در وبلاگ «شیعه و شعبده» از بحران سیاسیای که ظاهراً بین دولت احمدینژاد و مسکو در حال شکلگیری است شمة مختصری ارائه دادیم و از بنبستهای استراتژیک حکومت اسلامی در زمینة ایجاد یک ارتباط مستحکم با مسکو در منطقة خزر و مرزهای خاکی سخن گفتیم. ولی همانطور که میتوان حدس زد این «بحرانسازی» به تدریج میرود تا در مقیاسی قابل توجه «کمبود بحران» حکومت اسلامی را مرتفع کند. و این مسئلهای است که کمتر مفسری تا حال به آن اشاره داشته.
اینکه به دنبال امضاء بیانیة «مبادلة سوخت هستهای»، انتظارات دولت احمدینژاد از مسکو چه میتواند باشد هنوز ابعاد مشخصی ندارد. ولی همانطور که دیدیم دولت تهران مجبور به خروج از سکون در زمینة روابط بینالمللی شده؛ مهر سکوت از لب برداشته، و جالب این است که در خطابههای رسمی دولت که معمولاً هدفی جز انحراف افکار عمومی دنبال نمیکند، روسیه به دلیل «خطاهائی» نامرئی و نامعلوم پیوسته مورد خطاب و عتاب قرار میگیرد.
اعمال این شیوه خصوصاً از طرف دولتی که نه حمایت چندانی در داخل مرزها دارد، و نه حامیانی «علنی» در سطح جهانی، فقط میتواند نشان از این داشته باشد که دستهائی فرامرزی و محفلی، هر چند در خفا، حرکت اعتراضی دولت احمدینژاد را در همسوئی کامل با رهبران جنبش سبز به سوی مسکوستیزی راهبری میکند. این مطلب را پیش از این، هنگام «انتخاب» مجدد احمدینژاد به ریاست دولت جمکران عنوان کردیم و خاطر نشان نمودیم که پروژة تبدیل احمدینژاد به «هیتلرنوین» شکست خورده، و اینک آمریکا مجبور خواهد شد روابط پنهان خود را با حکومت اسلامی علنی کند. به استنباط ما مهمترین خط سیاسیای که کرملین در شرایط فعلی در ایران جستجو میکند، همین «علنی» کردن روابط پنهان «تهران ـ واشنگتن» خواهد بود. و میبینیم همان احمدینژادی که واشنگتن او را جهت تبدیل به «هیتلر جدید» به قدرت رسانده بود تا بتواند خاک کشور را به بهانة جنگ با «هیتلر» به توبره بکشد، امروز در میانة سخنوریهای عوامفریبانة خود، با تهدید روسیه به صورت غیرمستقیم خواهان ارتباط علنی با غرب است.
ارتباط ویژة حکومت اسلامی با آمریکا، یا بهتر بگوئیم رابطة بین آنچه «انقلاب اسلامی» و «شیطان بزرگ» تعریف شده بود، از نخستین روزهای تفویض قدرت به روحالله خمینی در ایران «آغاز به کار» کرد. در این «طرح گسترده»، از آنجا که در برنامة «حقوق بشر» کارتر، حمایت واشنگتن از مشتی اوباش و اراذل نمیتوانست برای آمریکا آبی به آسیاب منافع استراتژیک سرازیر کند، برنامهای به نام «نبرد با آمریکا» نیز تعبیه شده بود. در این صحنهآرائی حکومت ملایان بدون هیچگونه ارتباط علنی با سرمایهداری بینالملل که مرکزیت آن در واشنگتن فعال است، هم میتوانست به سرکوب هر گونه تمایل انسانمحور در ایران مشغول شود، هم زمینة فعالیت گروههای اسلامگرا در عراق، ترکیه، لبنان، فلسطین و خصوصاً افغانستان را فراهم آورد، و هم تحت عنوان حکومت «ولایت فقیه» یک فاشیسم قرونوسطائی را در چارچوب منافع آمریکا بر ملت ایران تحمیل نماید. برنامهای که گام به گام تحقق یافت و نتیجه همان شده که امروز شاهدیم: یک حاکمیت مسئولیتگریز، سرکوبگر، فاسد و بیبرنامه که فقط در چارچوب الزامات محافل بینالملل در داخل کشور دست به «سیاستگزاری» میزند.
البته این صحنهگردانی تا حد زیادی نتیجة عقبماندگی تفکر سوسیالیسم در ایران بود، چرا که فاشیسم خمینی دقیقاً همچون فاشیسمهای اروپا در دهة 1930 فقط از طریق «چپنمائی» توانست این صحنهگردانی را صورت دهد. در این برهه، «چپ» ایران به دو گروه تقسیم میشد، گروههای چریکی، که بدون در نظر گرفتن مسائل استراتژیک ایران در کوه و بیابان با چند قبضه تفنگ و طپانچه «نبرد طبقاتی» خیالی به راه انداخته بودند، و آندسته که همچون حزب توده، «پیروزی» را فقط از مسیر پیروی از فرامین اتحاد شوروی سابق امکانپذیر میدیدند. ولی هر دو در یک اشتباه کلی شریک بودند: آنچه اینان «انقلاب» میخواندند فاقد ابعاد فرهنگی بود. تمایل به خلقدوستی، کارگر پروری، عوامپرستی و خلاصة کلام دیگر مظاهر درویشمسلکانة «چپ انقلابی»، در هر گام حرکت چپ را از ابعاد فلسفی، نظری و انسانمحور سوسیالیسم بیشتر و بیشتر دور کرد، و تحرک سیاسی را در مسیری انحرافی قرار داد که نهایت امر به کوچة بنبست ولایتفقیه ختم میشد.
با این تفاوت که ولایت فقیه هم وعدة تمامی آنچه «چپ» قول میداد، به تودهها ارزانی میداشت، و هم تودهها را در دامان مالیخولیا و توهمات وتحجر مانوسشان رها میکرد و از هر گونه تعرض «فرهنگی» بر علیه اینان خودداری مینمود! در واقع این شرایط به این حکومت اجازه میداد که هم «بهشت» معاصر چپ را به تودهها بفروشد، و هم بجای تغییر روشهای سنتی و پوسیدة قرونوسطائی، خود را حامی همین روشها معرفی کند! به عبارت دیگر، طی سالهای 1960 تا اواسط دهة 1980 هر آنچه چپ در ایران به عنوان حرکت سیاسی و اجتماعی صورت داد، در عمل فقط به معنای ریختن آب به آسیاب فاشیسم اسلامی بوده. این مسئلهای است که مسلماً مورخان در آینده به تفصیل به آن خواهند پرداخت. به استنباط ما اشتباهات استراتژیک چپگرائی طی دو دهة فوق موضوع قابل بحثی در بررسیهای تاریخی تلقی خواهد شد.
ولی تا آنجا که مربوط به عملیات ولایت فقیه در ایران میشود، محافل حامی آخوندجماعت با شناخت از همین «راهبریها» در مسیر حرکت تودهها دام مناسب را پهن کردند، و هر گاه ایالات متحد جهت تحکیم هر چه بیشتر میخهای خود بر تابوت ملت «اسلامی» ایران نیازمند «رخدادهای» کمکی میشد، این محافل رخدادها را توسط عوامل آمریکا سازمان میدادند. عملیات «قهرمانانة» اشغال سفارت، حمایت از ادامة جنگ بر علیه صدام «کافر»، شکلگیری هنگهای شهری «حزبالله» در مبارزه با مطبوعات «فاسد» و «بدحجابی» و «طاغوتی» و قتلعام کمونیستهای «توطئهگر»، و ... یکی پس از دیگری در فهرست فعالیتهای دستگاه خلیفهگری «امام زمان» قرار گرفت. و امروز حکومت اسلامی در تهران ـ این حکومت هم شامل دولت احمدینژاد میشود و هم هواداران موج سبز ـ میراثخوار تمامی این رخدادهاست؛ وامدار تمامی این عملیات است، و نهایت امر دستهای این حکومت در دست سرمایهداری جهانی به رهبری ایالات متحد قرار گرفته.
در چنین شرایطی است که ایالات متحد، پس از اینکه در آغاز دولت اول مهرورزی در بنبست قرار گرفت، به ناچار از پروژة «جنگسازی» در ایران نیز دست برداشت . اینجاست که مسئلة «بحران هستهای» آغاز شد. ولی این بحران نیز به ترتیبی از مسیر مناسب حال واشنگتن خارج شده، و به باز شدن هرچه بیشتر «مچ» بازیگران اصلی بحرانسازی، یعنی واشنگتن و لندن در برابر افکارعمومی انجامید. در این برهه است که شاهد حملات احمدینژاد بر علیه روسیه میشویم.
اینکه جزئیات مطالبات احمدینژاد از روسیه چیست آنقدرها مهم نخواهد بود؛ خبرگزاریها از انتظارات دولت «مهرورزی» از روسیه در مورد پیشنویس «قطعنامة تحریم» شورای امنیت سازمان ملل بر علیه حکومت اسلامی سخن به میان میآورند. ولی میدانیم که جنجال پیرامون این «تحریمها» به همان اندازه برای جمکران سرنوشتساز است که برای ایالات متحد. این تحریمها در مرحلة رسانهای و تبلیغات باید نشان دهد که دولت احمدینژاد همچون گذشته «ضدآمریکائی» است؛ این تحریمها زمینة فعالیتهای فراقانونی شبکههای مالی و تجاری در کشور را فراهم میآورد، فعالیتهائی که ارزهای حاصل از آن به بانکهای لندن در دوبی سرازیر میشود؛ همین تحریمها به جهانیان «ثابت» خواهد کرد که آقای اوبامای «متمدن» از اوباش اسلامگرا حمایت به عمل نمیآورند؛ این تحریمها ... خلاصه بگوئیم، این «تحریمها» فلسفة وجودی حکومت اسلامی و سیاست خاورمیانهای ایالات متحد را رقم میزند.
حال چرخش دولت احمدینژاد در باب ارتباط با مسکو را میباید مد نظر قرار داد. احمدینژاد به زبان بیزبانی از مسکو میخواهد که به دلیل امضاء بیانیة کذا حمایت جهانی خود را از حکومت اسلامی در سطوح دیپلماتیک و استراتژیک و رسانهای «تقبل» کند! باید اذعان داشت که این انتظاری است ناهنجار، آنهم در شرایطی که دولت ایالات متحد طی سه دهه با حمایت پنهان از حکومت اسلامی و به طور کلی از اسلامگرائی، یکی از مهمترین پروژههای جهانی سازمان سیا را اجرائی کرده. روسیة امروز نمیتواند فراموش کند که شکست ارتش سرخ در دروازههای کابل را مدیون همین «اسلامگرائی» است. اگر روسیه خود را به عنوان حامی دولت اسلامی جا بزند، وضعیت مسکو در برابر افکار عمومی در منطقه به کجا خواهد کشید؟
در عمل، اگر روسیه از امضاء بیانیة «کذا» حمایت صورت داد و اردوغان و داسیلوا را با پسگردنی روانة تهران کرد تا از این پروژه حمایت کنند، فقط برای خلاصی از شر طرح «بحران هستهای» آمریکا در مرزهای جنوبیاش بود، نه به دلیل عشق و علاقة وافر به حجج اسلام و آیات عظام! دولت فعلی روسیه نه از بنیادگرائی اسلامی در مرزهای جنوبی خود حمایت خواهد کرد، و نه از بنیادگرائی ارتدوکس در مسکو! این مطلبی است که برای دولت ایران قابل هضم نیست.
در ثانی، سرنوشت حکومت اسلامی چه بهتر که در ارتباط با همان محافل تصمیمگیرندهای قطعی شود که از روز نخست حامی این بساط بودهاند، نه از طریق ارتباط با یک دولت تازه از «گردراهرسیده» که فقط در تبلیغات جهانی خود را میراثدار اتحاد جماهیر شوروی سابق معرفی میکند. آیا آمریکا حاضر است در ازاء تغییرات ریشهای در روشهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و ... از طرف دولت اسلامی، به نوبة خود تغییری در برخوردهای واشنگتن با این حکومت داشته باشد؟ اگر چنین امکانی وجود دارد، چرا احمدینژاد به جای اینکه لقمه را مستقیماً به دهان بگذارد آن را به دور سر خود میچرخاند؟ مگر ایشان به دانشگاه کلمبیا دعوت نشده بودند؟ پس میتوانند این روابط را گسترش دهند. دولت ایران میتواند در سطح جهانی رسماً اعلام دارد که از حقوقبشر حمایت میکند، گروههای خودسر و سرکوبگر را در سطح شهرها مجازات خواهد کرد، مقررات جاری در ارتباطات جهانی را مورد تأئید قرار میدهد، و ... و در پی اتخاذ این مواضع از آمریکا تقاضای حمایت سیاسی و استراتژیک نیز صورت دهد. مگر جز این است که آمریکا خود را طرفدار چنین «شرایطی» وانمود کرده؟ پس منتظر چه هستید، چرا به گدائی محبت در خانة مسکو میروید، حمایت آمریکا را بطلبید!
مشکل اینجاست که آمریکا به هیچ عنوان از این سرفصلها حمایت نمیکند، و تمامی ابزار سرکوبی که در جهان بر پا کرده بر اساس همین «توهمزائیهاست»! حال که چنین امکانی برای آمریکا وجود ندارد، چگونه احمدینژاد میتواند انتظار داشته باشد که مسکو از بساط مفتضحی که یانکیها در مرزهای جنوبیاش به پا کردهاند در سطح جهانی حمایت نیز به عمل آورد؟
با این وجود، به استنباط ما طرح تحریمهای اقتصادی از طرف شورای امنیت سازمان ملل که نهایت امر اهرمی خواهد شد جهت کنترل تسلیحاتی حکومت اسلامی در دست کرملین، مسلماً این امکان را دارد تا آمریکا را به این صرافت بیاندازد که «تغییرات» کذا را میباید هر چه زودتر مدنظر قرار دهد. میدانیم که همین چند روز پیش کاشف به عمل آمد که حکومت اسلامی از طریق دلالهائی در گرجستان ـ این کشور در حال حاضر با روسیه روابط خوبی ندارد ـ اقدام به خرید موشک کرده بود! باید پرسید دولت احمدینژاد تا کجا حاضر است در روابط خصمانة خود با روسیه ـ این روابط به صورت کنترل از راه دور توسط واشنگتن هدایت میشود ـ تجدید نظر کند، و نه در گفتار، که در کردار دست از عوامفریبی بردارد؟
ولی برخوردهای «تند» احمدینژاد با روسیه شاید همان باشد که مسکو در پیاش بوده. میدانیم که پس از «انتخابات» اخیر در حکومت اسلامی رسانههای وابسته به غرب چنین شایع کردند که دولت احمدینژاد را مسکو مورد حمایت قرار میدهد، و ملاقات احمدینژاد با مدودف در فردای «انتخابات» کذا را شاهدی براین مدعا دانستند. حال که احمدینژاد مجبور شده هم روابط خود را با ارباب اصلی، یعنی آمریکا علنیتر کند و هم سخنرانیهایاش را به موضعگیریهای ضدروسی مزین نماید، حامیان «موجسبز» با مشکلی بسیار اساسی روبرو خواهند شد. برای این «موج»، که تمامی نیروی سیاسیاش را از طریق حمایت شاخک تبلیغاتی نظام سرمایهداری غرب به دست میآورد، فقط یک راه باز خواهد ماند، همکاری و همگامی و همنشینی و همفکری با احمدینژاد بر روی سایتهای بیبیسی و رادیوفردا و صدای آمریکا!
شاپور بختیار، زمانیکه بنیصدر و رجوی از تهران گریخته، به پاریس آمدند، در مصاحبه با خبرنگار رادیو فرانسه پس از توضیح اینکه اینان از فدائیان امام سیزدهم بودند، از روی مزاح گفت، اگر وضع به همین منوال پیش برود فردا آقای خمینی هم به پاریس پناه میآورد! میبینیم که اگر جنگ 8 ساله و کثافتکاریهای خطامام و دیگر فعالیتها این پیشگوئی را به تعویق انداخت، امروز با این مرحله فاصلة زیادی نداریم. خلاصه اگر وضع به همین منوال پیش رود تا چند روز دیگر خبرگزاریهای جهان ضمن انتشار تصاویر دلربائی از احمدینژاد در حال فحاشی به مسکو او را در جایگاه مهمترین حامی دمکراسی، آزادی و حقوقبشر به جهانیان معرفی خواهند کرد.
۲ نظر:
آقا سعید سلام خیلی ارادت داریم.
تازه با شما آشنا شدم.سیستم نظر دهی
شما کمی برای ما بیسوادها پیچیده است.
مثلا این صفحه با این"ارسال پیام ایمیل به یک دوست: SAEED SAMAN
"
فرق دارد.بگذریم.چکونه میتوانم یک فایل برایتان ارسال کنم.
با e-mail یا...
حمید-قم
با سلام
میتوانید فایل را به آدرس زیر ارسال کنید:
saeedsaman20@gmail.com
موفق باشید
ارسال یک نظر