پس از مسافرت علی لاریجانی به مصر، شاهدیم که این کشور به تدریج تبدیل به نوعی شاهراه ارتباطی حکومت اسلامی با کشورهای غربی شده. نقشی که شاید پیشتر میبایست کشورهای ونزوئلا، ترکیه و یا حتی ایتالیا بر عهده گیرند! برگزیدن مصر به عنوان مسیر گسترش دیپلماسی، پس از چند مرحله شکست در سیاست خارجی ایران مطرح شد. در گام نخست شاهد عدم موفقیت «دیپلماسی» دولت ایران در آمریکای جنوبی هستیم. این دیپلماسی میبایست در واقع ارتباط مستقیم تهران و واشنگتن را از طریق هوگو چاوز برقرار میکرد، و علیرغم «چپنمائیهای» نمایشی رئیس دولت ونزوئلا، که بیشتر جهت فراهم آوردن زمینة فعالسازی سیاستهای دمکراتها در آمریکای لاتین میباید تلقی شود، دیپلماسی «فعال» دولت احمدینژاد در آمریکای لاتین به گل نشست. دلائل شاید بیشمار باشد، ولی در رأس آنان میتوان از وضعیت «نامعلوم» حزب دمکرات در ارائة جانشینی برای جرج بوش سخن به میان آورد. دمکراتها در شرایطی پای به میدان مبارزات انتخاباتی جهت کسب مقام ریاست جمهوری ایالات متحد میگذارند، که در گیرودار یک جنگ نامعلوم و خونین، یک زن، و یک سیاهپوست را در برابر یک «کهنه سرباز» از حزب جمهوریخواه قرار دادهاند. با اندک شناختی از روحیات و خلقیات آمریکائیجماعت میتوان به صراحت دریافت که حزبدمکرات، در این انتخابات، آنقدرها که وانمود میکند، خواستار پیروزی نیست.
پس از فروپاشی امیدهای «دیپلماتیک» حکومت اسلامی، در ایجاد رابطه با کاخ سفید از طریق مراودات در آمریکای لاتین، شاهد محاسبات غلط سیاسی این حاکمیت در مورد کشور ترکیه نیز بودیم. در این حکومت، کم نبودند جوجه «دیپلماتهائی» که، پس از به قدرت رسیدن حجتالاسلامهای فکل کراواتی در آنکارا، و «قانونی» کردن حجاب و دیگر «زیورآلات» اسلامی برای «ضعیفهها» در کشور ترکیه، «امیدهای» فراوانی به همکاریهای «تهران ـ آنکارا» بسته بودند! ولی نمیباید فراموش کرد که قطع گاز ترکمنستان، که در بزنگاه یکی از سختترین زمستانهای چند دهة گذشته صورت گرفت، به تهران تفهیم کرد که روابط دوستانة بیش از حد با ترکیة «اسلامی»، که امروز سوای حضور ارتش سازمان ناتو، میرود تا به نوعی حکومت طالبانی تبدیل شود، ممکن است پیامدهای ناخوشایندی داشته باشد. تهران به سرعت دست و پایش را جمع کرد، و همانطور که شاهدیم، طرفداران روابط حسنه با ترکیة «اسلامی»، فعالیتهای خود را بیشتر به خیمة «اصلاحطلبان» محدود کردند، به مراکزی که در شرایط فعلی، قدرت سیاسی را، به دلیل مراودات ویژه در سیاست بینالملل، به دست نخواهند آورد.
عقبنشینی حکومت اسلامی در صحنة مراودات با غرب، به همین روال ادامه یافت، تا اینکه بحران سیاسی در ایتالیا، تیر خلاص را به مغز دولت «چپمیانه» نیز شلیک کرد. بحران سیاسی در کشور ایتالیا، شاید پس از «اسپاگتی»، یکی از رایجترین موضوعات در مطبوعات و قهوهخانهها باشد، ولی در شرایط فعلی، بازگشت به عصر طلائی برلوسکونی و همکاران نئوفاشیست وی، غیرممکن مینماید. چرا که حامی اصلی این «جماعت»، دولت آمریکا، امروز در خاورمیانه، اروپای شرقی و آسیای مرکزی در موضعی کاملاً دفاعی قرار گرفته. آمریکا همزمان با تحمل معضلات نظامی و استراتژیک، به هیچ عنوان نمیتواند از نظر تبلیغاتی و رسانهای، بار حمایت از این «جماعت» را نیز بر دوش کشد. بهترین گزینة آمریکا در کشور ایتالیا، حضور همان «رومانو پرودی» یا «چپمیانه» بود! ولی ابقاء ایندولت نیز «غیرممکن» شد! همانطور که میبینیم دیپلماسی آمریکا در ایتالیا در برابر یک صورتبندی غیرممکن قرار گرفته، و اینجاست که به یکباره «مشاور مقام معظم» در حوالی اهرام ثلاثه حضور مییابد! این «سفر»، با دیدار رئیس جمهور «ضدایرانی» جدید فرانسه، و ژنرال اهود باراک، یکی از اعضاء کابینة اسرائیل که، از قضای روزگار یکی از فرماندهان «تساهل» نیز هست، از مصر همزمان میشود!
با بازگرداندن استراتژی حکومت اسلامی، به دامان راهکارهای دهة 1960 در ایران سلطنتی، که بر پایة تقویت محور «تهران، تلآویو، قاهره» شکل گرفته بود، میباید قبول کرد که آمریکا در حال از دست دادن آخرین مهرههای موجود بر صفحة شطرنج خاورمیانه است. چرا که، این «راهکار» کهن، هر چند از نظر دیپلماتیک، و به صورت زیرجلکی، سالهای متمادی مورد بهرهبرداری قرار گرفته، در صورت «علنی» شدن، تمامی روابطی را که «طالبانسازی» شیعیمسلک، طی سه دهه در منطقه پایهریزی کرده، از هم فرو میپاشاند. در این راستا میتوان از فروپاشی مواضع حکومت اسلامی در لبنان، سوریه، و حتی در عراق و افغانستان نام برد. در این دو کشور، حکومت اسلامی، زیر نظر ارتش آمریکا به خدمت در بارگاه امپریالیسم مشغول است. اگر چرخش دیپلماتیک تهران به دلیل تغییر سیاست کلی آمریکا ایجاد شده باشد، میباید قبول کرد که، ایالات متحد، در تمامی جوانب، سیاستهای منطقهای خود را مورد تجدید نظر قرار داده! ولی، چنین جسارتهای استراتژیکی، در شرایطی که آمریکا در بنبست نظامی افغانستان و عراق گرفتار آمده، نمیتواند بر پایة محاسبات سیاسی صورت گرفته باشد. در نتیجه، بازیهای دیپلماتیک ایران در مصر نیز، نه از روی محاسبات دقیق، که صرفاً به دلیل اجبار برای حفظ جایگاه حکومت اسلامی بر صفحة شطرنج «آمریکائی» منطقه صورت میپذیرد.
از طرف دیگر، امروز یک شکاف عمیق در حاکمیت اسلامی ایجاد شده، شکافی که «ملاط» مقام معظم رهبری هم، دیگر قادر به پر کردن آن نیست. پیشتر در مورد بازیهای «اصولگرائی» و «اصلاحطلبی» چند مطلب نوشتهایم؛ تکرار مکررات نمیکنیم، ولی این اصل را میباید یادآور شد که، این «جبههگیریهای» نمایشی فاقد هر گونه واقعیت سیاسی و استراتژیک است. «اصلاحطلبان» از نظر سیاسی در مسائل امروز ایران عملاً هیچکارهاند، و آنطور که روند مسائل نشان میدهد در نقش سیاسی اینان، طی چندین و چند سال آینده نیز، هیچگونه تغییری داده نخواهد شد! همانطور که به صراحت میتوان دید، بنیانگزار چرخش به سوی دیپلماسی «کهن»، علی لاریجانی بود، فردی که خود را از محافظهکاران و «اصولگرایان» معرفی میکند! در صورتیکه چنین چرخشی در عمل میبایست از سوی اصلاحطلبان «پوشش» داده میشد. بعدها، حضور حداد عادل در کشور مصر نیز مسئلهساز شده. ایشان پس از آنکه طی دیداری از امارات، اعتراضات شدید این شیخ نشین را در مورد «اشغال نظامی» سه جزیرة «کذا»، «تحویل» میگیرند ـ اعتراضاتی که هیچگونه عکسالعمل دیپلماتیک به همراه نیاورده ـ در مصر با حسنیمبارک، مسئول مستقیم سیاستگذاریهای غرب در شمال آفریقا و خاورمیانه، طی چهار دهة اخیر، «ملاقات» میکنند!
با نگاهی به صحنة سیاسی کشور فقط میتوان این امر را مورد تأئید قرار داد که، در برابر جبهة قدرتمند روسیه، غرب به تشکیل چند جبهة موازی اقدام کرده. ولی جبهههای موازی غرب، به دلیل عدم کارآئی اصلاحطلبان، تماماً بر جناحهای سنتی حاکمیت اسلامی، که امروز خود را «اصولگرا» میخوانند متمرکز شده. این نیز نشانة دیگری از عقبنشینی غرب در منطقه است. چرخشهائی که قرار بود، پیشتر توسط اصلاحطلبان بر صفحة شطرنج منطقه تحقق یافته و زمینهساز نوعی «رنسانس» حکومت اسلامی شود، تا آب به آسیاب «اسلام دمکراتیک» سرازیر کند، امروز در خیمة اصولگرایان صورت میگیرد. اصولگرایانی که مسلماً سخن تازهای در زمینة «احیای مجدد» حاکمیت دینی نخواهند داشت. در چنین شرایطی یک «سئوال» مطرح میشود: اگر اصلاحطلبان به صورت کلی از صحنة سیاست حذف شده، و جای خود را به اصولگرایان سپردهاند، باریکتر شدن طیف سیاسی حکومت اسلامی به نفع کدام جریان سیاسی تمام خواهد شد؟ آیا مخالفان این حکومت به قدرت نزدیک میشوند، و یا جناحهائی «خلقالساعه»، در بطن تشکیلات نظامی و امنیتی در همین حاکمیت قدرت را به دست خواهند گرفت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر