۷/۱۸/۱۳۸۸

ملامحمد کلینتن!




خانم هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجة ایالات متحد هفتة آینده عازم روسیه خواهد شد. در رأس تبلیغات رسانه‌ای که در اطراف این سفر دیپلماتیک به راه افتاده، از عزم ایشان جهت متقاعد کردن روسیه برای تحریم‌های اقتصادی علیه ایران سخن به میان می‌آید! باید قبول کرد که دیگر این نوع «تبلیغات» رسانه‌ای تا حدود زیادی افسانه‌ای، اگر نگوئیم مضحک شده. در شرایطی که هیئت حاکمة ایالات متحد عملاً به سه شاخة متفاوت تقسیم شده، و یکی از این شاخک‌ها یعنی شاخه‌ای که شخص اوباما در رأس آن قرار دارد سخن از اعزام بیش از 40 هزار نظامی تازه ‌نفس به مرزهای مناطق تحت نفوذ مسکو، و خصوصاً افغانستان بحران‌زده به میان می‌آورد، بوق‌های تبلیغاتی غرب از قماش رادیو فردا، بی‌بی‌سی و دیگر بنگاه‌های سخن‌پراکنی جهت انحراف افکار عمومی جهان از بحرانی که هم در قلب هیئت حاکمة آمریکا در جریان است، و هم در ارتباطات گستردة استراتژیک بین مسکو و واشنگتن عملاً ‌صلح جهانی را به مخاطره افکنده، بار دیگر دست چلاق نوکران عموسام، یعنی اوباش حکومت اسلامی را گرفته اینان را «مسئلة» اصلی منطقه و دلیل سفر دیپلماتیک خانم کلینتن معرفی می‌کنند!

نخست بهتر است از بحران در بطن هیئت حاکمة ایالات متحد سخن به میان آوریم. شاهدیم که برای نخستین بار در تاریخ بنیادهای سیاسی و نظامی در ایالات متحد ریاست سازمان پنتاگون که در عمل مهم‌ترین ارگان تصمیم‌گیری در سیاست خارجی و حتی اقتصاد ایالات متحد به شمار می‌رود، نه از طرف رئیس جمهور که به صورتی «پنهان» به فردی به نام رابرت گیتس تفویض شده! حضور آقای گیتس،‌ فردی که نه متعلق به خانوادة سیاسی دمکرات‌هاست و نه هیچگونه تمایلی به شخص ریاست جمهور و سیاست‌های وی از خود نشان داده، در رأس مهم‌ترین بنیاد تصمیم‌گیری اقتصادی، ‌ نظامی و سیاسی در آمریکا یعنی تشکیلات پنتاگون ماه‌هاست که نه تنها از طرف تحلیل‌گران «شایستة» بررسی معرفی نشده که به هر بهانه و تمهیدی سعی در زیر سبیلی درکردن آن داشته‌اند! اینجا می‌باید اذعان داشت که آقای حسین باراک اوباما علیرغم دریافت «نوبل صلح» عملاً پست ریاست جمهوری ایالات متحد را در اختیار نگرفته‌اند؛ تصمیمات را اگر در گذشته در بطن محافل می‌گرفتند و جهت اعلام رسمی و عمومی به ریاست جمهوری ایالات متحد «ابلاغ» می‌کردند، امروز حتی به ریاست جمهور ابلاغ هم نخواهد شد! بنیادها خود تصمیم می‌گیرند و در چارچوب منافع خود این تصمیمات را به مرحلة اجرا می‌گذارند. این است آنچه در حال حاضر از نظر سیاست بین‌المللی و خصوصاً اقتصاد پایه‌ای در کشور ایالات متحد در جریان است. این شرح مختصری بود از شاخک اول دیپلماسی ایالات متحد که مسلماً جهت رتق‌وفتق امور با طرف‌های روسی منتظر سفر خانم کلینتن هم نمانده؛ این مسائل پیش از سفر ایشان مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته است.

رهبری شاخک دوم را خانم کلینتن به همراه «گروهی» که از دورة ریاست جمهوری بیل کلینتن به جای مانده بر عهده گرفته‌اند! این گروه همانطور که طی مسابقات انتخاباتی شاهد بودیم هیچگونه تمایلی به سیاست‌های باراک اوباما نشان نمی‌دهد. اینان در عمل همان جناح راست‌گرایان سنتی در قلب حزب‌ دمکرات‌اند که در اغلب ایالات جنوبی و مرکزی، سخنگوی قشرهای روستائی و شهرک‌نشینان‌ سپیدپوست به شمار می‌روند. قشرهائی که نه رنگین‌پوست‌ها را تحمل می‌کنند، نه از اخلاقیات «جهان‌وطنی» نزد ساکنان شهرهای بزرگ سواحل شرقی و غربی آمریکا دل‌خوشی دارند، و نهایت امر رفتار و کردار میلیاردرهای حزب جمهوریخواه نیز به مذاق‌شان خوش نمی‌آید. اینان به امثال کلینتن‌ها رأی می‌دهند؛ به هم ولایتی‌‌های به اصطلاح «فرهیخته»، که پیرو «مدرنیسم» من‌درآوردی «ولایات» نیز هستند! اینان پیشتر نیز به جیمی‌کارتر و روزولت رأی داده بودند.

ولی حسین باراک اوباما با اینان متفاوت است. در مرحلة نخست وی نمایندة گروه‌های فرضاً «آوانگارد» به شمار می‌رود، از قماش خانوادة کندی‌ها که در بطن حزب دمکرات دهه‌هاست لانه کرده‌اند. در مرحلة بعدی قشر دیگری نیز از وی حمایت می‌کند، قشری که پس از مهاجرت گروه‌های وسیع صاحبان فن از کشورهای آفریقای سیاه و یا آسیا طی دهة 1980 و با تکیه بر «ریگانیسم» حاکم، به سرعت در شهرهای بزرگ ساحل شرقی و غربی متمرکز شده‌اند. اینان نه دهقان‌اند نه کارگر کم‌جیره و مواجب و نه شهرک‌نشین یک لاقبا؛ ارزش‌های مقدس مشترکی هم ندارند. در نتیجه جهان‌وطن به شمار می‌روند و به دلیل برخورداری از فناوری‌هائی که نیازهای مالی و اقتصادی و صنعتی قشرهای ثروتمند و سرمایه‌گذاران را می‌تواند بخوبی ارضاء ‌کند به سرعت تبدیل به مهره‌هائی غیرقابل حذف و غیرقابل سرکوب در بطن جامعة آمریکا شده‌اند. با اینان نمی‌توان همان معامله‌ای را صورت داد که دهه‌‌ها پیش با بردگان، و پس از آن با مهاجران مکزیکی و پورتوریکوئی صورت ‌پذیرفت؛ به عبارت دیگر اینان را نمی‌توان مورد بهره‌کشی قرار داده، سپس به حاشیه راند. این قشر که در عمل «جدیدترین» پدیدة برخاسته از روند مهاجرت در جامعة آمریکاست، دست در دست گروهی از آمریکائی‌های سپیدپوست و به اصطلاح «آوانگارد»، امروز قصد آن دارد که حکومت را به دست گیرد. و حضور باراک اوباما در کاخ سفید نشان داد که این قشر از قدرت عمل مناسبی نیز برخوردار است.

با این وجود ساختار حاکمیت، خصوصاً زمانیکه از یک ابرقدرت سخن به میان می‌آوریم، به مراتب از آنچه در بالا عنوان شد پیچیده‌تر است. در نتیجه حضور اوباما و چنددستگی فعلی در هیئت حاکمة ایالات متحد را نمی‌باید صرفاً در چرخش‌های جمعیتی و تغییرات در ارزش‌ها و مقدسات اجتماعی جستجو کرد. به استنباط ما این چنددستگی نتیجة مستقیم فروپاشی‌ای است که سیاست‌های جنگ‌سرد به طور کلی متحمل شده‌. مطلبی که توضیح بیشتر در مورد آن کار را به درازا خواهد کشاند، ولی همینجا به صورتی سر بسته می‌باید گفت که شرایط فعلی ـ چنددستگی در هیئت حاکمه ـ به طور خلاصه راه حلی است که حاکمیت آمریکا در مجموع جهت جلوگیری از فروپاشی کشور اتخاذ کرده. در شرایط فعلی تمامی محافل و گروه‌های اجتماعی کم‌یابیش خود را به نحوی از انحاء در آئینة حاکمیت می‌بینند؛ هم سرمایه‌داران و گردنکشان در بطن پنتاگون از حضور «همفکرانی» قابل اعتماد برخوردارند، هم آمریکای سپیدپوست و سنتی فرهیختگان «ولایات» را در رأس امور به چشم می‌بیند، و هم «آوانگاردها» و طرفداران جامعة چندنژادی در شهرهای پرجمعیت در شکل و شمایل اوباما پایان «نژادپرستی» را جشن گرفته‌اند. ‌ هر چند که در این میان گروه اصلی و تصمیم‌گیرنده فقط همان گروه نخست و حلقة «همفکران» پنتاگون باشد.

همانطور که بالاتر نیز گفتیم، خانم کلینتن به عنوان نمایندة قشرهای سنتی و فرهیختة «ولایات»، طی مسافرت دیپلماتیک آتی خود به مسکو، مطالبی به مراتب مهم‌تر از سانتریفوژهای جمکران در کیف دیپلماتیک به همراه خواهد داشت. سعی می‌کنیم رئوس این مطالب را در همینجا به صورتی بسیار فشرده و فهرست‌وار ارائه دهیم. در اولین مرحله مسلماً می‌باید افزایش نیروهای نظامی آمریکا و متحدان‌اش را در مرزهائی که محدودة مستقیم و سنتی نفوذ کرملین به شمار می‌رود ـ مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سابق ـ مورد نظر قرار داد. به استنباط ما جناح خانم کلینتن از طرح افزایش نیروهای نظامی «استقبال» به عمل نیاورده. برای اثبات این مطلب نیز عملکرد «گروه» کلینتن‌ها طی دوران ریاست جمهوری بیل‌کلینتن کفایت خواهد کرد. می‌دانیم که پروژة «رهاسازی» افغانستان به چنگ «طالبان» یکی از پروژه‌های طلائی دوران بیل کلینتن بود. اگر آنروز «رهاسازی» افغانستان در دست طالبان و گروه‌های مسلح اسلامگرا پاسخگوی منافع جناح کلینتن‌ها ‌بوده، دلیلی در دست نیست که امروز جز این باشد. در نتیجه «شایعة» خروج نیروهای نظامی غرب از افغانستان که چندی پیش از طریق همین جناح در بوق و کرنا گذاشته شده بود بخوبی نشان داد که تضاد منافع «دمکرات‌های سنتی» با مسکو همان است که سابقاً بوده و نتیجة آن نیز همان خواهد بود که شاهد بودیم: حمایت از اسلامگرائی از طرف اینان، فشار سیاسی و امنیتی از طرف روسیه!

البته موضع‌گیری خانم کلینتن در شرایط ویژه‌ای صورت خواهد گرفت. چرا که می‌دانیم رابرت گیتس در رأس پنتاگون مذاکراتی «جداگانه» با روسیه بر محور مسائل استراتژیک دو جانبه آغاز کرده، مسائلی که نهایت امر گوشة قبایش به افغانستان نیز مربوط خواهد شد. از طرف دیگر اوباما نیز با حمایت علنی از افزایش نیروهای نظامی، خواهان برخوردی قاطعانه‌تر با مسئلة «طالبانیسم» در افغانستان است!‌ لازم به تذکر است که این برخورد چندجانبه از طرف هیئت حاکمة آمریکا «آش در هم جوشی» در سطوح دیپلماتیک ایجاد کرده، و آنچه در بالا آوردیم فقط چند لایة ابتدائی از این بحران را نشان می‌دهد.

البته در مسیر مجاب کردن مسکو جهت «تقبل» سیاست‌های واشنگتن در افغانستان، خانم کلینتن از اهرم‌هائی منطقه‌ای نیز برخوردارند. خارج از محافل سنتی طالبان‌پروری و مدارس دینی در پاکستان و وزیرستان و افغانستان و ... می‌توان از لشکریان «طیبه» و جدائی‌خواهان کشمیر و غیره نیز سخن به میان آورد. و در همین مقطع است که نقش هیئت حاکمة دست‌نشاندة آمریکا در جمکران در معادلات سیاسی منطقه‌ای کلیدی می‌شود. و عربدة بلندگوی بنگاه‌های سخن‌پراکنی در همین راستا به آسمان رفته.

آنچه سابقاً «بحران هسته‌ای» نام داشت و امروز تبدیل به «حمایت» از محاصرة اقتصادی علیه ایران شده، در عمل نشاندهندة خط سیر جناح سنتی حزب‌دمکرات در دیپلماسی ایالات متحد با روسیه است. و دقیقاً در رابطه با همین دلائل سرفصل‌های خبری رادیو فردا را دنبال می‌کنیم. نخست همچنانکه انتظار نیز داشتیم «تهدیدات» هیلاری کلینتن علیه ملت ایران منعکس می‌شود! در گام بعد، سخنان آقای متکی وزیر امور خارجة دولت دست‌نشانده را می‌خوانیم که می‌فرمایند:

«دربارة روابط ايران و آمريکا هنوز به مرحلة تصميم گيری نرسيده‌ايم!»

این اظهارات را می‌باید «در باغ سبز» جمکران به خانم کلینتن تلقی کرد. متکی با چنین بیاناتی به عنوان یکی از طرف‌های حامی سیاست کلینتن در تهران به ایشان «اطمینان» می‌دهد که هر آنچه واشنگتن هنگام خروج از جلسة مشترک با مدودف و لاورف اعلام کند مورد تأئیدشان قرار خواهد گرفت! به عبارت دیگر متکی با پنهان شدن پشت سر کلینتن به مدودف و روسیه پارس می‌کند، و حداقل تا آنجا که به موضع تهران مربوط می‌شود دست خانم کلینتن را در مذاکرات با مقام‌های روسیه باز می‌گذارد. همزمان با انعکاس شیرین‌کاری‌های متکی، شاهد پخش «خبر» دیگری نیز در همین رادیوفردا هستیم:

«سایت خبری سی‌بی‌اس می‌نويسد که همزمان با افزايش تنش در روابط ايران و آمريکا، دولت ايران با کمک مالی و تسليحاتی به طالبان جنگ در افغانستان را تشديد می‌کند!»


این «خبر» در چارچوب مواضعی که بالاتر تشریح کردیم دیگر نیازمند توضیح و تفسیر نیست. کلینتن خواهان «رهاسازی» افغانستان به دست گروه‌های طالبان و آغاز جنگ امنیتی با روسیه است و در این مسیر سیاست‌های «هم‌خوان» در آمریکا در «سی‌بی‌اس» تأکید می‌کنند که جمکران نیز در این امر «مقدس» با آمریکا هم‌داستان خواهد شد. این خلاصه‌ای است از روشی که ایالات متحد طی سه دهه در چارچوب یک جنگ زرگری با حکومت اسلامی اعمال کرده. طی این سه دهه آمریکا توانسته پیروزی فرضی جمکران در این جنگ زرگری را تبدیل به هدفی «ملی» و مذهبی و دینی برای خلق‌الله در ایران کند؛ منافع این «جنگ» نیز تا شاهی آخر به جیب واشنگتن سرازیر شده.

با این وجود می‌دانیم که جنگ و درگیری در افغانستان بحرانی است که از دیرباز «جایگیر» شده، و طی سالیان دراز ابعادی بسیار متفاوت پیدا کرده. علیرغم سکوت نظام رسانه‌ای در مورد «طبیعت» اصلی و پایه‌ای این بحران، کاملاً واضح است که ریشة آن را می‌باید در ارتباط تنگاتنگ قدرت‌های مهم منطقه و واشنگتن و اروپای غربی در این کشور جستجو کرد. به طور مثال شاهدیم که هنوز هفته‌ها پس از برگزاری یک «انتخابات» نمایشی، طرف‌های درگیر تصمیم خود را در مورد ریاست جمهور افغانستان «نهائی» نکرده‌اند! این بلا‌تکلیفی فقط می‌تواند بازتاب بحرانی باشد که بر اینان حاکم شده. در چنین فضائی، و با در نظر گرفتن شکافی که پیشتر در سطح سیاست خارجی آمریکا مورد اشاره قرار گرفت، مشکل می‌توان برای سفر آتی خانم کلینتن «معجزه‌ای» متصور شد.

در ارتباط با مسئلة افغانستان که تبدیل به نوعی تقابل مستقیم غرب با روسیه شده، جناح جمهوریخواه معتقد به ایجاد بحران نظامی است، در صورتیکه دمکرات‌های سنتی از قبیل خانم کلینتن طرفدار بحران‌سازی‌های امنیتی هستند. ریاست جمهوری فعلی آمریکا یعنی آقای اوباما نیز در میانة این میدان گرفتار آمده. از یک سو نمی‌تواند دست از اهرم‌های اسلام‌گرای واشنگتن در منطقه بردارد؛ امروز این‌ اهرم‌ها پس از سالیان دراز ندانم‌کاری تنها تکیه‌گاه‌های واشنگتن در آسیای مرکزی و خاورمیانه‌ هستند!‌ و از سوی دیگر جهت پایان گذاشتن بر بحران افغانستان، اوباما جز توسل به نیروهای نظامی راه دیگری در برابر خود نمی‌بیند، گزینه‌ای که نهایت امر جناح رابرت گیتس را به مرحلة تصمیم‌گیری می‌رساند. و می‌دانیم که ویراست جمهوریخواهان از «صلح» در افغانستان با ویراست جناح اوباما بسیار متفاوت است.

به استنباط ما سفر آتی خانم کلینتن در عمل نوعی تهدید توخالی علیه مسکو در ارتباط با بحران افغانستان خواهد بود. ایشان از یک سو قصد دارند با استفاده از اهرم‌های سنتی حزب دمکرات که همان گروه‌های طالبان و طالبان‌پروران‌ هستند مسکو را تحت فشار بگذارند و از سوی دیگر در پس این فشارها تا حد ممکن عقب‌نشینی از مواضع طالبان‌پروری را برای واشنگتن ساده‌تر و کم‌هزینه‌تر کنند. در مورد این عقب‌نشینی که دیگر غیرقابل اجتناب می‌نماید شاید در آینده توضیحاتی بیاوریم.

اینکه حکومت اسلامی در این میان چه نقشی می‌تواند بر عهده گیرد آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست. شاهدیم که «شخصیت‌های» حکومت اسلامی، همانطور که نمونة اظهارات متکی در بالا نشان داد، بیشتر ترجیح می‌دهند مواضع خود را در مورد افغانستان در پوشش «نبردهای» رنگارنگی که گویا بر علیه واشنگتن در دستورکار گذاشته‌اند «عنوان» کنند. حال باید ببینیم دولتی که مواضع خود را در قبال کشور همسایه نمی‌تواند رسماً اعلام ‌دارد، چگونه می‌تواند در سطح جهانی در تضاد با سیاست‌های آمریکا قرار گیرد؟ خلاصة مطلب، چنین دولتی چگونه به خود اجازه می‌دهد که ادعای «نبرد با آمریکا» را اینچنین در بوق و کرنا بگذارد؟








نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس


...

هیچ نظری موجود نیست: