوهای پایه‌ای در قلب همین طبقات صورت خواهند داد. نشانه‌های بسیاری در دست است که دگرگونی این مؤلفه‌ها در قلب طبقات فرودست جامعه را می‌نمایاند. ما مطمئن‌ایم که این تغییر صورت خواهد گرفت، هر چند چنین تغییری مسلماً در مسیر انتظارات سرکوهی‌ها و مدیریت رادیو فردا صورت نگیرد.

در پایان از رادیوفردا نیز تقاضا داریم که اگر به حفظ حجاب اسلامی و «نوامیس» در ایران تا به این حد پایبند باقی مانده، حداقل این مواضع را به قلم «مدیریت» در همان بالای صفحه اعلام کند، تا بیش از این عبای سرکوهی را که آخوندی تازه‌کار به شمار می‌آیند، به ریش و حجاب و نماز و روضه آلوده نکند که به زبان آخوندی، «خدای را خوش نمی‌آید!»





هیچ نظری موجود نیست: