
پس از هیاهوئی که غرب بر سر پروژة «سری» هستهای در ایران به راه انداخت، و به سرعت هم مجبور به عقبنشینی شد، سپاه پاسداران که از مهمترین لایههای حامی منافع استعمار در کشورمان به شمار میرود، جهت ارائة توجیهی هر چند کودکانه چند موشک را مورد «آزمایش» قرار داد! میدانیم که این نوع «تحرکات» از نظر ژئوپولیتیک مفاهیمی دارد. زمانیکه چندین قدرت جهانی یک کشور کوچک و یک دولت ناتوان را به دروغ و با بهرهگیری از مدارک و شواهد ساختگی، متهم به تهدید صلح جهانی میکنند، مهمترین عملی که این دولت میباید در فهرست فعالیتهای خود قرار دهد ایجاد اطمینان در سطح جهانی و نشان دادن «بیپایه» بودن اتهامات وارده است. اینهمه اگر دولت کذا همانطور که ادعایاش گوشفلک را کر کرده، «مستقل» عمل میکند. با این وجود به صراحت میبینیم که حتی اگر دولت «مستقل» سعی داشته باشد فضاسازی قدرتهای جهانی را بیپایه نشان دهد، از آنجا که سپاه پاسداران به هیچ عنوان از این دولت دستور نمیگیرد، فرماندهانش درست در مسیر مخالف دولت گام برمیدارند.
احمدینژاد که طی چند روز گذشته، خصوصاً به دلیل نزدیک شدن موعد مذاکرات ژنو با گروه «1+5»، تلاش داشت با موضعگیرهای به اصطلاح منطقی گسترة تبلیغاتی بر علیه حکومت اسلامی را در سطح جهانی کمی جمعوجور کند، اینبار با فعالیت «موشکی» سپاه پاسداران کاملاً غافلگیر میشود. سپاه پاسداران درست در راستای توجیه هیاهوی غرب دست به نوعی «قدرتنمائی» موشکی میزند تا برای تبلیغات بر علیه ملت ایران خوراک کافی جهت بلندگوهای غرب فراهم آورد. این فقط یک نمونه از بحرانی است که در بطن حکومت جمکران که مجموعهای است از محافل دستنشانده به راه افتاده ـ بحرانی که همچون دیگر نمونههایش طی 80 سال گذشته، با ایجاد نوعی کشاکش و «داژبال پنهان» در قلب حکومت، میز «پوکر استعمار» را جهت تعیین سرنوشت ملت ایران میآراید. در همینجا میباید اذعان داشت که اگر روز و روزگاری دولت ایران بخواهد نوعی موضعگیری ملی بر پایة منافع ملت صورت دهد نخستین گام انحلال کامل تشکیلات موازی «اطلاعاتی و امنیتی» است که بدون مسئولیت مستقیم و خارج از نظارت عالیة مجلس در عمل تصمیمگیرندگان واقعی کشور شدهاند.
سپاه پاسداران در اوائل غائلة 22 بهمن 57 در ظاهر به فرمان شخص روحالله خمینی توسط مهرههای سازمان سیا دائر شد! اگر میگوئیم «مهرههای سیا» زیاد هم بیدلیل نیست؛ امروز بسیاری از افرادی که از جمله «پایهگذاران» و حامیان تشکیل این محفل استعماری معرفی میشوند در کشورهای غربی تحت حمایت این دولتها آتشبیاران معرکة «مخالفنمائی» و صحنهسازیهای «ضدانقلابی» شدهاند. مخالفنمائیهائی که نهایت امر اگر فقط دودش به چشم ملت ایران میرود، پول و آیندة استراتژیک آن به جیب استعمار سرازیر خواهد شد. البته همچون دیگر محافل استعماری، در مورد «سپاه» نیز کم افسانهپردازی نشده.
گروهی «پیروزی» ایران در جنگ با عراق را نتیجة جانفشانیهای سپاه معرفی میکنند، البته بدون اینکه ابعاد واقعی این به اصطلاح «پیروزی» که در عمل یک «شکست» استراتژیک کامل و تمام عیار بود مشخص شود! گروهی دیگر نیز از اعضاء سپاه پاسداران اسوههای شهادتطلبی و قناعت و از خودگذشتگی ساختهاند. ولی در واقع سپاه پاسداران که در رأس هرم آن نوکران سازمان سیا را به صراحت میتوان مشاهده کرد، در بدنة خود از اوباشی تشکیل شد که پس از فروپاشی اقتصاد آریامهری «خوراک مناسبی» جهت محافل استعماری به شمار میرفتند. اینان جوان بودند و بیکار، معمولاً بیسواد یا کمسواد و فاقد هر گونه شناخت از مسائل فرهنگی، ادبی و هنری. خلاصه میکنیم، اینان محصولاتی بودند کامل و بیعیب و نقص که یک اقتصاد استعماری طی 57 سال حکومت پهلوی «تولید» کرده بود.
در اقتصاد آریامهری با تکیه بر دلارهای نفتی و ارتباطات ویژهای که دربار با محافل سرمایهداری غرب به راه انداخته بود، این اوباش یا روانة کارهای «خلقالساعة» دفتری و دولتی شده، در جرگة پیروان مکتب «قهوهخوری»، سیگارکشی و پشتمیزنشینی جائی برای خود میجستند، یا در مراکزی که حکومت «دانشگاه» میخواند، تحت عنوان کسب علم روی سر هم انبار شده تبدیل به بشکة باروت آمادة انفجار در راه تحقق اهداف محافل استعماری میشدند. در هر حال، زمانیکه غائلة 22 بهمن به «پیروزی» رسید پر واضح بود که روند مسائل دیگر نمیتوانست همچون گذشتهها امتداد یابد. یکی از مهمترین اهدافی که استعمار در پس هیاهوی خمینی دنبال میکرد، از میان برداشتن ارتباطات آشکار غرب با جامعة ایران بود تا از این مفر بتواند بدون درگیری مستقیم با اردوگاه شرق کشور ایران را تبدیل به «پلپیروزی» در راه مبارزه با ارتش سرخ در افغانستان کند. در چنین ساختاری ارتباطات مستقیم میبایست از میان برود و روابط همانطور که با قاچاقچیان مواد مخدر در آمریکای لاتین برقرار شده، به صورتی پنهانی و غیررسمی گسترش یابد؛ همین هم شد و امروز نتیجه در برابرمان قرار دارد.
به همین دلیل نیز پیش از حضور «امام» در ایران، با روی کار آمدن دولت جمشید آموزگار، پس از سالهای دراز استخدام در دوائر دولتی از دستورکار دولت به طور کلی حذف شد! و این سیاست نوین یکی از عواملی بود که به بحران و تنش اجتماعی دامن زد. حتی بسیاری از «تحصیلکردگان» در مغرب زمین که با سرمایهگذاریهای هنگفت در رشتههای «مورد نیاز» وزارت علوم و آموزش عالی آنزمان از مهمترین دانشگاهها فارغالتحصیل شده بودند، هنگام بازگشت به کشور درمییافتند که «نیازهای» دولت آنقدرها که در بوقوکرنا گذاشته شده، آنی و فوری و فوتی نیست، و در ساختار رژیم سلطنتی حضور یا عدمحضور اینان بر خلاف موج تبلیغاتی آنقدرها در روند مسائل تفاوت ایجاد نمیکند. این رفع «توهم» یکی از مهمترین دلائل سرخوردگی نیروهای جوان کشور بود و به استنباط ما پس از تغییر سیاست آمریکا در ایران در دوران آموزگار تعمداً در مسیر جوانان تعبیه شد، تا از نظر آیندة کاری قسمت اعظم دیپلمههای دبیرستانها و دانشگاهها را دچار سردرگمی عمیق کند.
این لشکر «سرخوردگان» اقتصاد آریامهری دست در دست اوباش شهری که نتیجة مهاجرت از روستا به شهر بودند به سرعت تشکیل «ابری جمعیتی» دادند که مبارزه با آنان عملاً غیرممکن بود. حتی پس از کودتای 22 بهمن دیدیم که بحران این ابر جمعیتی میبایست به صورتی حل و فصل میشد. اینجا بود که خلق «سپاه پاسداران» در دستورکار دولت دستنشانده قرار گرفت؛ با این وجود «بهانه» کاملاً قابل توجیه بود. «انقلاب» میبایست از خود «دفاع» کند! دفاعی که در مورد سپاه پاسداران به صورتی ویژه نه در مرزهای کشور که در درون مرزها و در تقابل با ملت میبایست «صورت» میگرفت، نوعی نگرش «فاشیست» از ارتشسرخ!
البته این سپاه همچون «ارتش سرخ» خود را حامل یک «ایدئولوژی» نیز معرفی میکند، ولی امروز پس از گذشت سه دهه به صراحت میبینیم که این «ایدئولوژی» اصولاً وجود خارجی ندارد؛ ابعاد مختلف این ایدئولوژی بستگی کامل به استنباط حاکمیت از مسائل اجتماعی و مالی و اقتصادی پیدا کرده، استنباطی که در هر بزنگاه میتواند 180 درجه تغییر مسیر دهد. در نتیجه سوای آنچه «اسلام» نام دارد و گویا جائی و در مکانی همچون موزة هنرهای کلاسیک «تعریف کاملی» از آن در آبنمک نگهداری میشود، ایدئولوژی سپاه بیشتر «کشکولوژی» است. به عبارت سادهتر، این «سپاه» کارش فراهم آوردن امکانات جهت سرکوب ملت است، در ازای ارائة این «خدمات»، استعمار نان و گوشتی هم برایش معین میکند. روشنتر بگوئیم کاربرد سپاه همسنگ سگ چوپان است!
البته اوباشی که جذب سپاه پاسداران شدند از نظر ایدئولوژیک از یک صیقل پایهای برخوردار بودند. اینان زورپرست و شخصیتپرست، انسانستیز و ضدسوسیالیسم، و در نهایت امر هر چند عنوان نکنند سرسپردة سرمایه و سرمایهداریاند! و اینهمه در یک «بستة» عقیدتی به نام «اسلام» در جیبشان جاسازی شده! بیجهت نیست که بسیاری از سرداران این «سپاه جانبرکف» امروز از جمله سرمایهداران اعظم حکومت اسلامی به شمار میروند. در همین افتضاحاتی که تحت عنوان انتخابات در کشور به راه انداختند یکی از فرماندهان سابق این «سپاه» وزیر کشور بود و به عنوان مسئول امنیت و آرامش میبایست در برابر مجلس جوابگوی غائلهها باشد! دیدیم تنها کسی که در این هیاهو، از تقلب و شمارش آراء گرفته تا درگیریهای خیابانی و اعمال وحشیانة نیروهای انتظامی نامی از وی برده نشد، همین جناب وزیر کشور بود. چرا که ایشان به قول خودشان «سردار میلیاردر» هستند! بله، عرق جبین و کدیمین همین است. جناب محصولی اگر روند ثروتاندوزیهایشان همچنان ادامه یابد مسلماً تا چند صباح دیگر در کالیفرنیا سکونت خواهند گزید؛ میدانیم که امتداد سرمایهداری و دزدی و آدمکشی نهایتاً میباید به سواحل خوشآبوهوا و زلزله زدة کالیفرنیا ختم شود.
امروز سپاه پاسداران با تکیه بر حمایتهای فرامرزی به تدریج از صورت یک واحد سرکوبگر اجتماعی و نظامی که در روزهای نخست مدنظر بوده خارج میشود و صورت یک نهاد سرکوبگر مالی و اقتصادی به خود میگیرد. به طور مثال، خرید قسمت اعظم سهام مخابرات ایران از طرف شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران که چند روز پیش صورت گرفت، به صراحت نشان داد که دامنة این «زیادهخواهیها» و «چپاولهای مالی» از محدودة ناخنک زدن به بودجة صنایع نظامی و شرکتهای راهسازی به مراتب فراتر رفته. البته پدیدة «ارتش سرمایهدار» پیشتر در کشورهای تحت استیلای استعمار، چه در آسیای جنوبشرقی چه در آمریکای لاتین به دفعات تجربه شده. برزیل، آرژانتین و تقریباً تمامی کشورهای کوچک آمریکای مرکزی و جنوبی و آسیای جنوبشرقی این تجربه را یا از سر گذراندهاند، یا هنوز در بطن آن گرفتارند.
حکومت پهلوی اول نیز در راستای همین الگوبرداری شکل گرفته بود. در رأس ارتش شاهنشاهی که عملاً تمامی امکانات مالی کشور را در اختیار داشت یک «شاهنشاه» گذاشته بودند که در عمل با استفاده از موضع ممتاز وی دست نهاد نظامی جهت چپاول و غارت ملت باز باشد. بودجههای کشور در دورة پهلوی یا نظامی بود و یا به صورت غیرمستقیم به برنامههای نظامی و ایدئولوژیک که از جانب پنتاگون دیکته شده بود مربوط میشد. با اینهمه در همینجا بگوئیم که شرایط کشور ایران به طور کلی در منطقه و خصوصاً در ارتباط با برنامههای نظامی تغییری پایهای کرده. و به همین دلیل بیرون کشیدن تشکیلات سپاه پاسداران به عنوان «ارتش سرمایهدار»، عملی که به دلیل وابستگیهای سپاه به سرمایهداری آمریکا مسلماً تحت نظارت سازمان سیا صورت گرفته، در افق سیاسی، اقتصادی و مالی ایران یک شکست کامل خواهد بود. شکستی که نتایجی خفتبار برای سیاست آمریکا در منطقه به همراه خواهد آورد.
ما برخلاف برخی «احزاب» که مدتهاست «فریاد» مبارزه با سپاه و سرمایهداری سپاه را در بوق و کرنا گذاشتهاند مطمئن هستیم که بحران سیاسی امروز ایران پشت اتاقهای در بستة شرکتهای وابسته به سپاه متوقف نخواهد ماند و یکی از «ثمرات» این بحران سیاسی همین آزمایش بیموقع «موشک» توسط فرماندهان سپاه است.
با این وجود، به دلائلی که در بالا اشاره کردیم، بار دیگر تأکید میکنیم که انحلال کامل تمامی تشکیلات امنیتی و انتظامی که به صورت «موازی» و با بهرهگیری از بودجة ملی طی سالیان دراز تحت عناوین مختلف در کشور ایجاد شده، میباید به عنوان یک اصل کلی در سیاستگزاری آیندة کشور از طرف احزاب، گروهها و سازمانها مد نظر قرار گیرد. امروز بحرانی گسترده نظام حاکم بر ایران را فراگرفته. در چنین شرایطی حکومت قادر به اعمال حاکمیت نیست و همانطور که میبینیم یک روز دولت قصد برخورد «منطقی» دارد، و روز دیگر سپاه در برابر جهانیان همین دولت را سنگ روی یخ میکند! از طرف دیگر بحران سیاسی اخیر که تحت عنوان «افتضاحات» از آن نام میبریم دولت را بالاجبار به جانب تشکلهای غیردولتی و مدنی سوق خواهد داد. این «دیدگاه» هر چند از طرف احمدینژاد و یا وزیران وی به هیچ عنوان مطرح نمیشود، خط نهائی سیاست کشور ایران خواهد بود؛ گزینهای که گریزی از آن نیست. امروز ملت ایران در برابر گزینههای ویژهای قرار گرفته که بحث در مورد چند و چون آنها را به فرصت دیگری موکول میکنیم، ولی گزینة «ارتش سرمایهدار»، یا همان «کارت سنتی» و سوختة استعمار غرب مسلماً در آنها جائی نخواهد داشت.
بحرانی که بر سرمایهداری «امنیتی» حاجاکبر بهرمانی و محافل سرداران سازندگی نقطة پایان گذاشت، به سرعت دامن همکاران «نظامیشان» در سپاه پاسداران را نیز خواهد گرفت؛ از این فرجام گریزی نیست. ولی دولت احمدینژاد برخلاف آنچه مینمایاند و یا دیگران قصد القاء آن را دارند فاقد برنامة سیاسی است. این دولت بر خلاف میل و خواستة عمالاش نهایت امر تبدیل به نوعی «کاتالیزور» در راه ایجاد زمینة تغییرات اجتماعی، فرهنگی و استراتژیک عمده خواهد شد، کاتالیزوری که جهت فراهم آوردن زمینة دگردیسیهای گستردهتر عمل خواهد کرد. فریادهائی که اخیراً از حلقوم اصلاحطلبان و ایادیشان در دانشگاه به گوش میرسد بیشتر به دلیل وحشت اینان از تغییراتی است که دیریازود در سطح جامعه تحقق خواهد یافت. چرا که برندگان نهائی در پی این تغییرات در داخل کشور نه اصلاحطلبان خواهند بود، و نه برخلاف انتظار «بعضیها» فرماندهان سپاه! برندگان «داخلی» تغییرات آینده هنوز ناشناس باقی ماندهاند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر