
عراق به تدریج در دامان گردابی از بحثهای ضد و نقیض و فراگیر سیاسی گرفتار میآید. مالکی، نخست وزیر فعلی دولت اشغالگر، یا آنطور که رسانههای حکومت اسلامی ترجیح میدهند، المالکی، اینک لبة تیز حملات خود را متوجة سخنگویان حزب دمکرات آمریکا و وزیر امور خارجة فرانسه کرده! جای تعجب بسیار است، چرا که به احتمال زیاد، در آیندة نزدیک همین مالکی، حتی اگر قدرت را هم ترک گوید، در صورت باقی ماندن در ساختار سیاسی حاکمیت عراق میباید با این «حزب» حشر و نشر و گفت و شنود سیاسی برقرار کند. شرایط «ضدونقیضی» از این دست نشان میدهد که میباید مشکل را در ابعاد دیگری مورد بررسی قرار داد، چرا که در این مورد ویژه، برخورد مستقیم راهگشا نیست! چگونه مالکی به خود اجازه میدهد حامیان اصلی حاکمیت فعلی عراق ـ سیاستمداران ایالات متحد ـ را اینچنین مورد انتقاد و حمله قرار دهد؟ آیا وی و دوستان سیاسیاش، خارج از همین سیاستمداران، حامیان دیگری در اختیار خواهند داشت؟ این سئوال در شرایطی مطرح میشود که ارتش آمریکا علناً برنامه ریزی جهت خروج آنی از عراق را نیز متوقف کرده!
جواب شاید آنقدرها که به نظر میآید دشوار نباشد، چرا که در بطن روابط منطقهای، زمانی که ارتشهای آمریکا، انگلستان و نهایتامر غرب را از میدان سیاست بازیها خارج کنیم، بازیگران زیادی باقی نخواهند ماند. در این منطقه، خارج از غرب، فقط میتوان از روسیه، چین و احتمالاً هند به عنوان قدرتهائی سخن گفت که امکان سیاستگذاری خواهند داشت! ولی فراموش نکنیم که هنوز مالکی و همکاران وی به سرنیزة ارتش آمریکا تکیه کردهاند. به دلایل بسیار و در عمل، اینان حامی دیگری جز آمریکا نمیتوانند داشته باشند! حملة ارتش آمریکا به عراق یک واقعیت تکاندهندة قرن معاصر باقی خواهد ماند، برندة اصلی این «نبرد» نیز، نه آمریکا که قدرتهای دیگر استعماری خواهند بود، و بدنامی ابدی در این میانه، مستقیماً دامان غرب، خصوصاً ایالات متحد را خواهد گرفت. بدنامیهائی که رسوائی تاریخی به همراه خواهند آورد، و نتیجة عملکردهای غرب در به قدرت رساندن امثال مالکی در عراق است. اینهمه برای آنکه تصریح کنیم که، منطقاً هیچ قدرت منطقهای، از حاکمانی که اینگونه، و با سرنیزة ارتش آمریکا در عراق به قدرت رسیدهاند، حمایت صورت نخواهد داد. در نتیجه، علیرغم موضعگیریهای «عجیب» و غریب مالکی، حامیان اصلی وی را همچنان میباید در واشنگتن جستجو کرد.
حال چرا این موضعگیریها از جانب عراق اصولاً صورت میگیرد؟ اگر احتمال توافقات قدرتهای بزرگ را، با سیاستهای حاکمان فعلی عراق کنار بگذاریم، میباید نتیجه گرفت که این موضعگیریها بر بستر سیاستهای داخلی آمریکا رشد میکند. سیاستهائی که به دلایل بسیار گسترده از شکنندگی و حساسیت فراوان برخوردار شدهاند؛ نخست اینکه، بجای «اعتبارات» و «افتخارات»، ماجراجوئیهای ارتش یانکیها در عراق، برای آمریکا یک شکست نظامی در ابعاد جهانی به ارمغان آورد؛ در درجة دوم، صف متحدان ایالات متحد از این ماجراجوئی و عواقب آن به شدت متشنج شده، و از نظر سیاسی بحران فزایندهای بر تمامی کشورهای بلوک غرب سایه انداخته؛ و نهایت امر، همانطور که پیشتر نیز گفتیم، برندگان واقعی این «ماجراجوئی» را، نه در آمریکا و اروپای غربی، که در دیگر کشورها میباید جستجو کرد ـ در فهرست این کشورها الزاماً نام همیاران و همکاران کاخسفید را هم نمیتوان یافت!
در مورد شکست نظامی آمریکا در ماجراجوئی عراق مطالب زیادی در دسترس داریم، برعکس، در مورد تلاطم ایجاد شده در بطن دول غربی مطالب کمتر است. به طور مثال در اینمورد میتوان به سفر کوشنر به بغداد اشاره کرد. اگر چند روز پیش، وزیر امور خارجة فرانسه، تحت عنوان چرخ پنجم ارابة جنگی پیمان آتلانتیک شمالی، در دیداری سه روزه از عراق به خود اجازه میدهد، رسماً استعفای مالکی را «خواستار» شود، همین وزیر امور خارجه، پس از بازگشت به پاریس به دلیل انتقادات تند مالکی، در برابر خبرنگاران مجبور به «عذرخواهی» از وی میشود! البته این مسئله را در مطالب پیشین مطرح کردیم که قبل از این «عذرخواهی» دیپلماتیک، شخص جرج بوش نیز «تغییر» موضع میدهد و از مخالفت با مالکی به «تقدیر» از خدمات وی مشغول میشود! برای آنان که با ابعاد استراتژیک بحران عراق آشنائی دارند، از روز هم روشنتر است که مالکی، در مقام نخستوزیر دولت اشغالگر، در شرایطی نیست که برای کوشنر «تعیین» تکلیف کند. از طرف دیگر، برنارد کوشنر در رابطة مستقیم با سیاست کاخسفید اجازة ورود به عراق را یافته، اگر آمریکا از حضور وی حمایت کرده، از موضعگیریهای سیاسی وی نیز قرار بوده همانقدر «حمایت» صورت گیرد. اگر امروز حزب سوسیالیست فرانسه پیراهن عثمان بلند کرده، و اظهارات کوشنر را در بغداد تحت عنوان اظهاراتی «آماتور» و «غیرمسئولانه» محکوم میکند، فقط و فقط از روی ظاهرسازی است؛ این حزب که چون همزاد «بریتانیائیاش» ـ حزب کارگر ـ یکی از وابستهترین احزاب سوسیالیست اروپای غربی به آمریکاست، به صراحت میدانسته که کوشنر در بغداد چهها خواهد گفت! و به احتمال زیاد، کادرهای رهبری «حزب» از این موضعگیری حمایت مستقیم به عمل آورده بودند. ولی پر واضح است، زمانی که «بحران» به خیمة سیاستبازان میتازد، نخست گردنگیر نوکران و پادوها خواهد شد.
در سایة «بحران عراق»، همانطور که شاهدیم «بحرانی عمیق» گریبانگیر دولتهای غربی شده. میتوان به صراحت دید که در آئینة «بحران عراق»، دولت انگلستان عملاً به تدریج اعتبار جهانی خود را از دست میدهد، و بر اساس اظهارات «کارشناسان» دولتی که در روزینامههای کثیرالانتشار انگلستان در صدها هزار نسخه همه روزه به چاپ میرسد، دولت نه در عراق میتواند امیدی به پیروزی داشته باشد، و نه در افغانستان چشماندازی روشن در برابر خود میبیند! از طرف دیگر، دولت آلمان به عنوان یکی از ثروتمندترین و «غیرسیاسیترین» دول غربی، خود تبدیل به ساختاری وابسته به مسکو شده! و فعالیتهای سیاسی آلمان، علیرغم حضور هزاران سرباز اشغالگر آمریکائی و انگلیسی در این کشور، فقط در رابطه با خطوط استراتژیک مسکو «معنا» و «مفهوم» پیدا کرده! در این میان، کشور فرانسه همانطور که شاهدیم، عملاً از «نعمت» برخورداری از وجود ذیجود یک «دولت» بینصیب میماند!
آنچه امروز در این کشور در رأس امور «اجرائی» قرار گرفته، در سنت تاریخی و سیاسی کشور فرانسه، نمیتواند نام «دولت» بر خود بگذارد. شکلگیری دولت در تاریخ فرانسه، بر پایة سنتی سیاسی و تاریخچهای دمکراتیک صورت میگرفته است، و در این راستا دولتها هر کدام نمایندگان «خطوطی» سیاسی و «ایدئولوژیهائی» مشخص بودهاند. نقش دولتها در جامعة فرانسه بیش از آنچه در مفهوم «تدارکاتچی» بنیادها و تشکیلات معنا دهد، در مقام «فراهمآورندگان» زمینة به ارزش گذاشتن تفکرات ویژة فلسفی و تاریخی معنا میداده. چنین نقشی امروز عملاً در فرانسه به تعطیل در آمده، و دیوارههای نظری و فلسفی مختلف در تداخلی «آزاردهنده» قرار گرفتهاند، این امر، زمینهساز تزلزل سنتهای دمکراتیک سیاسی در این کشور خواهد شد. فرانسه، تا فرو رفتن در یک بحران سیاسی عمیق راه درازی در پیش ندارد.
در چنین نگرشی است که میتوان ابعاد مختلف «مصائب» کاخسفید را در بحران عراق به صراحت مشاهده کرد. تا چند روز پیش، جرج بوش، همانطور که پیشتر گفتیم عملاً قصد خروج از عراق را داشت؛ و همانطور که دیدیم، نتوانست! در همین راستا، مواضعی را که در این «جابجائی» قدرت، هر کدام از احزاب عمدة آمریکا و اروپا، قرار بوده به «تصرف» در آورند، همگی «نقش بر آب» میشود! کوشنر به دلیل اظهارات و سفر خود به بغداد، مسخرة خاص و عام شده، از دولت دستنشاندة مالکی «عذرخواهی» میکند! مالکی که «دشمن» جرج بوش معرفی میشد، یکباره «معبود» کاخسفید از کار در میآید، سخنان «آمرانة» مقتدیصدر، «روحانی» تندروی عراقی نیز که «عطر» قدرتنمائی در صحنة سیاست کشور از آن به مشام میرسید، تبدیل به حکایاتی مسخره میشود، و ... حتی «بازی» مضحک و تکراری «بحران بازارهای مالی»، که در چنین بزنگاههائی در عمل زمینهساز انتقالات مالیاند، پس از چند روز مسکوت میماند. «بحرانهای» مالی از این دست، در عمل، به معنای فراهم آوردن نقدینگیهاست، نقدینگیهائی که در مجاری مشخصی تزریق میشود، و زمینههای مالی مناسب را جهت اعمال سیاستهای نوین مهیا میکند. ولی اگر سیاست نوینی در کار نباشد، این گونه «بحرانهای» مالی، همانطور که دیدیم، با سرعتی چشمگیر فلسفة وجودی خود را از دست میدهند.
آمریکا، با آنچه در اختیار دارد، نمیتواند از زورآزمائیای که در منطقة خلیجفارس پیش روی دارد، «پیروز» پای بیرون گذارد. گزینههای انسانی ایالات متحد، از شمار دو بیرون نیست؛ قبول حضور ملتها، و یا قبول باخت در برابر سیاست قدرتهای منطقهای! قبول حضور منافع ملتها در ارتباطشان با ایالات متحد، و یا قبول شکست در برابر قدرت فزایندة روسیه، چین و هند! ولی هر فردی حتی با شناختی قلیل از سنتهای سیاستگذاری در آمریکا میتواند پیشبینی کند که این کشور بجای گزینههای بالا، که آنان را انسانی عنوان کردیم، پای به میدان بحرانسازیهای سیاسی خواهد گذاشت؛ این دولت نه همکاری با ملتها را قبول خواهد کرد، و نه شکست را! سعی آمریکا، همچنان که تاریخ به ما آموخته، بر ایجاد شکاف در میان قدرتهای منطقهای متمرکز خواهد شد؛ سیاستی که سالها پیش در ارتباط با چین و روسیه توانست سیطرة ایالات متحد را بر شرق و جنوب شرق آسیا، برای دههها تضمین کند. ولی یک سئوال هنوز بیجواب میماند، آیا قدرت سیاسی، نظامی و خصوصاً عقیدتی ایالات متحد و شرکایش، در شرایط فعلی، به این کشور اجازه میدهد چنین موضعگیریهائی را به سرانجام برساند؟ پاسخ به این سئوال، حداقل تا آنجا که به شرایط همیاران و شرکای ایالات متحد مربوط میشود، صراحتاً «منفی» است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر