
روزنامة گاردین، چاپ انگلستان، امروز به بررسی سخنان جرج بوش، رئیس جمهوری ایالات متحد، در مورد ایران و بحران عراق پرداخته. جرج بوش، همانطور که عادتاً در مورد مسائل جهانی اظهار نظر میکند، اینبار نیز از «گریزهای» سیاسی و تبلیغاتی خود دست بر نداشته؛ جنگ ویتنام، جنگ دوم جهانی، فاجعة برجهای دوقلو، و ... بر این بیانات سایههای سنگین خود را همچنان حفظ کردهاند. اینکه امروز، رئیس جمهور ایالات متحد از مستمعین «انتظار» دارد، بحران عراق را در آئینة جنگ دوم جهانی و یا عواقب جنگ استعماری ویتنام بنگرند، و یا «اطمینان» میدهد که «عقبنشینی» ارتش آمریکا از عراق یقیناً به فاجعهای همسان کشتار «خمرهای سرخ» در کامبوج منتهی خواهد شد، در کمال تأسف با واقعیات تاریخی، اجتماعی و حتی استراتژیک فاصلة بسیاری دارد. این سخنرانی، که در بطن آن جرج بوش، گریزی هم به فناوری «هستهای» ایران زده، از بحث در مورد مسائل منطقه در چارچوبی که میتوان آنرا «واقعگرایانه» تلقی کرد، هر لحظه فاصله میگیرد، تا هم بتواند توجیهگر حملات نظامی و سقوط حاکمیت در کشور عراق باشد، حاکمیتی که هیچگونه ارتباط «تأئید» شده با القاعده نداشت، و هم با بزرگنمائی «قدرت» هستهای ایران، احیاناً توجیه دیگری جهت اعمال سیاستهای نوین بجوید؛ این جرج بوش، یادمان نرفته، تا چند وقت پیش از «مذاکرات» بغداد ـ مذاکرات میان هیئتهای سیاسی ایران و ایالات متحد ـ پشتیبانی هم صورت میداد!
از طرف دیگر، در فرانسه، نیکولا سرکوزی رئیس جمهوری جدید، با تأئید موضعگیریهای برنارد کوشنر در بغداد، مبنی بر لزوم ارائة یک «جدول زمانبندی» شده جهت خروج از اینکشور، به نوبة خود مواضع سنتی کاخسفید را هدف قرار داده! البته این سخنرانی در شرایطی ایراد میشود، که گوردون براون، نخست وزیر انگلستان دیروز سخن از عدم ارائة جدول زمانبندی شده جهت خروج ارتشهای اشغالگر از عراق به میان میآورد! و جرج بوش نیز به تبعاولی، در سخنرانی جدید خود، شدیداً از ارائه جدول زمانبندی انتقاد کرده، و میگوید: «ایالات متحد در روزهائی که عراق محتاج حضور آن است از این کشور بیرون نخواهد رفت!» البته میباید تصدیق کرد که اگر سیاستهای بزرگ جهانی قصد آن داشته باشند در چارچوب منافع اقتصادی و استراتژیک خود، عراق را به میدان زدوخورد گروههای مختلف تبدیل کنند، به احتمال زیاد بحرانی انسانی بر محور جنگهای داخلی شکل خواهد گرفت، ولی در اینکه عراق «اشغالشده» نیازمند حضور ارتش آمریکا باشد، جای حرف و سخن باقی میماند. چرا که حداقل تا به امروز، حضور ارتش آمریکا، بیش از آنکه پیامآور صلح و آشتی میان گروههای مختلف شود، عراقیها را هر چه بیشتر در مسیر تقابل و دوئیت قرار داده. عملکردی که در کمال تأسف ریشه در سیاستهای اعمال شده از جانب آمریکا در جامعة عراق دارد؛ ایجاد تقابل و دامن زدن به تشتت میان گروهها، جهت ایجاد توجیهی عمیق و اجتماعی برای ادامة حضور ارتش «اشغالگر» ـ موضعگیریهائی که در سخنرانی اخیر جرج بوش نیز به صراحت دیده میشود!
پیش از حملة آمریکا به عراق، اگر در میان ساکنان این کرة ارض، عراقیها را نمیتوانستیم اهالی بهشت موعود معرفی کنیم، شرایط اجتماعی، سیاسی و حتی امنیتی آنان با امروز به هیچ عنوان قابل مقایسه نبود. ملتی که در سایة سنگین یک نظام سرکوبگر میزیست، علیرغم تحمل مصائب فراوان، در مقایسه با آنچه امروز در کشورش میگذرد، در عمل و بدون هیچ رودربایستی، ساکن جزیرة ثبات و آرامش بوده. این اشغال نظامی فقط در چارچوب نگرش آنهائی میتواند «توجیه» شود که برای جان انسانها و زندگی آنان هیچ ارزشی قائل نیستند! کسانی از قماش مقتدیصدر، سیستانی، طالبانی، برخی از هموطنان «محترم» نویسندة این وبلاگ، و نهایت امر آقای مالکی! چرا که همکاری با اشغالگر، در هیچ مکتب و مدرسة تاریخ بشر، برای آنان که زندگی هموطنان خود را تحت اشغال خارجی «توجیه» میکنند، افتخار به همراه نیاورده؛ و شاید به همین دلیل باشد که جرج بوش در اشاره به مسائل امروز عراق همیشه تمایل دارد نتایج «افتخارآفرین» و درخشان جنگ دوم جهانی را در آلمان اشغالی به رخ مستمعین خود بکشد!
ولی جنگ دوم جهانی، زوایائی دارد که از چشم بسیاری به دور مانده. و در سایة همین «توهمات» است که میتوان به سرنوشت «شیرین» ملت آلمان در اسارت نیروهای متفقین پس از جنگ دوم نگاهی انداخت، و در مقایسه با جهنم هولناکی که هیتلر بر سرنوشت ملت آلمان تحمیل کرده بود، دوران استقلال آلمان را به حکومت هیتلرها تشبیه نمود، و سالهای «اشغال نظامی» را به صدارت عظمای شخصیتهای برجستهای چون ادنائر و اشمیت! ولی آیا میتوان تاریخ معاصر جهان را با چنین دیدی «بچگانه» و «سادهانگارانه» در یک حرکت قلم، به تحریر در آورد؟ آیا میتوان هم میان ملتهای عراق و آلمان فصل مشترکی یافت، و هم این فصل مشترک «فرضی» را به نیات اصلی محافل مختلفی گسترش داد که امروز سیاستگذاریهای جنگ در عراق را سازمان میدهند؟ مقایسه میان شرایط جنگ دوم جهانی و اشغال غیرقانونی کشور عراق از طرف ارتش آمریکا، قیاس «معالفارق» است، نه چیز دیگری! این عمل یک شعبدة مضحک سیاسی بیش نیست، عملی که آتشبیاران معرکهاش دلقکهای محافل جنگطلب و سرکوبگر در پایتختهای کشورهای بزرگ جهاناند.
میگوئیم «کشورهای» بزرگ جهان، و در این مقام، روسیه و چین را نیز از قلم نخواهیم انداخت! کیست که نداند اشغال عراق با تأئید صریح دولت روسیه و چین همراه بوده؟ کیست که تئاتر وزیر امور خارجة وقت فرانسه، «دویلپن» را در شورای امنیت و در «محکوم» کردن حملة ایالات متحد به عراق باور کند؟ بازار بورس پاریس از قبل این جنگ به همان اندازه «رشد» نشان میدهد، که بازار اوراق بهادار در نیویورک! ملت عراق و خاک این کشور در راستای سیاستگذاریهای جهانی در عمل، تبدیل به لابراتوار موضعگیریهای «استراتژیک» در هزارة سوم شده! و برای هیچکدام از «صاحباختیاران» این لابراتوار ضدانسانی، سرنوشت عراقیها، و ورای آن، سرنوشت ملتهای این منطقه پشیزی ارزش ندارد. بر خلاف انتظارات بعضیها، ملاحظات استراتژیکی که از ملت شکستخوردة آلمان یک قدرت «صنعتی ـ تجاری» به جهانیان ارزانی داشت، در شرایط فعلی خاورمیانه نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. برای «آلمانیهای» خاورمیانه ـ آنها که زندگی «دمکراتیک» در سایة سرنیزة ارتش آمریکا به خواب میبینند ـ خبر بسیار بدی آوردهایم. اگر ملتهای این منطقه برای خروج از بحرانی که امروز جهت کنترل شاهرگهای تجاری و نفتی در زیر گوشمان به راه افتاده، با تکیه بر هشیاریهای تاریخی خود مفری نجویند، قدرتهای جهانی، بسیار بیشتر از آنچه تاکنون شاهدش بودهایم، خاک تمامی کشورهای این منطقه را به توبره خواهند کشید. امروز تنها دلیلی که ارتش آمریکا در ساحل غربی شطالعرب خیمهزده، و فریادهای «ضدایرانی» جرج بوش به جنگ و خونریزی در کشورمان نیانجامیده، این اصل کلی است که روسیه تشنج در مرزهای خود را تحمل نخواهد کرد؛ فردا چه پیش میآید؟! اگر در یکی از همین فرداها ملاحظات استراتژیک «تغییر» کرد، سرنوشت ملتهائی که اینچنین به «سادگی» در دامان جنگ فرو میافتند چه خواهد بود؟ مسلماً جهت دستیابی به پاسخهائی در خور، نمیتوان به سخنرانیهای ریاست جمهوری ایالات متحد و همکاران آمریکائی و غیرآمریکائیاش تکیه داشت؛ اینان همگی در چارچوب بحران سیاسیای سخن میگویند، که سایة شکست نظامی آمریکا میتواند در ساختارهای حاکمیت و محافل مختلف آمریکائی در داخل خاک ایالات متحد، و در جریان انتخابات آتی ریاست جمهوری به دنبال آورد. در این «بیانات»، بر خلاف ظاهر، کسی از منطقة خاورمیانه و نیاز ملتها به صلح و آرامش سخنی بر زبان نخواهد راند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر