
پس از اعلام برگزاری مانورهای مشترک نیروهای انتظامی در «مادرشهر» تهران، که بر اساس اظهارات فرماندهان این نیروها به مدت 6 روز در سطح پایتخت برگزار میشود، امروز استاندار تهران سخن از تأسیس شورائی به نام «شورای تأمین امنیت» نیز به میان میآورد. خلاصه بگوئیم در کنار تمامی نهادهای علنی، نیمهعلنی و پنهان که طی این سه دهه کار اصلیشان سرکوب مردم کشور بوده، یک تشکیلات دیگر نیز سر از دکان سرکوب به در آورده. ولی در اینکه این مانورها و یا این به اصطلاح «شوراها» عملکرد واقعیشان چیست، جای سئوال وجود دارد. میدانیم که یک فضای بینهایت امنیتی و سرکوبگر، از قماش آنچه حکومت اسلامی بر کشورمان حاکم کرده، نمیتواند با تشکیل یک شورا و یا اجرائی کردن یک مانور خیابانی در چارچوب نیازهای امنیتی این رژیم تغییری ایجاد کند. این رژیم در حال حاضر در اوج سرکوبگری است و بیش از این نمیتواند «امنیتی» باشد. پس جواب به سئوال بالا را نمیباید در لابلای خزعبلات مسئولان نظامی و امنیتی این حکومت جستجو کرد. مسئلة واقعی به صراحت موضعگیریهای حکومت اسلامی در برابر بحرانهائی است که آخوندها فکر میکنند طی روزهای آینده در مصاف با آن قرار خواهند گرفت.
به طور مثال، طی دورانی که «تهدید» حملات نظامی بر علیه مرزهای آبی و خاکی، در جنوب و شرق کشور سکة رایج شده بود، و برخی از سیاستمداران غربی عملاً از احتمال حملات نظامی بر علیه ایران داد سخن میدادند، شاهد بودیم که مانورهای متعددی از جانب نیروهای سپاه و ارتش حکومت اسلامی در این مناطق به مورد اجرا گذاشته شد. مسائل سیاسی و نظامی در آن مقطع زمانی کاملاً روشن بود. آمریکا قصد داشت از طریق همکاری با شبکة گستردهای که در بطن حکومت اسلامی جاسازی کرده، خاک ایران را مورد تجاوز نظامی قرار دهد. و با توسل به حملات نظامی در جنوب، هم تغییرات مطلوب واشنگتن را در ساختارهای نظامی و امنیتی کشور به ایرانیان تحمیل کند، و هم شبکهای از سیاستبازان را که به دست واشنگتن در آمریکا و اروپای غربی سازماندهی شده، جایگزین مهرههای سوخته و بیآبروئی کند که دیگر امیدی به آیندهاشان نیست. البته همانطور که دیدیم این طرح فریبنده به دلائل بسیار جالب از نظر استراتژیک به ثمر نرسید.
به طور خلاصه میتوان به ناخشنودی روسیه از نقشی که آمریکا در طرحهای اولیة خود برای ارتش این کشور در مرزهای روسیه قائل شده بود اشاره کرد. شتاب مسکو در «عملیاتی» کردن طرح راکتور هستهای بوشهر که الزاماً حضور دهها کارشناس نظامی و امنیتی مسکو، و برپائی شبکة نظامی حفاظت هوائی از این تأسیسات را به دنبال میآورد، در عمل چراغ قرمزی بود که روسیه به حملات احتمالی نظامی آمریکا ارائه داد. طرح حملات نظامی، همانطور که دیدیم با شکست کامل روبرو شد، و به دلیل بحرانی که میتوانست به دنبال شکست نهائی نظامی آمریکا، اینبار در مرزهای روسیه ایجاد شود، آمریکا بالاجبار طرح خود را بایگانی کرد. ولی نمیباید از نظر دور داشت که این نوع «طرحها» هیچگاه به طور کامل بایگانی نخواهند شد.
همانطور که میدانیم امروز حکومت اسلامی با یک بحران شدید سیاسی روبرو شده. البته «بحران» در بطن این نوع حاکمیتها، مسئلهای کاملاً عادی است. چرا که اینان نه تنها همزاد «بحران» هستند که در هر گام به «بحرانها» دامن میزنند، تا بتوانند موجبات توجیه موجودیت خود را فراهم آورند. ولی بحرانی که در حال حاضر سراسر فضای حاکمیت اسلامی را فرا گرفته از نوعی نیست که اینان بتوانند از آن استفادة مطلوب را صورت دهند. این بحران مشروعیت حکومت اسلامی را به زیر سئوال برده! از یک سو دولت احمدینژاد، از هر گونه حمایت مردمی محروم است، و از سوی دیگر ساختار سیاسی حاکم ـ همان ساختاری که آمریکائیها طی طرحهای معوقماندة نظامی خود قصد بازسازی آنرا داشتند ـ به طور کلی از ارائة جایگزینی قابل قبول برای دولت فعلی عاجز مانده. البته اگر به یاد داشته باشیم طی هفتههای آخر حکومت سیدخندان نیز همین خلاء تشکیلاتی بر کشورمان سایه انداخته بود.
ترفند ایالات متحد جهت مبارزه با خلائی که طی آخرین هفتههای حکومت خاتمی بر ایران فرو افتاد، و میتوانست به صراحت کنترل غرب را بر مناطق نفتی، خلیجفارس و شاهرگهای اقتصادی به خطر اندازد، بحرانسازی در افغانستان و تهاجم نظامی به عراق بود. و دیدیم که طی این «عملیات» که هیچ ارتباطی با مسائل ادعائی پنتاگون و کاخسفید مبتنی بر مبارزه با تروریسم و نابودی سلاحهای کشتار جمعی نداشت، در تهران نیز دستهائی پنهان نام یک فرد ناشناس را به عنوان ریاست جمهور جمکران از صندوقها بیرون کشیدند. دورة احمدینژاد در عمل به دلیل بحرانی آغاز شد که غرب در منطقة نفتخیز خلیجفارس پس از 11 سپتامبر به راه انداخت تا بتواند این منطقه را تحت کنترل شرکتهای غربی نگاه دارد.
مسلم است که امروز نیز جناحهای مختلف در غرب به دنبال راهحلی برای بیرون رفتن از بنبست فعلی در تهراناند. اگر حکومت اسلامی در چارچوب منافع غرب نتواند شرایطی جهت امتداد سیاستهای استراتژیک در منطقه فراهم آورد، به احتمال زیاد میباید جای خود را به دستگاه دیگری بسپارد. دستگاهی که از امروز گمانهزنیها و برنامهریزیها در مورد چند و چون آن آغاز شده. نزدیک شدن غیرمترقبة شبکههای مختلف سیاسی، اعم از شبکههای داخلی و «اوپوزیسیون» به یکدیگر ـ این مجموعه در واقع قسمتهای عیان کوههای یخی محافل غرب است ـ نشان میدهد که پایتختهای غربی نیز دیگر به موجودیت میانمدت حکومت اسلامی در چارچوب یک دیکتاتوری مذهبی امیدی ندارند.
در همین راستا شاهدیم جناحهائی که تا چند هفتة پیش با تبوتاب از اصلاحطلبی در چارچوب «پیروی» کامل از منویات «رهبر» داد سخن میدادند، امروز چگونه در کنار «ملی ـ مذهبیها» و شبکة فرامرزی اکبربهرمانی نشستهاند! نامهای که هم امروز به امضاء تنی چند از فعالان «ملی ـ مذهبی»، در تأئید «آزادی انتخابات» در سایتهای مختلف منعکس شده نشان میدهد که نه تنها «ملی ـ مذهبیها» دخالت امنیتی در انتخابات را دیگر قبول ندارند که بسیاری از اینان خود را از همکاران نزدیک «سیدخندان» نیز به شمار میآورند!
از طرف دیگر، گامهای بلندی در فضای فوقالعاده بستة سیاست کشور برداشته شده؛ گامهائی که نشان میدهد جریان «انقلاب اسلامی»، یعنی ویراست نخستین ماههای «پیروزی این به اصطلاح انقلاب» چگونه خود را در کنار همین شبکة اصلاحطلبی به آرامی جاسازی میکند! البته پیشتر نزدیک شدن جوجههای اکبربهرمانی در خارج را به اکثریتیها و تفالههای حزبتوده دیده بودیم، ولی طی هفتههای اخیر این اجماع شامل جناحهای بنیصدری هم شده. جناحهائی که به همراه بدنة اصلی جریان «رادیکالهای اسلامی» ـ این جریان سالهای سال یک قدم از «رادیکالیسم» امامعلیاش پائینتر نمیگذاشت ـ خود را به جریان منسوب به اصلاحطلبی نزدیک کردهاند.
خلاصه میگوئیم، تمامی جناحهای مختلف که پس از برقراری حکومت اسلامی در ایران به نحوی در صحنة سیاست کشور فعال بودهاند، امروز بر محور «مبارزه» با احمدینژاد هماهنگ میشوند! ولی این سئوال جالب است که احمدینژاد، امروز اصولاً نمایندة چه جریانی میتواند باشد؟ او که به دست آمریکا از صندوقها بیرون کشیده شد، تا جنگ به راه بیاندازد، چگونه امروز در برابر تمامی جناحهای وابسته به آمریکا در ایران قد علم کرده؟ جواب این سئوال ساده است؛ کشور روسیه علناً طی بیانیههای مشروحی از ثبات در ایران حمایت به عمل میآورد. در این بیانیهها به صراحت همکاری با دولتهای متفاوت در ایران به ارزش گذاشته شده. میدانیم که به دلیل غیبت چندین دههای از فضای استعماری سیاست ایران، مسکو در تهران اهرمهای قابل اعتنائی جهت سیاستگذاری ندارد. در نتیجه هر دولتی را که غرب در ایران به قدرت برساند، مسکو با آن همکاری خواهد کرد! ولی این نوع «برخورد» به مراتب فراتر از آنچه برخی تصور میکنند، خواهد رفت. و دقیقاً همین «تفاوت» میان تحلیل است که فضای سئوال برانگیز امروز کشور را به وجود آورده.
مسکو همچنان که دیدیم از «ثبات» دولت احمدینژاد نیز حمایت کرد، و نتیجة آن عقب راندن ارتش آمریکا و معلقماندن طرحهای جنگاورانة یانکیها در ایران شد. مسکو از یکپارچگی کشور ایران و اقتدار دولتی که آمریکا در تهران به قدرت رسانده بود، در رابطه با بحرانهائی که در مرزهای شرقی و غربی به راه افتاد حمایت کرد، و نتیجة مستقیم آن ابتر ماندن طرحهای آمریکا در مرزهای عراق، پاکستان و افغانستان شد! خلاصه بگوئیم، مسکو قرائتی متفاوت با قرائت سنتی آمریکا بر فضای استراتژیک ایران حاکم کرده، در این «قرائت»، موجودیت دولتها در تهران، دولتهائی که به دست آمریکائیها به قدرت میرسند، در راستای امتداد همکاریها میان مسکو و تهران «محترم» شمرده میشود.
این «قرائت» درست در نقطة مخالف قرائت سنتی آمریکا قرار گرفته. همانطور که میدانیم آمریکائیها فعالیتهای سیاسی خود را در کشور ایران بر محور لاتپروری، اوباشگری، ساواکیبازی، هیاهوسالاری و غوغای تبلیغاتی مستقر کرده، و در همین چارچوب است که «گزینهها» یک به یک با یکدیگر جایگزین شدهاند. ولی این روند «جابجائی» محافل، دیگر در مرزهای روسیة امروز، از طرف کرملین قابل قبول نیست. به همین دلیل جناحهای «ظاهراً» مخالف را میبینیم که همگی سر بر آستان عموسام گذاشتهاند، و نتیجة هر آنچه میکنند، فقط تفی است سربالا بر رخسار پلیدشان.
یادمان نرفته که بر سر جایگزینی کردان جناحهای مخالف احمدینژاد چه هیاهو و قشقرقی به راه انداختند؛ فردی که قرار است جایگزین وی شود، اگر از طرف مجلس رأی بیاورد، برای مخالفان این دولت به مراتب گزینهای «بدتر» خواهد بود! این فقط یک زاویه از روند استراتژیکی است که امروز در کشور ایران حاکم شده. و به صراحت میبینیم که محافل پوسیدهای که نام «اوپوزیسیون» بر خود گذاشتهاند، و دهههاست در چارچوب همان برنامههای «اوباشپروری» یانکیها «منتظرالدوله»، صف کشیدهاند، چگونه در برابر استراتژیهای جدید همچون مشتی کودک صغیر دست و پایشان را گم کردهاند. خلاصه میگوئیم، اینان مرد این میدان نیستند، و دیری نخواهد گذشت که آمریکائیها نیز دکان اینها را تعطیل کرده، برای سیاستهای خاورمیانهای خود فکری اساسی خواهند کرد.
به هر تقدیر مانورهائی که جدیداً در تهران به راه افتاده، و شوراهائی که اخیراً سازماندهی میشود، برای آمریکا یک پیام مشخص دارد: مسکو از گسترش روابط خود با تهران حمایت به عمل خواهد آورد، حتی اگر دولتی که در ارتباط با این روابط قرار گرفته به دست واشنگتن و در راستای نیازهای استراتژیک غرب به قدرت رسیده باشد! حال باید دید آمریکا تا چه حد حاضر است در راه حفظ منافع کلانمنطقهای خود دست از لاتبازیهای متداول در خاورمیانه بشوید. به هر تقدیر، هر گونه گزینهای در شرایط فعلی فقط در راستای امتداد منطقی روابط میان مسکو و تهران امکانپذیر خواهد بود، دوران گسستها، «کودتاها» و اوباشپروری پایتختهای کشورهای «متمدن» غرب در ایران دیگر سپری شده.

...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر