
امروز شاخص «داوجونز» در بازار بورس نیویورک 11 درصد افزایش داشت! و به صراحت بگوئیم این نوع افزایش در شرایطی که اقتصاد جهانی را رسانهها در شرف فروپاشی گزارش میکنند، فقط نشان از یک امر میتواند داشته باشد: بعضی محافل چشم امید به «جنگ» دارند. میباید پرسید این «جنگ» چیست و در کدام منطقه از جهان کرکسهای سازمان ناتو به دنبال تغذیه از اجساد ملتهای جهان سوم نشستهاند؟ میباید پرسید، کدام حکومت دستنشانده و جماعت نوکرصفت، اینبار ملت خود را در برابر لولة توپ سازمان ناتو قرار خواهد داد؟ و نهایت امر میباید این مسئله را روشن کرد که این نوع «جنگآوریها» اگر امکانپذیر باشد، امروز بدون توافق مسکو، پکن و دهلینو صورت نمیگیرد.
از مدتها پیش بوقهای منفور رسانهای سخن از یک «بحران» به میان میآوردند: «بحرانی اقتصادی»! ولی میدانیم که «بحران»، حتی اگر واقعیت هم داشته باشد، فقط در صورتی «ملموس» خواهد شد که رسانهها در بوق آن بدمند. مردم عادی از بحران چیز زیادی دستگیرشان نخواهد شد؛ اطلاعات میباید در اختیار اینان قرار گیرد، و از آنجا که «اطلاعات» جهتدار است، «عامل» آگاهی ملتها و تودهها نیز در جهت مورد نظر متحول خواهد شد. ولی جالب است که این به اصطلاح «بحران»، که معلوم نیست دلائل واقعیاش در کجا پنهان مانده، در مقاطع مختلف صور متفاوت نیز به خود میگیرد.
نخست از گرانی قیمت مواد غذائی «مطلع» میشویم. در کمال تعجب میبینیم که در عرض چند ماه قیمت اکثر اقلام مواد غذائی در بازارهای جهانی چندین درصد افزایش یافته! سئوال جالب اینجاست که چگونه در عرض چند ماه تولید و مصرف در زمینة مواد غذائی میتواند اینچنین «دیگرگون» شود؟ جواب ساده است، چنین دگرگونیای غیرممکن است، خلاصه بگوئیم «بحران کمبود و گرانی مواد غذائی» یک استراتژی سیاسی است و بس! چرا که نه در عرض چند ماه میتوان جمعیت جهان را آنچنان افزایش داد که تقاضا تا به این حد بالا برود، و نه میتوان تولید مواد غذائی را تا به این حد کاهش داد، که کمبودی اینچنین وسیع ایجاد شود. این «بحران» که چند ماه پیش آغاز شد، نتیجهای بسیار روشن داشت. تحکیم موضع قدرتهای غربی در بازارهای تولید مواد غذائی!
نیازی به توضیح بیشتر نداریم ولی نمیباید از نظر دور داشت که تولید مواد غذائی، خصوصاً مواد غذائی «استراتژیک» از قبیل گندم، گوشت قرمز، شکر و ... اکثراً در کنترل و نظارت کامل قدرتهای غربی قرار دارد. حتی مراکز تولید برنج در کشورهای آسیای جنوبی، علیرغم حضور قدرتهای بزرگ چون هند و چین، تماماً به دست محافل غربی کنترل میشود. این محافل در زمینة تولید سرمایهگزاری میکنند، و نهایت امر با استفاده از نیروهای نظامی و شبکة ناوگانهای تجاری خود بازارهای جهانی را برای این تولیدات میگشایند. بدون حضور این قدرتها تولیدات عظیم برنج، سویا و دیگر مواد غذائی در کشورهای آسیای جنوبی صورت نخواهد گرفت!
زمانیکه «بحران گرانی مواد غذائی» به نفع محافل سرمایهداری غرب «فیصله» یافت، شاهد بودیم که «بحران نفت» نیز پای به میدان گذاشت. نفت یکی از مهمترین مواد خام و استراتژیک در ساختار صنعتی کشورهای غرب است، و بالا و پائین رفتن قیمت آن نمیتواند به دلیل موضعگیریهای این و یا آن کشور جهان سوم و یا شرایط جنگی در تنگة هرمز به وقوع بپیوندد. چرا که در صورت ایجاد کوچکترین خدشه بر روند صادرات نفت به مقصد صنایع جهانی، تمامی کاخ پوشالی سرمایهسالاری یکشبه فرو خواهد ریخت. در نتیجه، اگر شاهد بالا و پائین رفتن «چشمگیر» قیمت نفتخام هستیم، در شرایط فعلی میباید ریشه را در روابط میان مسکو و واشنگتن جستجو کرد.
بر خلاف مواد غذائی، روسیه در تولید و صادرات نفتخام و گازطبیعی از قدرت عکسالعمل بسیار گسترده برخوردار است. ولی همانطور که دیدیم مسئله اینبار نیز در چارچوب منافع سرمایهداری حل و فصل شد؛ نفت خام از 150 دلار برای هر بشکه به 50 دلار سقوط کرد، و این سقوط قیمت، با سکوت کامل سازمان اوپک نیز همراه بود! در عمل، شیخهای عرب و حکومتهای دستنشانده در سازمان اوپک، در اجلاس گذشتة این سازمان، بجای نگرانی برای ملتهای خود، بیشتر نگران وضعیت مالی بانکداران و نزولخواران نیویورک بودند!
ولی یک اصل کلی را هیچگاه نمیباید فراموش کرد، بحران اقتصادی ریشهدار در کشورهای سرمایهسالاری به صورتی فصلی ظهور میکند، و راه حل خروج از بحران به هیچ عنوان بالا و پائین بردن بهرة پول و یا تزریق نقدینگی در گیشههای بانک نیست؛ بحران سرمایهداری را فقط «جنگ» بر طرف میکند. چرا که این نوع سرمایهداری بر محور اقتصادجنگ بنا شده.
در مورد شبکة گستردة «اقتصاد موازی» پیشتر در یک مطلب جداگانه توضیحات مفصل دادهایم؛ مطالب را در این مقطع تکرار نمیکنیم، ولی یادآور شویم که اگر عامل جنگ از چرخة اقتصاد سرمایهسالاری «حذف» شود، و یا به دلائلی این اقتصاد نتواند از عامل جنگ بهرة کافی و مستقیم ببرد، مهمترین ضربه را در اولین گام همان «اقتصاد موازی» متحمل خواهد شد. و امروز شاهدیم که بانکهای «آفشور»، در کشورهای «نیستدرجهان» از قماش ایسلند، جزایر کایمان، باهاماس، و ... در حال فرو ریختناند. این بانکها قادر به حفظ نقدینگیها در ید اختیار خود نیستند، و پر واضح است که با بالا بردن نرخ بهره سعی خواهند داشت «سرمایهها» را در راستای منافع محافل تصمیمگیرنده در گیشههای خود محفوظ نگاه دارند. این بانکها در شرایطی که بهرة پول در کشورهای غربی عملاً به صفر میرسد، تا 20 درصد به سپردهها «بهره» میدهند! میباید پرسید این پولها کجا سرمایهگزاری میشود که میتواند چنین بازده «فرخندهای» داشته باشد؟
این پولها در جنگ، قاچاق انسان، قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه، ... سرمایهگزاری میشود و «کسادی» در این شاخه از فعالیتها، مشکلات عظیمی برای دولتهای محترم به همراه خواهد آورد. بحرانی که پس از بحران «نفت» پای به میدان تبلیغات جهانی گذاشت، همانطور که میدانیم بحران «مالی» نام گرفت! اقتصاد جنگ، یکی از مهمترین ستونهایش را از دست میدهد، و به دلیل فروپاشی اقتصاد موازی، اقتصاد کل غرب به تزلزل میافتد. این تصویر روشنتر از آن است که نیازمند توصیف باشد.
با اینهمه شرایط واقعی تغییر نکرده. کشور ایالات متحد در گیر دو جنگ در افغانستان و عراق است، جنگهائی که هر روز بیش روز گذشته نیازمند تزریق بودجة نظامیاند! میباید پرسید در شرایطی که «بحران» در جهان سرمایهداری به راه افتاده، کشور ایالات متحد از کدام منبع میتواند هزینة این دو جنگ پرخرج و استعماری را نیز تأمین کند؟ پاسخ ساده است؛ این امکان در شرایط فعلی وجود ندارد. با سرعت گرفتن بحران مالی و اقتصادی، خصوصاً فروپاشی محافل وابسته به اقتصادموازی، پر واضح است که بسیاری از محافل تصمیمگیرنده در صدد پیشگذاشتن گزینة «جنگ» جهت برطرف کردن مشکلات فعلی باشند. گسترش جنگ در خاورمیانه، آغاز جنگی فراگیر در آمریکای لاتین، و یا گسترش جنگ به کشورهای همسایة افغانستان، هیچکدام نمیتواند به طور کامل از فهرست گستردة جنگهای «قابلمطالعه» از روی میزهای طراحی پنتاگون محو شود. تمامی این «جنگها» برای پنتاگون «قابل قبول» است!
در مطالبی که در این وبلاگ آوردهایم بارها به بحرانهای اقتصادی که از سال1910 تا 1945 دنیای غرب را فراگرفته بود اشاره کردهایم. برای از میان بردن این بحرانها، و تحصیل نوعی «فلسفة وجودی» قابل قبول جهت شیوة تولید سرمایهداری، دولتهای غرب، ملتهای جهان را طی دو جنگ جهانی قصابی کردند؛ تلفات این دو جنگ در وقایعنگاریهای رسمی بیش از یکصد میلیون کشته و صدها میلیون زخمی و آواره برآورد میشود. شاید نیروهای مترقی امروز فرصتی داشته باشند، تا بر این چرخة منحوس برای همیشه نقطة پایان بگذارند. میدانیم که چرخدندههای این شیوة تولید هولناک آنزمان که در میادین جنگ قرار میگیرد، همچون کرکسان از خون و گوشت ملتها قدرت و توان خواهد گرفت، این تجربهای است که بشریت از جنگ اول و جنگ دوم دارد.
خلاصه میگوئیم، با در نظر گرفتن بنبست شرایط سیاسی در کشور آمریکا، و بحران اقتصادی که هیچگونه راهحل شناختهشدهای بر آن متصور نیست، میباید این اصل را قبول داشت که دولت واشنگتن مترصد فرصت جهت آغاز یک جنگ است، در این واقعیت هیچ تردیدی نیست! فقط آغاز این جنگ در شرایط فعلی، همانطور که گفتیم بدون تأئید دیگر قدرتها امکانپذیر نخواهد شد، و میباید دید که آیا این «اجماع» جهانی بر محور آتشافروزی تأمین خواهد شد، یا خیر!

...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر