۶/۰۷/۱۳۸۶

گسست و ارتباطات!


خبرگزاری‌ها اعلام می‌دارند که ده‌ها طرح مخابراتی امروز به وسیلة احمدی‌نژاد، رئیس دولت اسلامی به صورت همزمان در ایران «افتتاح» شده. در اینکه توسعة فناوری مخابرات و اطلاعات یکی از مهم‌ترین دستاوردهای بشر طی 5 دهة اخیر است، جای بحث و سخن باقی نمی‌ماند؛ اینکه گسترش ارتباطات، در بطن روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تأثیرات بسیار عمیقی بر جای خواهد گذاشت نیز، نمی‌تواند مورد تردید قرار گیرد. در واقع، مطلب اساسی و پایه‌ای در این میان، نه بحث در مورد لزوم گسترش ارتباطات است ـ که این گسترش نهایت امر خواه ناخواه بر تمامی کرة ارض سایه خواهد انداخت ـ و نه میدان دادن به تردیدها و اما و اگرها در تأثیرات فزایندة نقش گسترش ارتباطات بر فرهنگ جامعه ـ این تحولات تغییراتی عظیم در روابط میان افراد، بنیادها و محافل ایجاد خواهد کرد ـ مسئله فقط اینجاست که، در قلب گسترش شتابزده در مبادلات و ارتباطات هدف نهائی چه می‌تواند باشد؟ و اینکه هر یک از جوامع مختلف جهان، از چنین تحولاتی چه نتایجی می‌توانند به دست آورند؟

با اوج‌گیری ارتباطات جهانی از طریق اینترنت، در عمل، علم «مخابرات»، جبهة نوینی در برابر جامعة بشری گشود؛ ارتباطات از طریق اینترنت هر روز بیش از پیش انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کند، و همزمان قدرت‌های عظیم و ساختارهای فوق‌بشری رسانه‌های جهانی را تضعیف. اینکه خبرگزاری‌های آسوشیتدپرس، فرانس پرس، رویترز و ... دهه‌ها بر روزمرة ملت‌های جهان حکومت کرده‌اند، خود نیز در این بحث یکی دیگر از واضحات می‌شود؛ «اخبار» و بررسی «وقایع» در سطح جهانی، دیروز نه در چارچوب ارتباطات میان «مردم»، که در رابطه با نقشی صورت می‌گرفت که این خبرگزاری‌ها ایفا می‌کرده‌اند. اگر اخباری از نظر این خبرگزاری‌ها قابل «اعتنا» تلقی می‌شد، به دلایلی آن‌را در بوق‌های سخن‌پراکنی جهانی می‌دمیدند؛ در غیر اینصورت هزاران تن می‌توانستند در گوشة و کنار جهان از گرسنگی و تشنگی بمیرند، بدون آنکه کسی سخن از آنان به میان آورد.

با وجود آنکه موج گسترش ارتباطات از طریق اینترنت و تلفن‌های همراه، همچون بسیاری دیگر از پدیده‌های صنعتی نوین، ریشه در تحولات اجتماعی و اقتصادی مغرب زمین دارد، به دلیل مسائل و معضلات عظیمی که این تحولات در کشورهای مصرف‌کنندة محصولات ارتباطی و مخابراتی به همراه آورده‌، عده‌ای بر این باورند که، صحنة واقعی برخورد میان سنت‌ها و نوآوری‌ها را نه در مغرب، که در مشرق زمین می‌باید جست! این گروه استدلال می‌کند که،‌ ساختارهای سنتی حاکمیت سیاسی در مشرق زمین معمولاً در چارچوب استبداد زندانی است، و برخورد ویژه‌ و همگنی با اصل «اطلاعات» دارد؛ «اطلاعات» در چنین نظام‌هائی یک سویه، بی‌بحث و بررسی، و به صورت آیات الهی به دیگران منتقل می‌شود. این گروه به طور مثال در مورد ایران معتقد است، تجربة هولناک «مطبوعات» در تاریخ معاصر کشور، که ریشه در بحران مشروطیت دارد، به صراحت نشان داده، ساختارهای سیاسی بومی چگونه «مطبوعات» را تبدیل به عصای دست حاکمیت خودکامه می‌کند. چرا که حاکمیت‌های ظاهراً یکپارچه، معمولاً بلندگوهائی واحد نیز باید داشته باشند؛ اگر زمانی که «مطبوعات» به دلیل گسترش صنعت چاپ، به تدریج تبدیل به نوعی «بلندگوی» تبلیغات سیاسی شد، در حاکمیتی از نوع مشرق زمینی شکل می‌گرفت، مسلماً یک روزنامة واحد «کفایت» می‌کرد، چرا که «حقایق» ـ این دولت‌ها با «افتخار» فراوان معترف‌اند که خدمت‌گزاران «حقایق‌اند» ـ چند و چون بر نمی‌دارد و جای بحث و گفتگو نیز ندارد! با این وجود «ظاهرسازی»‌ برخی ملل، منجمله ما ایرانیان، کار را به جائی کشاند، که نه تنها سال‌های دراز «حضور» دو روزنامة دولتی کیهان و اطلاعات را تحمل کردیم، روزنامه‌هائی که حرف دلشان «یکی» بود؛ امروز می‌باید حضور ده‌ها روزی‌نامة «مختلف‌الشمایل» را همه روزه بر دکه‌ها متحمل شویم، روزنامه‌هائی که عموماً حرفی هم برای گفتن ندارند. حرفة روزنامه نگاری، که در سنت‌های پیشین جوامع استبدادزدة شرق از وجهه و شأن ویژه‌ای برخوردار بود، به تدریج صرفاً تبدیل به نوعی وسیلة «تجارت» و « کسب و کار» شده! در جواب این سئوال که حرفة شما چیست؟ مخاطب به سادگی می‌گوید: «روزنامه‌نگار»! ‌

البته این نوع «حرفه‌ای‌گرائی»، در عمل سوغات مغرب زمین است، و صرفاً در محدودة روزنامه‌نگاری متوقف نمی‌ماند؛ طبابت، مهندسی، روشنفکری، نویسندگی، شاعری و بسیار «حرف» دیگر که به صورت سنتی به ذات خود «مقدس» می‌نمودند، به تدریج در همین گرداب «حرفه‌ای‌گرائی» فرو می‌افتند. تصویر طبیب «محبوبی» که با تلاشی جانگداز، انسان‌ها را از مرگ و بیماری می‌رهاند، به تدریج در کنار تصویر روشنفکری مدفون می‌شود، که گویا قرار بوده سخنگوی ابعاد نوین و نادیده انگاشته شدة بحران‌های اجتماعی و سیاسی جامعة خود باشد؛ امروز طبیب «محبوب» ترجیح می‌دهد که خود را در یک آپارتمان شیک در محلة مانهاتان شهر نیویورک به «تصویر» بکشد، و در میان «روشنفکران» نیز، همچون امثال «سلمان رشدی»، کم نیستند نمونه‌هائی که در عمل ساکنان همین محلة کذا نیز باشند! خلاصه بگوئیم، ساختار «ارزش‌ها» فرو ریخته، و آنان که با این «فروپاشی» در تضاد قرار می‌گیرند، می‌باید برای مقابله با «آوار» فکر بکری کنند، در غیراینصورت خرد شدن در زیر آوار غیرقابل اجتناب است.

با این وجود آنچه در «برخورد» بالا، با نوآوری‌ها، از نظر دور می‌ماند، نقش ساختارهای «بزرگ» در شکل دادن به انسان در مفهوم امروزی آن است. ایرانیان و بسیاری دیگر از ملل جهان به این برخورد خو گرفته‌اند که «فروپاشی»‌ ساختارهای بزرگ تجاری، «خبرسازی» و مالی، فی‌نفسه می‌باید «مثبت» تلقی شود! چرا که این ساختارها در عمل برای ما ایرانیان جز «گرفتاری»، استبداد صادراتی، جنگ و درگیری، و بحران‌های خلق‌الساعة اجتماعی نتیجه و ثمری نداشته‌اند. ولی یک زاویه از مسائل در این نوع برخورد از نظر دور می‌ماند، «دمکراسی» غربی بر خلاف آنچه برخی می‌اندیشند، نه نتیجة خواست و تمایلات مردم به زیستن در آزادی، که نتیجة برخورد ساختارهای قدرتمند مالی در محدوده‌ای به نام یک کشور «واحد» است. واژة «مردم»، در مفهومی که ما ایرانیان در گفتمان سیاسی خود مرتب به آن اشاره می‌کنیم، عملاً معنای «پوپولاس» یا «عوام‌الناس» در مفاهیم سیاسی غرب را دارد، مفاهیمی که مربوط به چارچوب‌های تفکر «پوپولیسم» سیاسی می‌شود! واژة مقدس به فرض گرفته شدة «مردم»، در عمل فاقد ارزش فی‌نفسة سیاسی است. این «مردم» می‌باید از طرف «رهبران» مورد تفقد قرار گیرند، در مسیرهای «مقدس» انگاشته شده گام بردارند، تا به «اهدافی» دست یابند که خود نیز قادر به شناختش نیستند! اینجاست مشکل اصلی «پوپولیسم»، مردم در عمل هیچ کاره‌اند، «سیاهی‌لشکر‌اند»!

در حالیکه واژة «مردم» در ساختارهای دمکراتیک به معنای بالا اصولاً وجود ندارد، در دمکراسی‌ها، واژة «مردم» معنای «شهروندانی» می‌دهد که در بطن ساختارهائی «رشد» سازمان‌یافتة اجتماعی می‌کنند، جوابگوی نیازهای این ساختارها هستند، از آنان هر یک در حد «موقعیت» اجتماعی و مالی خود، بهرهمند می‌شوند، و در عین حال جهت برقراری‌شان حاضر به از خودگذشتگی نیز خواهند بود! این ساختارها که در سرمایه‌داری غربی بر پایة شرکت «فعالانه» و «داوطلبانة» فرضی انسان‌ها مستقر شده، همان ساختارهای بزرگ مالی، اقتصادی، صنعتی، علمی و نهایت امر «خبرسازی» است. حال که این ابعاد از مسائل جوامع سنتی و غربی را شکافتیم به بحث نخستین خود باز می‌گردیم: نقش توسعة ارتباطات و مخابرات در جوامع بشری!

امروز بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مطلبی به چاپ رسانده بود که، در چارچوب بررسی بالا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار می‌شود. به گفتة «بی‌بی‌سی»، به دلیل گسترش استفاده از اینترنت، اطمینان «مردم» به روزنامه‌ها در کشور آمریکا، تقلیل چشم‌گیری نشان می‌دهد! در چارچوب این خبر، «مردم»، روزنامه‌ها را بیش از حد «لیبرال» ارزیابی می‌کنند، و در برابر «معضلات» جنگ در عراق، گزارشات این روزنامه‌ها را «ضددولتی»‌ می‌بینند!‌ پنهان نمی‌باید کرد که، در برخورد نخست با «تیتر» این خبر، روح ایرانی چنین برداشت می‌کند که عدم اطمینان مردم به «روزنامه‌ها» در آمریکا می‌باید «الزاماً» خبر خوشی باشد، و گامی به سوی صلح در عراق؛ در حالیکه به هیچ وجه چنین نیست! همانطور که می‌دانیم، جنگ‌ها را نیز همان ساختارهای مطرح شده در بالا، بر ملت‌ها تحمیل می‌کنند، و همین ساختارها زمانی که منافع اقتصادی‌شان ایجاب می‌کند، «گزینة» صلح را از آستین دیگرشان بیرون می‌کشند. جنگ کره و جنگ ویتنام چنین شد، و دلیلی نیست که دیگر جنگ‌های سرمایه‌داری آمریکا به همین نقطه کشیده نشود. ولی در چنین ساختاری، آنچه می‌تواند «موفقیت» طرح‌ها را موجب شود همان اصل حاکمیت «بی‌قید و شرط» ساختارها بر «شهروند» است؛ اگر این «حاکمیت» مخدوش شود، همچنانکه در مورد بالا و نقش روزنامه‌ها مشاهده می‌کنیم، قدرت نظارت ساختارها بر «شهروند» تقلیل می‌یابد، «شهروند» از این ساختارها خارج می‌شود، تا بتواند در صورت و قالب «مردم» به ساختاری پوپولیستی نزدیک‌تر شود.

همانطور که در بالا عنوان کردیم، در رابطه با مسائلی که گسترش مصرف کالاهائی از قبیل تلفن‌های همراه و ارتباطات اینترنتی ایجاد می‌کند، گروهی به غلط معتقدند که مشکلات صرفاً در میدان دولت‌های استبدادی و ملت‌هائی با سنت‌های حکومت مشرق زمین به وجود خواهد آمد، ولی در خبری که امروز «بی‌بی‌سی» به چاپ می‌رساند، به صراحت می‌بینیم چگونه «ساختارهای»‌ اساسی و پایه‌ای در کشورهای تولیدکننده نیز خود در این میان از این نوع «نوآوری‌ها» ضربات بزرگ متحمل می‌شوند. حال باید دید جواب هر نوع حاکمیت ـ مشرق زمینی و نوع مغربی آن ـ به مشکلات نوینی که فناوری‌های جدید به ارمغان می‌آورند، در عمل چه خواهد بود. مشکل می‌توان پذیرفت کرد که حداقل در مشرق زمین، تجربة هولناک مطبوعات، رادیو و تلویزیون،‌ در همان ابعاد گذشته بتواند به فضای اینترنت نیز سرایت کند. و هر چند امروز چین، ایران و هند به سرعت به سوی انزوای اینترنتی جهانی گام بر می‌دارند، یک اصل کلی را نمی‌توان از نظر دور داشت و آن اینکه، حذف «عامل فعال انسانی» در صور «فی‌البداهة» آن، از فضای اینترنت غیرممکن است، چرا که در این نوع «ارتباط»، حضور آزادانه و فعال کاربر هنوز یکی از اصول اساسی است.




هیچ نظری موجود نیست: