
حکومت اسلامی با تمام قوا سعی دارد تا اهرمهای کنترل نظامی بر جامعة ایران و ابزار سرکوب تودهها را در کف محفل ولیفقیه حفظ کند. ولی این اهرمها هر لحظه ضعیفتر و ناکارآمدتر میشود. موج اعتراضات به حکومت اسلامی، و نه صرفاً اعتراض به نتایج این به اصطلاح «انتخابات»، با چنان سرعتی در سطح جامعه در حال حرکت است که همچون دیگر نمونهها و در دیگر «بزنگاههای» تاریخی، بازیگران دولتی و حکومتی را غافلگیر کرده. امروز اینان نه تنها قادر به اعمال نظر بر روند تحولات جامعه نیستند، که حتی قدرت دنبالهروی از این تحولات را نیز دیگر ندارند. چرا که طی سالیان دراز تنها تلاششان سواری کشیدن از موجی رو به افول بوده که امروز دیگر سیساله است. ولی امواج توفندة مطالبات ملت ایران، خصوصاً جوانان کشور نه پیر و فرتوت شده و نه از خیزش و التهاب فروافتاده. جامعة جوان ایران خواستار تحقق مطالباتش است؛ این حق تاریخی نسلی است که امروز به صراحت میداند نسل پدراناش در بزنگاه تاریخی به وظیفة خود آنچنان که میبایست عمل نکرده. ما همچون بسیاری از ایرانیان وظیفة خود میدانیم که از جنبش جوانان ایران و خواستهای انسانی، دمکراتیک و آزادیخواهانة آن حمایت کنیم، و در این راه از هیچ کوششی دریغ نخواهیم کرد.
با این وجود نگاهی عینیتر به تحولات سیاسی کشور، هر چند سرد و دور از احساس بنماید، در این مقطع ضروری است. نخست میباید نگاهی به روند بحرانسازی در فردای «انتخابات» جمکران داشته باشیم. همانطور که میدانیم محفل «خطامامیها» که از نخستین روزهای غائلة 22 بهمن 57، از طریق چندین و چند کودتای خونین و تصفیههای درونسازمانی، افسار برخی قشرهای روحانی و «خلقینما» را محکم در کف گرفته بود، پس از شکست مفتضحانه از محفل حزب «پادگانی» دبه درآورد! اگر میگوئیم «دبه» در آورد دلیل دارد. اینان میدانستند که در این به اصطلاح «انتخابات» کسی برگههای رأی را نخواهد شمرد. اینان میدانستند که نتیجة این خیمهشببازی همچون دیگر نمونهها با تلفنهای سری و «میانمحفلی» جابجا میشود، نه با رأی تودهها! با این وجود، سیاستهای بینالمللی که طی سه دهة اخیر افسار «خطامامیها» را در دست داشتند، آنان را به میانة میدان هوچیگری فراخواندند تا نقشی بر عهده گیرند که نهایت امر امروز، با نگاهی به تحولات در حال رشد، کار را به آخر خط ولایت فقیه خواهد کشاند.
استنباط ما از ماوقع این است که «خطامامیها» پس از شکست محفلی خود در «انتخابات»، در برابر دو شق مشخص قرار گرفتند. قبول حذف فیزیکی و خانهنشینی تحت فشار محفل حزب «پادگانی» نخستین گزینه بود. اینان در این رابطه تبدیل به نوع جدیدی از «نهضتآزادی» میشدند که هم حاکمیت تحملشان میکند و هم برایشان هیچ حقی از قدرت قائل نیست. ولی شق دوم همان است که امروز شاهدیم. یعنی دامن زدن به اعتراضات عمومی و تلاش جهت حفظ موجودیت با تکیه بر نارضایتی گستردة تودهها از کل و مجموع حکومت اسلامی. البته در این راستا نخستین تلاشها بر پایة به انحراف کشاندن جنبش آزادیخواهی از جانب «خطامامیها» بود. اینان میدانستند که جنبش مردمی به نفی حکومت اسلامی نزدیکتر است تا اهداف محفل «خطامام»! و همانطور که دیدیم، طی چند روز گذشته جنبشی گسترده مردم را در عمل در برابر حکومت اسلامی قرار داد. این جنبش همان است که ما برایش «اصالت» آزادیخواهانه و رهائیبخش قائلایم.
ولی «جنبش» ایجاد شده در سطح جامعه، اگر توسط «خطامامیها» آغاز شد، کارش به مراحل اعمال کنترل نیز نکشید، و به سرعت کنترل آن از کف محفل «فرماندهی» خارج شد. این تحرکات یا به دست ناراضیهای «خودی» افتاد، و یا مستقیماً تحت تأثیر مردم کوچه و خیابان اداره شد. تا این لحظه علی خامنهای، رهبر حکومت اسلامی سعی میکرد که خود را «رهبر» همة اوباش بنمایاند؛ از دخالت در لشکرکشیهای خیابانی اجتناب میکرد و گوش خوابانده بود تا خود نیز بر موج سوار شود. نوعی مشروعیت دوباره؛ نوعی شناسائی جهانی دوباره؛ و نوعی قدرتنمائی دوباره، آب به دهان پیرکفتاری انداخته بود که جفت نعلینهایش لب گور است. ولی از آنجا که جنبش ایجاد شده ورای انتظارات محدود و محفلی «خطامامیها» گسترش همه جانبه مییافت، حضور علی خامنهای و حمایت وی از حزب پادگانی، که در عمل به معنای «چکسفیدامضاء» جهت سرکوب ملت بود، لازم آمد. به استنباط ما زمانیکه میرحسین موسوی و کروبی به صراحت دریافتند جماعت معترض خیابان را به هیچ عنوان نمیتوانند به نمازجمعة «مقاممعظمشان» ببرند، مسئله دستگیرشان شد. همانطور که پیشتر گفته بودیم، اکثریت قریب به اتفاق جماعت معترض به نتیجة آراء از قشر مرفه و نیمهمرفه شهری و خصوصاً جوانان هستند، و پس از تبلیغات خردکنندهای که سه دهه فضای کشور را با نمایشات مضحک نمازجمعه مسموم کرده، این قشر را مشکل میتوان به نمایشات مهوع نمازجمعه کشاند.
برنامة مشروعیتسازی دوباره که یکی از اهداف اصلی بوقهای استعماری از برگزاری «پرشور» انتخابات جمکران بود در همینجا با مشکل بزرگی روبرو شده؛ کسی به نمازجمعه نرفت، و احمدینژاد مجبور شد باز هم اتوبوسهای دوایر دولتی را برای «تورمجانی» نمازجمعه، با حلبهای روغن نباتی و آرد و شکر وارداتی راهی خانة روستائیان گرسنة اطراف تهران کند. این صحنة تأسفبار و ضدبشری بار دیگر به صراحت ثابت کرد که گرسنگی، فقر و نداری خلق در این حکومت شترگاوپلنگ، هر چند برخاسته از چپاول سیاستهای جهانی و استعمارگران باشد، به خودی خود بازتابی است از یک نیاز تشکیلاتی جهت حفظ ارکان حاکمیت اسلامی.
ولی علیرغم عربدههای «فرزانة» علی خامنهای و عقبنشینی علنی میرحسین موسوی و کروبی و تنها گذاشتن جوانان در خیابانها، در فردای نمازجمعة کذا اعتراضات مردم صورت تهاجمیتر و جدیتری به خود گرفت. چندین نفر از معترضین توسط نیروهای انتظامی حکومت اسلامی به قتل رسیدند، ولی در فردای همین «قصابی اسلامی» جمعیت هنوز در خیابان است! در همین مقطع است که بار دیگر شاهد به اصطلاح اعلام «حمایت» محافل غرب از «ملت» ایران میشویم! همان محافلی که سه دهه است حکومت نفرتانگیز اسلامی را تا بندندان مسلح کرده به جان ما ملت انداختهاند. امروز خانم آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان غربی و کوشنر، وزیر امور خارجة فرانسه بار دیگر خود را در کنار ملت ایران میبینند:
«آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان، اعلام كرد كه كشورش در كنار مردم ايران است و برنارد کوشنر، وزير امور خارجة فرانسه نیز سركوب بيرحمانة معترضان به انتخابات در ايران را محكوم كرد»
رادیوفردا، 21 ژوئن 2009
همانطور که پیشتر عنوان کردهایم، این نوع «حمایتها» را میباید بیشتر به معنای اجازة سرکوب از جانب محافل بینالملل به نوکرانشان در جمکران تلقی کرد، تا حمایت از الهامات و مطالبات جوانان و تودههای ایران. تئاتر احمقانهای که چند ساعت پیش از سخنان «حکیمانة» خانم مرکل، در تهران به رهبری منوچهر متکی، وزیر امورخارجة جمکران به راه افتاده بود، عملاً کار دولت اسلامی را به فحاشی به سفرای کشورهای غربی در ایران کشاند. منوچهر متکی که از حمایت کشورهای غربی صراحتاً ناامید شده، با فحاشی به سفرای اینان در بارگاه حکومت «عدلعلی» در واقع تقاضای تغییر سیاست میکند، «تغییری» که ندای آن از زبان خانم مرکل و تحت عنوان «حمایت» آلمان از مردم ایران چند ساعت بعد به گوش رسید! در این مقطع مبارزان راه آزادی ملت ایران باید بدانند که دلخوشی به «حمایت» این حضرات که در عمل جهان را به کام جنگ و برادرکشی انداختهاند تا «رفاه اقتصادی» در مرزهایشان برای شهروندان «خوشبخت» فراهم آورند یک بیراهة سیاسی است.
ولی به دلائلی که در دنبال میآوریم، به عقیدة ما «حمایت» اینان از مردم ایران، یا به عبارت دیگر، حمایت آلمان و فرانسه و دیگر متحدانشان از سرکوب ملت ایران توسط باند علی خامنهای، فقط یک ژست توخالی و بیآینده است. روند مسائل به صراحت نشان میدهد که سرکوب دیگر کارساز نیست. شکاف سیاسی، نظامی و امنیتی حکومت اسلامی را از هم فروپاشانده، و برخلاف تمامی ظاهرسازیها این اصل را علنی کرده که این حکومت از نظر ایدئولوژیک آنقدرها که مینمایاند «تسخیرناپذیر» و همگن هم نیست. چرخش غرب در مسیر تمایلات علی خامنهای و «حمایت از مردم ایران» از زبان رهبران غرب که در عمل دست سرکوبگران را تحت عنوان مبارزه با نفوذ خارجی در سرکوب ملت ایران بازتر میکند، نه تنها نتیجهای ندارد که به عقیدة ما صرفاً مانوری است کودکانه از جانب محافل غرب جهت دور نگاه داشتن نفوذ روسیه در بطن حکومت اسلامی. غربیها میدانند که اگر نفوذ روسیه در حاکمیت ایران صورتی جدی و تعیینکننده بیابد تمامی کاخ پوشالیای که طی سه دهه بر محور اسلام و زوزه و روضه و غیره در منطقه ساختهاند بر سرشان فرو خواهد ریخت؛ روسیه از نظر استراتژیک به هیچ عنوان نمیتواند با اسلامبازی در مرزهایش کنار بیاید. این مطلبی است که در شرایط استراتژیک منطقه میباید به صورت یک اصل کلی همیشه مد نظر قرار داد.
گفتیم که امروز این به اصطلاح حمایت بیشتر «نمادین» شده و فقط میتواند به عنوان گفتمان میان قدرتهای بزرگ تلقی شود! نخست اینکه احمدینژاد دیگر هیچ مشروعیتی ندارد، و با تکیة صرف بر نیروهای سرکوبگر مشکل میتوان نقش اجتماعی «بسیجیخدمتگزار» را بار دیگر به ارزش گذاشت! کسیکه طی چهارسال گذشته خیلی هم «خاکی» شده بود! از طرف دیگر شاهد عقبنشینی دو محفل در بطن حکومت اسلامی هستیم. «خطامامیها» یا همان «اصلاحطلبان» با تکیه بر آنچه اینان محبوبیت خاتمی تلقی میکنند، سعی دارند که پروژة «نه سیخ بسوزد و نه کباب» را در سطح جامعه حاکم کرده، از فروپاشی جلوگیری کنند. پیام دیروز خاتمی و فراخوان جهت ایجاد یک گروه معتمد که مسئلة «انتخابات» را حل و فصل کند، فقط تلاشی است مذبوحانه جهت بازگرداندن ملت به خانههایشان! این فراخوان و اطلاعیه در عمل از تمامی طرفهای درگیر میخواهد تا خود را به دست یک «گروه معتمد» بسپارند و کار را تمام کنند. اینکه چنین گروهی اصولاً از کجا میباید پیدا شود، و تصمیمات این گروه را چه کسانی میباید مورد تأئید قرار دهند، خود جای بحث دارد و مسلماً معضلی است که فقط در چارچوب قبول اصل «ولایت مطلقة فقیه» قابل حل خواهد بود.
از طرف دیگر سخنان «ریشسپیدانة» علی لاریجانی، در یک مصاحبة غیرمنتظره در سیمای جمکران، به نوبة خود نشانة دیگری است از فروپاشی کاخ «اصولگرائی». مواضع لاریجانی در مورد مسائل مختلف با آنچه ویراست رسمی از اصولگرائی دولتی عنوان میشود فاصلة زیادی نشان میدهد.
جهت اجتناب از اطالة کلام نگاهی سریع به دستگیری و بازداشت روزنامهنگاران، خبرسازان و دیگر فعالان رسانهای خواهیم داشت. استنباط ما این است که این بازداشتها تحت نظارت هر دو جناح صورت میگیرد، و دلیل نیز بسیار روشن است. همانطور که در بالا گفتیم، جناح «خطامامیها» از گسترش دامنة اعتراضات و گذار آنها از «خط قرمز رژیم» بینهایت وحشت دارد. از طرف دیگر، محافل درونی اصلاحطلب خود در بطن چندین «پاره» شدهاند، و دولت احمدینژاد دست در دست میرحسین موسوی در عمل با بازداشت خبرنگاران، «شخصیتهای اصلاحطلب» و مسدود نمودن مسیرهای خبررسانی تلاش دارد مسئلة حفظ موجودیت این رژیم را در دعوائی خانگی و میان دو طرف درگیر به صورتی حل و فصل کند که به قولی «آب از آب تکان نخورد!» اینان در واقع با این «شعبدة» مهوع قصد دستیابی به توافقی محفلی پیرامون جانشینی علی خامنهای و نقش جانشین وی در چارچوب منافع محفلی خود را دارند.
با این وجود در آخر میباید اذعان کنیم که به میدان آمدن «خطامامیها» و تلاششان برای عقب راندن پادگانیها، آنهم به بهانة رقابت در یک انتخابات فرمایشی و نمایشی شاید آخرین کارتی به شمار میآمد که برای مقابله با مطالبات و الهامات ملت ایران در دست حکومت اسلامی باقی مانده بود. همانطور که دیدیم این «کارت لعنتی» را بازی کردند و ملتی را هم درگیر یک نمایش مضحک و تأسفبار نمودند. با این وجود به قدرت رسیدن اصلاحطلبان در این ساختار بسیار دور از انتظار مینماید. و اگر دولت احمدینژاد نتواند ابتکار عمل سیاسی را به دست گیرد، تمامی حکومت رفتنی است. ولی در همینجا میباید عنوان کنیم که حتی اگر با کمک و همراهی محافل غرب این دولت و علی خامنهای بتوانند چند صباحی بر مسند خلافت هزارة سوم دوام بیاورند، کار حکومت اسلامی به طور کلی تمام شده. هر چند کار ملت ایران هنوز آغاز هم نشده، و از هم امروز میباید به فکر پروژههای آینده باشیم.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر