پس از پایان صحنهسازیهای انتخاباتی، و پیروزی قابل پیشبینی محافلی که برچسب «اصولگرائی» بر پیشانی دارند، شاهد شکلگیری جریانات متفاوت و متخالفی در فضای سیاسی کشور هستیم. در درجة نخست موضعگیریهای تند احمدینژاد بر علیه اعضاء دولت، و حتی رئیس دستنشاندة «مجلس»، به این تصور دامن زد که «پیروزی» در صندوقهای ماریگیری «امامزمان» نه تنها به دهان مهرورزی خیلی مزه کرده، که ایشان به احتمالی این «پیروزی» بزرگ را نشانة مشروعیت «شخصی» تلقی میکنند! چرا که حملات تندشان بر علیه اعضاء دولت و «مجلس همراه» نشان میدهد که، مهرورزی مشروعیت کذائی را فقط برای شخص خود مصادره کرده، و در این میان همکاران و همپالکیها سهمی نخواهند داشت! از طرف دیگر، گل سر سبد جناحهای به اصطلاح «بازنده»، همان جناح «شهید مظلوم»، شامل جوجه اصلاحطلبان و ساواکیهای شناخته شدة حکومت اسلامی، به سرعت «مهمات» فراهم میآورد، تا به خیال خود از «آشفتگی» حکومت مهرورزی استفاده کرده، وسیلهای جهت بازگشت به قدرت و باز پس گرفتن مواضع از دست رفته فراهم کند. فعالیتهای اینان، در روزینامهها و سایتهای «مخالفنما» که با بهرهوری از فیلترینگ حکومت اسلامی، عملاً تمامی فضای مجازی را به اشغال خود در آوردهاند، آنچنان سرعت گرفته که حتی شیخکهای شناخته شده و آدمکش، که تا دیروز بر مسند مسئولیتهای سیاسی و قضائی این رژیم دست نشانده تکیه زده بودند، به خود اجازه میدهند با اجرای مصاحبههای «جنجالی» به همراه عکسهای مکشمرگما، در این سایتها، در ضدیت با مواضع رسمی حکومت «مقدس» اسلامی داد سخن بدهند!
ولی در این میان، وضعیت «اوپوزیسیون» رسمی این حکومت از همه جالبتر شده! این «تشکیلات» به اصطلاح سیاسی، که از چپافراطی و «مسلح» تا راست فاشیستی و رضاخانی را فرا میگیرد، تا پیش از شکست رسمی «اصلاحطلبان»، «سکوت» را سکة زر میپنداشت! سکوت میکرد، و در پس این سکوت سعی تمام داشت گذشتهها، شعارها و مطالبات شناخته شدة جناح خود را که معمولاً سوغات دستگاههای امنیتی «شرق و غرب»، طی دوران جنگ سرد بود، به هر ترتیب ممکن در فضای نوین سیاست جهانی «ماستمالی» کند! و تا آنجا که امکانات اجازه میدهد، با جناحهای داخلی نیز «نرد عشق» ببازد! در همین راستاست که این «عشقورزی» سیاسی در مرحلة نخست میان فدائیان شاخة اکثریت و جناح محمد خاتمی آفتابی شد! شرکت یک «فدائی» شناخته شده در مجلس روضهخوانی محمدخاتمی در مسجد لندن، شاهکاری بود که فقط با شرکت شاهزاده اسکندری در کابینة «میرپنج» قابل قیاس است. ولی همانطور که میتوان حدس زد، این «اختلاط» و همراهی تازه آغاز شده بود. بده بستانهای تشکیلاتی هر چه بیشتر سرعت میگرفت. به طور مثال، یک سایت «تبلیغاتی» که در اهداف خود، یک گام از «سرنگونی» پائینتر نمیگذاشت، به ناگاه به دامان «تعطیلی» افتاد! و بعدها نیز همکاریهای نزدیک گردانندة آن با آخوندی به نام «محتشمیپور» افشا شد. «تجلیلنامة» ارگان «مخفیانة» پاسداران انقلاب اسلامی، «فارس نیوز» از مقام ولایتعهد، و نزدیک بودن ایشان به سازمان مجاهدین خلق، و چاپ عکسهائی از مقام «آیندة» سلطنت، و ارائة تصویری بسیار مسئولانه از حضرت والا، نشانگر این اصل بود که «حشر و نشر» دامنهای گستردهتر از آن دارد که ظواهر نشان میدهد! در عمل، در چارچوب همین «حشر و نشر»، شاهد بودیم که سایت دستنشاندة «گویا» و ریاست «فرضی» آن، جناب فرشاد بیان، در کنار ترهات شیخکهای «نادم» از قماش بنیصدر و نوریعلا، و دیگر همکاران آخوندها که با سرمایههای حکومت اسلامی در غرب دکان کلاشی باز کردهاند، به عنوان هدیة نوروزی، در هجدهم فروردینماه امسال، مصاحبهای هم با یک «مارکسیست لنینیست» شناخته شده منتشر میکند! اینهمه بدون آنکه نیازی به تکرار موضعگیریهای حزب توده داشته باشیم؛ این حزب در اطلاعیههائی مضحک، طی برگزاری نمایشات انتخاباتی حکومت اسلامی، مرتباً مردم کشور را به حمایت از اصلاحطلبان در این «انتخابات» دعوت میکرد!
البته وبلاگ را میباید موجز و مختصر نوشت؛ در نشان دادن ارتباطات گستردهای که میان جناحهای مختلف سیاسی ایران در حال رشد و گسترش است، به آنچه در بالا آمد اکتفا میکنیم. نخست میباید گفت که عملکرد تشکیلات سیاسی را در ایران، از چپ تا راست، و از مذهبی تا غیرمذهبی، نمیباید به هیچ عنوان از عملکرد حکومت اسلامی جدا بدانیم. همانطور که اینک، با فروافتادن پردههای «جنگ سرد» شاهدیم، این جریانات سیاسی علیرغم ادعاهای «غلطانداز»، بیش از آنچه مینمایانند به یکدیگر و نهایت امر به حکومت اسلامی و محافل تصمیمگیری جهانی وابستهاند. اینان نمیتوانند به هیچ عنوان برخوردی «مستقل» با مسائل کشور داشته باشند. تشکیلات سیاسی را نمیباید با افراد، شخصیتها، تحلیلگران و نویسندگان به یکسان مورد بررسی قرار داد. البته هر چند «شخصیتهائی» مستقل میتوان یافت، شخصیتهای وابسته نیز وجود دارند، ولی تشکیلات سیاسی بدون وابستگی اصولاً نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. و در شرایطی که کشور ایران به عنوان یکی از مهمترین منابع هیدروکربور جهان و یکی از استراتژیکترین سرزمینهای جهان سوم، توجه محافل سرمایهداری جهانی و شرکتهای قدرتمند نفتی را به خود جلب کرده، تصور فعالیت یک یا چند جریان سیاسی و مستقل در این کشور اصولاً «گزافهای» بیش نیست.
در همین راستا، بارها در این وبلاگ عنوان کردهایم که از تحرکات تند اجتماعی، تجمعات به اصطلاح «خلقالساعه»، برخوردهای تند و آتشین با مسائل اجتماعی، و خصوصاً درگیری با نیروهای انتظامی به هیچ عنوان نمیباید حمایت کرد. این نوع «رزمایشها» که در میدان برخوردهای اجتماعی کشور به وقوع میپیوندد، نه تنها جامعه را نهایت امر به خشونت و عقلستیزی تشویق میکند، که در واقع میدان جنگ و جدل محافل مختلف جهانی است. آنچه در میانة این نوع «تحرکات» به منصةظهور میرسد، علیرغم تبلیغات محافل مختلف، ارتباط چندانی با مطالبات ملتها و گروههای مختلف اجتماعی نخواهد داشت. تجربة دستاوردهای «عظیم» حکومت اسلامی، به صراحت نشان داد که یک ملت نمیتواند با هیاهو و تظاهرات و قیل و قال، به حق و حقوقی دست یابد. شاید در این مقطع بهتر باشد برخورد با یک جریان سیاسی را در حد لزوم بشکافیم.
برخورد ملت ایران با جریانات سیاسی هنوز همان برخورد سنتی ملت با حاکمیت باقی مانده! به عبارت دیگر، ما ملت هنوز از دورة «تقدس» و «الهیت» حاکمیت پای بیرون نگذاشتهایم. برای ملت ایران جریانات سیاسی، به عنوان جایگزینهای آتی یک حاکمیت، در مقام تشکیلاتی با موضعگیریهای فرار، گذرا و مقطعی تحلیل نمیشوند؛ این جریانات «ابدمدتاند»! و چنین برخوردی با مسائل سیاسی کشور زمانیکه از طرف گروههای وسیع اجتماعی عمومیت پیدا کند، جز فاجعه چیزی به بار نخواهد آورد. فاجعهای که دستهای قدرتمند سیاستهای خارجی همه روزه به آن دامن میزند؛ و فراموش نکنیم که، فاجعه برای ما ملت، نان است در کیسة استعمار!
به همین دلیل، طرفداران یک جریان «مارکسیست لنینیستی» به همان اندازه در برخورد با حزب و تشکیلات از خود «تعصب» نشان میدهند، که طرفداران نهضت امام حسین و داستانهای کربلا! اگر امروز به دلیل فروپاشی دیوارههای امنیتی جنگسرد، ملت ایران فرصت کوچکی به دست آورده تا بتواند با تکیه بر آن گرد و غبار «تقدس» را از تشکیلات سیاسی و حاکمیتها بزداید، نمیباید در نیت و خواست سیاستهای بزرگ جهانی دچار تردید شویم؛ گسترش عامل «تقدس» سیاسی هنوز هم یکی از اصلیترین روشهای حکومت استعماری در کشورهای جهان سوم است. آلودن رابطة ملت با حاکمیت به عامل «تقدس»، با تکیه بر پیشینة ملتها کار چندان مشکلی هم نیست. و برای آنکه رابطة حاکمیت و «تقدس» را در ضمائر بشریت بشناسیم، الزامی ندارد مورخ و صاحبنظر در امور سیاسی و اقتصادی باشیم. هر ملتی در تاریخ خود از این «بیراهه» عبور کرده، و هر چند جزئیات این «بیراههها» در «تمدنهای» مختلف با یکدیگر تفاوت دارد، اصل کلی یکسان باقی مانده: انتساب کنشها و واکنشهای یک حاکمیت به الهامات الهی!
در اینجا شاید بهتر باشد به اصل موضوع باز گردیم. یک ملت اگر جریانات سیاسی را، آنطور که در بالا آوردیم مورد تحلیل قرار دهد، نه تنها الهیت را از آنان خواهد زدود، که میباید از اینان فقط وسیلهای جهت پیشرفت و ترقی فراهم آورد، و نه ابزاری جهت ایجاد قید و بندهای اجتماعی و اقتصادی. به عبارت دیگر، در نظر یک ملت آگاه، جریانات سیاسی، و علیالخصوص حاکمیت، حاملهائی مقطعی و گذرا خواهند بود؛ وظیفة آنان به مقصد رساندن اهداف و خواستهای رفاهی، اجتماعی و سیاسی ملت است. اینان را نباید به پدیدههائی سربار و آقابالاسر ملت تبدیل کرد! اگر در طول موجودیت این «حاملها»، ملت به این صرافت افتاد که اینان از بر آوردن نیازها ناتواناند، میباید جایگزین شوند، و این جایگزینی نمیباید در ذهن ملت با جستجوی «الهیت» و «جاودانگی» تؤام شود؛ جایگزینی با «حاملهائی» میباید صورت گیرد که به همان اندازه مقطعی و گذرا هستند!
ولی بهرهوری از قدرت همیشه خوشآیند است، خصوصاً برای آنان که عمری را جهت به دست آوردن قدرت، چون سگ هار این سوی و آن سوی دویدهاند! در نتیجه به سادگی از قدرت کنار نمیروند، و با بهرهبرداری از حمایتهای خارجی، و تکیه بر هیاهو و جو سازی، برای خود «حقانیتهای» الهی، دینی و فلسفی درست میکنند. اینجاست نقطة آغاز استبداد استعماری! همان برنامة مفتضحی که در آغاز بلوای ننگین 22 بهمن، به دست نوکران اجنبی و شخص روحالله خمینی شاهد اجرای آن بودیم. آنان که امروز پس از 30 سال چپاول اموال ملی و جنایت، تصاویر منفورشان در «روزآنلاین» و دیگر سایتهای وابسته به استعمار و استبداد، انتشار مییابد تا با ترهات بیسروته ملت غارت شدة ایران را از «آزادیخواهیهای» فرضیشان «مطمئن» کنند، تا کجا میخواهند به بازی در این تئاتر شوم و نفرت انگیز ادامه دهند؟
اگر اینان میباید صحنة سیاست کشور را ترک کنند، اینکار در ید اختیار ملت است؛ این ملت است که میباید عذر اینان را بخواهد. و به همین دلیل شاهدیم که اوباش حکومت اسلامی حاضرند با «ولیعهد» پهلوی، فدائی اکثریت و اقلیت، تودهای و هزار و یک تشکیلات دیگر کنار بیایند، ولی به طور مثال از شکلگیری اتحادیة رانندگان شرکت واحد در تهران وحشت دارند. اگر شیخکهای منفور حاکم کوچکتر از آنند که چنین ظرایفی را دریابند، اربابانشان نیک میدانند که ابزار اعمال حاکمیت ملی در دستهای تشکیلات فکسنی سیاسی و وابسته به استعمار نیست؛ این ابزار در ید قدرتمند تشکیلات صنفی، اتحادیههای کارگری، انجمنهای محلی، و شوراهای کارکنان وزارتخانهها و شرکتهای بزرگ دولتی است. به همین دلیل است که در مخالفت با فعال شدن این تشکلهای صنفی حاکمیت استعماری تمامی قوای خود را به کار گرفته.
دولت احمدینژاد در برابر چالشهائی قرار دارد که در چارچوب رژیم سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشور مفری نخواهد داشت؛ خلاصه بگوئیم، این دولت از امتحانات سیاسی، اقتصادی و مالیای که در برابر خود دارد، سر بلند و پیروز بیرون نخواهد آمد! حتی استعمار نیز به صراحت میداند که جبهة مهرورزی از هم امروز شکست خورده. و به همین دلیل است که با زبان «زرگری»، جنگ با دولت احمدینژاد را در رسانههایش سکة رایج کرده! ولی همانطور که پیشتر نیز گفتیم کار ملت ایران نه با احمدینژاد آغاز شده، و نه با احمدینژاد و مقاممعظم خاتمه مییابد. آنچه باقی میماند ملت ایران است، و چه بهتر که از هم امروز به فکر فردای ملت باشیم.

...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر