۵/۱۵/۱۳۸۶

«جنگ» و دندان!


خیمه‌شب‌بازی «حکومت اسلامی» اینک وارد مراحل جدیدی ‌شده. این دستگاه حاکمه، که خود برخاسته از کودتای ننگین 22 بهمن‌ماه است، سعی تمام دارد که نقش «سرنوشت‌» سازی که غرب برای او تعیین کرده به بهترین وجهی ایفا کند؛ از یک سو «مخالفان» فرضی خود را با کمک‌های همه‌جانبة سازمان سیا، «ساواک» داخلی، و دستگاه تبلیغاتی و رسانه‌ای وابسته به غرب، به دست خود «تعیین» می‌کند ـ همان‌ عملی که رژیم پهلوی با حمایت غرب طی چند ماه در زمستان سال 57 صورت داد. از طرف دیگر، این دستگاه «مضحک» استعماری که نام حکومت اسلامی بر خود گذاشته، و ریشه‌هایش را می‌باید در روابط ویژة غرب با نظام استالینیستی شوروی سابق جستجو کرد، به عنوان مهم‌ترین «شاهکار» سیاسی قصد آن دارد که دست امپریالیسم خونریز آمریکا را که اینک 28 سال است از آستین کودتائی به نام «انقلاب اسلامی» بیرون آمده، پنهان داشته، آمریکا را به هر ترتیب ممکن «تطهیر» کند، و این مهم را از طریق ارسال نوچه‌های «ساواک» به دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقاتی و دیگر بنیادهای آمریکا، تحت عنوان «مخالفین» حکومت اسلامی صورت می‌دهد.

روزی نیست که در این حکومت مضحک، و از طریق مجاری تبلیغاتی آن، شاهد «افشاگری‌هائی» نباشیم! یا روزی‌نامة کیهان، «میراث» پرافتخار «سیدخندان»، برای‌مان «جاسوس» می‌گیرد، و آنان را تک تک، در شبکه‌های عنکبوتی «افشا» می‌کند. یا کسانی که سال‌های سال دست در دست سازمان‌های سرکوب این رژیم داشته‌اند، یک روزه تغییر جهت می‌دهند، «آزادیخواه»، «جمهوری‌طلب»، «غیراسلامی»‌ و ... از آب در می‌آیند، بالای منبر رفته برای ما ملت «روضة» مبارزه با حکومت اسلامی می‌خوانند، و از ما می‌خواهند که با این حکومت حتماً «مبارزه» کنیم! و یا در سایت‌های به اصطلاح «مخالفان» همین حکومت، سایت‌هائی که با همکاری عملة ساواک نه تنها فیلتر نمی‌شود که به بهترین وجهی مطالب‌ آنان در اختیار خوانندگان داخل کشور قرار می‌گیرد، از عمله و اکرة همین دستگاه حاکمه برایمان «مقاله»، «افشاگری‌نامه»، و ... به چاپ می‌رسانند، و در عین حال تأکید می‌کنند که نویسندة «محترم» این «مقالات» در چه «مبارزاتی» و طی چه سال‌هائی «حضور» فعال داشته‌اند! ‌ امروز، روزی‌نامة «شرق»، دیگر دست بالای دست همة این‌ها گذاشت، و همزمان با مسافرت احمدی‌نژاد به مرکز تصمیم‌گیری سازمان سیا در جهان اسلام، کشور الجزایر، مصاحبه‌ای با فردی ناشناخته صورت داد، که نه تنها خود را در محاق سانسور و توقیف انداخت، و از «شرق» نیز یک «اسوة» مبارزه ساخت، که وسیله‌ای جهت روزی‌نامة کیهان فراهم آورد تا این فرد «ناشناخته» را یک‌شبه تبدیل به یک شخصیت «مبارز»، کاملاً شناخته‌شده، صاحب‌قلم، شاعر و ... نماید! در زبان فارسی، حکایات و امثال زیبا کم نداریم، ولی «مثلی» که بخوبی بتواند شرایط این «آزادیخواهان» جدید ـ آزادیخواهان آخرین لحظه‌ها ـ را در عمق خود تشریح کند، فقط همان است که، «با گرگ دنبه خوردن و با چوپان مویه کردن»!

ولی آن‌ها که عمری از سر گذرانده‌اند، با این «صحنه‌ها» بیگانه نیستند. و اگر این مسائل را امروز بازگو می‌کنیم، صرفاً برای آندسته از هم‌میهنان است که یا «سعادت» دیدن چنین صحنه‌هائی را در گذشته‌های «پرافتخار» این کشور نداشته‌اند ـ به دلیل صغر سن ـ و یا اگر این صحنه‌ها را دیده‌اند و در مورد آن‌ها مطالبی خوانده‌اند، توجه لازم به آنان مبذول نداشته‌اند! حداقل برای آنان که همچون نویسندة این سطور عمری گذرانده‌ایم، یادمان نرفته که در بحران 22 بهمن، طی دورانی بسیار کوتاه، نه تنها یک رژیم نظامی و در «ظاهر» برخوردار از حمایت تمامی کشورهای غربی را با همین «صحنه‌سازی‌ها» از پایه و بن نابود کردند، که مشتی عمله و اکره را، که اغلب حتی به زبان فارسی قادر به تکلم نبودند، با همین تئاترهای هولناک بر سرنوشت این مملکت تا به امروز حاکم نگاه داشته‌اند! روزی که امثال بنی‌صدر، قطب‌زاده، دعائی، بهشتی و ... از پلکان هواپیمای «حضرت» امام پائین آمدند، نه تنها کسی آنان را نمی‌شناخت، که «حضرت» امام را هم فقط همان قطب‌زاده‌ها و بنی‌صدرها و ماشاالله قصاب‌ها می‌شناختند، و اصلاً قرار نبود در این مملکت این «جماعت» کاره‌ای بشود! قضیه آنقدر «شور» بود که خمینی دجال، ته و توی آنرا «روشن» کرد، و خودش بارها گفته بود، «روحانیت به امور سیاسی نخواهد پرداخت!» در عمل، دیدیم و دریافتیم «ارزش» کلام «روحانی‌» جماعت را! ولی طی ماه‌های آتی، همه روزه، همان چماقداران که بعدها توی دهان «این» و «آن» می‌زدند، در خیابان‌ها برای پیروزی «بنی‌صدرها»، دائر کردن «روزی‌نامة انقلاب اسلامی» او، و یا جهت حفظ اقتدار امثال «قطب‌زاده‌ها» بر سازمان رادیو و تلویزیون کشور، و یا حمایت از نخست‌وزیری «مهندس بازرگان»، تظاهرات «قاطعانه‌ای» صورت می‌دادند! تظاهرکنندگان هم جای تعجب ندارد، از قماش همان‌ها بودند، که در بساط «اوباش‌گیری» آفتابه در حلقوم‌شان می‌کنند، همان‌ها که دیگر گویا حاکمیت استعماری نیازی به «فعالیت‌های» سیاسی و اجتماعی‌شان ندارد، و تحت عنوان «اوباش»، از خرخره در میادین کشور آویزان‌شان می‌کنند! در همین راستا، کسانی برای روزی‌نامة امثال بنی‌صدر در خیابان‌ها «تظاهرات» به راه می‌انداختند که به صراحت می‌توانستیم اذعان کنیم به عمر خود یک ورق روزنامه را حتی به چشم ندیده بودند.

خلاصه بگوئیم، این‌ها همان اراذل «ساواک» بودند، همان‌ها که با فریاد «جاوید ‌شاه»‌ کودتای 28 مرداد را طی 25 سال مورد «حمایت» قرار ‌دادند، و پس از 22 بهمن، هم اینان تبدیل به «یاران» وفادار امام مستضعفین، و روحانیت «پیشروی» شیعة اثنی‌عشری شدند. این‌ها همان مهره‌های شبکه‌هائی بودند که در کتاب «زد»، نویسندة یونانی رابطة آنان را با کودتای سرهنگ‌ها به صراحت و در تمامیت خود افشا کرده است. در اینکه اینان امروز نیز قصد جابجائی همین حاکمیت را دارند نمی‌باید شکی داشت؛ «حماسة» دوم خرداد، همان کودتائی بود که می‌بایست به دست شبکة «اراذل» ساواک، بار دیگر جهت حفظ منافع آمریکائی‌ها یک حکومت «جدید» به قدرت برساند؛ ولی اینبار دیگر جنگ سرد به پایان رسیده، و شبکه‌های دیگری نیز در کنار سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا، «سیا» در ایران فعال است. اینجاست که اوباش حکومت اسلامی، از قبیل احمدی‌نژاد، شریعتمداری و علی خامنه‌ای، خود تبدیل به «اوباش‌گیر» شده‌اند!

ولی یک تحول سیاسی، خارج از ابزار عملی، و سازماندهی‌های اراذل و اوباش، و تحرکات آنان بر محور نیازهای یک تشکیلات استعماری، نیازمند نوعی زرادخانة فرهنگی و نظری نیز هست. این زرادخانه را آنروزها در این مملکت در دستگاه تبلیغات استعماری، با استفاده از «ترهات» افرادی چون علی شریعتی، برای «جوانان» فراهم آوردند، هر چند که وی در این زمینه تنها نبود. ولی شریعتی، در این مورد بخصوص تبدیل به «نمونه‌ای» منفی شده. وی در معنای واقعی کلمه یک فرد «کم‌سواد» بود، فردی بود با تحصیلاتی دانشگاهی، که فی‌نفسه نمی‌تواند برای کسی «سواد» در معنای وسیع فلسفی به همراه بیاورد. وی شناختی خارج از مطالب خانگی و حرف و سخن‌های محاوره‌ای از «اسلام» نداشت، و از نظر شناخت مبانی فرهنگی و فکری غربی یک «بیسواد» تمام عیار بود. تا آنجا که مربوط به دریافت و تحلیل نظریه‌های اجتماعی، علمی و سیاسی غرب می‌شود، در هیچ یک از آثار وی، خوانندة آگاه نمی‌تواند برخوردی منسجم با نظریه‌های رایج غرب بیابد. آثار وی در «تأئید» نقطه‌نظرهای اجتماعی و سیاسی در «اسلام»، درست همان است که آثار امثال تقی‌ارانی در تأئید نقطه‌نظرهای «ماتریالیستی» و رد برخورد دینی با جامعة ایران در دورة رضاشاهی بود: روبنائی، بی‌پایه، بدون ساختار مستحکم نظری، و نهایت امر سر هم بندی و «تبلیغاتی». این آثار، هدف خود را نه «روشنگری» در برخوردی علمی و فلسفی با مسائل جامعه، دین و یا دنیای سیاست، که صرفاً در قطبی کردن تفکر سیاسی آنروز کشور، و راه گشودن بر تحرکات سیاسی متمرکز کرده بودند! و به صراحت دیدیم که اگر ارانی نتوانست از آنچه در دورة رضاخانی نوشته بود استفاده کند، آثار شریعتی چگونه عصای دست استعمار شد؛ و بزرگ‌ترین طرفداران امثال وی به صراحت همان «کم‌سوادها» بودند، کسانی که فقط قادر به تشخیص تفاوت «هـ» از «یـ» هستند، و معمولاً فراتر از آن گام بر نخواهند داشت.

امروز نیز استعمار علاقمند است که درست پای در همین مسیر بگذارد، هر چند که ساختمان تفکر فلسفی و روابط استراتژیک در جامعة ایران، دیگر با سال‌های شریعتی تفاوت بسیار کرده. در عمل، آشفتگی‌هائی که طی سه دهة اخیر در سطح کشور ایران به دست سیاستگذاری‌های استعماری به راه افتاد، موجب شد که صدها هزار ایرانی، خصوصاً جوان‌ترها، از کشور آواره شده به دیگر ممالک بروند، و از طرف دیگر، گروه‌هائی در داخل ایران در انزوای کامل سیاسی و نظری، به ساختارهای رادیکال، بسیار سازش‌ناپذیر و در عین حال صیقل‌یافته میدان داده‌اند. این مجموعه، استراتژی ویژة خود را دارد؛ اینان تحت شرایط نوینی مجبور به برخورد با مسائل مختلف اجتماعی، فکری و فرهنگی در کشور خود، و یا ممالک دیگر شده‌اند، و این تجربه همزمان در بطن خود یک «سرخوردگی» شدید از تفکر «خانگی» به همراه داشته. سرخوردگی‌ای که به دلیل سوءسیاست‌های حکومت اسلامی در بهره‌گیری از توهم‌های «دین‌باور» توده‌ها ایجاد شده است. در نتیجة این تحولات، امروز در میان طبقة تحصیلکرده‌تر کشور مشکل می‌توان از آنچه «حق‌باوری» و «حقیقت‌جوئی» در برخورد توده‌های جهان سومی می‌نامند، و معمولاً‌ بهترین وسیله جهت فریب همین توده‌هاست، اثری یافت؛ تحصیل‌کرده‌ترها فهمیده‌اند که دیگر داستان «حقیقت» تمام شده، و می‌باید به «واقعیات» متکثر و چند جانبه روی کرد! و این برخورد، زمینه‌های نوینی در نظریه‌پردازی ایرانیان گشوده، دیگر چون دوران شریعتی‌ها، نمی‌توان با چند کلام «مقدس» و «نیمه‌مقدس» روشنفکر جامعه را به «رقص» و «جنبش» در آورد. استعمار در ایران، امروز چوب سیاست‌های گذشتة خود را می‌خورد، همان سیاست‌هائی که بر اساس آن‌ها محکم‌کردن خیمه‌وخرگاه اسلام، در ترادف با فرار هزاران ایرانی جوان و تحصیلکرده به کشورهای دیگر، و فروانداختن صدها هزار تن از درس خواندگان داخلی، در بطن نظریه‌های رادیکالی شده بود.

و در شرایطی که دیواره‌های امنیتی جنگ‌سرد نیز از هم فروپاشیده، فقدان «زرادخانة» فرهنگی و فلسفی در ایران، بیش از پیش غرب را نگران آیندة خود کرده. تجربه‌های غرب در مسیر بازساخت زمینه‌های تفوق سیاسی در ایران، پس از دوم خرداد عملاً با شکست روبرو شد، شاهدیم که امروز همان‌ها که دم از «مبارزه» با ایالات متحد می‌زدند، در مذاکرات سه جانبة بغداد، صریحاً طرف‌های هم‌صحبت غرب‌اند، و این امر برای آمریکا یک شکست بزرگ است. آمریکا مسلماً ترجیح می‌داد که اینان ـ دولت احمدی‌نژاد، اصولگرایان، اسلام‌گرایان تندرو و ... ـ را جهت سازماندهی نوع دیگری فروپاشی در پشت پرده، و در اردوگاه خود «محفوظ» و دست نخورده نگاه دارد. ولی نه تنها اینان مجبور شده‌اند وابستگی‌های خود را به غرب از طریق شرکت در مذاکرات امنیتی علنی کنند، که همکاران و همپالکی‌های خود را نیز در لباس «اوباش» در داخل کشور قتل عام می‌کنند، چرا که غرب از این امر وحشت دارد، که افسار این «اوباش» به دست سیاست‌های دیگر افتد.

ولی عملیات امنیتی غرب و همکاران «اسلام‌گرا» و اصول‌گرای آن در درون دولت احمدی‌نژاد، در شرایط فعلی نمی‌تواند فقدان زرادخانة فلسفی و عقیدتی را جایگزین شود. غرب در نظریة سیاسی رایج ایران امروز «غایب» است، و این کمبود را به هیچ عنوان نمی‌تواند جبران کند. این امر را بیش از هر کس دیگر غرب خود به صراحت می‌شناسد، و از همین روست که «تهدید» به حملة نظامی را از دست نمی‌دهد! تهدیدی که به تدریج از ابعاد گسترده‌ای برخوردار شده، مستقیماً در چارچوب همکاری با اسلام ‌گرایان، و بر علیة ملت ایران، و کشورهای همسایه، خصوصاً روسیه سازماندهی می‌شود! شاهدیم که در هر گام، و در مسیر رشد مذاکرات بغداد، کشور ایران به جنگی منطقه‌ای در محدودة مرزهای عراق نزدیک‌تر می‌شود! حال باید دید که آیا غرب حاضر است بدون جنگ در این منطقه عقب‌نشینی کند، و یا با تکیه بر مخروبه‌ دیواره‌های نظامی که باقیمانده‌های جنگ سرد‌اند، قصد آن دارد که خود را درگیر یک ماجراجوئی نظامی عمده در این منطقه کند، ماجراجوئی‌ای که نهایت امر، «قبر» غرب و آمریکا را به تمام و کمال در خاورمیانه «حفر» خواهد کرد؟





هیچ نظری موجود نیست: