۳/۲۰/۱۳۸۷

نفت و نان!



مالکی، نخست وزیر دولت دست‌نشاندة عراق برای یک دیدار رسمی به تهران وارد شد! این سفر در شرایطی برنامه‌ریزی شده که پیشتر، «خبرگزاری فارس» به دلیل موضع‌گیری‌های تند در قبال دولت عراق، نقش شیعیان در جنگ‌های فرقه‌ای، و خصوصاً مخالفت با قرارداد امنیتی «عراق ـ آمریکا» سه روز در محاق سانسور فرو افتاده بود! البته مقامات جمکران این «تعطیلی» را به پخش اخبار نادرست مربوط کردند، هر چند که 90 درصد اخبار منتشره از سوی خبرگزاری‌های حکومت اسلامی عملاً می‌باید «نادرست» تلقی شود. با این وجود امروز کاملاً مشخص شده که خبرگزاری فارس به چه دلیل توقیف شد. پس از این «تعطیلی»، سفیر کشور عراق در تهران به شدت از موضع‌گیری‌های دولت احمدی‌نژاد در مورد شیعیان و مواضع منسوب به آیت‌الله سیستانی انتقاد کرده، آنرا دخالت در امور داخلی عراق نامید؛ یادمان نرفته که خبرگزاری فارس تا چه حد نسبت به حضرت آیت‌الله سیستانی و بیانات سیاسی ایشان از خود حساسیت نشان می‌داد! به هر تقدیر، با بیرون کشیدن نام علی لاریجانی به عنوان برندة بخت‌آزمائی ریاست مجلس جمکران، مواضع جدید آمریکا در قبال عراق روز به روز روشن‌تر می‌شود.

قرارداد امنیتی «عراق ـ ایالات متحد» که هنوز جزئیات مفاد آن علناً اعلام نشده، مسلماً در حد یک عهدنامة نظامی می‌باید مورد بررسی قرار گیرد؛ عهدنامه‌ای میان ارتش آمریکا و دولت‌های دست‌نشانده که چند نمونه‌ای از آن پیشتر در دیگر نقاط جهان به امضاء رسیده. این نوع «توافقنامه‌ها» در عمل اختیارات سیاست کشور را به ارتش آمریکا واگذار می‌کند، و دولت‌های محلی را به مقام مباشران ارتش اشغالگر تنزل می‌دهد. این نوع «قرارداد» پیشتر با کشورهای ژاپن، آلمان‌، ترکیه و دیگر دولت‌های کم‌اهمیت‌تر به امضاء رسیده؛ نتیجة آن کاملاً روشن است: در قدرت نگاه داشتن یک دولت سایه! دولتی که عملاً هیچگونه اختیاراتی از نظر سیاستگذاری بین‌المللی ندارد.

بحران فعلی نفت به صراحت نشان می‌دهد که پروژة اشغال عراق از نخستین مراحل، یکی از طرح‌های هیئت حاکمة آمریکا جهت نظارت بر روند تولید، اکتشاف و صادرات نفت و گاز طبیعی بوده. و امروز که آمریکا با نزدیک به 200 هزار نظامی منطقة خلیج‌فارس و آسیای مرکزی را به اشغال خود درآورده نمی‌توان انتظار داشت که کاخ‌سفید حاضر باشد از این معرکه «دست‌خالی» بیرون برود. پروژة «قانونی» کردن اشغال کشور عراق که اینک رسماً در سطوح بین‌المللی عنوان می‌شود، همان دستاوردی است که آمریکائی‌ها از روز نخست به دنبال‌اش بودند. با اشغال «قانونی» کشور عراق و تحمیل حضور صدها هزار نظامی بر این منطقه، آمریکا می‌تواند تحت عنوان «حفظ صلح»، نظارت و سرپرستی خود را بر آبراه‌های استراتژیک خلیج‌فارس حفظ کند. و اینکار را به قیمت پایمال کردن حق اصولی مردم این منطقه در برخورداری از یک حاکمیت ملی و مستقل صورت می‌دهد.

ولی در هنگام برخورد با معضلاتی از این نوع نمی‌باید سریعاً به نمونه‌های موفق تاریخی در اشغال نظامی مناطق روی آورد. همانطور که گفتیم، نمونه‌های آلمان، ژاپن، و تا حدودی ترکیه در مقابل‌مان قرار دارند. کشورهائی ، که از قبل این نوع اشغال‌ نظامی، ده‌هاست مردمان‌شان در آرامش نسبی زندگی می‌کنند. ولی در همین منطقة خاورمیانه شاهد بوده‌ایم که اشغال نظامی کشورهای لبنان، فلسطین، کشورهای کوچک‌تر خلیج‌فارس و حتی حضور گستردة نظامیان آمریکائی در عربستان سعودی به هیچ عنوان ثبات سیاسی و آرامش به همراه نیاورد؛ زمینه‌ساز برخوردها و سازماندهی‌های سیاسی متخاصم شد، و نهایت امر هم مردم این مناطق را درگیر بحران‌های سیاسی کرد و هم کار کاخ‌سفید را به بن‌بست رساند. در عمل، اشغال نظامی یک سرزمین ماوراء مرزهای یک کشور به معنای ایجاد یک «جبهة نوین» نظامی و سیاسی است. کشور آمریکا با اشغال نظامی عراق مرزهای «مجازی» ایالات متحد را به خلیج‌فارس رسانده، و این نوع «مرزسازی» به صور مختلف صورت می‌گیرد.

به طور مثال اشغال نظامی کرة جنوبی که مرزهای ایالات متحد را به صورت «مجازی» به شمال چین کمونیست و سواحل شرقی روسیة شوروی «گسترش» داد در عمل در حد یک جبهة نظامی متوقف مانده. علیرغم تزریق میلیاردها دلار سرمایه از طرف ژاپن در این کشور، کرة جنوبی هنوز نتوانسته از موضع یک جبهة کاملاً نظامی خارج شود. در صورتیکه اشغال آلمان، این کشور را تبدیل به «ویترین» سیاسی و عقیدتی ایالات متحد در اروپای مرکزی کرد!‌ البته اشغال ناموفق نیز دیده‌ایم که نمونه‌های ویتنام جنوبی و کوبا مهم‌ترین آن‌ها در قرن معاصراند.

در اینکه اشغال عراق به کدامیک از نمونه‌های بالا نزدیک خواهد شد، جای بحث و گفتگو هنوز باقی است؛ این نوع سیاستگذاری به عوامل متعددی بستگی دارد که در رأس آن می‌باید از «توافق» جهانی سخن به میان آورد. به طور مثال، اشغال نظامی کشور ژاپن، در سطح جهانی به عنوان یک «اصل» مورد قبول واقع شده، و هر چند طی سالیان دراز مبارزان وطن‌دوست ژاپن به صور مختلف حتی در نبردهای مسلحانه، با اشغال کشور خود به دست نیروهای نظامی خارجی به مخالفت برخاسته‌اند، این مخالفت‌ها در صحنة سیاست‌های جهانی بازتاب نیافته و منعکس نمی‌شود. در حالیکه طی همین دوران، جنگ‌های مخالفان اشغال نظامی کشور ویتنام همانطور که دیدیم مورد «التفات» رسانه‌ها قرار گرفت و در بوق آن چنان دمیدند که کار به جای باریک کشیده شد. از طرف دیگر طرز برخورد اشغالگران با مردم مناطق اشغالی، و روحیات و خلقیات مردمانی که تحت سلطة خارجی قرار گرفته‌اند نیز در این میان نقشی از آن خود خواهد داشت. نهایت امر می‌باید از مسئلة همسایگان نیز سخن به میان آورد. به طور مثال، در مورد اشغال نظامی ترکیه، اگر روسیة شوروی در آن روزها در این مورد عقب‌نشینی نکرده بود، مسلماً این اشغال نظامی سرنوشت دیگری می‌داشت.

امروز در برابر اشغال نظامی عراق همانطور که می‌بینیم نوعی «هماهنگی» کلی میان سرمایه‌داری‌های آمریکائی و روسی به وجود آمده. این «همکاری» در مرحلة نخست قیمت نفت را به مرز هولناکی کشانده که فشار اصلی بر کشورهای مصرف‌کنندة نفت تحمیل می‌شود. اروپای غربی، ژاپن، چین، هند، و ... از جمله مناطق و کشورهائی هستند که در این راستا منافع خود را در خطر خواهند دید. و بی‌دلیل نیست که اروپای غربی در هنگام اشغال عراق همزمان دو جبهه گشود: جبهة همراه با آمریکا و جبهه‌ای ظاهراً مخالف! بالا رفتن قیمت نفت همانطور که می‌بینیم بازتاب دیگری نیز یافته: افزایش قیمت مواد غذائی! به این ترتیب، اروپای غربی به عنوان یکی از مهم‌ترین تولیدکنندة شکر، گوشت قرمز، گندم، و ... در برابر سیاست‌های نفتی عکس‌العمل نشان ‌داده، و چه بسا راه‌کارهای عظیمی چون پروژه‌های تولید گوشت قرمز در کردستان ترکیه و سرمایه‌گذاری‌های هنگفت اروپای غربی در مراکز تولید برنج در آسیای جنوب شرقی و هندوستان بازتاب همین «نگرانی‌های» سیاسی باشد. در نتیجه در فضای چند قطبی‌ای که امروز سیاست جهانی در بطن آن حرکت می‌کند، مشکل می‌توان سخن از «توافق» کلی در مورد اشغال عراق به میان آورد. برداشت ما این است که به صورت کلی، «توافق» جهانی در مورد اشغال کشور عراق به دلیل جنگ اقتصادی فراگیر بین قطب‌های تصمیم‌گیرندة اقتصادی و تولیدی جهان، امکانپذیر نخواهد بود. و آمریکا نمی‌تواند صرفاً با تکیه بر «همکاری‌های»‌ دو جانبه با سرمایه‌داری روسیه، اشغال عراق را «نهائی» کند. سرنوشت این کشور در هر حال درگیر همین فضاسازی‌های «سیاسی ـ اقتصادی» باقی خواهد ماند، تا آینده چه پیش آورد. آینده‌ای که به دلیل شرایط کاملاً نوین از نظر اقتصادی و سیاسی به هیچ عنوان به گذشته‌ها شباهتی نخواهد داشت.

ولی بررسی تأثیرات عامل «همسایگی» را در بحث پیروزی و یا شکست «اشغال‌» نظامی عراق، برای آنکه تحلیل به درازا کشیده نشود، صرفاً به مورد کشور ایران محدود می‌کنیم. همانطور که می‌دانیم ارتباط میان ملت‌های ایران و عراق به پیش از اسلام باز می‌گردد. این امر به هیچ عنوان اغراق‌آمیز نیست، که مهم‌ترین پادگان نظامی کشور ایران طی بیش از 500 سال حاکمیت اشکانیان در شهر تیسفون بوده، و از قضای روزگار پایتخت ایران ساسانی نیز طی 450 سال بعد همین شهر است! شهری که امروز خرابه‌هایش در اطراف بغداد یک منطقة «توریستی» به شمار می‌رود. با چند مصوبة شورای امنیت و سازمان ملل این نوع ارتباطات تاریخی را نمی‌توان از خاطرة ملت‌ها زدود! ارتباط ملت ایران با عراق بر خلاف آنچه حکومت اسلامی ارتباط میان شیعیان عنوان می‌کند، یک ارتباط بسیار گستردة تاریخی است. در نتیجه، حتی اگر حکومت جمکران خواستار پنهان ماندن ابعاد واقعی این ارتباطات باشد، چرا که علنی شدن آن می‌تواند منافع اربابان غربی این حکومت را به خطر اندازد، میان ملت‌های ایران و عراق زنجیره‌هائی از روابط کهن و ارتباطات فرهنگی و منطقه‌ای وجود دارد که بیش از آنچه در رسانه‌ها مطرح می‌شود اساسی و بطنی است. به دلیل وجود همین ارتباط، در صورت باقی ماندن اشغالگران در کشور عراق، ارتباط ملت ایران با آمریکا گسترش خواهد یافت‌!

دلیل قیل و قال عملة حکومت اسلامی در واقع همین مسئله است. چرا که دولت آمریکا نمی‌خواهد ارتباطات خود را با حکومت جمکران علنی کند. این مسئله منافع آمریکا را بازتاب نخواهد داد، و موضع‌گیری‌های روسیه را در مورد ایران ابتر می‌کند. در نتیجه، دولت دست‌نشاندة جمکران با قرارداد «نظامی»‌ میان آمریکا و دولت عراق مخالفت‌های رسانه‌ای را آغاز کرده. یادآور شویم که بازتاب حضور نظامی آمریکا در عراق، شکاف در سیاست تهران است. حاکمیت جمکران اینک دو پاره شده، یک قسمت به جانب سیاست «روسیه ـ آمریکا» منحرف شده است، و قسمت دیگر به طرف سیاست «آمریکا ـ انگلستان»!

در رأس جناح «روسیه ـ آمریکا» در ایران، که بر پایة افزایش قیمت نفت در سطح بین‌المللی به قدرت رسیده، دولت احمدی‌نژاد تکیه زده!‌ و طرف صحبت این «دولت» در حاکمیت عراق نیز جناح مالکی است که روسیه آنرا از کشور سوریه «استخراج» کرده! جناح دیگری از عمال حزب‌الله می‌توان یافت که مقتدی‌صدر، جعفری و دیگر اوباش شیعی‌مسلک‌اند، و اینان در جناح «آمریکا ـ انگلستان» با سرداران سازندگی و علی‌لاریجانی تشکیل یک «آبشخور» داده‌اند. «پیروزی» نابهنگام علی‌لاریجانی در واقع نشان دهندة موضع‌گیری‌های «برندة» همین جناح در ایران بود. و در اینروزها شاهدیم که اگر مالکی راهی تهران شده تا از «همکاری‌های» احمدی‌نژاد با قرارداد امنیتی «عراق ـ آمریکا» اطمینان حاصل کند، جناح دیگر، متشکل از 200 اوباش، به «رهبری» سردار سازندگی به مدت 10 روز جهت «مذاکره» به عربستان سعودی «مشرف» شده!

طی چند روز گذشته، «یارگیری‌ها» در حاکمیت جمکران نیز به صراحت مشخص شد. در شرایطی که «فارس‌نیوز» را به دلیل انتشار مطالبی در مخالفت با طرح امنیتی «عراق ـ آمریکا»، تحت عنوان «دروغ‌پردازی» و افترا به تعطیل می‌کشانند، علی لاریجانی به دفعات، در مقام حامی «آزادی» خبرگزاری‌ها، از این اعمال ابراز تأسف می‌کند! این گوشه‌چشم‌‌های سیاسی نشان می‌دهد که بحران ناشی از حاکمیت اشغالگران در عراق با چه سهولتی به کشورهای همسایه صادر می‌شود، و در این رابطه می‌باید عنوان کنیم که همسایة اصلی عراق در میانة این بحران به هیچ عنوان ایران نیست. همسایة اصلی عراق کشور بحران‌زدة ترکیه است، که به نوبة خود دستخوش توفان سیاسی و بنیادینی شده که می‌رود تا ارکان این حاکمیت را به لرزه در آورد. با در نظر گرفتن تمامی این معضلات می‌باید این سئوال را مطرح کرد که، در چنین شرایطی تا کجا می‌توان به موفقیت طرح «اشغال» عراق امیدوار بود؟

ولی در همین راستا، و با در نظر گرفتن همین مسائل می‌باید امکان شکست و یا پیروزی «اشغال» نظامی عراق را مورد بررسی قرار داد. با این وجود جهت به دست دادن یک تحلیل کامل از پیروزی و یا شکست «اشغال» عراق، می‌باید تا پایان انتخابات آمریکا و تغییر دولت در واشنگتن، یعنی زمانیکه این بحران‌ها صراحت و موضوعیت بیشتری خواهند یافت تأمل کنیم. و تا رسیدن به این «مرحله» از تحلیل، می‌باید این اصل را قبول داشته باشیم که گزینة گسترش جنگ به داخل مرزهای ایران، طرحی که شاخه‌ای از حاکمیت آمریکا به آن دلبستگی‌های زیادی نشان می‌داد، خوشبختانه به طور کلی از میان رفته است.





...


هیچ نظری موجود نیست: