۶/۱۶/۱۳۸۶

حزب قارچ!


حکومت اسلامی اینک با تکیه بر بازارچه‌ای که از آغاز تئاتر «شیاد اردکان» نام «اصلاح‌طلبی» بر آن گذارده‌اند، قصد «بازسازی» سیاسی دارد؛ این «بازسازی» که پس از «پیروزی‌های» اخیر هاشمی‌ رفسنجانی، عملاً پای به مرحلة نوینی از سرکوب «افکار عمومی» ایرانیان گذارده، از نظر آنان که حاکمیت فعلی را نمایندة منافع کلان‌سرمایه‌داری جهانی می‌بینند، و در صورت تداوم خطوط سیاسی، مالی، فرهنگی و اقتصادی آن، هیچگونه مفری جهت خروج کشور از بحران‌های عدیدة معاصر نمی‌یابند، نمی‌باید از نظر دور نگاه داشته شود. نمی‌باید فراموش کرد که، «اصلاح‌طلبی» نه جهت خروج ایران و ایرانیان از بحران‌ها، که صرفاً جهت خروج استثمارگران ملت ایران از بن‌بست‌های جهانی‌شان پایه‌ریزی شد. در مطالب پیشین این وبلاگ، از ماه‌ها پیش قسمت‌هائی از این برخوردها به تناوب مطرح شد؛ از قضای روزگار، چند سطری نیز در اینجا و آنجا به ترهات سخنگوی اصلی «فیلسوف» حکومتی اینان، «استاد» سروش اختصاص یافت. ولی همانطور که به صراحت دیده می‌شود، با اوج‌گیری نوسانات سیاسی بین‌الملل، «اصلاح‌طلبان» که اینک خود را به سلاح 8 سال تجربة ننگین «شیاد اردکان» نیز مسلح‌ می‌بینند، با «اقتداری» که مسلماً‌ ساخته و پرداختة سازش‌های اینان با محافل سیاستگذاری بین‌المللی است، هر روز گستاخانه‌تر از روز پیشین پای در میدان سیاست کشور می‌گذارند، و معلوم نیست از چه روی در مقام مدعیان «صاحب‌نظر» و «صاحب‌حق» در میانة سیاست امروز کشور دست به خودنمائی زده‌اند!

نخست می‌باید اذعان داشت که «اصلاح‌طلبی» در معنا و مفهوم عمیق خود، به هیچ عنوان یک جریان سیاسی، یک رفورم و یا یک تجدیدنظرطلبی نیست؛ «اصلاح‌طلبی» در حکومت اسلامی، صرفاً یک بحران‌سازی سیاسی است. و در این میان، آنچه از اهمیتی اساسی برخوردار می‌شود، نه پایه‌ریزی یک نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر اساس نظریات و ساختارهائی متفاوت با گذشته، که صرفاً محفوظ نگاه‌داشتن همین بنیادها و نهایت امر عملکردها است. از طرف دیگر، «اصلاح‌طلبی» را حتی نمی‌توان بازتاب یک نیاز «درون‌ساختاری» این حاکمیت به شمار آورد؛ نیازهای این حاکمیت همانطور که طی سال‌های دراز شاهد بوده‌ایم در چند عامل پیش‌پاافتاده و در عین سرنوشت‌ساز خلاصه می‌شود: سرکوب تحولات اجتماعی و سیاسی کشور به نفع یک تفکر قرون‌وسطائی و پوسیده، فراهم آوردن زمینة فروش بی‌قید و شرط مواد خام ـ نفت و گاز ـ به شرکت‌های غربی، و در آخرین مرحله، بازگرداندن ارز حاصله از این به اصطلاح «فروش»، به درون «بازارهای» غرب از طریق تشویق واردات، قاچاق، فرارمغزها، فرار سرمایه، فرار نیروی کار و ... و همانطور که شاهد بودیم، و بحران «بنزین» نیز عمق این وابستگی‌های ساختاری را به محافل غرب به صراحت نشان داد، طی دوران حکومت 8 سالة «سردار فرهیختگی»، در این روند، نه تنها کوچک‌ترین خللی ایجاد نشده بود، که حتی در سایة به اصطلاح «آزادی» سیاسی تأمین شده از جانب «شیاداردکان» مسائل اساسی اقتصاد کشور هیچ زمینه‌ای جهت مطرح شدن به دست نیاورد!

به عبارت بهتر، با نگاهی به عملکرد عناصر «اصلاح‌طلب» در کشور ایران به صراحت درمی‌یابیم که اینان با روند مسائل در قوالب سنتی آن، به هیچ عنوان در «تخالف» عقیدتی و بنیادین نیستند. عناصر «اصلاح‌طلب» در عمل، حتی از همراهی با آنچه دهه‌هاست ملت ایران را در تضاد عملی و تئوریک کامل با این حاکمیت قرار داده، عاجز‌اند. آغاز فعالیت‌های دوبارة «اصلاح‌طلبان»، در عمل به این معناست که، این حاکمیت با تکیه بر کارنامة غیرقابل توجیه خود، اینک قصد دارد صحنة مخالفت‌های اصولی ایرانیان را به دامان «مطالباتی» فرو اندازد که هیچ ارتباطی با ایرانی ندارد. گروه‌های مختلف ایرانیان، از روشنفکر، هنرمند، نویسنده، دانشجو، کارمند، کارگر، محصل، حتی کاسبکاران و صنعتگران که معمولاً در چنین حاکمیت‌هائی از جمله «عزیزدردانه‌های» پوپولیسم حاکم به شمار می‌روند، هیچ یک با آنچه اینان تحت عناوین مختلف، «اصلاح‌طلبی» نام می‌گذارند، همگنی و هم‌داستانی ندارند. می‌باید پرسید، مقصود از اینهمه «اصلاح‌طلبی» آقایان چیست؟!

ملت ایران پس از غائلة ننگین 22 بهمن، با حاکمیتی دست‌ به گریبان شده که، نه تنها همچون نمونه‌های آمریکای لاتین و آفریقای سیاه، پلیسی و سرکوبگر است، که روندهای سرکوب را در قوالبی تماماً استعماری و «مذهبی‌نما» تئوریزه نیز می‌کند. تفاوت عمده میان این حکومت و نمونه‌های آفریقای سیاه و آمریکای‌ لاتین، فقط در این مهم است که حکومت اسلامی میان سنت‌های یک مذهب فروپاشیده و یک باور قرون‌وسطائی با منافع کلان‌سرمایه‌داری جهانی ارتباطی تنگاتنگ ایجاد کرده؛ تجربة خونین و هولناک 28 سال گذشتة ایرانیان نشان داد که گریز از چنین «معجونی» به مراتب از انواع «کلاسیک» آن مشکل‌تر است. «پوپولیسم» کور و ضدبشری حکومت اسلامی که تکیه بر نظامی مستبد، فاسد و دست‌نشانده دارد، خارج از همگامی با سیاست‌های استعماری نمی‌تواند موجودیت خود را حفظ کند. تئاتر «استقلال» حکومت اسلامی فقط مرغ پخته را به «تفکر» خواهد انداخت. این حکومت، همچون نمونة سرهنگ‌های یونانی، پینوشة شیلیائی و ژنرال‌های آرژانتینی، نوکر سرمایه‌داری آمریکاست. بحران‌ها، سوءقصدها، بمبگذاری‌ها، و ... که نخستین روزهای پس از 22 بهمن را همراهی کرد، به آنان که «رایحة خوش» خدمت به «امام» و «امت» دیوانه‌شان کرده بود حالی کرد، که اهداف کودتای 22 بهمن چیست و اینان جهت انجام چه کارهائی به «قدرت» رسیده‌اند. از آنروزها به بعد، «خدمتگزاران» حکومت اسلامی، یا در خط آمریکا بودند، و یا در زیر خروارها خاک مدفون!

در میان «دولتمردان» این حکومت، آندسته که از این «آزمون» استعماری «سربلند» بیرون آمدند، تا بحال در «صلح‌ و صفای» کامل بر ملت محروم ایران حکومت استبدادی اعمال کرده‌اند! طی 28 سال گذشته، در مملکتی که هر دم صدها نفر به عناوین مختلف به قتل رسیدند، به هیچکدام از این «آدمکشان» گزندی وارد نشده! جای پرسش باقی می‌ماند، چه کسانی و چه دست‌هائی حامیان و نگاه‌داران این دوجین «شیخ و آخوند» مجهول‌الهویه‌اند؟ از نخستین سال‌های حکومت اسلامی، حتی محافل مذهبی نیز ـ شیعی یا غیر ـ ارتباط ساختاری خود را با این حاکمیت به حال تعطیل در آورده‌اند؛ نه تنها بسیاری از مدرسین حوزه‌های علمیة شیعی، که محافل مختلف مذهبیون از قبیل دراویش، فرقان، حجتیه، مجاهدین خلق، ملی‌مذهبی‌ها و ... همگی در تضاد با اهداف این حکومت قرار دارند! این چه نوع حکومت «اسلامی» است که تمامی لایه‌های تاریخی دین اسلام در بطن فرهنگ و باورهای این کشور، در ابعاد مختلف اجتماعی، عقیدتی و سیاسی می‌باید با آن در تقابل قرار گیرد؟ جواب به این سئوال روشن است، این حکومت جز «جرثومه‌ای» ساخته و پرداختة استعمار، چیز دیگری نمی‌تواند باشد!

طی دهة گذشته، شاهدیم که بر پیکرة منحوس این حاکمیت، اسطورة مضحک دیگری تحت عنوان «اصلاح‌طلبی»، همچون قارچی سمی و هولناک، شروع به رشد و نمو کرده! نظریه‌پردازان این کشت و کار «قارچ‌های» سمی، که همچون دیگر همکاران «شریف‌شان» سر بر بالین پر محبت استعمار دارند، ‌ سخن از پدیده‌هائی به میان می‌آورند که اصولاً محلی از اعراب در جهان سیاست امروز کشور نمی‌تواند داشته باشد. این حضرات که در بطن یک حکومت استبدادی مذهبی، به اصطلاح «مبارزات» انتخاباتی به راه انداخته‌اند، بی‌محابا مخالفان «لائیک» این حکومت را نیز از دایرة سیاست‌های روز خود می‌رانند، و مورد حمله و خطاب و عتاب قرار می‌دهند! بر اساس کدام منطق «شمارش» آراء، در مملکتی که در حال حاضر اکثریتی از طبقات مرفه و متوسط جامعه در تخالف با موضع‌گیری‌های مذهبی و دیرپای این حاکمیت، به سنگرهای مخالفت عقیدتی پیوسته، چنین «ترهات» و مزخرف‌گوئی‌ها را می‌توان «مبارزات» انتخاباتی نامید؟ به صراحت بگوئیم آنچه در برابر چشمان ما می‌گذرد یک «مبارزة» انتخاباتی نیست، یک خیمه‌شب‌بازی مهوع و استعماری است که تحت عنوان «رأی‌گیری» و صندوق‌های «رأی»، نهایت امر می‌خواهد بار دیگر «فرزندان» خلف این حاکمیت مستبد، امثال خاتمی، هاشمی، نبوی، و ... را بر سرنوشت ما ملت تحمیل کند.

امروز ایرانیان نمی‌توانند همچون تجربة 10 سال پیش، ادعا داشته باشند که نادانسته فریب خیمه‌شب‌بازی امثال خاتمی را خورده‌اند! چرا که تجربة هولناک 8 سال آشوب و هیاهو برای هیچ را ـ برنامة اصلی خاتمی همین بود و جز این نبود ـ در پروندة سال‌های پیشین خود محفوظ دارند. «دولت یک‌دست»، «دولت بی‌اختیار»، «دولت تدارکات‌چی»، «دولت و مجلس ششم»، و هزاران تجربة تلخ دیگر امروز با ماست. شعارهای فریبکارانة خاتمی و دوستان‌اش نمی‌باید بار دیگر زمینه‌ساز فریب و ره‌گم کردن ملت ایران شود.


هیچ نظری موجود نیست: