همانطور که حدس میزدیم، «تظاهرات» دولتی، در 22 بهمن ماه، از سالهای قبل با «شکوه و جلال» بیشتری برگزار شد! جلال و جبروت این نوع «نمایشات»، بر خلاف آنچه رسانههای استعماری قصد القاء آنرا دارند، به هیچ عنوان نشانة حمایت تودهای از «حاکمیت» نیست. خارج از نمونههائی تاریخی از این نوع «قدرتنمائیهای» فاشیستی، اگر نخواهیم راه دور برویم، در عهد پهلویها نیز از این نوع «تظاهرات» کم ندیدهایم! تظاهراتی که به مراتب از 22 بهمن امسال نیز با عظمتتر بود. نیازهای سیاسی یک حاکمیت، زمانی از طریق «تظاهرات» چشمگیر خیابانی «برآورده» میشود که، بر خلاف آنچه برخی در بوق گذاشتهاند، حکومت خود را در برابر مخالفان تنها و بیپناه میبیند. در نتیجه، با این نوع «نمایشات» قصد قدرتنمائی و سرکوب کسانی را دارد که قادرند در شماری روزافزون مشروعیت قانونی «نظام» را به زیر سئوال برند. میباید پرسید، آیا تا حال دیدهاید که، در کشور انگلستان برای طرفداری از مجلس عوام و مقام سلطنت «راهپیمائی» به راه بیاندازند؟ و یا اینکه، در کشور آمریکا برای حمایت از قانون اساسی و جمهوری فدرال «تظاهرات» خیابانی صورت گیرد؟ مسلماً خیر! چرا که، این نظامها، حتی اگر در معنای واقعی کلمه غیرمشروع نیز باشند، خود را از جانب مردم در خطر نمیبینند.
به راه انداختن تظاهرات «تودهای» توسط یک حاکمیت، در ابعادی دیگر نیز، در عمل فقط یک «تف سر بالاست»! اگر بنا را بر تأئید «ادعای» این نوع حاکمیتها بگذاریم، میباید مردم کشور را، در اکثریت چشمگیر، طرفدار این دولتها به شمار آورد. پس به خیابان کشاندن تودهها در چنین شرایطی چه معنائی میتواند داشته باشد؟ حاکمیت اگر به قول خود در اکثریت مطلق است، با این اعمال، شمار «فزایندة» طرفدارانش را به رخ چه کسانی میخواهد بکشد؟ و اصولاً چرا «نیازمند» این «قدرتنمائیها» میشود؟ آیا با این نمایشات، میخواهد «میلیونها» طرفداراناش را به رخ آنهائی بکشد، که به قول «جانشینان امام زمان»، در اقلیت مطلقاند؟ به عبارت دیگر، اینهمه داد و فریاد و صرف هزینه و انرژی فقط برای بیاعتبار نشان دادن چند نفر مخالف کماهمیت به راه افتاده؟ خیر! همانطور که میبینیم، صورت این «مسئله»، از پایه و اساس غلط است!
اگر در روند تحلیل مسائل ایران در این وبلاگ، از روز نخست، بجای «انقلاب ایران»، سخن از «غائلة» استعماری 22 بهمن به میان آوردیم، به هیچ عنوان قصد اساعة ادب به کسانی نداشتیم که با تکیه بر باورهای دینی و غیردینی، پای در مسیر مخالفت با یک سلطنت برخاسته از کودتائی نظامی گذاشتند. هر چند به دلایل بسیار، این نوع «برخورد» تهاجمی و تودهای، با مسائل سیاسی را تأئید نمیکنیم، الهامات آزادیخواهانة انسانها، در مرام نویسندة این سطور، هرگز به زیر سئوال برده نمیشود. ولی روند جریاناتی که به 22 بهمن انجامید، نه اعتراضی عمومی بر علیه استبداد، که تأکیدی بود «ضمنی» بر شکلگیری نوع نوینی از استبداد استعماری. اگر انسانهائی که از دامان استبداد میگریزند، قابل احتراماند، آنان که یک ملت را به قبول استبداد «دعوت» میکنند، شایستة احترام نخواهند بود. و در گیرودار همین فضاسازیهای کاذب «سیاسی ـ ایدئولوژیک»، شاهد بودیم که شعارهائی نیز تحت عنوان «نبرد با آمریکا»، به سرعت فضای سیاست کشور را اشغال کرد. مسلماً در شکلگیری «پوپولیسم» انسانستیز مذهبی، که امروز جامعه را اینچنین در بارگاه قدرتهای استعماری به زانو در آورده، مسئولیت مستقیم تشکیلات چپنما را نمیتوان فراموش کرد؛ شعارهای «مبارزه و نبرد با آمریکا» در نخستین ویراستهایش از دهان هم اینان بیرون آمد!
ولی طفولیت و نوباوگی سیاسی جامعة ایران را نمیتوان یک شبه «علاج» کرد؛ دیدیم که این «پیشفرضهای» کودکانه، چگونه یک ملت را از روز 22 بهمن 1357، به قربانی اصلی سیاستهای استعماری تبدیل کرد. دیدیم که، چگونه حاکمیتی با تکیه بر تشکیلات سرکوبگر ساواک و ارتش وابسته به ناتو، یکشبه قدرت را به دست گرفت، و چگونه حاکمان نظامی در پشت صحنه، جهت سرکوب مخالفان واقعی «استبداد» سیاسی، همه روزه با تکیه بر مبارزات «فرضی» با آمریکا، ملاجماعت را در رأس تظاهرات سرکوبگرانة «تودهای» به خیابانها روانه میکردند. امروز، پس از گذشت 29 سال، بهتر میتوان ابعاد «نبرد» این حکومت را با آمریکا بررسی کرد. این نبرد در کدامین جبهه در جریان بوده، که طی این 29 سال از چشم ما پنهان مانده؟ چرا که در زمینة استراتژیک، در منطقة خاورمیانه، در تمامی بزنگاههای سیاسی، حاکمیت اسلامی همواره دست در دست ایالات متحد ظاهر شده. و در زمینة مبارزات مالی و اقتصادی، این حاکمیت هیچ درگیری و تخاصمی با آمریکا نداشته و ندارد. مسلماً اگر بر اسناد و گزارشات ارائه شده، از سوی طرفین «فرضی» دعوا ـ دولت آمریکا و حکومت اسلامی ـ تکیه کنیم، این «دعوا» خیلی هم جدی به نظر خواهد رسید! هر چند این دیپلماسی «تظاهر» به عداوت، که پیشتر نیز در سطح جهانی شناخته شده بود، بیشتر جهت افزایش نرخ «همکاری» است، تا حفظ منافع ملی! همان «نرخ همکاریای» که امروز ایران را عملاً به چپاول بانکهای غربی داده! درآمد نفتی ایران، طی 8 سال گذشته، بر اساس نرخ فروش هر بشکه نفت، حداقل 7 برابر شده! این درآمد صرف چه آبادانیهائی در کشور ایران شده، که هنوز چشم ایرانی قادر به مشاهدة آن نیست؟ ولی کم نبودند کسانی که، از روز نخست، مجموعه شعارهای مردمفریب «نبرد با آمریکا» را، در این نظام استعماری، ساخته و پرداختة واشنگتن معرفی کردند. جای تعجب بسیار دارد، ولی اغلب چپنمایان طرفدار «ولایت»، از حزب توده، تا مجاهدین و دیگر «عشاق» این انقلاب، مخالفان را از آغاز، به «نوکری» برای دولت آمریکا متهم کردند!
حال پس از این مجموعه توضیحات میتوان به تحلیل دقیقتری از نیازهای «تهاجمی» حاکمیت اسلامی، در قالب «تظاهرات» خیابانی پرداخت. البته این اصل را میباید در نظر داشت که، برگزاری «تظاهرات» خیابانی، از روز نخست با ساختار این نظام «عجین» بوده. ولی در بررسی این نوع «آمیختگی»، نمیباید همانطور که حزب توده و برخی «چپنمایان» از ابتدا توصیه کردهاند، فریب «ظواهر» تودهای و خلقی چنین مراسمی را خورد. چرا که، از نظر روانشناختی اجتماعی، «واقعیات» در مقطع دیگری نهفته! میباید از خود پرسید، به چه دلیل یک حاکمیت که خود را برخاسته از آرمانهای یک «انقلاب» فراگیر و مردمی معرفی میکند، جهت حفظ موجودیت خود، نیازمند برگزاری تظاهرات تهاجمی «هفتگی» ـ در قالب به اصطلاح نمازهای جمعه ـ و گاه تهاجمات «روزانه»، تحت عنوان «حضور» مردم همیشه در صحنه، در اغلب شهرهای بزرگ کشور میشود؟ این واقعیت را میباید مد نظر قرار داد که، اگر این «تظاهرات» روزانه و «تهاجمی»، از سوی ملایان و حاکمیتهای استعماری تبدیل به ابزاری جهت سرکوب هر گونه مخالفت با حاکمیت فاشیستی «حوزههای علمیه» بر کشور ایران شد، تحلیل آنچه «اقبال عمومی» از چنین «حضوری» در سطح جامعه میباید تعریف شود، در همین مقطع متوقف نمیماند.
این حاکمیت، در عمل، از طریق «مشروعیت» بخشیدن به تظاهرات «تهاجمی»، پای در مسیر ساخت و پرداخت نوعی «هویت جمعی» در ساختار فروپاشیدة شهرنشینی کشور ایران گذارد؛ ساختاری که مردهریگ دوران پهلویها بود. فضای فروپاشیدة شهرهای بزرگ و تودههای رها شده در عمق این حفرة مکنده و مخرب، در عمل بهترین لابراتوار جهت رشد پدیدههائی «سحرآمیز» برای جذب بینوایان شهری میشود؛ این جماعت، مغروق در روابط آکنده از فقر و سرکوب، از طریق چنین «حضوری» تهاجمی در سطح جامعه، در قالب یک طبقة «نوین» اجتماعی متبلور میشود: طبقة انقلابیون اسلامی! این است نظریة فاشیسم: خلق طبقهای در بطن روابطی نوین! طبقهای که در عمل هیچ ارتباط فرهنگی با گذشتة ملت ندارد، و هر چند از تمامی ارزشهای سنتی جداست، به معنای واقعی کلمه، در استنباطی محدود و حقیر از نوعی «سنتمقدس» مغروق شده! و این امر صحت دارد که، «فاشیسم» اختراع ایرانیان نیست؛ این نوع نظامها قابلیت خود را در مسیر حفاظت از منافع سرمایهداری غرب بارها و بارها در سطوح مختلف جهانی به منصة ظهور گذاشتهاند، و اجزاء تشکیل دهندة حکومت اسلامی نیز، از روز نخست، به دست معمارانی «ماهر» و کارآمد از پایه، ساخته و پرداخته شد.
این است رمز «موفقیت» حکومت اسلامی در به میدان آوردن بینوایانی که، در هر موعد و هر موسم، خود به دست همین حاکمیت، در چرخة ماشین سرکوب و فقر آن به نابودی کشیده خواهند شد. تودههائی که چون جوندگان کوچک مسحور چشم افعی فاشیسماند. ماشین «طبقهسازی» حاکمیت اسلامی، پس از 22 بهمنماه 1357، کار خود را زیر نظر سازمان سیا، رسماً در کشور ایران آغاز کرد. «تولیدات» این ماشین جهنمی، در سطوح مختلف اعتقادی، نه تنها از به صحنه آوردن «قدرت» طبقاتی خود بسیار خوشنود میشوند، که هر یک از این تولیدات، در عمق «سادهانگاریهای» فرهنگی، خود را با امام حسین، علیابن ابیطالب، و دیگر «مقدسین» در سنت «دینی ـ اجتماعی» کشور شناسائی میکند! اینهمه برای حفظ منافع غرب در فلات قارة ایران!
«مبارزة فرضی» با آمریکا، در چرخ دندههای این ماشین انسانستیز، بهترین وسیلة ممکن جهت توجیه سرکوب ملت ایران شد! و دیدیم که، چگونه با تکیه بر این به اصطلاح «مبارزه»، هم جیب ما ملت را خالی کردند، و هم با به ارزش گذاشتن «فرض» موجودیت چنین «مبارزهای»، به بهترین صورت ممکن، وسیلهای جهت سرکوب مردم و گروههای مخالف فراهم آورند. عبارت فراگیری که چنین معجونی را بتواند به توصیف آورد، همان «پوپولیسم استعماری» است!
در نمایشات «انقلابی» 22 بهمن امسال، به گزارش خبرگزاریها، تقریباً تمامی «مقامات» عالیة حکومت «عدل علی»، هر یک به نحوی، حضور نقشآفرین داشتهاند. میباید قبول کرد که، علیرغم جنگ فزایندة قدرت در بطن این حاکمیت، که «رد صلاحیتها» به آن جنبة رسمی داد، تمامی نانخورهای «مقام معظم» بر محور یک اصل کلی به توافق رسیده بودند: «از این نمایشات استعماری در مقابل جریاناتی که آزادیهای سیاسی را تحت عنوان مطالبات واقعی مردم مطرح میکنند، میباید حمایت صورت داد!» از همین رو، حتی آنان که نامزدهایشان «ظاهراً» صلاحیت کافی جهت شرکت در خیمهشببازی انتخابات «مسجدشوربا» را هم ندارند، از مردم «انقلابی» دعوت کردهاند که این «یومالله» را تنها نگذارند! و با شرکت در این تظاهرات، از حاکمیتی حمایت کنند که حتی صلاحیتشان را نیز دیگر به رسمیت نمیشناسد! این نیز خود یکی از تجلیات همان «طبقهسازی» شوم فاشیسم است. محصولات جهنمی این ماشین «طبقهسازی» خارج از موجودیت این نظام خود را در برابر ملت ایران برهنه و بیدفاع میبیند. ولی آیا با تجربیاتی که طی چندین سال بررسی و تحلیل روند رشد فاشیسم اسلامی در جامعة ایران به دست آوردهایم، میباید از چنین «تضادی» در بطن این حکومت تعجب کرد؟ مسلماً خیر!
به صراحت میدانیم، فاشیسم «منطقگریز» و «انسانستیز» است. در نتیجه، حتی زمانیکه فاشیستها سعی در برخورد «منطقی» با مسائل حیاتیای دارند که «موجودیتاشان» را رقم میزند، از اصل منطقستیزی که در «کنش» و واکنش این نوع حاکمیت ریشه دوانده، جدائی نتوانند. آیا ما ایرانیان، طی 29 سال اخیر، گروهها و جریانات سیاسیای را به یاد نداریم که، در دامان چرخة منحوس «انسان ستیز» فاشیسم اسلامی به همین صورت نابود شدهاند؟ آنان که امروز صلاحیت سیاسیشان را مخدوش میدانند، و شرکت نمایشیشان در انتخابات را ممنوع اعلام میکنند، جز در بطن یک روابط «انسانستیز» و «منطقستیز» چگونه میتوانند همزمان دستهای به خون آلودة همین حاکمان را نیز ببوسند؟ آیا این «ردصلاحیت» شدگان، آیندهای بهتر از اعضاء «جبهةملی»، «نهضتآزادی»، «فدائیان اکثریت»، «حزب توده»، و ... خواهند داشت؟ مسلماً خیر! ولی هر چند «فاشیسم»، چرخهای است هولناک و جهنمی، در کمال تأسف روند مردمفریب و انسانستیز آن فقط در صورتی به نقطة پایانی خود میرسد که غایت انسانستیزیاش بر همگان آشکار شود. آن زمان است که پوچیهای «الهامات» این نظام «وحشتپرست» و «انسانسوز»، یک به یک آشکار میشود، آن زمان است که این نظام، از تمامی ادعاهای «ظاهری» خود در زمینههای «انسانی» و «فلسفی» به صورتی علنی جدا شده، همگان چهرة کثیف و مشمئزکنندهاش را آشکار خواهند دید.
امسال که در «یومالله» 22 بهمن، «پرزیدنت» احمدینژاد، در بیاناتی آتشین، رسماً باند جنایتکار هاشمی را به مزدوری برای بیگانه متهم میکند، و قول نابودیشان را میدهد، آیا با چنین روزی فاصله زیادی داریم؟
«[احمدینژاد گفت] با دشمن نشستند و اطلاعات داخل کشور را به دشمن دادند که چرا قطعنامه نمیدهید و فشار وارد نمیآورید، [وی اضافه کرد]، ملت این افراد را از خود طرد خواهد کرد.»
منبع: «بیبیسی»، دوشنبه 11 فوریه 2008
اگر احمدینژاد، که خود محصول تمام و کمال «طبقهسازی» ماشین فاشیسم اسلامی است نمیبیند، ما ملت میبینیم که، او چگونه «بر شاخ نشسته و شاخبن میبرد»! ما ایرانیان از این هبوط فرخنده آگاهایم، چرا که نویدی است بر روزهای پیروزی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر