۳/۱۷/۱۳۸۸

سوپاپ‌طلبان!



با اوج‌گیری تبلیغات سیاسی در اطراف نامزدهای «انتخاباتی» مسائل جدیدی نیز پای به میدان مباحثات سیاسی گذاشته. از جمله می‌توان سخن از افترا و تهمت‌هائی به میان آورد که طی مناظرة تلویزیونی بین احمدی‌نژاد و میرحسین موسوی رد و بدل شده. این «فضا» از نظر تاریخی و اجتماعی برای ایرانیان که معمولاً دولت و حکومت را به نوعی «تقدس» و خدشه‌ناپذیری ارزشی و الهی وابسته می‌کرده‌اند بسیار تازگی دارد. اگر ما به دلائلی، و هم‌صدا با جنبش لائیک کشور این انتخابات را تحریم کرده‌ایم، و این دلائل نیز به صورت گسترده در مطالب پیشین آمده، از یک اصل نمی‌توانیم چشم‌پوشی کنیم و آن اینکه با فروپاشی دیوارة «تقدس‌ها» که مهم‌ترین عامل سازنده و تداوم‌دهندة استبداد و دیکتاتوری سیاسی‌ است، فضای کشور در پایان این «انتخابات»، به صورت کلی تغییر خواهد کرد. خلاصة کلام تفاوت چندانی ندارد که چه کسی از این «صندوق‌ها» بیرون کشیده خواهد شد؛ فضای سیاسی کشور پای در مرحله‌ای می‌گذارد که در آن سیاستمداران در کنار تکیه بر قوانین الهی و «عقل» ازلی و آسمانی می‌باید در برابر مردم نیز به نوعی جوابگو باشند! و این شاید تنها نکتة مثبتی است که در پایان این نمایشات شاهد خواهیم بود.

سال‌ها پیش در یک فیلم سینمائی کارگردان صحنة جالبی گنجانده بود. در این صحنه شخص کارگردان به تماشاچیان می‌گفت، فیلم‌ها معمولاً با ازدواج عاشق و معشوق به پایان خوش می‌رسد!‌ ولی آنچه ما در اینجا می‌خواهیم به تماشاچیان ارائه کنیم، مشکلاتی است که پس از این «ازدواج» عاشقانه می‌تواند پیش آید. همانطور که می‌توان حدس زد کمتر کسی به این فکر افتاده که لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و یا دیگر زوج‌های عاشق‌پیشه در ادبیات و قصص ما انسان‌ها زمانیکه همچون آدم‌های عادی ازدواج کنند، و پای به میدان زندگی روزمره بگذارند، چه‌ها خواهد گذشت؟ اگر مجنون از کار اخراج ‌شد، و لیلی هم به دلیل بی‌پولی مجنون آش رشته را شور ‌کرد؛ روابط عاشقانه‌ای که اینهمه در بارة آن قصه گفته‌اند و حکایت و داستان به هم بافته‌اند به کجا خواهد کشید؟

امروز که رسانه‌های بین‌المللی با تبلیغاتی هولناک، «انتخابات» حکومت اسلامی را در بوق و کرنا گذشته‌‌اند، و با انتشار عکس‌های طرفداران هیجان‌زدة این و یا آن نامزد سعی در بازارگرمی هر چه بیشتر در اطراف این نمایشات دارند، ما نیز سعی خواهیم کرد همان کاری را بکنیم که کارگردان کذا با داستان فیلم خود کرد؛ ما هم می‌گوئیم که اگر این حکایت «عاشقانه» و «دلدادگی‌های‌» سیاسی به انجام برسد، چه‌ها در انتظارمان خواهد بود. البته همچون تمامی تلاش‌هائی که جهت تبیین تحولات آینده صورت می‌گیرد، تلاش ما نیز مسلماً نمی‌تواند تمامی ابعاد را شامل شود، و در بهترین صورت ممکن فقط قادر خواهد بود قسمتی از تحولات آینده را منعکس کند.

نخست با این «پیش‌فرض» آغاز می‌کنیم که اصلاح‌طلبان در این برنامة انتخاباتی پیروز شوند. همانطور که در دورة محمد خاتمی نیز شاهد بودیم نخستین مسئله‌ای که حضور گروه‌های اصلاح‌طلب در بطن قدرت ایجاد خواهد کرد، صف‌آرائی و تلاقی اعمال و خواست‌هایشان با محافلی است که به صورت غیررسمی و غیرعلنی در برابر آن‌ها قرار خواهند گرفت. محافلی که نام و تعریف مشخصی ندارند، ولی بسیار قدرتمندند، و صریحاً بگوئیم از دیرباز تعیین‌کنندگان نطفة «قدرت» در حاکمیت‌های ایران بوده‌اند. این محافل که محمد خاتمی در یک نشست انتخاباتی اخیراً از آن‌ها به عنوان «محافل موازی» نام برده، هنوز در فضای سیاست کشور «تعریف» درستی ندارند. و در این رابطه، مشکل می‌توان آن‌ها را به این و یا آن نامزد مشخص نیز مرتبط کرد، ولی یکی از اصول کلی در حاکمیت‌های بی‌پایه و اساس در کشورهای تحت استعمار تعیین‌کنندگی این محافل است.

اینان در ایران از دورة میرپنج توسط انگلستان پایه‌ریزی شدند، و پس از فرار سیدضیاء به لبنان و پایان پروژة «حکومت اسلامی» وی، این جماعت به تدریج تحت کنترل دربار پهلوی اول قرار گرفت. تا اینکه با خروج رضاشاه از کشور در شهریور 1320، این گروه‌ها به عنوان اهرم‌ سیاست‌گذاری بین چندین محفل موازی تقسیم شدند. و هر کدام از این محافل تا رخدادی که به کودتای 28 مرداد معروف شده، فعال مایشاع بودند و در خدمت این و آن رکاب می‌زدند. پس از کودتا، حاکمیت نظامی این محافل را یک‌کاسه کرد و تمامی آن‌ها را تحت نظارت ساواک و شهربانی قرار داد. تردیدی نیست که در رخداد دیگری که ما از آن به عنوان کودتای 22 بهمن یاد می‌کنیم، این تشکیلات به محافل مشخصی «تفویض» شدند‌ که در رأس آنان با حمایت غرب شبکه‌ای از ساواک، ارتش و نیروهای انتظامی قرار گرفته. طی سال‌های دراز پس از کودتای 22 بهمن،‌ به این توهم توسط غرب در ایران دامن زده می‌شد که شخص آیت‌الله خمینی رهبری این «شبکة» قدرت را به دست دارد، در صورتیکه شکست «طرح 8 ماده‌ای امام» به صراحت نشان داد که خمینی هیچکاره است! خلاصة مطلب پس از این مرحله به اثبات رسید که این شبکه نه از خمینی دستور می‌گیرد و نه از دیگر افراد شناخته شده.

و اگر اصلاح‌طلبان به قدرت سیاسی دست یابند نخستین چالش در برابر دولت اصلاح‌طلب، خارج از تمامی بن‌بست‌های قانون‌اساسی، مجلس اصولگرا، قوة قضائیه، و احتمالاً معضلات فقهی و مذهبی، عملکرد همین گروه‌های فشار خواهد بود. تا به امروز این گروه‌ها بدون آنکه نام و نشانی از خود بر جای بگذارند، در دولت‌ها و حتی رژیم‌های متفاوت سیاسی ایران، به صورت یک شبکة فراگیر عملاً به امر «قدرت‌سازی» اشتغال داشته‌اند. و مشکل می‌توان از دولت «اصلاح‌طلب» انتظار داشت که این شبکه را خلع‌سلاح کند؛ خواهیم دید که چنین کاری نیز نخواهد کرد!

با این وجود همانطور که مشاهده می‌شود، زمانیکه دولت به اصطلاح «اصولگرا» در قدرت قرار می‌گیرد، توازی «قابل احترامی» نیز همزمان میان تمایلات شبکة «گروه‌های فشار» و خط‌مشی سیاسی دولت به وجود می‌آید! خلاصة کلام دولت احمدی‌نژاد طی چهار سال گذشته به هیچ عنوان در مسیر برنامه‌های اجتماعی و سیاسی خود ـ اگر در فعالیت‌های احمدی‌نژاد اصولاً بتوان از پدیده‌ای به نام «برنامه» سخن به میان آورد ـ در تضاد با شبکة موازی قدرت قرار نگرفته. و این سئوال پیش می‌‌آید که به چه دلیل این «کارشکنی‌های» تعیین‌کننده بیشتر شامل حال دولت‌های ویژه‌ای می‌شود؟

به عقیدة ما معضل اصلی که بیرون کشیدن نام یک رئیس جمهور اصلاح‌طلب از صندوق‌ها برای ملت ایران به وجود خواهد آورد، قرار دادن «دو حاکمیت» در برابر یکدیگر در بطن قدرت است. یعنی به صراحت همان تجربه‌ای که طی دوران محمد خاتمی با آن روبرو بوده‌ایم. و در این مقطع مشکل می‌توان پذیرفت که این «دو حاکمیت» در تضادی تشکیلاتی نیز با یکدیگر قرار داشته باشند. خلاصة کلام یک شبکه ادعای «اصلاحات» را مطرح می‌کند، و جهت ملغی کردن طرح‌های اصلاحی، شبکة «دوست» فعالیت‌های فراقانونی گروه‌های فشار را بر علیه دولت به «نمایش» می‌گذارد، نمایشی که بیشتر مرعوب کردن مردم در آن مد نظر است.

این صحنة موهنی است که از سال‌ها پیش، یعنی پس از شکست طرح «8 ماده‌ای امام خمینی»، تا به امروز بر فضای سیاست حکومت اسلامی حاکم شده و گروه‌ها و به اصطلاح «احزاب» سیاسی جمکرانی نیز هیچکدام جهت مقابله با این شبکه دست به عملی نزده‌اند. این بی‌عملی خود نشان دهندة این اصل کلی است که حاکمیت در بطن خود با تشکیلاتی که «گروه‌های فشار» خوانده می‌شود به هیچ عنوان در تضاد قرار نمی‌گیرد. به طور مثال، طی دوران اصلاح‌طلبی محمد خاتمی، فردی به نام «سعید عسگر» با اسلحة گرم به جان حجاریان، یکی از «شخصیت‌های» اصلاح‌طلب سوءقصد کرد، و او را روی صندلی چرخدار نشاند. ولی آقای سعید حجاریان، شکایت خود را از ایشان «پس» گرفت!‌ و دادسرای حکومت اسلامی نیز خارج از تمامی عرف و رسوم حقوقی حاضر نشد یک آدمکش را به دلیل به خطر انداختن امنیت اجتماعی به دادگاه ببرد!‌

می‌باید پرسید که در پس پردة این نمایش هولناک چه دست‌هائی فعال‌اند؟ خلاصه بگوئیم داستان مخالفت‌های «گروه فشار» با اصلاح‌طلبان و «تضادهای» کذا، بیشتر نمایشی و جهت خر کردن خلق‌الله است. گروه‌های فشار در عمل تضمین‌کنندگان استمرار روند‌های اقتصادی، مالی و اجتماعی‌ای هستند که نهایت امر این حکومت در کل و مجموع می‌باید در راه ارضاء نیازهای فرامرزی اربابان خود اتخاذ کند. به همین دلیل اگر اصولگرایان با این گروه‌ها دعوائی به راه نمی‌اندازند؛ دلیل هر چه می‌خواهد باشد، هیچ استبعادی ندارد که اصلاح‌طلبان با اینان همکاری نکنند.

برنامة «اصلاحات»، که از نظر تاریخی نیز اصولاً نوعی «برنامة فقهی» بوده، و از همان مسیر حوزوی و شیعی نهایت امر پای به فضای سیاست معاصر ایران گذاشت، در عمل همچون یک «سوپاپ اطمینان» عمل می‌کند. هر از گاهی جهت از میان بردن فشارهای داخلی کمی این «سوپاپ» را باز می‌کنند تا فشارها تحت عنوان «اصلاح‌طلبی» تقلیل یابد. ولی طی این دورة اصلاح‌طلبی هر گاه مطالبات گستردة مردم در تضاد با خطوط ترسیم شده توسط سیاست‌های استعماری قرار گیرد، سریعاً حکایت «گروه‌های فشار» مطرح خواهد شد. تا هم از دولت رفع مسئولیت کنند، و هم کلاه گشادی سر ملت بگذارند.

در «انتخاباتی» که طی روزهای آینده جمکرانی‌ها به راه می‌اندازند، حاکمیت استعماری اگر قصد تقلیل نسبی فشارهای اجتماعی را داشته باشد، مسلماً یک نامزد اصلاح‌طلب از صندوق بیرون خواهد آورد. و طی چهار سال آینده بازی معروف «کی بود کی بود دستم بود، تقصیر آستین‌ام بود» در برابر خلق‌الله به نمایش گذاشته خواهد شد. نتیجة ملموس این نمایش ضدمردمی همان است که پس از 8 سال از دولت خاتمی به دست آمد، بی‌تفاوتی کامل مردم به این ماجرا و ناامیدی از یافتن راه‌حل‌های سازنده در مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور.

صحنه بار دیگر در چنین شرایطی به دست گروه‌های به اصطلاح «اصولگرا» قرار می‌گیرد، گروه‌هائی که قادرند بار دیگر «امنیت» شهری را تضمین کنند، و ضمن گسترش سرکوب فراگیر مردم چند نفر از همین «اوباش» ارجمند و همکاران خود را در برابر دیدگان وحشتزدة شهرنشینان در خیابان‌ها حلق‌آویز نمایند.

حال به شق دوم، یعنی امکان انتخاب مجدد احمدی‌نژاد نگاهی خواهیم داشت. اگر در 22 خردادماه آینده احمدی‌نژاد بار دیگر از صندوق‌ها بیرون کشیده شود، در بطن حاکمیت اسلامی بحران فزاینده‌ای ایجاد خواهد شد. در چنین شرایطی سیاست‌های استعماری غرب از «سوپاپ اطمینان» کذای خود بی‌بهره می‌مانند. می‌دانیم که احمدی‌نژاد همچون اصلاح‌طلبان برنامه‌ای ندارد، ولی شعارهای «خررنگ‌کن» وی آنقدرها که شرایط می‌طلبد قادر به رنگ کردن مردم نیست. در نتیجه، انتظارات و مطالبات عمومی در پشت سد سرکوبگر حکومت استعماری انبار خواهد شد، و فشار بر حاکمیت افزایش می‌یابد. با این وجود، در این شرایط که دولت مجبور است همچنان بر شعارهای نخ‌نمای «اصولگرائی» خود تکیه ‌کند، اصلاح‌طلبان نیز در بطن حکومت به دلیل شکست انتخاباتی تضعیف می‌شوند. اینان از نظر سیاسی و تشکیلاتی دیگر قادر به راست کردن کمر خود نخواهند بود. پر واضح است که این بحران، شکاف در کل حاکمیت را به همراه می‌آورد، و این شکاف تمامی دستگاه استعماری را به چالش خواهد ‌کشاند.

به طور مثال، طی روزهای اخیر شاهد بودیم که برخی «چهره‌های» سرشناس اصولگرائی که سردستة اوباش و اراذل خیابانی نیز هستند، از قماش «استاداعظم» مهدوی کنی، علی لاریجانی، حداد عادل، و ... مجبور شده‌اند که به دفعات از مواضع «مبهم سیاسی» خود رفع ابهام کرده، رسماً از احمدی‌نژاد حمایت کنند! می‌دانیم که اگر احمدی‌نژاد را از صندوق بیرون بکشند، از همان روز نخست در سراشیب قرار خواهد گرفت، و نخستین عکس‌العمل سردستة اوباش رد هر گونه همکاری و هم‌راهی با دولت وی خواهد بود. چرا که اینان از سرنوشت خود نگران می‌شوند، و جهت حفظ رهبری گروه‌های اوباش شهری می‌باید در افکار عمومی به این شبهه دامن بزنند که با مسیر حرکت احمدی‌نژاد در تخالف‌اند، تا بتوانند به حضور در دولت آینده امیدی داشته باشند. و چنین شرایطی از نظر سیاسی در ایران بسیار نوین خواهد بود؛ دولت اصولگرا در برابر اوباش قرار می‌گیرد!

بی‌دلیل نیست که تمامی شبکه‌های استعماری غرب این «انتخابات» را در بوق و کرنا گذاشته‌اند، و از تمامی کانال‌های ممکن سعی در به «ارزش گذاشتن» اصلاح‌طلبان دارند. همانطور که دیدیم اگر اصلاح‌طلبان بیرون بیایند، یک دورة چند سالة سرکوب و بی‌مسئولیتی، و نهایت امر فراهم آوردن زمینة بازگشت به اصولگرائی در انتظار ملت ایران خواهد بود، و در شرایط فعلی چه چیزی بهتر از این‌ برای غرب. با این وجود ما مطمئن هستیم که علیرغم نمایشات مردمفریب که توسط حکومت تحت عناوین مختلف در گوشه و کنار کشور به راه افتاده، اکثریت قریب به اتفاق هم‌میهنان‌مان با تحریم این نمایشات، به این «افتضاحات» ضدمردمی پشت خواهند کرد. مردم اجازه نمی‌دهند که یک حکومت استعماری پس از سی سال سرکوب امروز توده‌های شهری کشور را تبدیل به سیاهی لشکر اوباش و آخوند و پاسدار کند.

شاهدیم که «حکومت» جهت ترغیب شرکت جوانان در مراسم احمقانه‌ای که به راه انداخته، حتی از جشن‌های خیابانی که پس از هر مناظرة تلویزیونی توسط اوباش حکومت در کوچه و خیابان به راه می‌افتد نیز «حمایت» می‌کند! جوان ایرانی که در فضای سرکوب یک تئوکراسی احمقانه دست و پا می‌زند، از این فرجه جهت رقص و پایکوبی در خیابان‌ها استفاده می‌کند، و حکومت نیز این «عبور» جوانان از خطوط قرمز دستگاه استعماری شیعی‌مسلکان را حمل بر حمایت از این و یا آن کاندیدای انتخابات جمکران کرده!‌

می‌باید قبول کرد که اگر حکومت بخواهد با چنین برخورد «سکولاری» منافع خود را عجین کند، دیری نخواهد گذشت که سکولاریسم سیاسی بر جامعة ایران از سکولاریسم حاکم بر شهر نیویورک نیز فراتر رود! ولی اگر پای در این شرایط بگذاریم، حکومت استعماری جهت تحمیل شبکة قدرت‌سازی سیدضیاء وطن‌فروش به مردم کشور با مشکلات بسیاری روبرو خواهد شد. خلاصه می‌گوئیم، حرکت در مسیر سکولاریسم نه تنها آخوند و پاسدار که شبکة هشتادسالة سیدضیاء را نیز با خود به زباله‌دان می‌برد.






نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...


هیچ نظری موجود نیست: