
حکومت اسلامی بار دیگر دست به دامان عوامل مختلف خود در بطن حاکمیت شده، تا با ایجاد هیاهو و جوسازی، به انتخابات آیندة «مسجد شورا» آب و رنگی دمکراتیک و مردمی بدهد! مسائل اساسی و کلی انتخابات سیاسی در کشور، از طریق همین هیاهوی تبلیغاتی به تدریج به پشت صحنه فرستاده شده؛ به طور مثال، نقش تشکلهای سیاسی، افکارعمومی، حق انتخاب مردم کشور در مورد شیوة حکومت، مسائل فرهنگی، و ... هیچکدام در این هیاهوی «پوچ» محلی از اعراب ندارد! در چارچوب تبلیغات حکومت اسلامی، که با کمک و همراهی نانخورهای شناخته شدة آن ـ در تمامی طیفهای سیاسی این حاکمیت ـ صورت میگیرد، طوری وانمود میشود که تمامی مشکلاتی که انتخابات آیندة «مسجد شورا» در پیش دارد، در «حضور» و یا «عدمحضور» یک یا چند نامزد انتخاباتی از فلان و یا بهمان گروههای سیاسی و «خودی» خلاصه شده! البته از آنجا که سیاستهای تبلیغاتی بیدلیل بر جوامع بشری تحمیل نمیشود، میتوان مطمئن بود که در صورت ادامة این جوتبلیغاتی، که ماهها پیش از آغاز «خیمهشببازی» انتخابات حکومت اسلامی به راه افتاده، گروه وسیعی از هموطنانمان مرعوب این جو خواهند شد. انسانها در شرایط یک زندگی عادی نمیتوانند از کنار بوقهای کرکنندة تبلیغاتی، بدون آنکه تأثیری بر رفتار و کردارشان بگذارد، عبور کنند! چه این بوقها خرید یک بسته آدامس را هدف قرار دهد، چه شرکت فعال و در نتیجه، قبول حضور یک طبقة حاکمه، از طریق یک انتخابات را! این تأثیرپذیری را نه میتوان نشانهای از عدم رشد سیاسی در جامعة ایران به شمار آورد، و نه تأثیرگیرندگان را میتوان مورد خطاب و عتاب قرار داد.
در این میان شاید آنچه بیشتر میباید مورد توجه قرار گیرد، تا شاید از طریق تحلیل و گسترش شناخت ابعاد آن بتوان بر برخی مشکلات فائق آمد، به دست دادن شناختی درست و منسجم از «پروژة دوم خرداد» باشد. همانطور که امروز در بسیاری از متون و مطالب «ادبی ـ سیاسی» مشاهده میکنیم، این «پروژه» معمولاً از زوایائی بسیار محدود، و به شیوهای بسیار نزدیکبینانه مورد تحلیل قرار میگیرد. در همین راستا، میباید عنوان کرد که، اگر «تأثیرپذیری» مردم یک کشور از عامل تبلیغات سیاسی را بتوان یک اصل عمومی و کلی معرفی کرد، نبود هر گونه تحلیل از مسائل و دقایق «پروژة دوم خرداد» در ایران، نمیتواند مطلبی پیشپاافتاده باشد؛ نبود این تحلیلها در عمل به معنای تأئید کادرهای سیاستمداران «مخالفنما» از روند حرکت کلی مسائل کشور تحت نظام حکومت اسلامی است! به عبارت دیگر، آنان که مستقیم و یا غیرمستقیم، چه از طریق بلندگوهای تبلیغاتی و چه از طریق «همراهیهای» تلویحی و در سکوت کامل، همکاری فعالانه و یا منفعلانهای با «تحولات» دوم خرداد صورت دادند، در عمل، ابعاد سیاسی این «پروژه» را مورد تأئید قرار داده بودند؛ پروژهای که اولین هدف اساسی آن، همانطور که دیدیم، حفظ حکومت اسلامی در صور شناختة شدة امروزی است!
میتوان اذعان داشت که، قبول این «پروژه» از جانب بسیاری از «مخالفنماهای» حکومت اسلامی، در گام نخست به معنای قبول «قانوناساسی اسلامی» نیز خواهد بود. در گام بعدی، این عمل به معنای قبول حاکمیت روحانیون و شیوههای معمول آنان بر روزمرة مردم مملکت است! نهایت امر، از آنجا که این حاکمیت، منعکس کنندة منافع قشرهای مشخصی است: روحانیون، بازاریان، دلالان، قاچاقچیان کالاها و مواد مصرفی، ردههای بالای سپاه پاسداران و نیروهای نظامی و انتظامی، گروههای فشار و صاحبان نفوذ سیاسی در بطن این حکومت، سکوت در برابر این پروژه، و یا همراهی با آن، در عمل به معنای تأئید منافع همین ردههای اجتماعی در جامعه خواهد شد. در نتیجه، اگر چارچوبهای کلی این حکومت دستنخورده باقی بماند، بر خلاف آنچه برخی در بوقوکرنا گذاشتهاند، نمیتوان انتظار داشت که «پروژة دوم خردادیها»، از خود تحرک خارقالعادهای نشان داده، و در عمل، «نتایجی» خارج از آنچه طی 28 سال گذشته به بار آورده، به منصة ظهور برساند!
ولی همانطور که در بالا عنوان کردیم، اگر مسیر حرکت این نظام، در هماهنگی با پدیدهای به نام «دومخرداد»، که فرزند خلف همین حاکمیت است، کاملاً قابل پیشبینی است، عملکرد گروهی فرصت طلب از طریق «ادعاهائی» عجیب و غریب، در راستای «تشویق» آزادیهای سیاسی و اجتماعی، و در برخی موارد، حتی ارائة راهکارهای «سوسیالیستی» در درون این حکومت، میتواند برای گروهی از هممیهنانمان مشکلآفرین شود! بسیاری از مردم ایران شاید به این صرافت بیافتند که اینان واقعاً حرفی برای گفتن دارند، و یا اینکه، «تمایلی» جهت انجام «خدماتی» خارج از محدودة تبلیغات سیاسی نیز وجود دارد!
البته در رد چنین برخوردهائی نمیباید راه دوری رفت! چرا که، از زبان سردمداران «دومخردادی» بسیار شنیدهایم که، اینان هیچگونه مخالفتی با ساختار فعلی حکومت در کشور ندارند! تفاوت میان خاتمی و احمدینژاد، همان است که میان خاتمی و هاشمی رفسنجانی بود! یادمان نرفته زمانی را که خاتمی در «مخالفت» ظاهری با 8 سال حکومت هاشمی، پروژة دوم خرداد را از زیر عبا بیرون کشید؛ در حالیکه، امروز هر دو اینان در «تخالفی» به همان اندازه مضحک، توام با «ظاهرسازی» و «لفاظی»، در برابر احمدینژاد «صف واحد» تشکیل دادهاند! البته گروهی میتوانند بگویند که، «هاشمی با خاتمی مخالفتی نداشته!» چرا که، در عمل هیچگونه موضعگیری «ضدخاتمی» از سوی هاشمی صورت نگرفت! حال در جواب اینان میتوان اذعان داشت که اگر هاشمی بر علیة خاتمی موضعی نگرفته، پس «نوآوریهای» فرضی آقای خاتمی نمیباید تا به این حد «سروصدا» و هیاهو به دنبال بیاورد! در هر حال همانطور که میتوان به صراحت مشاهده کرد، «پروژة دوم خرداد» بیش از هر چیز یک «هیاهوی» سیاسی و توخالی است!
در امتداد همین هیاهوی توخالی، شاهد شکلگیری مواضع فرضی سازمانها و منفردان نیز هستیم، تشکیلات و افرادی که نهایت امر با اعلام این مواضع، خود در حیطة «مردمفریبی» گام بر میدارند. در روز 17 شهریورماه سالجاری، بنگاه خبرپراکنی «ایسنا»، از قول سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مطلبی به چاپ رسانده که عملاً اوجگیری تبلیغات مردمفریبانة این سازمان را علنی میکند. بهزاد نبوی، یکی از «رهبران» این سازمان است، فردی که در سالهای نخستین پس از بلوای 22 بهمن، در مقامهای حساسی در این حکومت «نقشآفرینی» داشته، امروز سخن از تمایل حاکمیت به حذف افراد وابسته به این تشکیلات از روند انتخابات به میان میآورد. سازمان مجاهدین انقلاب، امروز در برابر مردم ایران چنین اعلام میدارد:
«به نظر میرسد برخی از آنجا که به هیچ وجه تداول قدرت و بازگشت احتمالی رقبای سیاسی به حاکمیت را که به مفهوم از دست رفتن قدرت کنونی است، برنمیتابند، مصمم هستند تا حد امکان، اشتباهات گذشته خود را در میدان دادن به اصلاح طلبان برای حضور در عرصة انتخاباتی که در گذشته منجر به دوم خرداد شد، تکرار نکنند.»
میباید از فحوای کلام در این بیانیه استنباط کرد که، سازمان «مجاهدین انقلاب» قصد بازگشت به «قدرت» دارد. حال میباید پرسید، این «سازمان» و «شخصیتهای» وابسته و همگام با آن، طی دورانی که در مجلس ششم از اکثریت قاطع برخوردار بودند، و دولت محمد خاتمی نیز خود را منسوب به آنان میدانست، در حل مشکلات کشور، از نظر اجتماعی، اقتصادی، مالی، صنعتی و ... چه اقداماتی صورت دادند؟ جواب ساده است: هیچ! البته همانطور که میتوان حدس زد، مشکل این سازمان یک معضل «درونساختاری» قدرت سیاسی در حکومت اسلامی است؛ و به دلیل تغییر مواضع سیاستهای جهانی گویا این تشکیلات دیگر همچون سالهای گذشته، مورد تأئید اربابان قرار ندارد، و دلیل این «جیغوفریادهای» سیاسی نیز در همین «خلاصه» نهفته! ولی زمانی که این سازمان سخن از «ردصلاحیتها» به میان میآورد، شاید برخی از هموطنانمان تأئید صلاحیتهای این افراد را در هماهنگی با منافع قشرهائی ببینند که خارج از منتفعان واقعی این حاکمیت قرار گرفتهاند. و دقیقاً، این سوءتفاهمی است که برخی از «اصلاحطلبان» و «اصولگرایان» عمداً به آن دامن میزنند، و میتواند از نظر سیاسی برای مردم ایران مرگبار باشد! چنین موضعگیریهای «عوامفریبانهای»، همانطور که طی 8 سال بحران گستردة «اصلاحطلبی» شاهد بودیم، منبع الهاماتی جهت بیمها وامیدهائی کاملاً «واهی» خواهد شد، و قشرهای مختلف مردم را از مسیرهای «مخالفت» سازمان یافته با این حاکمیت دور خواهد کرد.
از طرف دیگر، هم امروز «ایسنا»، مطلبی از معاون سیاسی وزیر کشور به چاپ رسانده، و در آن عنوان میشود که،
«اين يك آدرس غلط است كه براي مشاركت بيشتر مردم به افراد فاقد صلاحيت اجازه حضور در انتخابات داده شود.»
مسلماً این «آدرسغلط»، که از طرف «اصلاحطلبان» در بوقهای تبلیغاتی دمیده شده، به این ترتیب و نهایت امر، تبدیل به «میوة» تبلیغاتی و عصای دست برای دولت مهرورزی میشود. و چنین موضعگیریهائی نیز «بیدلیل» نیست. همانطور که میبینیم، در این راستا، گروهی از عملة حکومت در گام نخست، مردم مملکت را به «نتایج» و ثمرههای مثبت این «انتخابات» امیدوار میکنند، و در گام بعدی، دولت سرکوبگر «مهرورزی»، رأساً زمینهساز «مخالفت» با شرکت همین «مخالفان» ظاهری در انتخابات شده، به مردم تفهیم میکند که از نظر «دولت» افرادی چون بهزاد نبوی، محمدرضا خاتمی، و دیگر اراذل این دستگاه، «فاقد صلاحیت» هستند! ماهها پیش فردی مقالهای نوشته بود و در آن به یک ضربالمثل عامیانة آمریکائی اشاره داشت: «دشمن دشمن من، دوست من است!» با کمی دقت در آنچه گفتیم، میتوان دریافت که این صحنة مسخرة سیاسی نیز مسلماً با الهام از همان ضربالمثل ساخته و پرداخته شده. ولی ما ملت نمیباید به این گونه ضربالمثلهای عامیانه دل خوش کنیم؛ چرا که، سیاست ایران، در راستای صدها میلیارد دلار منافع مالی کشورهای صنعتی در چارچوبی سازماندهی شده که نمیتوان جهت تبیین موضعگیریهای سیاسی در این کشور، صرفاً به ضربالمثلهای عامیانة آمریکائی تکیه کرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر