اگر هم نخواهیم «قصة» عباس پالیزدار را ادامه دهیم، جماعت وابسته به حکومت اسلامی کاری میکند که مجبور به سخن گفتن از این شخصیت بزرگ جهان اسلام باشیم! سایت «روزآنلاین» که از وابستگان «نیمهپنهان» حکومت اسلامی است، و با وجود «آیپی» انگلیسیاش، سعی فراوان به خرج میدهد که تحت عنوان «سایتی خبری در کشور فرانسه» خود را به همگان معرفی کند، امروز به قلم «تحلیلگر» خود مطلبی در مورد حضرت «پالیزدار» به چاپ رسانده! تحلیل چند و چون این مطلب را به کناری میگذاریم چرا که نویسندة محترم آن، که برخی اوقات در بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» تحلیلگر متخصص «امور خاورمیانه» نیز معرفی میشود، سخن گفتن از عباس پالیزدار را با این «تیتر» آغاز میکند:
« پاليزان و بحران فساد!»
بله، این نوع برخورد نشان میدهد که تحلیلگران امور خاورمیانة «بیبیسی» از کدام دسته و گروه اجتماعی در کشور ایران «انتخاب» میشوند! کسی که حتی به خود زحمت نمیدهد نام فرد مورد نظر را درست بنویسد، در مورد موضعگیریها و بررسی اظهارات سیاسی همین فرد، ادعای «ارائة تحلیل» نیز دارد! البته در ادامة تحلیل ایشان میخوانیم:
«بسياري از من ميپرسند كه ادعاهاي علي پاليزبان در باره فساد مالي چهرههاي سياسي و روحاني برجستهاي كه از آنها اسم برده، تا چه اندازه صحت دارد؟ بر مبناي "سنت مبارزه" در ايران، [...] از نگاه يك منتقد مسئول كه ميكوشد موازين انصاف را در هرگونه داوري خود لحاظ كند، تنها ميتوان گفت كه: نميدانم.»
دیدیم که چگونه از نگاه یک منتقد «مسئول»، نه تنها عباس پالیزدار، در تیتر «پالیزان» شده که چند خط پائینتر «پالیزبان» هم میتواند بشود! و البته مطمئن باشیم که حضرت «تحلیلگر»، طبق همان «سنت مبارزه» اصلاً نمیداند راجع به چه کسی و چه مسئلهای صحبت میکند. اگر شما نام فرد را هم نمیدانید، و املای آنرا اصلاً نمیشناسید، چرا اصرار دارید در مورد برخوردهای وی حتماً در ملاءعام «اظهارنظر» کنید؟ این سئوالی است که اغلب اوقات در مورد «دنیای» روزینامهنگاری استعماری و صدمنیکقاز کشور ایران مطرح میشود. البته روزگاری بود که این «تقصیرها» را به گردن «ماشیننویسها» میانداختند، ولی امروز که از قبل بیلگیتس همه «ماشیننویس» شدهایم، جای توجیه باقی نمیماند. امروز، «تقصیر» اصلی با این قماش «روزینامه» نویس نیست، تقصیر با جماعت «قلمزن» است که اجازه داده، به صورت مصنوعی و در بطن تحلیلهای سیاسی کشور ایران، یک رژیم وابسته و فاسد، با همکاری قدرتهای استعماری فضائی اینچنین مضحک و مافنگی بسازد. در چنین فضائی است که افرادی از قماش حضرت «تحلیلگر» به خود اجازه میدهند به دلیل بوسیدن چند «دست»، و بیعت کردن با چند «سر»، به کار تحلیلگری در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... مشغول شوند. اگر «قلمزنان» کذا در مرحلهای از شناخت قرار داشتند که قادر بودند این ضعفها را نه در صور عریان و آشکارشان همچون نمونههائی که در بالا مثال آوردیم، که در عمق تحلیلها و موضعگیریهای مضحک و بیپایهای که این گونه افراد همه روزه تحویل جامعه میدهند دریابند، مسلماً نه تنها رسانههائی متفاوت با رسانههای امروز میداشتیم که رژیم سیاسی مناسبتری نیز بر سرنوشت ما ملت حاکم میشد. و دیگر این قماش «فرصتطلب» نیز به خود اجازه نمیداد صحنة خبرنگاری، تحلیلگری و خبررسانی یک کشور را با کمک لاتواوباش و محافل «اشغال» کند.
در هر حال قصد آن نداریم که فرصت امروز را به بررسی خزعبلات یک رسانة مسخره و دستنشانده تلف کنیم. چرا که بحران سیاسی در ایران، همانطور که پیشتر نیز گفتیم در عمل به معنای حذف احمدینژاد از قدرت است. ولی چنین «حذفی»، با نزدیک شدن گروههای اصلاحطلب و یا سرداران سازندگی و دیگر اوباش شناخته شدة حاکمیت به قدرت سیاسی ارتباط زیادی نخواهد داشت. در این راستا میباید اذعان داشته باشیم که، حضرت لاریجانی بیدلیل بر خود زحمت «اسبابکشی» به مسجدشوربا را تحمیل کردهاند. و از طرف دیگر محافلی که امثال «روزآنلاین» برای به قدرت رسیدنشان «روزشماری» میکنند، با قدرت واقعی در کشور هر روز فاصلة بیشتری میگیرند. در نتیجه، علیرغم سفر سردار سازندگی به عربستان به همراهی بیش از 200 اوباش حکومتی، تحلیلگر «نخبة» ما به همراه دیگر «عواملی» که به دست محافل، از ایران به غرب «پست» شدهاند، بهتر است بجای انتشار روزینامهای انگلیسی، و فرانسوی جا زدن آن، به دنبال کار شرافتمندانهای باشند. چرا که اقامتشان در انگلستان بیشتر از آن به طول خواهد انجامید که در آغاز فکر میکردهاند.
و اما در برابر بحرانی که حکومت اسلامی امروز پیش روی دارد، محافل حکومتی که به هیچ عنوان حاضر به عقبنشینی در برابر مطالبات مردم نیستند، دست به ابتکارات جالبی زدهاند! نخست دیدیم که چگونه یک مهرة سوخته چون لاریجانی را در ردای «دولتمدار» به مردم قالب کردند، و اینک همین مهرة سوخته میرود تا جادهصافکن بازگشت دیگر مهرههای سوخته به دامان سیاست جاری کشور باشد. مهرة سوختة ما در سفر اخیر خود به گیلان، علناً بر علیه اسلام پوپولیستی علم مبارزه بر افراشت، و در سخنان خود سعی تمام فرمود تا قرائت نوینی از اسلام بر روابط سیاسی کشور «حاکم» کند! البته این نوع «فرصتطلبیها» در صحنة سیاستهای استعماری نایاب نیست. آقای لاریجانی که خود نان شب را از قبل گسترش پوپولیسم کور و ضدانسانی «شیعیگری» نوش جان میفرمایند، امروز «منطقی» شده میگویند، با «پوپولیسم و خرافهگرائی به جائی نمیرسیم!»
عجب دنیائی شده، دیروز که «خرافهگرائیها» شما و امثال شما را خیلی خوب از زبالهدانها به مناصب تصمیمگیری کشور رساند، آنقدر کیفتان به راه بود که هر گونه مخالفت با این «خرافهگرائی» را هم با حمایت استعمار، در ترادف با «مخالفت با دین اسلام» میدانستید، و مجازاتش را هم مرگ اعلام میکردید! سخنرانیهای امام سیزدهم هنوز روی خطوط اینترنت در دسترس مردم ایران است؛ آنجا که میفرمایند «اقتصاد مال خر است!» آنجا که فرموده بودند، «اگر همه بگویند نه، من میگویم آری و حق هم با من است!» آن روز که میفرمودند «هر کس بر علیه این جنگ حرف زد توی دهنش میزنم»، و ... همة این سخنان امروز در برابر چشمان ماست. شاید لاریجانی مافنگی یادش رفته باشد که این نوع «ترهاتگوئی» در ادارة امور یک کشور فقط پوپولیسم و خرافهگرائی است، همان خرافهای که با کلیدهای پلاستیکی دهقانان گرسنة این سرزمین را با وعدة یک بشقاب پلو بر روی میادین مین میدوانید! باید از این تولهآخوند منفور پرسید، از کی تا به حال این «خرافهها» بد شده؟ حتماً چاه جمکران را هم آمریکا کنده، و به مردم این مملکت تفهیم کرده که ته آن یک «بابائی» نشسته و امام زمانتان است! این چاهها را حتماً دستهای کثیف امثال «پالیزدار»، و یا به قول تحلیلگران خاورمیانهای بیبیسی، «پالیزبان» و «پالیزان» حفر کردهاند؛ بله، شما و برادران نامحترمتان عالماید! اصلاً آن بابای فلانکارهتان در قم و کاشان زمانیکه یک بند انگشت به فلاناش فرو میکرد و میچشید تا «نجس» نباشد، علمالعلوم جهان تشیع را «رقم» میزده. خوب است که «حلالمسائلهایتان» از در و دیوار بالا میرود و با «خرافهگرائی» اینچنین مخالفت هم میکنید. اگر خرافه نباشد، حکومت اسلامی به همراه تمامی اوباش فرامرزی و درونمرزیاش به زبالهدان خواهد رفت، از این یک امر، لاریجانیهای تولهآخوند بهتر است مطمئن باشند.
همانطور که گفتیم مهرة سوخته و مورد نظر «مقاممعظم»، سعی دارد به همراه خود، و تحت عنوان مبارزه با «احمدینژاد»، مهرههای سوختة دیگری را نیز به میانة میدان سیاست کشور بکشاند. «بهانه» نیز کاملاً روشن است: اگر احمدینژاد را نمیخواهید به ما رأی میدهید! و از آنجا که طی 3 سال حکومت وانفسای «پوپولیسم اصیل» اسلامی، احمدینژاد نه جای سالم برای خودش باقی گذاشته، و نه امکانی برای ادامة حکومت فراهم آورده، بیرون کشیدن نام اوباشی از قبیل علیاکبر ولایتی، برادران لاریجانی، میرحسین موسوی، و در صورت امکان، «شیاد اردکان» از صندوقهای مارگیری کاملاً قابل پیشبینی است. ولی در این میان یک اصل کلی را گویا «حاکمان» اسلامی فراموش کردهاند: حکومتهای استعماری قادر به بازگشت به مراحل گذشتة سیاسی خود و تجدید نظر در ساختارهای سیاسیشان نیستند. این تجربهای است که پیوسته در جوامع استعمارزده تکرار شده. چرا که در این جوامع ساختار حاکمیت از مردم فاصله میگیرد و زمانیکه به دلیل فشارهای داخلی و خارجی سعی در بازگشت به مواضع گذشته دارد، پیوسته چندین گام از تحولات اجتماعی عقب میماند. این یک اصل کلی است، اسلام و غیراسلام هم نمیشناسد!
در نتیجه این نوع بازگشتهای سیاسی در بطن ساختارهای استعماری اگر هم امکانپذیر باشد، کارساز نخواهد بود، و استعمار پیش از هر کس از این «اصل» آگاهی دارد، چون استعمار است که این حاکمیت مضحک و خونریز را از سه دهه پیش بر ملت ایران حاکم کرده.
در جامعهای که اصل «تقدس» حاکمیت، مهمترین اهرم مردمفریبی است، زمانیکه همین حاکمیت به چند دسته تقسیم میشود، و در بطن آن «افشاگریهائی» از قماش آنچه دیدیم در سطح جامعه صورت میگیرد، بازگشت به «چهرههائی» که با تکیه بر اصل «تقدس» به دروغ خود را وجیهالمله و دولتمدار جا زده بودند دیگر امکانپذیر نخواهد بود. آقایان لاریجانی، ولایتی، خاتمی و ... آب در هاون میکوبند، هر چند که اهرمهای سیاسی احمدینژاد نیز دیگر کاملاً فروشکسته و از میان رفته باشد. همانطور که گفتیم ایران از ساختار استعماری و وابسته به غرب در حال خارج شدن است، و به تدریج پای در ساختاری منطقهای، گستردهتر و پویاتر خواهد گذارد، و این شرایط را نمیتوان با حاکم کردن مشتی اوباش از قماش لاریجانی، ولایتی و خاتمی تأمین کرد. خلاصه بگوئیم، این ملک را سیاستی دیگر باید!
...
۳/۲۴/۱۳۸۷
پاسدار خرافه!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر