۶/۱۴/۱۳۸۶

بوی خوش «خبرگان»!


دست‌یابی هاشمی‌رفسنجانی، طی یک انتخابات «کولژیال»، به ریاست بنیادی که در قوانین حکومت اسلامی، «مجلس خبرگان رهبری» نام گرفته، می‌باید به نوعی، بازگشت محافل سنتی حکومت اسلامی، به مواضع قدرت «تلقی» شود. در این نمایش «قدرت»، که خارج از رأی‌گیری‌های معمول در محیطی بسته، میان اعضاء همین «مجلس» صورت گرفت، هاشمی‌رفسنجانی ثابت کرد که اگر خود وی از نظر سیاسی «مرده»، جسدش هنوز قادر به تنفس است! مسلماً اگر این انتخابات چون دیگر انواع رایج آن در مراجعه به آراء عمومی صورت می‌گرفت، شخص هاشمی‌ بهرمانی هیچگونه شانسی جهت دستیابی به این «مقام» نمی‌داشت. شکست وی در انتخابات مجلس ششم برای دستیابی به یک کرسی نمایندگی از شهر تهران، و شکست بعدی وی در صحنة انتخابات ریاست «دولت» حکومت اسلامی به صراحت نشان داد که در افکار عمومی مردم این کشور، «هاشمی» مهره‌ای مرده است. لیک آنزمان که رایزنی‌ها نه در برابر افکارعمومی، که در بطن محافل استخوانی یک نظام فروپاشیده صورت می‌گیرد، برد و باخت معنائی دیگر خواهد یافت! اینبار بر عکس دیگر تجربیات، همانطور که دیدیم هاشمی «برنده» شد، در شرایطی که این «برد» بیشتر به معنای «باخت» نهائی حکومت اسلامی خواهد بود، حکومتی که علیرغم بحران‌های «نظامی ـ امنیتی» عدیده در مرزهای کشور، و بحران‌های اقتصادی و مالی در ارتباط با شاهرگ‌های معمول اقتصاد ایران، امروز ثابت کرده که قادر نیست در این بزنگاه حیاتی، خود را از چنگال مرده‌ریگ سیاست‌بازانی خلاص کند، که حضورشان بیشتر از آنچه کارساز این حکومت باشد، آغازگر بحران‌های فزایندة اجتماعی و سیاسی خواهد بود.

هاشمی رفسنجانی چهرة شناخته‌شده‌ای در بطن حکومت اسلامی است؛ صاحب‌نظران، به حق یا به ناحق، جناج‌ها و جریانات فساد اداری و تشکیلاتی بسیاری را در این حکومت ملهم از «راهبردهای» رفسنجانی و محافل وابسته به وی می‌دانند؛ در اینکه رفسنجانی به همراه گروهی از «هم‌سرایان» و همکاران خود، در این حاکمیت و در مقام‌های متفاوت از وزارت کشور گرفته، تا ریاست جمهور، ریاست مجلس و ریاست «نهاد» تشخیص مصلحت، سال‌ها نقش‌آفرینی کرده، جای بحث و گفتگو نیست؛ مسئله اینجاست که امثال رفسنجانی مرد میدان امروز سیاست کشور نخواهند بود. اینان اعضاء همان گروه‌هائی هستند که در چارچوب سیاست‌های «کلان»، و در عهد «جنگ‌سرد»، نقش دیکتاتورها و حاکمان مستبد و «خلق‌الساعه‌ای» را بازی می‌کردند، که یک‌شبه سر از ناکجاآبادهای حاکمیت در آورده، «مسئولیت» تصمیماتی را که خود هرگز نمی‌گرفتند به جان می‌خریدند، و نهایتاً شرافت و حیثیت خود و اطرافیان‌اش را نیز فدای چند صباحی «حکومت» ظاهری و «ریاست» نمایشی می‌کردند، اینهمه در انتظار ظهور «دیکتاتور» بعدی! آیا هنوز کشور ایران در شرایط «جنگ سرد» دست و پای می‌زند؟ می‌دانیم که جواب این سئوال منفی است!

حضور احمدی‌نژاد در رأس قوة مجریة حکومت اسلامی، به صراحت نشان داد، شرایطی که حکومت «عمامه» را بر جامعة ایران تحمیل می‌کند به سرعت سپری می‌شود؛ پس از دو تجربة نخستین و بسیار ناموفق در انتخاب «کلاهی‌ها» به پست ریاست دولت در حکومت اسلامی ـ دوران بنی‌صدر و رجائی ـ در عمل، احمدی‌نژاد اولین رئیس دولت اسلامی است که «معمم» نیست! طی انتخاباتی که منجر به «برد» احمدی‌نژاد شد، به صراحت دیدیم، چگونه جناح‌هائی که علناً و یا به صوری پنهانی، دست در دست این حکومت دارند، همگی در برابر وی صفی واحد تشکیل دادند! این «موضع‌گیری‌ها» حتی به خیمة «روشنفکران» دولتی، که همان نانخورهای «روشنفکری» سیاسی جاری کشور نیز هستند، و همه روزه در ظاهر امر «موی از ماست» سیاست ایران می‌‌کشند، «سرایت» کرد، و دست بسیاری از این «ناجیان» دروغین ملت و «عمله‌های» راستین ساواک و سازمان سیا را در برابر هم میهنان‌مان در این بزنگاه باز نمود! در عمل، آنچه امروز به چشم می‌بینیم، «انتقام» سیاسی جناح سنتی حکومت اسلامی از تازه به دوران رسیده‌های «مهرورزی» است، ولی این «انتقام» نه در صحنة سیاست جاری کشور، که در بطن نهادهای پوسیدة حکومت اسلامی صورت می‌گیرد، بنیادهائی که خود مسببین واقعی شرایط غیرانسانی‌ای هستند که ایرانیان امروز در آن گرفتار آمده‌اند ـ انتخابات ریاست خبرگان رهبری همانطور که بالاتر گفتیم یک انتخابات «کولژیال» و محفلی است، آراء عمومی در آن هیچکاره است!

در این میان، گروهی از بادمجان‌ دورقابچین‌های محافل «رفسنجانی»، با سروصدای زیاد سعی در پراهمیت نشان دادن این انتخابات و سرنوشت‌ساز بودن این «ریاست» دارند؛ هر چند که رفسنجانی پیش از این، بر مناصب بسیار مهم‌تری از جمله ریاست جمهوری همین حکومت تکیه زده بود! در عمل، این محافل همان کاری را می‌کنند که یک «غریق» در میانة اقیانوسی متلاطم خواهد کرد: دست یازیدن به هر خاشاکی جهت نجات خود از امواج سهمگین! به صراحت بگوئیم، حضور رفسنجانی در مقام «ریاست» مجلس خبرگان رهبری آنقدرها که برخی نشان می‌دهند، از اهمیت برخوردار نیست؛ هر چند که در بطن سازوکار همین حکومت حضور وی نشان می‌دهد که، تجربیات چند ماهة «مهرورزی»، بسیاری از این محافل را «نگران» کرده! با این وجود می‌باید اذعان داشت که، احمدی‌نژاد نه بر اساس طرحی از پیش تعیین شده از جانب آمریکا به قدرت رسید، و نه در چارچوب نیازهای این نظام پای به «کاخ» ریاست جمهوری گذاشت، حضور وی صرفاً بازتابی داخلی بود، از آنچه می‌توان تغییر ساختارهای سیاسی در منطقه، و از میان رفتن دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» نامید!

حکومت اسلامی در چرخش سیاسی اخیر خود، و در به ارزش گذاشتن دوبارة مهرة سوختة «هاشمی رفسنجانی»، در عمل ثابت کرد که می‌باید در آیندة نزدیک صحنة سیاست ایران را به جناح‌های سیاسی دیگری واگذار کند. این «چرخش»، همچون تجربة دوران خاتمی نشان داد که، حکومت اسلامی در گیر اصلی غیرقابل تغییر شده، و بر اساس همین اصل، نبود هرگونه نوآوری در برخوردهای این حاکمیت با جامعه، «تکرار» بی‌حاصل رفت و آمد و بازگشت مهره‌های سوخته بر صفحة شطرنج سیاسی کشور، و همزمان بی‌جواب گذاشتن مطالبات بر حق ملت ایران، گویا چراغ اصلی در روشن نمودن راه و سیاق حکومت در این حاکمیت به شمار می‌آید! به آنان که انتخاب رفسنجانی را به مقام ریاست «مجلس خبرگان رهبری» نشانه‌ای از «تعادل» بیشتر در آینده می‌نمایانند، می‌باید گوشزد کرد: «تعادل در راهبردها، نه به دلیل عدم توانائی و نارسائی‌های قدرت سیاسی که کاملاً بر عکس، به دلیل کارآئی یک نظام در بر آوردن نیازهای اساسی یک جامعه می‌تواند بر فضای سیاسی کشور سایه اندازد!» برخورد فرضی «رفسنجانی‌ـ‌احمدی‌نژاد» در آینده، و در بطن حاکمیت اسلامی، به هیچ عنوان نشانة به دست دادن قرائت‌های متفاوت از نیازهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه نیست؛ این «برخورد» اگر هم صورت گیرد، صرفاً نشانه‌ای است از ضعف روزافزون این حاکمیت در ارائة توجیهی جهت ادامة موجودیت خود در برابر افکارعمومی ایرانیان!









هیچ نظری موجود نیست: